مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت

شانزدهم جمادی‌الاول برابر است با سالروز لغو قرارداد رژی (انحصار امتیاز توتون و تنباکو برای دولت انگلیس) در اثر فتوای تاریخی تحریم تنباکو توسط میرزای شیرازی؛ همان نصفِ سطر معروفی که از نظر امام خمینی(ره) مملکت ما را از حلقوم خارجی‌ها بیرون کشید. شاید تا قبل از صدور فتوای تحریم تنباکو توسط میرزا، کمیت و کیفیت قدرت نهاد مرجعیت برای صاحبان قدرت مشخص نبود. موضوع به‌قدری مهم بود که کسی چون احمد کسروی نیز با تمام بغضش نسبت به روحانیت، بر اهمیت آن اذعان می‌کند: «این را می‌توان نخستین تکان در توده ایران شمرد و این اگر چه با دست علما بود و… خود پیشامد ارجداری به‌شمار است و باید در تاریخ  یاد آن بماند».‏[۱]‎

فارغ از حواشی و تحلیل‌های پیرامون این رویداد نکته‌ای که این یادداشت می‌کوشد آن را برجسته سازد، طرح مسأله‌ و دغدغه‌ای درباره‌ی چرایی افول قدرت و جایگاه اجتماعی نهاد مرجعیت در زمان حال است. به زبانی ساده، زمانی یک مرجع تقلید آن هم خارج از مملکت، فتوایی نیم‌سطری صادر می‌کند و باعث زیرورو شدن معادلات اقتصادی قدرت‌های استعماری در منطقه می‌شود؛ اما اکنون شاهد آن جایگاه، قدرت و تأثیرگذاری درباره‌ی این نهاد دینی حتی در سطح داخل کشور هم نیستیم. بنابراین مفروض نگارنده در این یادداشت این است که مرجعیت جایگاه و قدرت گذشته‌اش را از دست داده است؛ به‌ویژه پس از آیت‌ﷲ بروجردی قدرت و جایگاه نهاد مرجعیت، با سرعت بیش‌تری رو به افول نهاد. به تعبیر دیگر شاید آیت‌ﷲ بروجردی را بتوان آخرین مرجع از نسل مراجعی برشمرد که با این‌که جایگاهی در ساختار رسمی قدرت نداشتند، اما رأی و نظرشان در روند تصمیم‌گیری‌های سیاسی حاکمان تأثیرگذار بوده است. پرسش این‌جاست که چرا و چگونه به چنین وضعیتی رسیدیم؟

نقل است که مرحوم میرزا پس از شنیدن خبر پیروزی نهضت تنباکو به گریه می‌افتد و می‌گوید که «از حالا به بعد استکبار و استعمار نقطه قوت اصلی را که روحانیت است شناخته‌اند و به جان آن می‌افتند».

به‌نظر می‌رسد در دو سطح می‌توان به پرسش‌ ذکرشده پاسخ داد؛ سطح یک که حالت روبنایی دارد، سطح احصا و تبیین عوامل رسیدن به وضعیت موجود است؛ که تبیین این عوامل نیز از منظرها و رویکردهای گوناگون (سیاسی، اقتصادی، جامعه‌شناختی و…) خواهد بود. مثلاً ممکن است با رویکرد جامعه‌شناختی این فرضیه مطرح شود که افول قدرت و جایگاه مرجعیت به‌دلیل فاصله‌گرفتن روحانیت و به‌ویژه مرجعیت از مردم بوده است؛ فربه‌شدن نهاد مرجعیت و به‌وجود آمدن تشکیلات عریض و طویل در اطراف بیوت مراجع نیز می‌تواند از عوامل دورشدن مردم از این نهاد باشد. یا با رویکرد سیاسی می‌توان این‌گونه تبیین کرد که که دلیل افول قدرت و جایگاه مرجعیت، حضور فعال برخی مراجع در عرصه‌ی سیاست و حتی تلاش برای حضور مستقیم در رأس نظام سیاسی بوده است.

اما سطح دیگر که به‌نوعی حالت زیربنایی (نسبت به سطح پیشین) دارد، این است که ببینیم آیا این روند (یعنی افول قدرت و جایگاه مرجعیت) را «پروسه» می‌بینیم یا «پروژه». به تعبیر دیگر آیا یک سیر طبیعی متأثر از منطق رویدادهای اجتماعی در بعد منطقه‌ای و جهانی باعث شکل‌گیری وضع کنونی درباره‌ی جایگاه مرجعیت شده؛ یا این‌که اراده‌ یا اراده‌هایی به‌صورت هدفمند و با برنامه، پروژه‌ای را با هدف رسیدن به این وضعیت طراحی کرده‌اند؟ در حالت نخست (پروسه‌بودن روند مذکور) با طیف وسیعی از عوامل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، جامعه‌شناختی و حتی روان‌شناختی مواجهیم. اما در حالت دوم (پروژه‌بودن روند مذکور) نقش عامل سیاسی بسیار پررنگ است؛ زیرا صدور فتوای تحریم تنباکو توسط میرزای شیرازی، قدرت‌نمایی یک نهاد مذهبی خارج از ساختار سیاسی بود در مواجهه و مقابله با یک تصمیم اتخاذ‌شده توسط یک نظام سیاسی؛ مواجهه‌ای که به تحقیر اراده و اقتدار سیاسی حکومت وقت انجامید. به همین دلیل طبیعی است که قدرت سیاسی حاکم، در راستای مقابله و تضعیف این نهاد (مرجعیت)، برنامه‌ریزی کند.

از نگاه نگارنده در هر پژوهشی برای پاسخ‌گویی به پرسش مطرح‌شده در این یادداشت، پژوهش‌گر ابتدا باید مشخص کند که کدام‌یک از دوحالت پروسه‌بودن یا پروژه‌بودن را مفروض گرفته است؛ اتخاذ هرکدام از این دو حالت به‌عنوان مفروض، رویکرد پژوهش را از نگاه روشی، منظم و جهت‌دار می‌کند. مثلاً اگر پژوهشگری قائل به رویکرد پروژه‌‌ای در این زمینه باشد، در سطح تبیین روبنایی نیز نقش مهم عامل سیاسی را همیشه درنظر می‌گیرد؛ زیرا همان‌طور که اشاره شد در این حالت، عامل سیاسی نقش اصلی را دارد و بر عوامل دیگر به‌طور مستقیم اثرگذاری می‌کند. مثلاً ممکن است پژوهشگری از نگاه جامعه‌شناختی به این نتیجه برسد که فاصله‌گرفتن نهاد مرجعیت از مردم علت اصلی افول قدرت و جایگاه این نهاد بوده است؛ این پژوهشگر اگر به پروژه‌ای بودن روند مذکور قائل باشد، باید در پژوهش خود تأثیر عوامل سیاسی (اعم از نهاد رسمی قدرت در یک کشور، نهادهای قدرت خُرد در سطح جامعه، عمال نفوذی قدرت‌های خارجی و…) را نیز بر شکل‌گیری عامل جامعه‌شناختیِ ذکرشده نشان دهد.

 شاید آیت‌ﷲ بروجردی را بتوان آخرین مرجع از نسل مراجعی برشمرد که با این‌که جایگاهی در ساختار رسمی قدرت نداشتند، اما رأی و نظرشان در روند تصمیم‌گیری‌های سیاسی حاکمان تأثیرگذار بوده است.

اما خود این موضوع که روند افول قدرت مرجعیت، پروسه بوده یا پروژه، نیازمند پژوهشی مستقل است و نباید صرفاً به‌صورت ذهنی و بدون استدلال، به‌عنوان مفروض مطرح شود. هرچند به‌نظر می‌رسد اگر از دریچه‌ی نگاه خود مرحوم میرزا بنگریم، اراده‌ای با برنامه و هدفمند در رسیدن به شرایط موجود مؤثر بوده است. آیت‌ﷲ سید رضی شیرازی نواده مرحوم میرزا در مصاحبه‌ای در این‌باره می‌گوید: «عده‌ای به میرزا برای پیروزی نهضت تنباکو تبریک می‌گویند و میرزا به گریه می‌افتد که از حالا به بعد استکبار و استعمار نقطه قوت اصلی را که روحانیت است شناخته‌اند و به جان آن می‌افتند». برخی نیز به همین دلیل در تحلیل جریان نهضت تنباکو، ورود میرزا به عرصه‌ی سیاست (با صدور فتوای تحریم تنباکو) را آسیب‌زا ارزیابی می‌کنند. یحیی دولت‌آبادی از رجال عصر مشروطه دراین‌باره می‌نویسد: «دخالت میرزای شیرازی در امر سیاست گرچه برای حفظ استقلال مملکت و نگاهداری از تجاوزات بیگانگان سودمند بود ولیکن بذری در مزرعه روحانیت پاشید که معلوم نیست چه حاصلی برویاند و چه نتیجه‌ای در آینده برای سیاست و روحانیت این مملکت داشته باشد و کدام دست قوی بتواند این خلط و مزج را بر هم زده و هر یک از سیاسیون و روحانیون را به ادای وظیفه خود وادارد».‏[۲]‎

پانوشت‌ها

  1. کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران [⤤]
  2. دولت‌آبادی، یحیی، حیات یحیی، ص۱۳۷. [⤤]

رده‌های مرتبط

دیدگاه‌ها

  1. حسن 

    دقیقا
    الآن فکر کنم اگه همه مراجع مثلا فردا بگن مصرف دخانیات حرامه، اوناییم که نمیکشیدن از لجشون میرن دودی میشن.

به حسن پاسخ دهید انصراف