مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت
حوزه سکولار و حوزه انقلابی در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام والمسلمین خسروپناه (بخش دوم)

مباحثات: گفت‌وگوی پیش رو، بخش دوم از مصاحبه‌ی رضا تاران با حجت‌الاسلام والمسلمین خسروپناه است با موضوع حوزه سکولار و حوزه‌ی انقلابی. عبدالحسین خسروپناه متولد بهمن‌ماه ۱۳۴۵ در شهرستان دزفول است. وی در سال ۱۳۶۲وارد حوزه علمیه شد و در سال ۱۳۶۸ دروس خارج فقه و اصول را آغاز کرد و ۱۲ سال از محضر آیات عظام وحید خراسانی، فاضل لنکرانی، جعفر سبحانی و ناصر مکارم شیرازی استفاده کرد. او همچنین در کنار دروس خارج فقه و اصول از سال ۱۳۷۰ به‌طور تخصصی به فراگیری کلام اسلامی پرداخت و در سال ۱۳۷۴ در مقطع دکترای کلام اسلامی از مؤسسه امام صادق(ع) فارغ‌التحصیل شد. حجت‌الاسلام خسروپناه هم‌اکنون ریاست مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران را به‌عهده دارد.

به‌نظر می‌رسد در حوزه علمیه بازگشتی به سال‌های قبل از ۱۳۲۰ دیده می‌شود؛ یعنی نوعی اسلام فرهنگی در مقابل اسلام سیاسی؟

این آسیب صحیح است و فی الجمله موجبة الجزئیه وجود دارد؛ در بعضی افراد گاهی به‌لحاظ درگیری حزبی یا… این مطلب مشاهده می‌شود؛ مثلاً جریان بیت آیت‌ﷲ سیدصادق شیرازی بیش‌تر به این سمت می‌رود؛ حمایت آن‌چنانی از نظام نمی‌کنند و بیش‌تر دغدغه‌شان مباحثی مانند هیئات عزاداری و… است. البته بنده به آن طیفی از جریان‌های شیرازی که در لندن هستند و آن حرکات غیر اخلاقی را انجام می‌دهند – و مراجعی مثل آیت‌ﷲ سیستانی و حضرت امام(ره) را تکفیر می‌کنند و سخنان آلوده مطرح می‌کنند – کاری  ندارم؛ چون واقعاً یک تشیّع انگلیسی است؛ اما طیفی از مجموعه‌ی آیت‌ﷲ سیدصادق شیرازی را مشاهده می‌کنیم که فعالیّت حوزویشان، یک فعالیت فرهنگی با رویکرد قبل از انقلاب است؛ این را می‌پذیرم و این یک اشکال است؛ چون خود مرحوم آیت‌ﷲ سیدمحمد شیرازی – که من چندین بار هم خدمت ایشان رسیده بودم – معتقد به نظامات فقهی بوده و یک دوره‌ی فقه هم با رویکرد نظام‌سازی تدوین کرده بود؛ اما چرا به این سمت کشانده شده است؟ این مسائل باید  بررسی و آسیب‌شناسی شود. بنده معتقد به این نیستم که این آسیب‌هایی که بانام یا بی‌نام عرض کردم، باید در فضای حوزه جنبه‌ی امنیتی پیدا کنند؛ این‌ها مسائل امنیتی نیستند؛ نباید بگویند چون برای جامعیت اسلام و پیوند دین و سیاست تهدید محسوب می‌شوند باید سریع سوژه امنیتی شوند؛ خیر؛ این‌ها باید به سوژه‌های معرفتی تبدیل شوند؛ یعنی این افراد گفت‌وگو و مباحثه داشته باشند، مباحث یکدیگر را نقد کنند تا بحث‌ها به‌طور دقیق آشکار شوند. به عبارت دیگر اگر کسانی نسبت به حکومت اسلامی و  رفتارهای برخی نقد دارند، ایرادی ندارد در یک جلسه‌ی منصفانه‌ای گفت‌وگو و بحث شود؛ ولی همگی باید یک هدف را دنبال کنیم و آن این‌که از اصل نظام جمهوری اسلامی‌ای که پس از سال‌ها با خون شهدا به‌دست آمده است حمایت کنیم؛ نباید آن‌قدر با هم درگیر شویم که آن‌چه توسط آمریکا و انگلیس در عراق اتفاق افتاد – یعنی حاکمیت صدام و نابودی حوزه‌ی مقدسه‌ی نجف پس از قرن‌ها توسط وی – در ایران هم رخ دهد؛ باید از این حوادث تاریخی درس بگیریم.

برخی‌ها می‌گویند پس از انقلاب، نظام جمهوری اسلامی با آقایان شریعتمداری، منتظری، آذری قمی، سید صادق روحانی و… چه کار کرد؟ شما از کل روحانیتی که پس از انقلاب پرورش یافتند، فقط صدوچهل- پنجاه نفر را آن‌هم برای انتخابات مجلس خبرگان تأیید می‌کنید؛ یعنی عملاً روحانیت طرد شده‌اند؛ جنابعالی نقش این‌ رفتارها را در شکل‌گیری نگرش‌های غیرانقلابی چطور ارزیابی می‌کنید؟

اولاً این‌که فرض کنیم تمام این اشکالات وارد باشد؛ آیا توجیه می‌شود که اصل نظام را زیر سؤال ببرند؟ من گاهی می‌گویم من به شورای نگهبان نقد دارم؛ به این معنا که عملکرد شورای نگهبان را نسبت به انتخابات خبرگان نمی‌پذیرم؛ ایرادی هم ندارد؛ نقد کنید. یا مثلاً بگویم عده‌ای صلاحیت داشتند که بیایند در انتخابات خبرگان شرکت کنند و شما اجازه ندادید؛ آقایانی که در شورای نگهبان هستید، شما اشتباه می‌کنید. این غیر از آن است که کسی بگوید من اصل نظام را حمایت نکنم؛ زیرا اگر اصل نظام کنار برود، حوزه‌ی قم، مانند حوزه‌ی نجف می‌شود و آن را نابود می‌کنند. اگر جایی مشاهده کردید که به‌طور مثال پسر بزرگ شما انحرافی پیدا کرده است، خانواده را به آتش می‌کشید یا تلاشتان این خواهد بود که پسرتان اصلاح شود؟

ثانیاً این‌گونه سخن گفتن به‌نظر بنده نوعی سادگی است؛ این‌که کسی بگوید ببینید نظام با آقایان منتظری، شریعتمداری و… چه کرد، سخن بسیار ساده‌اندیشانه‌ای است؛ نظام با آن‌ها چه کرد یا آن‌ها با نظام چه کردند؟ آقای شریعتمداری نه‌تنها از نظام جمهوری اسلامی ایران حمایتی نمی‌کند، بلکه حتی از ترور امام حمایت می‌کند و خودش نیز به این مسأله اعتراف می‌کند! آیا اعتراف‌های خودش را هم قبول ندارند؟ مثل قضیه‌ی آن بنده خدایی که مریدانش به او گفتند شما اهل طی‌الارض و مقامات عرفانی هستید؛ گفت نه نیستم؛ گفتند نه تو خودت متوجه نمی‌شوی؛ ما متوجه می‌شویم که هستی! آقای شریعتمداری خودش متوجه اشتباهش شد و توبه کرد.

البته آن‌جا پیش فرض‌ها با یکدیگر متفاوت هستند.

خیر؛ پیش‌فرض‌ها متفاوت نیستند، ایشان خودش اعتراف کرد و گفت که من اشتباه کردم که از کودتای نوژه و آقای صادق قطب‌زاده حمایت کردم؛ خودش می‌گوید. یا در مورد پدیده‌ی آقای منتظری؛ شاید شما نسل جدید هستید و توجه نداشته باشید؛ خود مرحوم آقای منتظری شخصیت فقیهی بود و قطعاً دغدغه داشت و دلسوز بود؛ بحث روی حُسن یا قبح فاعلی ایشان نیست؛ اما دور ایشان، باند مهدی هاشمی بود یا نبود؟ من خطابم به کسانی است که پشت بیت امام مخفی شده و از منتظری حمایت می‌کنند؛ این یک پارادوکس است؛ حالا اگر کسی بگوید من نه بیت امام را قبول دارم نه نظام را، به‌نظرم به آقای منتظری ظلم شده است؛ آن بحث دیگری است؛ اما آن رنج‌نامه‌ای که سیداحمد نوشت؛ در باند آقای منتظری، باند مهدی هاشمی بود که اگر به قدرت می‌رسید اکنون من و شما نمی‌توانستیم با همدیگر صحبت کنیم؛ استبدادی ایجاد می‌شد که هرکس مخالفت می‌کرد نتیجه‌اش اعدام یا ترور بود.

این‌که کسی بگوید ببینید نظام با آقایان منتظری، شریعتمداری و… چه کرد، سخن بسیار ساده‌اندیشانه‌ای است؛ نظام با آن‌ها چه کرد یا آن‌ها با نظام چه کردند؟ آقای شریعتمداری نه‌تنها از نظام جمهوری اسلامی ایران حمایتی نمی‌کند، بلکه حتی از ترور امام حمایت می‌کند و خودش نیز به این مسأله اعتراف می‌کند!

اجازه دهید خاطره‌ای برای شما بگویم؛ آقایی فرمانده کمیته انقلاب اسلامی اصفهان بود؛ فامیلی ایشان را فراموش کردم. آن‌ زمان فرمانده کمیته انقلاب اسلامی مرحوم آیت‌ﷲ مهدوی کنی بود. باند آقای هاشمی به این جوان گفتند که شما باید در باند ما بیایید و با ما همکاری کنید. ایشان قبول نکرده بود و گفته بود فرمانده من آقای مهدوی کنی است و هرچه ایشان دستور دهند من انجام می‌دهم. چندین‌بار اصرار، تطمیع و تهدید انجام شد؛ اما ایشان نپذیرفت. سپس نقشه ترور ایشان را کشیدند. در یکی از کوچه‌های اصفهان، در جایی که از سه طرف راه بود، ایشان را گرفتند و کنار سقاخانه‌ای به رگبار بستند و این جوان کنار آن سقاخانه به شهادت رسید. او تنها پسر خانواده بود. خانواده‌اش در همین سقاخانه نذر کرده بودند که خداوند این پسر را به آن‌ها داده بود؛ او نیز کنار همین سقاخانه به شهادت رسید. قاتلین را دستگیر کردند و به زندان انداختند. همسر این شهید تقاضا کرده بود که قاتلین را ببیند. او را به زندان بردند و آن‌ها را به او نشان دادند. او چیزی نگفت و بازگشت. قاتل اصلی  گفته بود این خانم چه کسی بود که آمد و ما را دید؟ گفتند همسر آن شهید بود. گفت من زمانی که می‌خواستم ازدواج کنم، همسر من نمی‌توانست جهیزیه تهیه کند و این خانم جهیزیه همسر مرا تأمین کرد.

چقدر امام به آقای منتظری گفت که شما از انسان‌های دور و اطرافت کناره‌گیری کن. امام آن‌قدر احساس خطر کرد که مرحوم سیداحمدآقا را به جلسات خصوصی این‌ها فرستاد که به امام اطلاعات بدهد. با این اوصاف، نظام به آقای منتظری ضربه زد یا آقای منتظری به نظام؟  نمی‌خواهم امام را به امیرالمؤمنین(ع) تشبیه کنم و دقیقاً بگویم این دو یکسان‌اند؛ اما صرفاً از باب مثال این مسأله مانند اشکالی است که برخی مانند ابن تیمیه به امام علی(ع) می‌گرفتند؛ ابن تیمیه می‌گفت: امام علی(ع) در  زمان حکومتش مسلمین را به جان هم انداخت، طلحه و زبیر را کشت و… این اشکالات ابن تیمیه به حکومت امام علی(ع) است.

البته این مسأله را باید عرض کنم که گاهی برخی تندروی‌های نادرستی می‌کردند، من خاطرم است  آیت‌ﷲ‌العظمی جوادی آملی در نقد آن حرکات بیت آقای منتظری سخنرانی کرد و در مسجد اعظم گفت: جلسه این‌جا تمام شده هست؛ آن را ادامه ندهید. اما عده‌ای خودسرانه رفتند و آن برخوردهای غیراخلاقی را انجام دادند.. قطعاً ما این‌ها را قبول نداریم؛ اما نباید حرکات عده‌ای  را به‌پای نظام بگذاریم؛ مانند حرکات آقایان میرحسین موسوی و کروبی. آن‌ها مقابل نظام ایستادند و به نظام ضربه زدند؛ چون گفتند  این انتخابات باید باطل اعلام شود و سازمان‌های بین المللی بیگانه در کشور ما بیایند و انتخابات را برگزار کنند. آیا این خدمت به نظام است یا خیانت به نظام؟ هنگامی که آن‌ها خودشان را از قطار نظام بیرون انداختند، باید بگوییم نظام به آن‌ها ضربه زد یا آن‌ها به نظام ضربه زدند؟ من تأکید می‌کنم که اگر کسانی ابهاماتی دارند، باید بحث و گفت‌وگو شود و توضیحات داده شود. هرچند ممکن است برخی بپذیرند یا نپذیرند. اما این‌که کل نظام را زیر سؤال ببریم درست نیست.

در دوره‌ی مشروطه، افراد بسیاری از آزادی صحبت می‌کردند؛  آن‌ها در مقابل استبداد محمدعلی شاه بودند؛ اما زمانی که به قدرت رسیدند، عملاً آن‌قدر استبداد را پیاده کردند که همه‌ی مخالفان خود را (یعنی همین منتقدان را) یکی‌یکی ترور کردند.

مسأله‌ی اول این است که اصلاح نظام قطعاً  لازم است؛ حتماً در کنار دفاع از نظام باید به اصلاح نیز پرداخت. خود بنده هم‌اکنون نقدهایی به وضعیت اقتصادی و فرهنگی کشور دارم؛ برخی اشکالات هم مربوط به مسئولان نظام است؛ اما نکته این است که من نباید بگویم این‌ها معاند نظام هستند؛ خیر؛ باید صحبت کرد؛ به آن‌ها کمک کرد و راهکار داد. دوم این‌که اصل نظام را زیر سؤال نبریم؛ اصل نظام خانواده را نمی‌توان به‌خاطر دونفر که انحراف پیدا کرده‌اند نابود کرد. در مسأله‌ی خبرگان هم که اشاره کردید – البته ممکن است من خود به‌عنوان یک شهروند انتقاداتی به شورای نگهبان داشته باشم؛ اما –  توجه فرمایید که برخی آقایانی که تأیید نمی‌شوند، خودشان حاضر نیستند امتحان دهند؛ نظام باید چه کار کند؟

آن‌ها می‌گویند که می‌خواستند از آن‌ها امتحان بگیرند و آن‌ها را رد اعلام کنند تا آبرویشان برود…

معنای این صحبت این است که ما در همه موارد مطابق با صحبت آن‌ها باشیم… آن آقایان، این سه نفر را قبول دارند یا خیر؟ آقای جنتی که نمی‌خواهد امتحان بگیرد؛ آقای مؤمن و آقایان دیگر را که قبول دارند؛ می‌توانستند امتحان دهند؛ راه برایشان باز بود. ممکن است بنده اگر عضو شورای نگهبان بودم بدون امتحان برایم محرز بود که فلان‌شخص مجتهد متجزی است ؛ بحث روی مصداق نیست؛ بلکه روی روش‌هاست. این مسأله تشخیص شورای نگهبان است و شورای نگهبان یک نهاد است؛ بنابراین اگر با یک نهادی مشکل داریم، نباید اصل نظام را زیر سؤال ببریم.

تصور کنید مشغول رانندگی هستید و پلیس شما را متوقف می‌کند و به شما می‌گوید که تخلف کرده‌اید و سرعتتان غیرمجاز بوده است. شما می‌گویید من سرعتم غیرمجاز نبوده است؛ حق هم با شماست؛ اما پلیس شما را جریمه می‌کند. اکنون من باید نظام پلیس را زیر سؤال ببرم؟ این‌طور همه‌چیز بهم می‌ریزد.

اگر آن پلیس ده‌بار این اشتباه را تکرار کند، آن فرد حق دارد بگوید این پلیس، یک پلیس ظالم است؛ زیرا دائم در حال اشتباه است.

اگر پلیس صدبار هم اشتباه کند، شما نمی‌توانید نهاد پلیس را زیر سؤال ببرید. شما باید با روش منطقی، مسالمت‌آمیز و دلسوزانه ایرادها را مطرح کنید. اگر شما کل نظام پلیس را زیر سؤال ببرید، در جاهای مختلف هم سخنرانی کنید، کانال تلگرام تشکیل دهید و علیه رهبری و اصل نظام صحبت کنید، امام را از آغاز فعالیتش زیر سؤال ببرید – در حالی‌که  پشت امام  مخفی می‌شوید و دم از بیت امام می‌زنید – اما منتظری را تأیید کنید، آیا شما انقلابی هستید؟ شما چطور انقلابی‌ای هستید که هیچ چیز این نظام را قبول ندارید و انتظار هم دارید شورای نگهبان بگذارد شما در انتخابات شرکت کنید؟ این خودزنی است. من اگر شهروند آمریکا باشم و نظام امریکا را قبول نداشته باشم، اجازه نمی‌د‌هند کاندیدای مجلس یا ریاست جمهوری شوم. همه‌ی نظام‌ها این‌طور هستند. برخی دوستانی که رد صلاحیت شدند کسانی هستند که صدها سند در کانال‌های تلگرامشان و در سایت‌هایشان وجود دارد که اصل نظام را قبول ندارند؛ آن‌وقت برای مجلس خبرگان هم کاندیدا شده‌اند. ممکن است کسی بگوید که برخی اصل نظام را هم قبول دارند، اما به‌دلیل این‌که به حزب سیاسی خاصی وابستگی داشتند، شورای نگهبان عالماً و عامداً آن‌ها را رد کرده است؛ این اشکال هم وجود دارد؛ می‌توانید مطرح کنید؛ اما نمی‌توانید بگویید شورای نگهبان، آقای جنتی، آقای مؤمن و… بی تقوا و ظالم هستند! پس در حوزه چه کسی عادل است؟ آیا شما به‌دلیل این‌که تشخیصتان خلاف تشخیص این مجموعه است، عادل هستید؟ کسی را به ظلم متهم نکنید؛ اصل نظام را نیز زیر سؤال نبرید؛ رفتارها را مدلّل نقد کنید.

من اساساً معتقدم که باید آسیب‌های نظام گفته شود و راهکار‌های آن  بیان شود؛ اما کاری انجام نشود که ضد انقلاب‌ها، نهضت آزادی و گروه‌هایی که نظام را قبول ندارند – مثل بهائی‌ها – پشت سر شما بایستند. چه کسانی از آقای میرحسین موسوی در فتنه ۸۸ حمایت کردند؟ سیزده میلیونی که رأی دادند؟ خیر؛ آن‌ها انسان‌های انقلابی و دلسوز انقلاب بودند که رأی دادند؛ اما پس از آن چه کسانی حمایت کردند؟ بهائی‌ها، ضدانقلاب و رژیم صهیونیستی حمایت کردند. یک بار آقای میرحسین موسوی در بیانیه‌اش گفت که به رژیم صهیونیستی یا به بی‌بی‌سی چه ارتباطی دارد؟ این یک اختلاف درونی است که به آن‌ها مربوط نیست. آقای میرحسین موسوی، آیا به‌نظر شما کسانی که پشت سر شما مخفی شدند، اگر شما به قدرت برسید، شما را حمایت می‌کنند؟ این‌ها اگر شما به قدرت برسید، اول شما را از میان برمی‌دارند. آقای سروش نیز نقدهایی داشت. ایشان مدتی با حکم امام عضو ستاد انقلاب فرهنگی بوده است. هنوز هرجا که سخنرانی می‌کند به ایشان حمله می‌کنند که شما عضو ستاد انقلاب فرهنگی بودید و در اخراج این اساتید نقش داشته‌اید؛ بنابراین حقی برای صحبت کردن ندارید. آقای سروش اگر مراقب نباشد ممکن است بلایی سرش بیاورند! ضدانقلاب، آقای میرحسین را قبول نمی‌کند؛ اما اکنون پشت سر او مخفی شده است؛ صحبت این است؛ «المؤمن کیِّس». ایرادات نظام را اصلاح‌گرانه بگویید و راهکار دهید؛ اما اصل نظام را زیر سؤال نبرید.

در دولت اصلاحات، دولت به برخی مراکز فرهنگی پول پرداخت می‌کرد که علیه نظام جمهوری اسلامی، خدا، پیغمبر و امام حسین مطلب می‌نوشتند و در روزنامه‌ی رسمی جمهوری اسلامی چاپ می‌کردند؛ آن هم با پول جمهوری اسلامی!  سپس می‌گفتند آزادی نیست.

رهبری سخنی می‌گوید که آن‌ها نمی‌پسندند؛ سپس در کانال‌های تلگرامشان با ادبیات تند علیه رهبری سخن می‌گویند. خدماتی که ایشان انجام می‌دهد – و واقعاً اگر ایشان نبود اکنون نظام جمهوری اسلامی به هم ریخته بود – را توجه نمی‌کنند؛ صرفاً به جمله‌ای توجه می‌کنند که ایشان گفته است و آن‌ها نپسندیدند. آیا باید با این ادبیات نقد شود؟ این انصاف است؟

نکته‌ای هم به عنوان آخرین عرض به شما بگویم؛ در دوره‌ی مشروطه، افراد بسیاری از آزادی صحبت می‌کردند؛  آن‌ها در مقابل استبداد محمدعلی شاه بودند؛ اما زمانی که به قدرت رسیدند، عملاً آن‌قدر استبداد را پیاده کردند که همه‌ی مخالفان خود را (یعنی همین منتقدان را) یکی‌یکی ترور کردند. آقای بهبهانی، آقای طباطبایی، روزنامه‌نگاران و… . مشروطه‌خواهان آزادی‌خواه آن‌قدر استبداد را در ایران پیاده کردند که مردم گفتند همین رضاشاه باشد بهتر است. جالب آن است که همین افراد و پس از آن فرزندان آن‌ها حامی دولت رضاشاه شدند؛ همین آقای محمدعلی فروغی و امثال آن‌ها که تئوریسین‌های حکومت پهلوی بودند، پدرانشان از مشروطه‌خواهان بودند. آن‌هایی که اکنون بسیار صحبت از آزادی می‌کنند و شعار می‌دهند که اکنون حکومت مستبد است و… آیا اجازه می‌دهند در کانال تلگرامشان نقدی از ما منتشر شود؟ آن را حذف نمی‌کنند؟ چرا اگر ما نقدی بفرستیم آن را حذف می‌کنند؟ چطور تحمل نقدِ نقد را ندارند، اما از آزادی صحبت می‌کنند؟ همین آقای سروش، مگر بسیار از آزادی سخن نمی‌گفت؟ چرا هنگامی که آیت‌ﷲ‌ سبحانی به نقد ایشان پرداخت، با توهین‌ پاسخ علمی ایشان را داد؟ پس از آن آیت‌ﷲ سبحانی دیگر ادامه نداد.

صحبت من این است که وقتی دیگران را بسیار نقد می‌کنید، باید کمی هم اجازه دهید به خودتان انتقاد شود. بنده احساس می‌کنم تاحدی بازی‌ سیاسی است. ما گاهی در موقعیت‌های سیاسی می‌بینیم که قدرت‌هایی در دست همین افراد قرار می‌گیرد و مشاهده می‌کنید که چطور برخورد می‌کنند و چه استبدادی پیاده می‌کنند؛ چه مقدار از مؤسسات همسوی خودشان و چه مقدار از مؤسسات غیرهمسو حمایت می‌کنند؟ در دولت اصلاحات، دولت به برخی مراکز فرهنگی پول پرداخت می‌کرد که علیه نظام جمهوری اسلامی، خدا، پیغمبر و امام حسین مطلب می‌نوشتند و در روزنامه‌ی رسمی جمهوری اسلامی چاپ می‌کردند؛ آن هم با پول جمهوری اسلامی!  سپس می‌گفتند آزادی نیست. به خدا – معاذ ﷲ – ناسزا می‌گفتند و مدعی بودند آزادی نیست! آن زمان ما مرکز مطالعات حوزه را راه‌اندازی کردیم؛ به شبهات آن‌ها درباره خدا و پیغمبر و اصل نظام – نه زید و امر و … – پاسخ می‌دادیم و به روزنامه‌های آن زمان – مثل همشهری، اطلاعات و دیگر روزنامه‌ها – می‌دادیم؛ یکی از آن‌ها آن را چاپ نمی‌کرد؛ روزنامه‌ی اطلاعات شبهات سروش را چاپ می‌کرد؛ اما پاسخ‌های ما را چاپ نمی‌کرد. با این‌که پاسخ‌های ما علمی بود و در آن به کسی توهین نبود. آیا این آزادی بیان است؟ صحبت من این است که در واقع تحمل نظام از منتقدانش، تحمل بالایی است و اگر همین منتقدان به قدرت برسند یک هزارم این تحمل را نخواهند داشت.

در هرحال من کاملاً معتقد هستم که باید به‌طور منطقی و اخلاقی بحث و نقد شود؛ اما به کسی توهین نشود و به اصل نظام هم حمله نشود. اصلاً ممکن است کسی بگوید ولایت فقیه اشتباه است؛ آن هم ایرادی ندارد؛ آن هم منطقی بیاید بحث شود. یا این‌که کسی بگوید – معاذ بﷲ – من برهان دارم که خدا وجود ندارد؛ آن هم بحث علمی است. از قضا ما در بحث‌  کرسی نظریه‌پردازی از این کرسی‌ها حمایت می‌کنیم؛ جلسات علمی برگزار شده و گفت‌وگوی آزاد شکل می‌گیرد؛ بدون این‌که ذره‌ای کسی با آن‌ها مخالفت کند.

(بخش اول مصاحبه را این‌جا مشاهده کنید)

رده‌های مرتبط

دیدگاه‌ها

  1. حاج ابوالقاسم 

    دکتر حاج ابوالقاسم نماینده فعلی مجلس خبرگان گفته اند که پس از تمامی آزمونهای کتبی و شفاهی و تحقیقات محلی یک مصاحبه برای بررسی نوع تحلیل سیاسی داوطلبان مجلس خبرگان هم برگزار می شده است و کسانی که تحلیل سیاسی مقبولی داشته اند صلاحیت آنها تایید شده است بنابراین صرف شرکت در آزمون و قبولی در آزمون علمی کتبی و شفاهی برای تایید صلاحیت در انتخابات مجلس خبرگان معیار نبوده است بلکه باید تحلیل سیاسی نیز مطابق با سلیقه مصاحبه گرها می داشته اند

    متن اظهارات دکتر حاج ابوالقاسم چنین است:

    برای سایر شرایطی که برای داوطلبین خبرگان لازم است، شورای نگهبان تحقیقات میدانی انجام می‌دهد و از طریق دوستان، آشنایان و همکاران داوطلبین تحقیقاتی انجام می‌شود و حتی یک مصاحبه شخصیتی نیز انجام می‌گیرد که مشخص شود که داوطلب چقدر تحلیل سیاسی و توانایی برای تصدی سمت مجلس خبرگان را دارد و پس از احراز این شرایط، اسامی داوطلبین تأییدشده به استان‌ها اعلام می‌شود.

    http://www.mashreghnews.ir/fa/print/578186