مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت

sharif-lakzaee-interview-3روز اول خرداد روز بزرگداشت ملاصدرا فیلسوف شیعه ایرانی سده یازدهم هجری قمری و بنیان‌گذار حکمت متعالیه است که کارهای او را می‌توان نمایش‌دهنده نوعی تلفیق از هزار سال تفکر و اندیشه اسلامی پیش از زمان او به حساب آورد. به مناسبت این روز، گفت‌وگویی با دکتر شریف لک‌زایی عضو هیئت علمی گروه فلسفهٔ سیاسی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی انجام دادیم که در ادامه خواهد آمد.

به عنوان سؤال اول، بفرمایید آیا حکمت متعالیه، فلسفه‌ای تلفیقی از حکمت‌های قبلی است یا اینکه فلسفه‌ای نوپدید محسوب می‌شود؟

می‌توان این گونه بحث کرد که حکمت متعالیه در ادامه حکمت اسلامی قابل طرح است و چیزی جدا از دستگاه مفهومی اسلامی که آن‌ها را شکل داده است، نخواهد بود. در مرحله‌ای حکمت مشاء و در مرحله‌ای حکمت اشراق شکل گرفت که امروز برخی اساتید، این دو اصطلاح را برای مجموعه مباحث فلسفه اسلامی کافی نمی‌دانند و اصطلاحات دیگری برای این بحث استفاده می‌کنند که به نظر می‌رسد درست هم باشد. برخی اساتید از حکمت فاضله فارابی، حکمت برهانی سینوی، حکمت اشراقی سهروردی و سایر مباحث سخن می‌گویند. این عناوین باید بازبینی شود و نیاز است آن‌ها را اصلاح، تکمیل و تدقیق کنیم.

به هر حال حکمت متعالیه که توسط ملاصدرا قوام پیدا کرده است، ریشه در گذشته تفکر و فلسفه اسلامی دارد که از همه دانش‌های پیشین به‌ویژه دانش قرآنی بهره گرفته است. اگر تلقی شود که حکمت متعالیه محل تلاقی عرفان و برهان و قرآن است، می‌توانیم چنین گفت که این حکمت و فلسفه ریشه در دانش‌های گذشته خود دارد و مکتبی نیست که در خلأ شکل گرفته باشد.

البته این حکمت در عین اشتراک با حکمت‌های پیشین خود، تفاوت‌های جدی و زیادی دارد که در قالب یک دستگاه جدید و نو، آن را سامان می‌دهد. طبیعتاً خیلی از مواد و منابعی که ملاصدرا استفاده کرده در گذشته و تاریخ تفکر عقلی و فلسفی ما وجود داشته است. در بحث روش، می‌بینیم که روش استدلالی و برهانی با حکمت مشاء مشابه است. البته ملاصدرا آگاهانه از برخی اندیشه‌ها و مباحث استفاده نکرده است. مثلاً در عین حال که حکمت اشراق و مباحث سهروردی و حکمت سینوی و فاضله را در حکمت متعالیه پررنگ می‌بینیم، اما حضور ابن رشد را در مباحث وی نمی‌بینیم و اگر هم حضور دارد، حضور بسیار کم‌رنگی دارد. به همین ترتیب حضور مفاهیم عرفانی در حکمت متعالیه بسیار پررنگ است که وجه تمایز آن با حکمت‌های پیشین است. حتی در جاهایی که مشترکاتی در مواد وجود دارد و مباحث فیلسوفان ما را مطرح کرده است، باید گفت این منابع و مواد نباید جدا از دستگاه حکمت متعالیه طرح شود تا مغایر با دستگاه فلسفی وی باشد.

بنابراین در بعضی مباحث، نظرات ملاصدرا متمایز است ولی در مواردی دیگر، تکمیل کننده مباحث تعقلی فلسفه اسلامی در یک دستگاه جدید است.

این پرسش وجود دارد که چرا ملاصدرا به این سمت و سو حرکت کرده و دستگاه جدیدی را شکل داده است و آیا نمی‌توانست مانند سایر اندیشمندان در همان قالب‌ها به نگارش آثار بپردازد که طبیعتاً کار بسیار راحتی بوده و حداقل در اوایل حیات خویش به این مباحث پرداخته است. در پاسخ باید گفت که وی در ابتدای حیات خویش آثار همین بزرگان را مطالعه کرده و در حوزه اصالت ماهیت، فکر می‌کرده است، اما به نظر می‌رسد ناتوانی این دستگاه تفکر در دوره صفوی برای تحلیل مسائل الاهیاتی و علمی و اجتماعی به نظر وی ناتوان آمده و لذا وی را به سمت و سویی سوق داده که از اصالت ماهیت به اصالت وجود حرکت کرده است. این یک نقطه گذار و عبور است که ملاصدرا توانسته در تفکر خودش به وجود بیاورد و به تعبیر آیت‌ﷲ جوادی آملی ملاصدرا یک آزاداندیش به تمام معنی است؛ زیرا به رغم آنکه در فضای سنتی رایج تنفس می‌کند، اما وقتی به این نکته می‌رسد که اصالت وجود صحیح است، با آزاداندیشی آن را می‌پذیرد و به اندوخته‌های پیشین خودش، پشت پا می‌زند و دستگاه جدیدی شکل می‌دهد که با عنوان حکمت متعالیه ظهور می‌یابد.

بنابراین، شرایط علمی، سیاسی و فکری باعث شده ملاصدرا به این سمت و سو سوق پیدا کند. البته الهامات معنوی و باطنی که وی را به این مسئله هدایت کرده و عنایات خداوند به تعبیر و تصریح خودش، بی‌تأثیر نبوده است که او توانسته حکمت جدیدی را قوام بخشد.

برخلاف دوره ملاصدرا که احتمالاً به دلیل حجاب معاصرت و شرایط سیاسی و اجتماعی و علمی، اقبال گسترده‌ای به آثار و مکتب وی صورت نگرفت، در دوره‌های جدید و به خصوص یک قرن پس از حیات وی، مباحث فکری او رونق بسیار گرفت و در واقع تا امروز نیز حکمت جدیدی تأسیس نشده است و آنچه هست، توسعه حکمت متعالیه است. بزرگانی چون علامه طباطبایی، استاد مطهری، امام خمینی و آیت‌ﷲ جوادی و سایر بزرگان پیش از آن در طول چهار قرن اخیر تلاش‌هایی کردند و در توسعه آن به‌ویژه در حوزه سیاسی کمک شایانی به عمل آوردند.

آیا می‌توان در تحولات سیاسی – اجتماعی به وجود آمده، رگه‌هایی از حضور و تأثیر حکمت متعالیه را نشان داد؟

پاسخ به این پرسش نیازمند فرصت بیشتری است ولی به طور اجمال می‌توان گفت که در دوره‌های اخیر، جریان تحولات سیاسی و اجتماعی ما به گونه‌ای با این حکمت و حکمای آن گره خورده است. در انقلاب اسلامی می‌توانیم حضرت امام خمینی را به عنوان یک حکیم فقیه که رهبری این جریان و این تحول عظیم را در دست داشت و یا در کنارش افراد برجسته‌ای چون آیت‌ﷲ مطهری را تحث تأثیر مباحث ملاصدرا دانست که در حوزه تحولات فکری و سیاسی و اجتماعی معاصر تأثیرگذار بودند.

اساساً انقلاب اسلامی به لحاظ فلسفی متأثر از حکمت متعالیه بوده است؛ هم رهبران شاخص انقلاب متأثر از این حکمت بودند و هم عناصر درونی این حکمت می‌تواند انقلاب اسلامی را تبیین کند. مثلاً نظریه حرکت جوهری می‌تواند نقطه مهمی باشد که فارغ از نگاه‌ها و چارچوب‌های غربی و غیره، بتوانیم از یک منظر بومی به این تحول سیاسی و اجتماعی نگاه کنیم و آن را مورد بررسی قرار دهیم که جای آن در مباحث تحولات خالی بود، ولی بحمدلله اکنون این مبحث وارد مباحث آکادمیک و تحلیل انقلاب اسلامی و فلسفه سیاسی و اندیشه سیاسی شده است و به آن توجه خوبی می‌شود.

بنابراین، انقلاب اسلامی یک پشتوانه فلسفی دارد و درست است که فکر می‌کنیم حکمت متعالیه می‌توانند این پشتوانه را فراهم سازد. همچنین مستنداتی از فرمایشات امام خمینی، استاد مطهری و علامه جوادی درباره این مسئله داریم که این بحث چه تأثیراتی در انقلاب و تحولات اجتماعی و سیاسی و رهبران آن به وجود آورده است. درباره این تأثیر، تا کنون از برخی صاحب‌نظران آثار و مقالاتی نیز چاپ شده است؛ چنانکه دکتر سیدحسین نصر معتقد است حکمت متعالیه در دوره قاجار و در مواجهه علا با اندیشه‌های جدید و فلسفه آن دوره، نقش‌آفرینی کرده است و در مواجهه با اندیشه‌های غربی و مباحث مشروطه، نقش داشته است. ملاصدرا اشکالاتی را که ممکن بود به حکمت‌های پیشین وارد شود، حل کرده است. ملاصدرا این حکمت را مطرح کرده است تا آن را به سامان برساند و از ایرادات و اشکالات فضای مدرن به ویژه در بحث مابعدالطبیعه دور نگه دارد.

نگارنده در مقاله «روش‌شناسی حکمت متعالیه از ملاصدرا تا امام خمینی»، سیر این حکمت و تأثیرات آن بر تحولات سیاسی و اجتماعی را بررسی نموده و در مقاله قریب الانتشار دیگری به بحث رابطه حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی پرداخته است. البته این موضوع همچنان جای کار دارد. ما باید متکفران را از این منظر بررسی کنیم؛ آثار آن‌ها، اساتید و نمودهای عینی این متفکران را در تحولات سیاسی و مواجهه آن‌ها با تحولات را مطالعه کنیم تا ببینیم آیا تأثیرگذاری آنان از منظر فلسفی بوده یا خیر.

تا کنون، درباره رابطه و نسبت انقلاب اسلامی و حکمت متعالیه کارهای متعددی صورت گرفته است که از جمله می‌توان به آثاری چون تبیین فلسفی انقلاب اسلامی بر اساس حکمت متعالیه، بنیان مرصوص امام خمینی در بیان و بنان آیت‌ﷲ جوادی آملی، تأثیر حکمت متعالیه بر اندیشه سیاسی علمای عصر مشروطه، روش‌شناسی حکمت متعالیه و تأثیر آن بر دانش سیاسی، تکوین حکمت متعالیه از صدرالمتألهین تا امام خمینی، تحلیل انقلاب اسلامی ایران در چارچوب حکمت متعالیه، انقلاب اسلامی و حکمت متعالیه و… اشاره کرد.

رده‌های مرتبط

پاسخ دهید