مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت

در پایگاه اطلاع‌رسانی «مباحثات» در تاریخ ۳ اسفند ۱۳۹۴ شمسی، حجت‌الاسلام مهدی مسائلی، مباحث مفیدی دربارۀ آسیب‌شناسی تقابل عقل و نقل تحت عنوان «تکفیری یا تفکیکی» مطرح کرده بودند. ایشان به واقعه‌ای که بین ملا محراب گیلانی و محمدکاظم هزارجریبی به وقوع پیوست، اشاره کرده بودند.

علی قنبریان

در تأیید بیانات محقق عزیز، مهدی مسائلی لازم است عرض کنم، متأسفانه این‌گونه زیاده‌روی‌ها و تندروی‌ها نسبت به محکوم‌کردن فلسفه و عرفان از گذشته وجود داشته و هنوز هم ادامه دارد. کار به جایی رسیده است که تدریس و تحصیل فلسفه در یکی از مدارس علمیّۀ شهر قم، ممنوع و حرام اعلام شده است! و یا اینکه در همایش و میزگردی علمی که اساتید و متخصصان علوم عقلی مشغول تبادل نظر و همفکری بوده‌اند، شخصی از درون جمعیت با سروصدا و لعن و نفرین جلسه را بر هم زده است.

حال سؤال این است که اگر علوم عقلی کنار گذاشته شود ـ علاوۀ بر آنکه خویشتن را از معارفی که در سرزمین اسلامی و بعد از ظهور اسلام جوانه زده و با معارف اسلامی (قرآن و سنت) آبیاری شده و رشد و نمو کرده است محروم می‌کنیم ـ آیا عملاً خودمان را در برابر شبهاتِ عقلی و هجمه‌های بنیان‌کنی که ریشۀ اصول عقاید اسلام و به‌ویژه شیعه را نشانه گرفته است، بی‌سلاح نکرده‌ایم؟

مرحوم هزارجریبی همان‌طور که از برخی آثارش پیداست، عرفا و متصوّفه را چندان قبول نداشته و آنها را نقد می‌کند. ظاهراً مخالفت وی منحصر به مکتوباتش نبوده و در اجتماع آن روز کربلا نیز مخالفت و عناد خویش را علنی و آشکار می‌کرده است. زين‌العابدين شيروانى متوفای ۱۲۵۳ق  در کتاب بستان‌ السياحة (صص ۴۶۲ـ۴۶۳) به مخالفت هزارجریبی با فلسفه و عرفان اشاره کرده است. در برخی از کتاب‌ها واقعه‌ای که میان هزارجریبی و ملا محراب گیلانی رخ داده، بیان شده  است. در آن واقعه، چهرۀ هزارجریبی طوری نمایش داده شده است که وی نه‌تنها به‌صورت افراط‌گونه و بیش‌فعال با عرفان و فلسفه مخالف بوده است، بلکه اولیات و اصطلاحات رایج فلسفه و عرفان نظری را هم نمی‌دانسته است.

وجود تنش بین اصحاب عقل و نقل انکارناپذیر است و بی‌مهری‌هایی نیز به اصحاب فلسفه و عرفان شده است. اما واقعۀ هزارجریبی و ملا محراب از اساس کذب و باطل است. چطور هزارجریبی فرق بین اصطلاح بسیار مشهور و جاافتادۀ «وحدت وجود» و «وحدت واجب الوجود» را نداند، درحالی‌که در کتاب‌هایش از عقل و استدلالات عقلی در اثبات عقاید شیعه استفاده کرده و شاگرد علمایی چون علامۀ بحرالعلوم بوده است؟!

آقای جویا جهان‌بخش دربارۀ نقد این واقعه چنین می‌گوید:

این قصه را به گمان من، بدین صورت، کسانی ساخته‎اند که به زعم خود می‎خواسته‎اند مخالفان تَفَلسُف و تَصَوُّف را ریشخند کنند و از برخورد‎هایِ خشک و ظاهربینانۀ امثالِ ملّا محمّدکاظم هزارجریبی به تنگ آمده بودند.
اگر هم به‌راستی، هزارجریبی، به‌جای «وحدت وجود»، «وحدت واجب‌الوجود» گفته باشد به  احتمال قریب  به اطمینان، از مقولۀ سَبقِ لسان بوده است؛ چه، مَرد، اگر چه به گواهی  آثارش نیز «در علم پایه‎ای چندان نداشته است»، آن اندازه هم تهیدست  نمی‌نماید که میان وحدت وجود و وحدت واجب‌الوجود فرق نهاده باشد.

به گواهی اسناد، برخی از عرفان‌گرایان برای فروکوفتن مخالفان و آزارندگان اهل طریقت خویش، از برخی واکنش‎های نا‎اخلاقی اجتناب نمی‎کرده و احیاناً در تحقیر و تخریب سیمای این مخالفان کوتاهی نمی‎نموده‎اند!  پردازش و گزارش این قصه هم به گمان من، از همین سنخ واکنش‎ها می‎تواند بود؛ والعلم عند اللّه.‏[۱]‎

مناسب دیدم در ذیل رساله‌ای از مرحوم آیت‌اللّه محمدکاظم هزارجریبی در نقد متصوفه و عرفا، آورم. این رساله به‌صورت پرسش و پاسخ است و در آن مرحوم هزارجریبی، شاعری با نام «عرفی» را نقد و مذمت می‌کند و در انتها نیز به ابوحنیفه، نظامی، مولوی، و جامی پرداخته است. قسمت اعظم رساله دربارۀ شخصیتی با نام «عرفی» است. طبق تحقیقاتی که انجام دادم وی جمال‌الدین محمد عرفی‏[۲]‎ مؤیّد تطبیق من این است که مرحوم هزارجریبی به ملاقات اکبر شاه با عرفی در رساله تصریح کرده است و چنین ملاقاتی نیز دربارۀ جمال‌الدین محمد عرفی وجود داشته و تذکره‌نویسان به آن تأکید کرده‌اند.

صفحه اول نسخه خطی/کتابخانه ملی، ش ۳۲۱۴۹-۵

متن رساله

سؤال: حال عرفی چگونه است؟

جواب: بدان که عرفی یکی از اصل ذوق و صوفیِ وحدت وجودی و از اهل عشق است و پیوسته شاعری می‌کردی و خمر می‌آشامید و در اشعار خود اظهار وحدت وجود نمود.

علما نقل کرده‌اند که عرفی در زمان شاه سلطان حسین بود و چون همایون پادشاه هند به نزد شاه سلطان حسین آمد، برای آنکه ازو لشکر و مدد بگیرد، برای دفع اعادی که در مملکت هند داشت شاه سلطان حسین او را گرامی داشت و رقم ولایت‌ها را به اسم او می‌نوشت و به این سبب سلاطین ایران در ارقام می‌نویسند که حکم همایون شد.

و در آن اوقاتی که همایون در ایران بود پسر او اکبرشاه با او بود. همایون عرفی را معلّم اکبرشاه قرار داد و نظر به آنکه اکبرشاه صباحت منظری داشت، عرفی عاشق او شد به عشق شدیدی و پیوسته خمر می‌آشامید و اشعار عاشقانه می‌گفت و در آن اشعار اظهار دوستی و عشق اکبرشاه می‌نمود و به‌سبب آن معشوق به هند رفت و چون همایون به این امر مطّلع شد، از برای رفع بدنامی کاسه‌ای از زهر به پسر خود اکبرشاه داد که به عرفی دهد و عرفی این معنی را نیز فهمیده و با این از فرط محبّت کاسۀ زهر را از دست اکبرشاه گرفت و آشامید؛ در حال هلاک شد.

و بعضی از جاهلان گمان کردند که عرفی مرد خوب[ی] است برای آنکه اشعار حراس حماس را در شأن حضرت امیرالمؤمنین گفته است؛ و این گمان هیچ وجهی ندارد؛ زیرا که این گمراهان که پندار امر ایشان عشق پسران و زنان و کنیزان است و عمر گران‌مایه را صرف چنین فسوق و فواحش می‌نمایند و همیشه موافق همۀ مذاهب شعر می‌گویند و اهل هر مذهب را مدح می‌کنند برای فریب گمراهان که تا همه، ایشان را خوب بدانند چنان‌که مضمون بعضی از اشعار عرفی آن است که گفت که‌ای عرفی چنان کن وقتی که بمیری مسلمان تو را به آب زمزم شوید و هندو تو را به آتش بسوزاند، یعنی مسلمانان تو را از خود دانند و کفّار هند نیز تو را از خود دانند، و در کتاب‌های دیگر بیان کردیم که رومی‏[۳]‎ از همۀ دشمنان حضرت امیرالمؤمنین دشمن‌تر بود و با آن، حضرت امیرالمؤمنین را مدح بسیار کرد و ابوحنیفه دشمن خدا و رسول بود و فخر می‌کند که من در پانصد مسأله مخالفت رسول‌خدا کردم و یکی از علمای اهل‌‌سنّت مسأله‌ای از ابوحنیفه پرسید؛ ابوحنیفه جواب گفت؛ آن عالم گفت که تو چنین می‌گویی در این مسأله و رسول‌خدا به فلان نحو گفت! آن خبیث گفت که گفته رسول‌خدا را به دم خوک محو کن و گفتۀ مرا عمل کن؛ و ایضاً تجویز کرده است محارم را با لفّ حریر و با این، زندقه مجموع سورۀ مبارکۀ «هل اتی» را شعر گفته است در مدح حضرت امیرالمؤمنین.

پس مدح کردن این بزرگواران، لازم ندارد صحّت عقیده و ایمان را؛ بلکه جمیع ملل کفّار به اسم آن حضرت× تبرّک می‌جویند.

سؤال: نظامی چگونه کسی بود؟

جواب: نظامی مانند جامی صوفی بود و هر دوی ایشان اسناد عشق که سر همۀ فسق‌ها و ضلالت است به حضرت یوسف که پیغمبر و صدّیق است دادند و کفر خود را بر عالمیان ظاهر ساخته‌اند و بیان این نقل را در الزام الملحدین نمودم.‏[۴]‎

منابع

  1. جهان‌بخش، جویا، ۱۳۹۱، مزدک‌نامه۵: یادبود پنجمین سالگرد درگذشت مهندس مزدک کیان‌فر، «ملا محمدکاظم هزارجریبی و دو رسالۀ غلوستیزانه‌اش»، به‌کوشش: پروین استخری و جمشید کیان‌فر، تهران، انتشارات پروین استخری، چ اوّل، ص۵۱- ۱۱۰.
  2. ذکاوتی قراگزلو، علیرضا، عرفی جوان شاعر شورش و شگفتی مجلۀ کیان، شمارۀ ۳، ص۴۲_۴۴.
  3. شيروانى، زين‌العابدين، ۱۳۱۵ش، بستان‌السياحه‏، تهران‏، نشر چاپخانه احمدی‏، چ اول.
  4. نسخۀ خطی کتابخانۀ ملی، ش: ۳۲۱۴۹_۵.

پانوشت‌ها

  1. جهان‌بخش، جویا، ملامحمدکاظم هزارجریبی و دو رسالۀ غلوستیزانه‌اش (مزدک‌نامۀ۵: یادبود پنجمین سالگرد درگذشت مهندس مزدک کیان‌فر)، صص۵۳-۵۴. [⤤]
  2. مولانا محمد بن خواجه زین‌الدین علی بن جمال‌الدین شیرازی ملقب به جمال‌الدین و متخلص به عرفی.[ref] است که در حدود سال ۹۶۳ قمری در شهر شیراز در خانواده‌ای ایرانی که دارای سابقۀ تشیع و عرفان هم بود، دیده به جهان گشود و در سال ۹۸۹ قمری عازم هند شد و در سال ۹۹۹ قمری از دنیا رفت.[ref]علیرضا ذکاوتی قراگزلو، عرفی جوان شاعر شورش و شگفتی (مجلۀ کیان)، صص۴۲ـ۴۳. [⤤]
  3. ظاهراً مرادش جلال‌الدین محمد مولوی، صاحب کتاب مشهور «مثنوی معنوی» است. [⤤]
  4. نسخۀ کتابخانۀ ملی، شمارۀ ۳۲۱۴۹_۵، عنوان: ناشناخته. [⤤]

رده‌های مرتبط

پاسخ دهید