مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت
یادداشت وارده

انتقاداتی بر سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین سروش محلاتی در دانشگاه علامه طباطبایی (محرم ۱۴۳۸ق)

مباحثات: مطلب پیش‌رو، نقد یکی از فضلای حوزه علمیه قم است بر سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین سروش محلاتی که محرم امسال (۱۴۳۸ق) در دانشگاه علامه طباطبایی و در برنامه انجمن اسلامی دانشجویان این دانشگاه ایراد شد. سروش محلاتی در این سخنرانی بحث مذاکره اباعبدﷲ(ع) با برخی سران لشکر یزید (به‌منظور جلوگیری از جنگ) را برجسته کرده بود. تأکید می‌شود که مطالب مطرح‌شده در این نوشتار ضرورتاً نگاه «مباحثات» نیست و ما از ارسال مطالب توسط پژوهش‌گران و فضلای ارجمند، له یا علیه هرکدام از مطالب منتشرشده در سایت، استقبال می‌کنیم.

مطالبی که اخیراً از سوی یک سخنران‏[۱]‎ مطرح شده، مرا بر آن داشت تا در نقد آن، چند سطری بنویسم. این احساس وظیفه نگارنده صرفاً به جهت سستی و کذب‌بودن مطالب مطروحه نیست و تنها به این علت هم نیست که سخنران مذکور مانند نگارنده در کسوت مبلغ و صیانت‌کننده از دین و معارف دین است؛ بلکه آن‌چه مرا موظف به نوشتن کرد این بود که اولاً مطالب مذکور دروغی بزرگ و تحریفی خطرناک در رابطه با حماسه عظیم حضرت اباعبدﷲ الحسین(ع) و ثانیاً این مطالب از سوی جریانی خاص و با اهدافی مشخص در رسانه‌ها برجسته شده است.

نکته مهمی که در ابتدا باید مورد توجه قرار گیرد این است که در بررسی تاریخ، خصوصاً وقایع تاریخی مرتبط با اهل بیت(ع) باید با دقت نظر بر مجموع نقل‌ها و تحلیل آن با توجه به مجموع قرائن و شواهد تاریخی به حقایق رخ‌داده دست پیدا کنیم؛ نه این‌که فقط برخی نقل‌هایی که با سلیقه شخصی یا حزبی ما سازگار است را ملاحظه کنیم. این حداقل انتظار برای یک پژوهش تاریخی است.‏[۲]‎

به ناچار و به‌عنوان مقدمه‌­ای برای نقد، نقل‌هایی از مطالب این سخنران را بدون دخل و تصرف در محتوا، آورده و ذیل هریک نقدمان را بیان می‌کنیم:

نقل‌های ۱ و ۲

«طولانی‌بودن صحبت‌ها نشان می‌دهد بحث‌ها جدّی بوده و ابعاد مختلفی داشته».

«همه منابع بر این‌که پیش‌دستی در مذاکرات با امام حسین(ع) بود، توافق دارند».

نقد

گرچه این دو مطلب چندان اهمیتی ندارند؛ اما به‌جهت تکمیل بحث و روشن‌شدن گستره­‌ی وارونه‌جلوه دادن واقعیت، توجه می‌دهم که بیان این دو مطلب از سوی سخنران مذکور، به جهت القای این ذهنیت است که آن‌چه رخ داده، مذاکره مصطلح (بده بستان) و توافق بوده؛‏[۳]‎  در حالی که اولاً طولانی‌بودن صحبت به هیچ وجه چنین دلالتی ندارد و با این مطلب که سخنان حضرت به شکل موعظه بوده و نه توافق، سازگار است. ثانیاً وجهِ صِدقِ عنوان مذاکره‏[۴]‎ بر یک مصداق خاص، بده‌بستان و گفت‌وگو در رابطه با گرفتن برخی امتیازات و دادن امتیازات دیگر است؛ در حالی که چنین چیزی در سخنان امام(ع) وجود ندارد.‏[۵]‎

ثالثاً این ادعا که به گواهی تمامی نقل‌های تاریخی، در تمام مذاکرات، آن‌که ابتدا درخواست مذاکره داشته، امام(ع) بوده، ادعایی دروغ و بی‌اساس است. شیخ مفید و طبری نامه‌­­ای از عمر سعد به ابن زیاد را از قول ابی مخنف نقل کرده‌­اند که «فإنّى حيث نزلتُ بالحسين بعثتُ اليه رسولي، فسألتُه عمّا أقدمه و ماذا یطلب‏…».‏[۶]‎  در نتیجه این عمر سعد بوده که گفت‌وگو را شروع کرده است.

نقل ۳

سخنران مذکور، در ایام عزای سالار شهیدان – که سعی بر بیان واقعیت‌های قیام اباعبدﷲ الحسین(ع) است –  می‌­گوید: «در تاریخ طبری نوشته شده که بعد از ملاقات حسین(ع) و عمر سعد، حدس‌هایی درباره محتوای ملاقات‌ها زده شد که از جمله آن‌ها این بود که حسین(ع) به عمرسعد گفته با هم نزد یزید برویم و مشکل را حل کنیم (حدس من این است که حضرت از او چنین خواسته؛ زیرا عمرسعد اختیارات کافی برای تصمیم گیری نداشته) اما عمر سعد گفته اگر سپاه را‌‌ رها کنم خانه و زندگی من را در کوفه خراب می‌کنند و من چنین اجازه‌ای از طرف عبیدﷲ ندارم و حضرت نیز در پاسخ گفته‌اند من این خسارات را جبران می‌کنم.

نقد

این سخن بسیار عجیب است و با یک پژوهش علمی فاصله بسیار دارد. عجیب این است که وی بر مبنای یک نقل که حتی خود ناقل (طبری) هم آن‌ را مبتنی بر شایعاتی ظنی و بدون مستند می‌­داند، مطلبی را به امام انتساب می­‌دهد و سعی دارد آن را با سخنان و سلیقه همفکران سیاسی خود تطبیق دهد (!) و با وجودی که خود، کلام طبری در شایعه‌بودن این خبر را نقل می‌­کند، اما باز مطلبی سخیف را برای بهره‌برداری سیاسی، به امام(ع) نسبت می­‌دهد. کذب و باطل‌بودن این شایعه‌ی ظنی در ادامه این نوشته و در نقد مطالب بعدی، به خوبی روشن خواهد شد.

اما نقل گزارش الفتوح (اثر ابن اعثم) در این زمینه خالی از لطف نیست. وی حتی همان شایعه و حدس رایج در بین مردم را نیز کاملاً متفاوت و دقیقاً بر خلاف نقل طبری، نقل کرده است: «حضرت فرمود: وای بر تو اى عمر! آیا با من خواهی جنگید؟! از خداى تعالى كه بازگشتت به سوی اوست نمی‌ترسی حال آن‌كه مى‏‌دانى من كيستم؟! به نزد من آى و آنان را رها کن. من تو را به قرب الهی می­‌رسانم. عمر سعد گفت: ای ابا عبدﷲ! از آن مى‌‏ترسم كه چون به نزد تو آيم، سراى من را خراب كنند… .‏[۷]‎

نقل ۴

سخنران در ادامه می‌گوید: در تاریخ طبری به نقل از ابی مخنف چنین آمده: «پس از ملاقات‌ها نتیجه این شد که عمر به عبیدﷲ نامه نوشت. (از مضمون آن می‌توان حدس زد که محور گفت‌و‌گو‌ها چه بوده است) در این نامه او نوشته که خدا را شکر آتش جنگ خاموش و اختلاف نظر‌ها حل شد و خدا با لطفش کار امت را سامان داد. حسین(ع) پذیرفته که یکی از این چند کار را انجام دهد: ۱. به‌‌ همان‌جا که آمده بازگردد؛ ۲. حسین(ع) را به یکی از نقاط مرزی بفرستیم؛ ۳. به شام برود و به‌طور مستقیم با یزید ملاقات کند و با رفاقت (!) مسأله را بین خودشان حل کنند.

ابن زیاد در جواب نوشت: «تو نماینده سیاسی ما برای حل و فصل اختلاف با حسین(ع) نیستی؛ یا باید بجنگیم و یا حسین(ع) باید خود را تسلیم ما کند».

نقد

این سخن تحریفی بزرگ در تاریخ است. برای روشن‌شدن صحت ادعای خود، ترجمه دقیق مطلبی که در ارشاد شیخ مفید و تاریخ طبری آمده است را می آوریم:

«حسین(ع) و عمر بن سعد شبانه يكديگر را ديدار كرده و در پنهانى، زمانى طولانی با هم گفت‌وگو كردند. سپس عمر بن سعد به‌جاى خويش بازگشت و به عبيد اللَّه بن زياد چنین نوشت: اما بعد، همانا خداوند آتش را خاموش ساخت و پريشانى را برطرف نموده، كار اين امت را اصلاح كرد و حسين با من پيمان بست كه یا به همان‌جایی که از آن‌جا آمده بازگردد يا به يكى از نقاط مرزی رود (تبعید شود) و مانند يكی از مسلمانان باشد (و كارى به كار كسى نداشته باشد) در هر چه به سود مسلمانان است شريك آنان و در زيان آنان نيز همانند ايشان باشد و يا به نزد يزيد برود و دست در دست او گذارده (با او بیعت کند) و هر چه نظر یزید بود همان را انجام دهد. در اين پيمان خوشنودى تو و اصلاح كار امت است».‏[۸]‎

خود طبری آورده که هیچ فردی از مضمون سخنان حسین(ع) و عمر سعد مطلع نشد و آن‌چه گفته می‌شود صرفاً شایعاتی است غیر معلوم. و عقبة بن سمعان (غلام حضرت رباب س) نیز می‌گوید من در تمام مدت با حضرت بودم و تمام سخنان حضرت را شنیده‌ام؛ وﷲ آن‌چه برخی تصور می‌کنند که حسین(ع) گفته حاضر است دستش را در دست یزید بگذارد و یا به یکی از نقاط مرزی تبعید شود واقعیت ندارد.

چنان‌چه مشخص شد، سخنران ابتدا در صدر مطلب و سپس در بند دوم و سومِ پیمانی که عمر سعد ادعا کرده، تحریف بزرگی کرده است:

ا) جعل و تحریفی که سخنران در صدر مطلبش کرده این است که گفته: «ابی مخنف می‌گوید پس از ملاقات‌ها نتیجه این شد که عمر به عبیدﷲ نامه نوشت… در این نامه او نوشته که خدا را شکر آتش جنگ خاموش و اختلاف نظر‌ها حل شد و …». وی با جعل و اضافه‌کردن این جمله به متن تاریخی، چنین القا می‌کند که در نقل‌های تاریخی آمده که مطالب این نامه همان چیزی ست که امام(ع) خود فرموده است.

ب) جعل و تحریف در بند دوم و سوم نامه واضح است؛ بند دوم را ناقص بیان کرده تا تعدیل شود؛ اما نقل او از بند سوم، تحریفی آشکار است. امّا این تحریف به چه علت رخ داده؟! بدین جهت که هر شیعه‌­ای می‌داند که این دو بند و خصوصاً بند سوم، نمی‌تواند صحیح باشد. بدین سبب سخنران، در این دو بندی که در کتب تاریخی به‌عنوان نامه‌­ی عمر سعد به ابن زیاد نقل شده، تحریف و تعدیلی صورت داده تا مخاطبینش در صحت ادعای وی شک نکنند. به همین منظور، رفتن نزد یزید و بیعت با او و عمل به فرامین او را تبدیل کرده به: «رفتن به شام و ملاقات مستقیم با یزید».

سخنران مذکور به این مقدار بسنده نکرده و برای نیل به اغراض سیاسی خویش، مطلب مضحک و سخیفی را اضافه می‌کند؛ این‌که حسین(ع) نزد یزید رود و آن دو با رفاقت(!) مسأله را حل کنند!

امّا حقیقت ماجرا

بله؛ شیخ مفید و طبری این نامه از عمر سعد به ابن زیاد ( لعنهما ﷲ) را نقل کرده‌­اند. در این نامه عمر سعد ادعا کرده که با حضرت ابی­‌عبدﷲ(ع) بر سر اجرایی‌شدن یکی از این سه بند توافق کرده است. اما به دلایل و قراین متعدد و متقن، ادعای عمر سعد در این نامه دروغ محض است و چنان‌چه گفتیم، سخنران می‌دانسته که اگر در نقل این نامه‌­ی عمر سعد، به جعل و تحریف دست نزند، به مقصود خود دست نمی‌یابد.

دلایل و قراین کذب عمر سعد

ا) عمر سعد به جِدّ به‌دنبال این بود که بدون کشتن امام(ع) به حکومت ری که آرزویش بود برسد. ابن زیاد قبلاً حکم ملک ری را برایش نوشته بود تا عمر سعد پس از مقابله با دیلمیان به ری برود؛ اما پس از این‌که دیلمیان را سرکوب کرد، جریان قیام امام(ع) پیش آمد و ابن زیاد بار دیگر حکومت ری را برای او مشروط کرد. این بار مشروط به جنگ با حسین(ع). عمر سعد مهلت خواست تا فکر کند. بعد اصرار کرد که ابن زیاد این شرط را بردارد؛ اما سودی نبخشید. برخی نزدیکانش او را از پذیرفتن شرط منع کردند و گفتند عاقبت این کار جهنم است. وی ابتدا پذیرفت؛ اما باز وسوسه شد. در آن زمان ابیاتی سرود که ترجمه اش چنین است:

آيا ملك رى را تَرك كنم و حال آن‌كه آرزوى من است

يا آن‌كه با بدنامى و گناه قتل حسين برگردم

در قتل او (حسين) دوزخ است كه هرگز پوشيده نيست (قطعی است)

ولى ملك رى موجب روشنائى چشم من است.‏[۹]‎

همچنین بعد از آن‌که فرستاده عمر سعد از نزد امام(ع) برگشت‏[۱۰]‎ و جواب امام(ع) را آورد، عمر سعد گفت: امیدوارم کار من با حسین(ع) به جنگ کشیده نشود.‏[۱۱]‎ لذا چنین دروغی را در آن نامه نوشت تا شاید به مقصودش برسد.

ب) زمانی که شمر با جواب نامه از سوی ابن زیاد به نزد عمر سعد آمد (لعنهم ﷲ)، خود عمر سعد در سخنان تندی که با شمر داشت، تصریح کرد که با آن دروغ می‌خواست این اوضاع با صلح و بدون خونریزی تمام شود؛ و الا به خدا قسم که حسین(ع) هرگز اهل تسلیم و بیعت نیست؛ چون او فردی غیور است.‏[۱۲]‎

ج) ابن زیاد در نامه‌­ای به ابن سعد نوشت: به حسین(ع) بگو باید با یزید بیعت کند. زمانی که چنین کرد به من خبر بده تا بگویم چه کنی. ابن سعد نامه را که خواند گفت: ظاهرا ابن زیاد نمی‌خواهد کار بدون خونریزی حل شود.‏[۱۳]‎ سپس نامه ابن زیاد را برای حسین(ع) فرستاد. حسین(ع) به پیک فرمود: هرگز خواسته ابن زیاد را اجابت نخواهم کرد. آیا نهایت این کار من، غیر از مرگ خواهد بود؟! پس آفرین بر چنین مرگی.‏[۱۴]‎

د) از جواب ابن زیاد ملعون به نامه عمر سعد مشخص است که او پی برده ادعای عمر سعد در آن نامه دروغ است و عمر سعد مانند قبل همچنان در پی این است که بدون کشتن حسین(ع) به حکومت ری برسد. ابن زیاد به عمر سعد نوشت: «من تو را به نزد حسين(ع) نفرستاده‌‏ام كه خود را از جنگ با او باز دارى و با او به مسامحه رفتار كنى و نه براى اين‌كه آرزوى سلامت و زندگى براى او داشته باشى يا عذر براى او بتراشى و برای او شفاعت كنى».‏[۱۵]‎

قابل توجه است که سخنران، این نامه­­‌ی ابن زیاد را نیز جهت‌دار بیان کرده تا بتواند از آن بهره برداری کند.

ابن زیاد در نامه‌­ای به ابن سعد نوشت: به حسین(ع) بگو باید با یزید بیعت کند. زمانی که چنین کرد به من خبر بده تا بگویم چه کنی. ابن سعد نامه را که خواند گفت: ظاهرا ابن زیاد نمی‌خواهد کار بدون خونریزی حل شود. سپس نامه ابن زیاد را برای حسین(ع) فرستاد. حسین(ع) به پیک فرمود: هرگز خواسته ابن زیاد را اجابت نخواهم کرد. آیا نهایت این کار من، غیر از مرگ خواهد بود؟! پس آفرین بر چنین مرگی.

ه) ابن زیاد ملعون پس از کشتن امام(ع) خود را در مخمصه شدید دید و دنبال این بود که نامه‌­ای که در آن دستور کشتن و جنایت‌های دیگر بر سیدالشهدا(ع) را داده از بین ببرد. ابن سعد به او گفت: چرا به آن خیرخواهی‌ای که به تو کردم گوش ندادی؟ عمر سعد غیر از این نامه‌­ای که برای جلوگیری از کشته‌شدن امام(ع) به ابن زیاد نوشت و به دروغ هم متوسل شد، چه خیرخواهی‌­ای داشته؟ هیچ نکته دیگری نقل نشده است.‏[۱۶]‎

و) خود طبری آورده که هیچ فردی از مضمون سخنان حسین(ع) و عمر سعد مطلع نشد و آن‌چه گفته می‌شود صرفاً شایعاتی است غیر معلوم. و عقبة بن سمعان (غلام حضرت رباب س) نیز می‌گوید من در تمام مدت با حضرت بودم و تمام سخنان حضرت را شنیده‌ام؛ وﷲ آن‌چه برخی تصور می‌کنند که حسین(ع) گفته حاضر است دستش را در دست یزید بگذارد و یا به یکی از نقاط مرزی تبعید شود واقعیت ندارد.‏[۱۷]‎

هرچند سخنران مذکور به این مطلب اشاره‌­ای کرده اما در نقل این مطلب هم دست به تحریف زده است. وی گوید: «عقبة بن سمعان صرفاً گفته که چنین سخنانی را از امام(ع) نشنیده است. در عین حال تکذیب هم نکرده است»؛ در حالی که عقبه صراحتاً و با تأکید و قسَم، تکذیب کرده است.

به گواه تاریخ نیز در هیچ‌کجا این مطالب از امام(ع) شنیده نشده است.

ز) جملات و احوال حضرت در طول سفر بهترین قرینه بر کذب مطالب سخنران مذکور و کذب بودن نامه عمرسعد است:

  • خطاب به ابن زبیر فرمود: آیا تصور می‌کنی من با یزید بیعت خواهم کرد؟! در حالی که یزید مردی است فاسق که آشکارا فسق کرده و در انظار شرب خمر می‌کند… نه به خدا قسم هرگز و ابداً چنین نخواهد شد.‏[۱۸]‎
  • در جواب برادرش محمد حنفیه فرمود: … وﷲ حتی اگر در دنیا ملجأ و پناهگاهی برایم نباشد، وﷲ هرگز و ابداً با یزید بیعت نخواهم کرد… .‏[۱۹]‎
  • جمله ای از حضرت که تمام شیعیان لا­اقل بخشی از آن را حفظ هستند: «بدانید حرام‌زاده پسر حرام‌زاده مرا بين يكى از دو چيز مجبور كرده است؛ بين مرگ و ذلّت (تسليم شدن و بیعت) و هيهات كه ما ذلّت و خوارى را بپذيريم. خداوند و پيامبر او هرگز براى ما ذلّت و زبونى نمى‌‏پسندند و نياكان پاك سرشت و دامن‏‌هاى پاكى كه ما را پرورانده‌‏اند و بزرگ‌مردان غيرتمند و انسان‏‌هاى باشرافت اين را از ما نمى‌‏پذيرند.(سخنران مذکور باید به خود بنگرد که چگونه بر امام(ع) چنین پسندیده!) هرگز! ما هيچ‌گاه فرمان‌بردارىِ فرومايگان را بر مرگ شرافتمندانه ترجيح نخواهيم داد. بدانيد من با شما اتمام حجّت كردم و شما را از عاقبت كارتان بيم دادم. به هوش باشيد! من با همين ياران اندك، و بسيارى دشمن و پيمان‌‏شكنى و كارشكنى ياران و دوستان، راه خود را انتخاب كرده‏‌ام وآماده شهادتم… .‏[۲۰]‎
  • آيا نمى‏نگريد كه به حق عمل نمى‌‏شود و از باطل جلوگيرى نمى‌‏گردد؟ با اين وضع مؤمن بايد به لقاى خدايش (شهادت) اشتياق يابد؛ همانا من مرگ (در راه حق) را جز سعادت، و زندگى با ستمگران را جز رنج و تحمل حقارت نمى‌‏نگرم‏.‏[۲۱]‎
  • وﷲ هرگز دست بیعت و ذلت به شما نخواهم داد و مانند برده‌ها از دست شما فرار نخواهم کرد.‏[۲۲]‎

قرینه روشن دیگر این است که قطعاً و به دلایل متقن تاریخی، حضرت سیدالشهدا(ع)، قبل از حرکت از مدینه از کشته‌شدن قطعی خود در کربلا خبر دادند.‏[۲۳]‎  بلکه افراد متعدد دیگری نیز به‌واسطه حدیث پیامبر(ص) خبر داشتند.‏[۲۴]‎  حتی زمانی که در مسیر کوفه‏[۲۵]‎  به حضرت خبر شهادت سفیرانش و این‌که در کوفه یاوری ندارد را رساندند، به همراهانش فرمود: هرکس برای شهادت آماده است بیاید و الا برگردد،‏[۲۶]‎ در منزل بعد فرمود: هرکه می‌خواهد برگردد، از ما بر او بیعتی نیست؛ مردم از چپ و راست پراکنده شدند و رفتند.‏[۲۷]‎

شیخ مفید هرچند در کتاب الارشاد نامه‌­ی عمرسعد را نقل کرده، اما این نقل او اگر دلالت بر تأیید باشد، دلالت بر تأیید نوشته‌شدن چنین نامه­‌ای از سوی ابن سعد است؛ نه این‌که انتساب مفاد این نامه به امام(ع) را پذیرفته باشد.

حال چگونه ممکن است با این وجود، حضرت ادامه مسیر دهد و بعد چنین ذلتی که این سخنران، مدعی شده را بپذیرند؟! هر انسان فهیمی درک می‌کند که حضرت به‌دنبال هدفی است که برای نیل به آن چاره­‌ای جز شهادت خویش و اسارت اهل و عیالش نیست.

قرائن و دلایل، بسیار بیش از این است. اما برای فرد حق‌طلب این مقدار کافی است. تاریخ حماسه سیدالشهدا(ع) مملوّ از افعال و اقوالی ست که اوج عزت و ذلت‌ناپذیری حضرت و نیز علم حضرت به سرانجام کار را بیان می‌کند. از آغاز حرکت از مدینه و حرکت از مکه، در بین مسیر، نزول در کربلا و در خطبه‌ها و رجزهای حضرت.

نقل ۵

پنجمین سخنی که قصد نقد آن را داریم، این است: «در دهه‌های اخیر گویا علمای ما خجالت می‌کشند بگویند که امام(ع) قصد مذاکره داشت. آن‌ها سعی کرده‌اند تاریخی را روایت کنند که این‌گونه نباشد».

نقد

پاسخ این سخن از مطالب فوق روشن شد؛ از آن‌جا که علمای دین یقین به کذب مفاد این نامه‌­ی عمرسعد داشته­‌اند، از انتساب این مطالب به حضرت سیدالشهدا(ع) خودداری کرده‌­اند.

نقل ۶

شیخ مفید در کتاب الارشاد موضع خود را مشخص کرده که این روایات از نظر او قابل قبول است.

نقد

شیخ مفید هرچند در کتاب الارشاد نامه‌­ی عمرسعد را نقل کرده، اما این نقل او اگر دلالت بر تأیید باشد، دلالت بر تأیید نوشته‌شدن چنین نامه­‌ای از سوی ابن سعد است؛ نه این‌که انتساب مفاد این نامه به امام(ع) را پذیرفته باشد.

نقل ۷

امام(ع) گفتند: «این نامه‌های مردم شهر شماست و من به‌خاطر دعوت آن‌ها آمده‌ام. اگر مردم نمی‌خواهند و یا پشیمان شده‌اند برمی گردم».‏[۲۸]‎

نقد

این‌که حضرت در پاسخ فرستاده ابن سعد فرمود: «شما به من نامه نوشته و مرا دعوت کرده­‌اید، اگر پشیمان شده­‌اید، برمی‌گردم»‏[۲۹]‎  از متشابهات است.‏[۳۰]‎ اما محکمات حماسه عاشورا مطلبی است که در فوق در مورد مطلع‌بودن امام(ع) از کشته‌شدن قطعی خود و یارانش در انتهای این سفر و در سرزمین کربلا گفتیم. خصوصا تأکید مکرر حضرت بر این‌که «ما کشته خواهیم شد؛ هرکس به قصد دیگری آمده برگردد» نشان از این دارد که حضرت خود را موظف به قیامی می‌داند که بدون شهادتش و اسارت خاندانش، نتیجه نخواهد داد.‏[۳۱]‎ بلکه حضرت خود به این مطلب تصریح کرده‌­اند.‏[۳۲]‎  برای همین است که در جواب افراد متعددی از زن و مرد که در مدینه، مکه و در طول مسیر به سمت کوفه، به حضرت گفته‌اند که به این سفر نرو که کشته خواهی شد، فرموده است: می‌دانم اما باید بروم.‏[۳۳]‎

حتی اگر بپذیریم که حضرت این سخن را فرموده باشد، باید آن را با توجه به مطالبی که گفتیم معنا کرد. حضرت که قبل از حرکت از مدینه، یقین دارد که در کربلا گرفتار شده و کشته خواهد شد و خاندانش به اسارت خواهند رفت، پس چرا چنان فرموده باشد؟ چنان‌چه گفتیم افراد متعددی از زن و مرد وقایع را پیش­‌بینی کرده بودند و یا از احادیث پیامبر(ص) خبر داشتند و به حضرت توصیه می‌کردند که نرود.

بنابراین باید گفت این جمله حضرت که حاضر به بازگشت است،‏[۳۴]‎  نه کوتاه‌آمدن است و نه امتیاز­ دهی؛ بلکه می‌فرماید من برای جنگ با شما نیامده‌­ام؛ اگر نزد شما، لازمه رفتن به مسیر کوفه یا ماندن در این‌جا، جنگیدن با من است، نمی‌خواهم شمایی که غافل و فریب‌خورده و یا اجیر‌شده‌ی دستگاه ظلم و کفر هستید، با ریختن خون من به هلاکت ابدی دچار شوید. بنابرین حاضرم برگردم؛ اما دست از قیام با سرکردگان و رؤسای دستگاه ظلم و فساد نخواهم کشید. به قول شهید مطهری مخاطب این جمله فقط مردم کوفه‌­اند؛ نه حکومت یزید؛‏[۳۵]‎  چون خود در خطابه‌اش در مقابل لشکر حرّ فرمود: «وظیفه ما قیام علیه یزید است؛ هرچند به شهادت بیانجامد».‏[۳۶]‎

خون مطهّر و به ناحق‌ ریخته‌شده‌­ی مولای مظلوم ما و فرزندان و اصحابش سرمایه عظیمی است برای هدایت بشر تا سرآمد تاریخ و به لطف الهی تحریف حقایق این حماسه، نخواهد توانست در این سرمایه نورانی خدشه‌ای وارد کند.

جوانان عزیز بدانند که معارف دین را باید از عالمان راستگو و امین فراگیرند؛ چنان‌چه در روایات متعددی به این مهم اشاره شده است؛‏[۳۷]‎  نه کسانی که حاضرند برای اهداف سیاسی خویش، آرمان‌های عزتمند عاشورا را مخدوش کنند.

(متن کامل سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین سروش محلاتی در سایت شفقنا)

پانوشت‌ها

  1. سروش محلاتی؛ سخنرانی مذکور در محرم ۱۴۳۸ ( ۱۳۹۵ش) در برنامه انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی انجام شده است. [⤤]
  2. گرچه برای گرفتن نتیجه صحیح و دقیق لازم است، عقاید ناقل و مورّخ، فضای سیاسی و عقیدتی حاکم در حین نگارش یک کتاب تاریخی و… را نیز مدّ نظر داشت؛ اما در این نوشته حتی بدون درنظر گرفتن این موارد، اثبات خواهد شد که ادعای سخنران مذکور، صحیح نیست. [⤤]
  3. از توجه به ابتدا و انتهای سخنان وی این نکته به خوبی روشن می‌شود؛ بلکه در انتها به آن تصریح شده است. [⤤]
  4. مذاکره مصطلح (نه لغوی). [⤤]
  5. نسبت به یکی از سخنان امام (ع) نیاز به توضیح بیش‌تر هست که در نقد مطلب شماره ۷ خواهد آمد. [⤤]
  6. الارشاد، ج۲، ص۸۶؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۱. من همان زمان که به محلی که حسین فرود آمده ( کربلا) رسیدم قاصدم را به‌سوی او فرستادم تا بپرسم که برای چه آمده و چه می‌خواهد. [آدرس‌های این نوشته بر اساس نرم افزار حماسه عاشورا، اثر مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (نور) است]. [⤤]
  7. الفتوح، ج۵، ص۹۲. [⤤]
  8. الارشاد، ج۲، ص۸۷؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۴. [⤤]
  9. برای مطالعه مشروح مطلب ر.ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۰؛ الکامل، ج۴، ص۵۳؛ الفتوح، ج۵، ص۸۵. [⤤]
  10. چنان‌چه گفتیم اولین گفت‌وگو با پیش‌دستی عمر سعد و فرستادن پیغام برای امام(ع) بود [⤤]
  11. الارشاد، ج۲، ص۸۶؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۱؛ اخبار الطوال، ص۲۵۴. [⤤]
  12. فاقبل شمر بن ذي الجوشن بكتاب عبيد الله بن زياد الى عمر ابن سعد، فلما قدم به عليه فقراه قال له عمر: ما لك ويلك! لا قرب الله دارك، و قبح الله ما قدمت به علىّ! و الله انى لأظنك أنت نهیته ان يقبل ما كتبت به اليه، افسدت علينا امرا كنا رجونا ان يصلح، لا يستسلم و الله حسين، ان نفسا أبيّه لبَين جنبَيه. [⤤]
  13. این تعبیر وی شاهدی است بر دلیل و قرینه اول که بیان شد. [⤤]
  14. اخبار الطوال، ص۲۵۴. [⤤]
  15. كَتَبَ إِلَى عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ أَنِّي لَمْ أَبْعَثْكَ إِلَى الْحُسَيْنِ لِتَكُفَّ عَنْهُ وَ لَا لِتُطَاوِلَهُ وَ لَا لِتُمَنِّيهِ السَّلَامَةَ وَ الْبَقَاءَ وَ لَا لِتَعْتَذِرَ لَهُ وَ لَا لِتَكُونَ لَهُ عِنْدِي شَافِعا (الارشاد، ج۲، ص۸۸؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۵.). [⤤]
  16. اما والله لقد نصحتُك في حسين نصيحة لو نصحتها ابى سعد ابن ابى وقاص كنت قد أديت حقه (تاریخ طبری، ج۵، ص۴۶۷). [⤤]
  17. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۴. [⤤]
  18.  الفتوح، ج۵، ص۱۲. شبیه این فرمایش متعددا نقل شده است؛ مثلی لا یبایع بمثله (لهوف، ص۲۳و…)؛ لَا أُعْطِي الدَّنِيَّةَ مِنْ نَفْسِي أَبَدا (لهوف۲۷ و…). [⤤]
  19.  الفتوح، ج۵، ص۲۱. در این سخن و سخن قبل حضرت قسم جلاله خورده‌­اند و جالب این‌که در این سخن حضرت دوبار قسم خورده‌­اند. شبیه این فرمایش را به ابن عمر فرموده است: أبدا ما دامت السماوات و الأرض (الفتوح، ج۵، ص۲۵). [⤤]
  20. أَلَا وَ إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ يَأْبَى اللَّهُ ذَلِكَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ وَ أُنُوفٌ حَمِيَّةٌ وَ نُفُوسٌ أَبِيَّةٌ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طَاعَةَ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْكِرَامِ أَلَا وَ إِنِّي زَاحِفٌ بِهَذِهِ الْأُسْرَةِ مَعَ قِلَّةِ الْعَدَدِ وَ خِذْلَةِ النَّاصِر(لهوف، ص۹۷؛ مثیرالاحزان، ص۵۵ و…). [⤤]
  21. ألا ترون أن الحق لا يعمل به، و ان الباطل لا يتناهى عنه! ليرغب المؤمن في لقاء الله محقا، فانى لا ارى الموت الا سعادة (شهاده)، و لا الحياه مع الظالمين الا برماً (تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۴؛ لهوف، ص۷۹؛ مثیرالاحزان، ص۴۴ و…). [⤤]
  22. الارشاد، ج۲، ص۹۸ و… . [⤤]
  23.  الفتوح، ج۵، صص ۱۹ و ۸۴؛ لهوف، صص ۲۷، ۶۲، ۶۵  و ۶۶؛ الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۵۳؛ بحارالانوار، ج۴۴، صص۳۳۱ و ۳۶۴؛ دلائل الامامة، ص۱۸۲؛ نوادر المعجزات، ص۱۰۷؛ اسدالغابة، ج۱، ص۱۴۷؛ الاستیعاب، ج۱، ص۱۱۳؛ مثیرالاحزان، ص ۱۷ و… . [⤤]
  24.  الارشاد، ج۲، ص۱۳۰؛ الکامل، ج۴، ص۹۳؛ الفتوح، ج۴، ص۳۲۴؛ الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۵۳؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۳۱ و ج۴۵، ص۸۵؛ اسدالغابة، ج۱، ص۱۴۷؛ الاستیعاب، ج۱، ص۱۱۳؛ مثیرالاحزان، ص۱۷. [⤤]
  25. در منزل ثعلبیه و بعد مجدداً در منزل زباله؛ یعنی  چندین منزل قبل از اینکه با لشکر حرّ مواجه شوند (تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۷). [⤤]
  26. ینابیع المودة، ص۴۰۶. [⤤]
  27. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۹؛ الکامل، ج۴، ص۴۳. [⤤]
  28. سخنران مذکور این مطلب را به دفعات تکرار کرده است. [⤤]
  29.  تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۵؛ الفتوح، ج۵، ص۱۹؛ لهوف، ص۶۲ [الطبقات الكبرى‏ لابن سعد، ج۶، ص۴۲۶؛ سير أعلام النبلاء، ج۳، ص۲۹۷؛ مختصر تاريخ دمشق، ج۷، ص۴۰؛ البداية والنهاية، ج۸، ص۱۳۱؛ بغية الطلب، ج۶، ص۲۶۰۹] به نقل از کتاب من قتله الحسین…، ص۲۷۴. [⤤]
  30. فَأَمَّا الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ (آل عمران: ۷). [⤤]
  31. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۹. [⤤]
  32. لهوف، صص۶۱ و ۶۵؛ الفتوح، ج۵، ص۱۹. [⤤]
  33. ر.ک: فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه السلام، صص۳۲۴ تا ۳۹۴؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۴؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۹؛ کامل الزیارات، ص۷۵. [⤤]
  34. این جمله هم در خطابه‌های حضرت در برابر لشکر حرّ نقل شده و هم در پاسخ امام(ع) به فرستاده عمرسعد (تاریخ طبری، ج۵، صص۴۰۱، ۴۰۲ و ۴۲۶؛ الارشاد، ج۲، ص۸۵). [⤤]
  35. مجموعه آثار، ج۱۷، ص۵۴۸. [⤤]
  36. من راى سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله، ناكثا لعهد الله، مخالفا لسنه رسول الله، يعمل في عباد الله بالإثم و العدوان، فلم يغير عليه بفعل و لا قول، كان حقا على الله ان يدخله مدخله‏…. الا ترون ان الحق لا يعمل به، و ان الباطل لا يتناهى عنه! ليرغب المؤمن في لقاء الله محقا، فانى لا ارى الموت الا شهاده، و لا الحياه مع الظالمين الا برما (تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۳). [⤤]
  37. وسائل‌ الشیعة، ج۲۷، صص۱۴۶ و ۱۴۷. [⤤]

رده‌های مرتبط