مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت

مباحثات: کرسی نقد کتاب «دین در زمانه و زمینه مدرن» با حضور مؤلف کتاب دکتر علیرضا شجاعی‌زند؛ ناقدین (حجت‌الاسلام دکتر حسین سوزنچی و دکتر یونس نوربخش) و جمعی از صاحب‌نظران حوزه و دانشگاه روز سه‌شنبه ۱۱/۰۳/۹۵ در محل مرکز همایش‌های غدیر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم و به همت پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی (مرکز مطالعات اجتماعی و تمدنی) برگزار گردید. این گزارش، دبرگیرنده‌ی سخنان دکتر شجاعی‌زند استاد‌یار دانشگاه تربیت مدرس در این نشست است. گزارش کامل این نشست نیز متعاقباً تقدیم خوانندگان مباحثات خواهد شد.

همان‌‌طور که روزگاری دين مهم‌ترين مسأله‌ی مدرنيته بوده است، مدرنيته نيز مهم‌ترين مسأله‌ی اديان در اين روزگار است. اگر مدرنيته ‌توانسته بود آن مسأله‌ را در دورانِ شادابی‌اش حل ‌کند و دين را از پيشِ رو بردارد، امروزه دين در جايگاه و موقعيتی نیست که بتواند از مدرنيته به‌مثابه مهم‌ترين مسأله‌ خويش ياد کند. دين و مدرنيته هنوز برای هم يک مسأله‌اند و مسأله‌ساز. مسأله‌بودن و مسأله‌آفرينی‌های دين و مدرنيته برای هم بدان روست که هر دو يک کلِ تام و يکپارچه را تشکيل می‌دهند و خواسته و ناخواسته، جای را بر ديگری تنگ می‌كنند. اين ماجرا بدين نحو عمدتاً در موقعيت‌هایی به‌وقوع می‌پيوندد که دين و مدرنيته در آن به کامل‌ترين وضع و صورت ممکن ظاهر شده‌اند. رويارويی‌های خفيف‌‌تر مربوط به برهه‌ها و عرصه‌هایی است که يکی از آن دو به نفع ديگری از تمامیتِ خويش دست‌ شسته باشد.

مجموعه‌ی چهارجلدی «دين در زمانه و زمينه مدرن» به شرح و بيان مسائلی می‌پردازد که مدرنيته در موقعيتی هژمونيک برای دين پديد آورده و آن را به واکنش و پاسخ‌گوی وادار كرده است. اين شرايط برای دين، آميزه‌ای از دو وضع و موقعيت متعارض است؛ زیرا از يک‌سو، در وضعيتی منفعلانه و در موضع دفاع از خود و پاسخ‌گویی به مسائلی که مدرنيته برای آن ايجاد و بر او تحميل کرده است قرار دارد و از سوی ديگر، در فرصت و موقعيتی بی‌نظير تا به بازنگری در گذشته بپردازد و ضمن بازيابی اعتماد و بازگشت به داشته‌های خويش، خود را برای به‌‌چالش‌کشيدن هژمونی غالب آماده كند. دستِ بالا را در اين مناظرات و رويارويی‌ها همچنان مدرنيته دارد؛ چون مدرنیته است که بستر و ميدان مواجهات را مهيا کرده و زبان و گفتمان غالب در مبادلات را شکل داده است. ضمن اين‌که نتيجه‌ی کار را با اتکا به قواعد و استناد به معيارهای خويش تعيين و داوری می‌کند. به همين رو، پيش‌فرض ما در سراسر بحث‌های دين در زمانه و زمينه‌ی مدرن اين است که دين در حال بازيگری در زمين ديگری است و هنوز به موضعی ايجابی و بستر همراه برای آشکاركردن ظرفيت‌های وجودی خويش نايل نيامده است. نيل به چنين مرحله‌ای البته شايسته‌ی اديانی است که مراحل مختلف پاسخ‌گويی به سؤالات و وارسی مسائل نو و کهنه و رويارويی‌های ميدانی و کلامی با رقبای گفتمانی خويش را با موفقيت پشت سر گذارده باشند.

کتاب «دین در زمانه و زمینه مدرن»  بر تمام‌بودن دين – و در اين‌جا اسلام – تأکيد دارد؛ از همین جهت است که ما دین را در موقعيت‌ها و ظرفيت‌های مختلف آن «به‌مثابة فلسفه»، «به‌مثابه ايدئولوژی»، «به‌مثابه راهبرد» و «به‌مثابه نيروی اجتماعی» بررسی كرده‌ایم. اين‌که چنين رويکرد و برداشتی از دين ناشی از درک و انتظارات تحميل‌شده از سوی گفتمان مدرن است يا برخاسته از بضاعات مفروض و اقتضائات مغفول‌مانده‌ی دين، موضوع بحث‌های ديگری است که بايد از نقد بنيادی مدعيات پُست‌مدرن که معرفت را اساساً از حيز انتفاع خارج می‌کند،‌ آغاز شود و تا تأملات عميق درون‌دينی ادامه يابد.

پای ترديدهای معرفتی پُست‌مدرن در حالی به مواجهات ميان دين و مدرنيته باز شده است – و همچون حربه‌ای عليه دين به‌ کار می‌رود – که هيچ مأخذ و مبنايی در طرفين اين ماجرا ندارد و اتفاقاً دامان هر دو را، به‌دليل بنيان‌های معرفتی اطلاق‌گرايشان، به يک ميزان می‌گيرد. اين‌که مدرنيته، در عين تبديل‌شدن به بزرگ‌ترين فراروايت روزگار ما، چگونه با اين قبيل ترديدهای شالوده‌شکنِ پُست‌مدرنْ کنار آمده و فشارهای آن را متوجه رقيب خويش يعنی دين كرده است، خود از پيچيدگی‌های عالَم معرفت است و محل فحص و وارسی‌های جدی؛ خصوصاً از منظر جامعه‌شناسی معرفت. علت مهم آن به گمان ما مربوط به تفاوت‌های ميان يک گفتمان چيره و نهادينه با رقيبی است که در بستری ناهمراه در حال بازيابی خود و شکل‌دهی به اجزای گفتمانی خويش است. شرايط نابرابری که اولی خود را از هر گونه توجيه و اقناعِ نظر ديگران بی‌نياز می‌بيند و دومی‌ با انواع مسائل معرفتی – از قبيل جانب‌داری و تکثر قرائات و نسبيت‌ – دست‌‌به‌گريبان است. دامن‌زدن به اين قبيل ترديد‌های معرفت‌شناسانه همچون سپری است که می‌تواند از مدرنيته در موقعيت هژمونيک و تثبيت‌شده، در برابر رقبای فکری و گفتمانی خود، صيانت كند و به او اجازه ‌دهد تا از مناظرات رويارو در ساحت نظر، به بهانه‌ی فقدان حجيت‌های عامِ داوری، بگريزد؛ درحالی‌که ميادين اصلی زندگی را بی‌هيچ نگرانی همچنان در تصرف خويش دارد.

«دين در زمانه و زمينه مدرن» در قالب چهار مجلد و نوزده گفتار فراهم آمده است. اين مجموعه شامل مقالاتی است که طی يک دهه در مجلات مختلف علمی- پژوهشی به‌چاپ رسيده و چون حامل رويکرد واحد و جهت‌گيری مشخصی نسبت به دين و مدرنيته بوده، قابليت آن را يافته است كه در يک مجموعه گرد هم آيد. خصوصيت ديگری که آن را در يک کل يکپارچه به‌هم آورده، تمرکز بحث‌های آن بر مسائل دين در سطح کلان است. اين خصوصيت جز در فصل چهارم، که با اندکی تنازل به سراغ موضوعاتی در سطوح ميانه رفته، در کل مجموعه حفظ شده است.

کتاب اول با زيرعنوان «دين به‌مثابه فلسفه» به مسائلی می‌پردازد که دين در آن‌ها از موقعيت و جايگاهی هم‌شأن و هم‌طراز با يک فلسفه برخوردار است و از مدخل و منظر آن به اين مقولات می‌پردازد. پيوند و ترتيبی که ميان بحث‌های «دين و دنيا»، «دين و جامعه» و «دين و دولت» برقرار شده است، نشان می‌دهد که اولاً، آن‌ها از يک سنخ‌اند و ثانياً، هر سه از يک فلسفه‌ی واحد ارتزاق كرده‌اند. به همين رو، دست‌يابی به درک روشن از هر يک بدون داشتن ادراکی جامع و دقيق از مباحث ديگر تقريباً ناميسر است.

کتاب دوم به دسته‌ای ديگر از مسائلی پرداخته که دين در آن، واجد موضعی ايدئولوژيک است. با توجه به اين‌که جلوه‌گاه اصلی ايدئولوژی در حيات اجتماعی، «انقلاب»‌ها هستند و به تبع آن، «دولت» و «توسعه»، اين کتاب با شش گفتار به بررسی نقشِ «دين به‌مثابه ايدئولوژی» در مقولات مذکور پرداخته است.

کتاب سوم شأن راهبردی دين را در مواجهه با مهم‌ترين فرايندهای دگرگون‌ساز جهان معاصر بررسی كرده است. بررسی تأثيرات «مدرن‌شدن»، «عرفی‌شدن»، و «جهانی‌شدن» در دين و واکنش اديان فعال‌گرايی نظير اسلام در برابر آن‌ها موضوع تأملات اين کتاب است. عنوان دين در زمانه و زمينه‌ی مدرن شايد بيش‌ترين تناسب را با اين مباحث داشته باشد که در پنج گفتار تنظيم و با زيرعنوان «دين به‌مثابه راهبرد» ارائه شده است. به‌علاوه، دين در تاريخ جوامع همواره به‌مثابه يکی از مهم‌ترين نيروهای اجتماعی در روند و سمت و سوی تحولات تأثير داشته است. اين نقش و جايگاه در کشورهای اسلامی بسيار بارز و تعيين‌کننده بوده و هست. بر همين مبنا، کتاب چهارم با زيرعنوان «دين به‌مثابه نيروی اجتماعی» است که در پنج گفتار به نقش‌آفرينی و تعاملات «بازار»، «روحانيت»، و «روشن‌فکران دينی» در يک‌صد و پنجاه سال  اخير ايران پرداخته است.

كشاندن پای جامعه‌شناسی دين به عرصه‌ی بحث‌های كلان و بنيادی رويكرد نسبتاً جديدی است كه برخی جامعه‌شناسان متأخر در پيش گرفته‌اند و می‌تواند در صورت استمرار، جايگاه جامعه‌شناسی دين را همچون موضوع خويش ارتقا بخشد و آن را در مركز مطالعات جامعه‌شناختی قرار دهد. اگر لازم باشد که به رهيافت غالب بر اين مجموعه اشاره شود، مايلم آن را با اين دو ويژگی برجسته کنم: نخست تلاش برای خارج‌شدن از چارچوب‌های تنگ تحويلی حاکم بر مطالعات دين و دوم تلاش برای نشان‌دادن فلسفه و ايدئولوژی‌های پنهان در پس‌انگاره و اوضاع چيره. منظور از انگاره و اوضاع چيره همين زمانه و زمينه‌ی مدرن است که دين در بستر آن به تکاپو افتاده است.

رده‌های مرتبط