مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت

آیت‌ﷲ میر سید محمد یثربی، پس از تحصیل ادبیات و سطوح مقدماتی، سطوح عالیه را از محضر پدرشان، آیت‌ﷲ سید مهدی یثربی فرا گرفت. در سال ۱۳۵۴ به قم مهاجرت کرد و علاوه بر تدریس، از محضر اساتیدی چون حضرات آیات سلطانی طباطبایی و ابطحی کاشانی در تکمیل دروس سطح و آشنایی با استظهار از روایات، استفاده نمودند. از اساتید درس خارج ایشان می‌توان به حضرات آیات عظام حاج آقا مرتضی حائری یزدی، حاج آقا سید محمد روحانی، وحید خراسانی، گلپایگانی و آقا میرزا جواد تبریزی اشاره نمود. آیت‌ﷲ یثربی هم‌اکنون مشغول تدریس دروس خارج فقه و اصول و دروس اعتقادی است. در کوچه ۱۴ خیابان معلم، در بیت ایشان، سوال‌هایم را مطرح کردم و او با خوشرویی و شکیبایی پاسخ دادند. از فرزند ایشان سید محمدحسین یثربی که زحمت هماهنگی این گفتگو را بر عهده گرفتند، تشکر می‌کنم.

 

در فقه شیعه، ارتباط کشور اسلامی با کشورهای دیگر، از جمله کشورهایی که اهل کتاب هستند (مسیحیان و یهودیان)، چطور ترسیم شده است؟

آنچه از مجموع ادله وحیانی استفاده می‌کنیم، این است که شرع مقدس، روابط انسان‌ها را با یکدیگر بر اساس روابط صحیح و متقابل انسانی تعریف کرده است؛ مگر اینکه خدای ناکرده نقشه عداوت، دشمنی یا تخریب نسبت به سرزمینی از سرزمین‌های اسلامی، از ناحیه همسایه یا غیرهمسایه احراز شود. و الا طبع موضوع، این است که هیچ دلیلی بر اینکه ما بدون مقدمه یا بدون هیچ توجیهی نسبت به اقوام به‌خصوص همسایگان حرکت منفی یا حتی نظر منفی داشته باشیم، از ادله چنین چیزی استفاده نمی‌شود. من فکر می‌کنم ادله حُسن همجواری و رعایت حقوق همسایه که در آیه شریفه قرآن و روایات عدیده درباره همسایه داریم، محصور به همسایه به معنای خانه‌ای در کنار خانه ما نیست، بلکه همسایگانی که در کنار یک سرزمین با ما مجاورت دارند هم مصداق همسایه‌اند؛ حتی حقوقی برای آنها ذکر شده است.yasrebi

حقوق همسایه، ظاهرا مقید به شیعه بودن یا مسلمان بودن هم نیست. نفس مجاورت و همسایگی، حقی ایجاد می‌کند. این حقوق هم حقوق عجیبی است. در شرحی که بر رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام نوشته‌ایم، آورده‌ایم که در بیان امام سجاد علیه‌السلام، فصل مستقلی با عنوان «حق الجار» ذکر شده است و تعابیر خیلی عجیبی است. نمونه آن، اینکه می‌فرماید: «أَمّا حَقُّ جارِک فَحِفظُهُ غائِبا وَ إِکرامُهُ شاهِدا وَ نُصرَتُهُ إِذا کانَ مَظلوما»؛ یعنی او را در حضور و غیبت حفظ کند، او را تکریم و بزرگداشت کند، هم در پنهان و هم در آشکار، و معاونت او در هر حال. «و َلا تَتَّبِع لَهُ عَورَةً»؛ دنبال عیب‌جویی او نباشیم. «ولاتبحث له عن ساحة لتعرفها»؛ اصلا بدی‌های او را جستجو نکنیم، تا به بدی‌ای در وجود او دسترسی پیدا کنیم. چون حق تفحص نداریم. تعابیر طولانی‌ای بیان شده است. در روایتی، مرحوم فیض در «محجة البیضاء» نقل کرده است که «الجیران ثلاثة؛ جار له حق واحد، جار له ثلاث حقوق، جار له حقان. جار الذی له ثلاث حقوق، الجار المسلم ذو الرحم»؛ یعنی اگر مسلمان باشد و قوم و خویش هم باشد، «فله حق الجوار و حق الاسلام و حق الرحم، اما الذی له حقان، فالجار المسلم، له حق الجوار و حق الاسلام، اما الذی له حق واحد، فالجار الذی مشرک؛ یعنی نفس مجاورت و همسایگی، اگر چه غیرمسلمان هم باشد، برای ما حقوقی ایجاد می‌کند و باید این حقوق را رعایت کنیم.

در روایت دیگری وارد شده که مرحوم صاحب وسایل هم این روایت را نقل کرده که پیامبر صلی‌ﷲ‌علیه‌وآله فرمودند: «مازال جبرئیل یوصینی بالجارة حتی ظننت أنه سیورثه». حضرت فرمودند: جبرئیل آنقدر درباره همسایه سفارش کرد که من تصور کردم همسایه از انسان ارث می‌برد و یکی از وراث آدم است. در آیه شریفه هم هست که «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ بِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساکينِ وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى‏ وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ»؛ یعنی کسی که در مجاور انسان قرار می‌گیرد. این نیست که ما فقط بگوییم این حقوق، در روایات آمده، بلکه منصوص آیات شریفه هم هست.

شما از یک منظر بسیار ویژه به این مساله نگاه کردید، منتهی در فقه، مفاهیمی از قبیل کافر ذمی و کافر حربی داریم. با نگاهی که حضرتعالی بیان کردید، این مفاهیم فقهی چه وضعیتی پیدا می‌کنند؟

اگر حربی باشد، یعنی کسی که در مقام محاربه قرار گرفته و سر جنگ با ما دارد، یقینا باید برای مقابله با او آماده باشیم. اما اگر همسایه‌ای است که اینچنین موضعی ندارد، از همه این حقوق همسایگی بهره‌مند است. پس نکته مهم این است. ما حتی در مواجهه با اهل ذمه باید با مدارا رفتار کنیم؛ یعنی آنهایی که در داخل کشور ما زندگی می‌کنند یا تحت اشراف قدرت حکومتی کشور اسلامی قرار دارند. اهل ذمه حقوق ویژه‌ای دارند. کرامت انسانی، در معیارهای شرعی یک اصل است. در روایتی آمده است که «اِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ یحِبُّ اَنْ تَکونَ نِیةُ الإنسانِ لِلنّاسِ جَمیلَةً»؛ یعنی خدا دوست می‌دارد که انسان مسلمان برای همه انسان‌ها خیرخواه باشد. حتی در اندرون هم اینچنین باشد. انسانی که خیراندیش و خیرخواه همگان است، محبوب خداست. هیچ قیدی هم ندارد. می‌فرماید: «للناس جمیعا». نگفته «للانسان مسلما یا للشیعة»، بلکه فرموده برای همه خیرخواه باشد.

در آستانه ولادت رسول ﷲ هستیم؛ آیه شریفه می‌فرماید: «ما ارسلناک إلا رحمة للعالمین»؛ برای همه مخلوقات رحمت است، حتی غیرانسان‌ها، چه برسد به انسان. اینها البته مراتبی دارد. مثل روایتی که خواندیم. اگر قوم و خویش است، یا مسلمان است، یا شیعه است، نزدیک به آدم است، مطمئنا از ویژگی‌های دیگری هم برخوردار است. اما اگر هیچکدام را هم ندارد، بالاخره انسان است و حق انسانی دارد.

شما به کافر حربی اشاره کردید. آیا کشوری که با استفاده از امکانات رسانه‌ای، در راستای تضعیف کشور اسلامی حرکت کند، آیا در شمار کافر حربی قرار می‌گیرد؟

اگر اخلاق جامعه ما و مبانی فکری و اعتقادی جامعه ما، از جایی در معرض هجمه قرار می‌گیرد، معلوم است که اهمیت دفاع از در برابر این هجمه خیلی زیاد است. و ما باید برای حفظ موازین اعتقادی‌ و برای حفظ معیارهای اخلاقی‌مان، حتما موظف به دفاع هستیم. نمی‌توانیم بنشینیم و تماشا کنیم و ساکت باشیم که آنها هر گونه اخلالی در روابط اخلاقی و اجتماعی ما ایجاد کنند، یا بخواهند اصول اعتقادی ما را مخدوش کنند. ما باید با این اقدامات، مواجهه داشته باشیم، اما مهم است که چگونه مواجهه پیدا کنیم و چه تدبیری برای مواجهه با آنها داشته باشیم. این مواجهه باید تاثیرگذار باشد، یعنی طوری نباشد که در مردم ما اثر منفی بگذارد. مواجهه ما با دشمن باید به گونه‌ای باشد که خود مردم از این مواجهه حمایت کنند؛ مثل جنگ ایران و عراق. دفاع در جنگ، به گونه‌ای شد که حتی آنهایی که با اصل نظام هم مشکل داشتند، یا حتی آنهایی که مسیحی بودند و غیرمسلمان هم بودند، برای دفاع از حریم کشور آمدند و همراهی کردند. وقتی یک سرمایه اخلاقی ملی به تاراج گذاشته می‌شود، یا سرمایه اعتقادی یک مذهب و اندیشه در معرض خطر قرار می‌گیرد، حتما باید با آن مقابله شود، منتهی آیه شریفه به ما یاد داده است که «جادلهم بالتی هی احسن». مجادله احسن را باید یاد بگیریم. جای مجادله احسن، قدری خالی است.

برخی معتقدند که ما با مثلا آمریکا یا اسرائیل یا کشورهای یهودی و مسیحی، دشمنی مکتبی نداریم و می‌گویند اگر مشکلی با اینها هست، مشکل سیاسی است یا احیانا دعواهای اقتصادی است. به نظر شما آیا مسائل سیاسی و اعتقادی قابل تفکیک هستند؟

در این روزگار موجود و شرایطی که ما در  آن زندگی می‌کنیم، اظهارنظر در این مساله شاید قدری مشکل باشد. برای اینکه خیلی از امور به همدیگر گره خورده است. اگر ما بخواهیم یک نگاه اقتصادی به کشورهایی که اسم بردید داشته باشیم، می‌بینیم که این نگاه اقتصادی را نمی‌شود از نگاه سیاسی تفکیک کرد. یا نمی‌شود نگاه سیاسی و اقتصادی را از نگاه عقیدتی جدا کنیم. اینها به هم گره خورده‌اند. تفکیک و جدا کردن از همدیگر، کار صعب و مشکلی است.

در هر حال من گمان می‌کنم امروز علوم مختلف در دنیا تخصصی شده‌اند. شاید در رشته حقوق، ۱۰ تا ۲۰ شاخه مختلف داشته باشیم، در مسائل سیاسی و تدبیر در حل مشاکل سیاسی کشور هم، باید با صاحب‌نظران سیاسی مشورت شود و چاره‌اندیشی شود که چگونه می‌شود این قضایا را جمع کرد و بتوانیم تصمیم بگیریم که چطور روابط با همسایگان را اصلاح کنیم و روابطمان را با آنهایی که دورترند، اصلاح کنیم یا با آنهایی که امروز تلقی ما معاندت و دشمنی آنهاست، بدانیم چگونه این دشمنی را ابتدائا به ترک مخاصمه تبدیل کنیم و بعد ترک مخاصمه را به دوستی بدل کنیم. اینها از اموری است که هزینه‌بر است و دانش لازم را می‌خواهد. من خودم را صالح نمی‌بینم که در این زمینه اظهارنظر کنم.
yasrebi

حضرتعالی اشاره‌ای به بحث یهودی و اهل کتاب فرمودید؛ در سیره معصومین و نگاه شیعه، همزیستی یا مخاصمه با اهل سنت چطور است؟

این بر خلاف دستورات حضرات معصومین علیه‌السلام است. دلیلی بر مخاصمه نیست. من فکر می‌کنم مخاصمه ناشی از جهل است. کما اینکه من گمان می‌کنم منشأ اسلحه برداشتن گروه‌های افراطی در بدنه اهل سنت مثل داعش، جهل است و اگر ما مجموعه‌ای از انسان‌ها هستیم که با تفکرات مختلف یا تلقی‌های مختلف از مبانی دینی ، در کنار هم زندگی می‌کنیم، باید بتوانیم بنشینیم و با هم حرف بزنیم، مناظره کنیم، مباحثه کنیم و مبادله علمی کنیم. مگر در هر رشته‌ای از رشته‌های علمی، همه با هم اتفاق نظر دارند؟ حتی در بین خود فقهای عامه یا فقهای شیعه، حتی در فروع مربوط به وضو و طهارت یا فروع مربوط به نماز هم اختلاف نظر وجود دارد. آیا این یعنی ما باید به سر و کله هم بزنیم و بگوییم حتما باید دو بار آب روی صورت بریزی تا وضو محقق باشد؟ آن آقا یکی کافی می‌داند و آقای دیگری می‌گوید احتیاطا باید دو بار آب بریزی. این یعنی آن آقایی که قائل به یک بار شستن است، با خشونت به دیگری بگوید که چرا دو بار آب می‌ریزید و بیایند با هم بجنگند؟ چه ضرورتی دارد؟ من معتقدم منشأ این مسائل، همگی جهل است.

این تنش‌ها زمانی خود را نشان می‌دهد که تصور شود شیعه و سنی در حال یک رقابت مذهبی رویارو هستند؛ عده‌ای از این طرف معتقدند که اهل سنت تبلیغات زیادی می‌کند و حتی بعضی از شیعه‌ها را به سمت خودش می‌کشاند، در داخل کشور زاد و ولد می‌کند و تعدادشان را بالا می‌برد و بعد دقیقا از آن طرف برخی در عربستان معتقدند که شیعه، عراق را هم در اختیار گرفته است، و لبنان و سوریه را نیز همراه خود کرده است. عرضم این است که تنش‌ها در تعارض منافع شکل می‌گیرد؟

دو مطلب را باید از هم تفکیک کرد؛ یکی جنگ اعتقادی است و یکی جنگ قدرت است. آنی که جنابعالی اشاره می‌فرمایید، به جنگ قدرت برمی‌گردد، ولی جنگ بر سر موازین اعتقادی معنی ندارد. به‌خصوص که ما شیعیان نباید از یک نکته غفلت کنیم، و آن اینکه ما باید معارف‌مان را حداقل به خود شیعیان و به خود مردم و نسل امروز، خوب تبیین کنیم تا به نسل آینده برسد. نباید اجازه بدهیم چیزی مجهول باقی بماند که آنها هم در سایه جهل، دوباره دست به اقدامات خطرناکی بزنند. این معارف باید بازگو شود. کما اینکه در عصر ائمه علیهم‌السلام که شیعه قدرتی نداشت و در اقلیت محض بود، دستور حضرات ائمه علیهم‌السلام این بوده که در کنار عامه یک همزیستی مسالمت‌آمیزی داشته باشند؛ با اینکه آنها گاهی با اتکال به قدرت، موجب آزار و اذیت شیعیان هم می‌شدند، ولی معذلک شیعیان موظف بودند با رعایت حریم آنها، مبانی اعتقادی‌شان را حفظ کنند و تلاش حضرات ائمه علیهم‌السلام این بوده که شیعیان را آگاه به معارف قرار دهند، یعنی آگاه‌شان کنند. بنابراین در فرجه‌هایی که پیش می‌آمده، امام باقر و امام صادق علیهما‌السلام، کرسی درس تشکیل می‌دادند. وقتی امام صادق علیه‌السلام به شهادت رسیدند و از دنیا رفتند، می‌گویند ۴ هزار شاگرد، زیر جنازه حضرت بودند. این تعداد، در آن عصر رقم بهت‌آوری است؛ ۴ هزار محصل در یک شهر کوچک مثل مدینه.

وظیفه‌ای که امروز علمای شیعه و اهل فضل دارند، در قدم اول ارشاد و هدایت و بیان صحیح معارف و انتقال مسائل معرفتی به شیعیان است. این مسائل معرفتی اگر درست انتقال داده شود، روشن می‌شود که در مواجهه با مخاطرات تبلیغاتی چه واکنشی باید نشان دهیم. وقتی در شخصی یک باور جدی رسوخ کرده باشد و در اعماق فکری و جان او ریشه کرده باشد، هر نوع تبلیغ منفی هم دیگر اثرگذار نخواهد بود.

یعنی شما می‌فرمایید که روش‌مان باید ایجابی باشد نه سلبی؟

حتما باید ایجابی باشد. البته سلب اشکال ندارد. سلب به معنای نقد تفکرات دیگر است. نقد چه مانعی دارد؟ مثلا یکی از چیزهایی که به طور جد محل اشکال است، این است که ما شعار وحدت را بد فهمیده‌ایم. در اصل شعار خوبی است، اما بد بیان شده است. وحدت به این معنا نیست که ما حتی از یک مستحب، یا حتی یک فرع کوچک فقهی هم دست برداریم و فروع آنها را بپذیریم. معنایش این نیست. بلکه معنایش این است که ما حرمت همدیگر را حفظ کنیم، یعنی حقوق انسانی همدیگر را رعایت کنیم، ولی از آن طرف برای مردم‌مان و حتی دیگران، موازین ایجابی و معیارهای‌مان را تبیین کنیم. نقد جریان فکری مقابل را هم جدی بگیریم. چه مانعی دارد؟

اگر در مسائل علمی سعه صدر نداشته باشیم، اصلا کمال علمی پیدا نمی‌شود. یعنی حتی اگر رشته‌های فقه و معارف دینی را هم کنار بگذاریم، در رشته ریاضی هم اگر کسی بخواهد به فرضیه انیشتین اشکال کند، و تمام افرادی که در آن مجلس نشسته‌اند، داد و فریاد کنند که تو تازه دکترای ریاضی گرفته‌ای و می‌آیی به انیشتین اشکال می‌کنی، باید به اینها گفت چه اشکالی دارد؟ انیشتین هم روزی جوان بود و فرضیه‌ای را گفته و جا افتاده است. بنابراین باید اجازه نقد بدهیم؛ نقد به تفکر غیرصحیحی که ما معتقد به غیرصحیح بودنش هستیم. این نقد باید صورت بگیرد. مسائل سلبی هم باید با همان رعایت حرمت دیگران طرح شود و نقادی شود. ممکن است طرف مقابل جواب ما را بدهد. اگر جواب داد، مانعی ندارد. می‌پذیریم. فرض این است که طرفدار حق هستیم. حق هم باید روشن شود.

بنابراین نظر حضرتعالی این است که این نقدها در سطوح تخصصی انجام گیرد؛ حال اگر این اختلاف‌ها و نقدها به میان عموم مردم کشیده شود، چه آسیب‌هایی می‌تواند داشته باشد؟

طبیعی است که اگر کسی در رشته‌ای تخصص نداشته باشد، اگر بخواهد ورود کند، باعث بی‌اعتباری آن مبانی می‌شود. آن مبانی زمانی ارزش پیدا می‌کند که طرفداران آن مبنا خودشان صاحب خرد و دانش باشند. ممکن است عده‌ای مقلد به عنوان مقلد یک مفتی و مرجع، از یک فتوا دفاع کنند و بگویند چون مفتی ما چنین نظری دارد، و مرجع ما چنین نظر داده، ما تابع چنین نظری هستیم. اما این معنایش این نیست که اگر دیگرانی مقلد یک آقای دیگری هستند، اینها با هم مواجهه پیدا کنند و به منازعه کشیده شود. این، امر مذمومی است و مسلما ناپسند است.

همه ادیان و مذاهب، خود را حق مطلق می‌دانند و احیانا در آموزه‌های‌شان نیز مفاهیمی وجود دارد که این دین را تبلیغ و ترویج کنید و اگر قدرت داشتید دیگران را نیز به سمت و سوی دین خود بیاورید. حضرتعالی هم از روابط انسانی و احترام به دیدگاه‌ها احیانا دین‌های همدیگر سخن می‌گویید. این دو را چگونه می‌توان جمع کرد؟

این سوال، باز هم وارد موضوع قدرت و اعمال قدرت برای سیطره بر تفکر می‌شود. بحث ما این نیست. ما می‌گوییم آنهایی که اندیشه‌ها دیگری دارند، مثل مسیحی‌ها، و می‌خواهند بحث کنند، ما کرسی به آنها می‌دهیم که حرف بزنند. مگر امام صادق علیه‌السلام در خود مسجدالحرام به «ابن مقفع» و دیگران میدان نمی‌داد که حرف‌هایشان را بزنند؟ می‌آمدند حرف‌هایشان را می‌زدند و حضرت هم با سعه صدر همه‌شان را گوش می‌داد و بعد پاسخ می‌داد. می‌خواهم بگویم وجود این کرسی‌ها، به معنای باز بودن عرصه ارائه اندیشه‌های مخالف است که در شرع مقدس هیچ اشکالی ندارد. من فکر نمی‌کنم هیچ فقیهی، هیچ ملایی، هیچ عالمی، این را منع کند. اما به شرط اینکه این کار با حضور علمایی باشد که بتوانند پاسخگو باشند، نه اینکه میدانی باز کنیم برای عده‌ای از افراد که آگاهی کافی ندارند تا حرف بزنند. معلوم است که این کار موجب انحراف می‌شود. بلکه باید جوری باشد که اگر کسی حرف زد، من هم بتوانم پاسخ بدهم. اگر من حرف زدم، جنابعالی پاسخ مرا بدهید.

حضرتعالی حتما با علمای حوزه در ارتباطید و رفاقت دارید. بعضی از علمای حوزه نگرانی‌هایی دارند از باب اینکه ممکن است اعتقادات شیعه تضعیف شود. به نظرتان این نگرانی‌ها را چطور می‌شود رفع کرد که خدای نکرده به تنش کشیده نشود؟

من از این فرصت استفاده می‌کنم و یک نکته را عرض می‌کنم. روحانیت شیعه، ظرفیت بسیار بسیار وسیعی داشته است. و در سایه همین ظرفیت بود که روحانیت و در رأس آنها یک مقام مرجعیت مثل مرحوم امام رحمةﷲ‌علیه، موفق شد این انقلاب را به ثمر بنشاند و ۳۶ سال است با همه مشاکلی که این ملت بعد از انقلاب با آن مواجه شد، از جنگ و شهید شدن، بی‌خانمان شدن، تخریب شدن برخی از شهرها، این همه آثار منفی جنگ و بعد آن همه آثار منفی اقتصادی، آن همه مشاکل و مضایق زندگی که برای مردم است، ولی در عین حال این قدرت نفوذ روحانیت شیعه بود که این نظام را تا الان بعد از ۳۶ سال حفظ کرده است.

این خیلی جای شکر دارد. وجوب شکرش زمانی معلوم می‌شود که اخوانی‌ها،  روحانیت عامه و اهل سنت در نقطه برابر ما در قضیه مصر، روی کار آمدند و یک سال هم نتوانستند دوام بیاورند. مردم تونس بعد از دو سه سال، دوباره به دوران سابق برگشتند و نتوانستند تحولی که به نام دین ایجاد کرده بودند، نگاه دارند. ولی هنر روحانیت شیعه تا به امروز، همین شرایطی است که می‌بینیم. من قبل از اینکه به سوال شما پاسخ بدهم، از دوستان خودم و از علمای اعلام در داخل حوزه و بلاد، عاجزانه می‌خواهم که نباید در مقام نفی همدیگر برآییم. با خیال‌بافی‌ها و یک سری اتهام‌زنی‌ها تخیلات، سرمایه‌های علمی حوزه و سرمایه‌های روحانی شیعه را از قابلیت خدمتگزاری حذف نکنیم. ممکن است سلیقه خیلی از ماها به هم نخورد. اما هر کسی در سعه دایره وجودی خودش، منشأ آثار و خدماتی است. دلیلی ندارد که ما در یک جمع روحانی بنشینیم و جمع دیگری را نفی کنیم و فرد یا افرادی را نفی کنیم؛ آن هم با برچسب‌زدن‌هایی که امروز خیلی راحت می‌توان افراد را با آن از اعتبار ساقط کرد. این روش، روش غیراسلامی است، روش غیرانسانی است، روشی است که برای بقای این نظام و کیان این نظام و استقلال این نظام و این مملکت، مخاطره بسیار جدی دارد. این توصیه عاجزانه را ما خدمت دوستان و علمای اعلام داریم.

نکته بعدی اینکه ما بعد از ۳۶ سال، تجربیاتی کسب کرده‌ایم و این نظام سرمایه‌هایی را تربیت کرده است. سرمایه‌هایی که این نظام تربیت کرده، امروز در سنین بالای ۶۰ و ۷۰ سال قرار دارند و نباید به صرف یک خطا و حتی خطاهای قطعی، نباید این سرمایه‌ها را به ضدیت با انقلاب و نظام محکوم کنیم. این کارها ضرر دارد. ضررش این است که مردم می‌گویند شما خودتان همدیگر را نفی می‌کنید، تکلیف ما چیست؟ حق است. به همین دلیل است که ما باید نگران صیانت از اعتقادات شیعه باشیم. وقتی بزرگان ما خدای نکرده اینطور مشغول به نفی همدیگر کنند، طبیعی است که اعتقادات شیعه در معرض خطر قرار می‌گیرد. نگاه مردم به بزرگان و به علماست. اگر خدای نکرده رفتار ما در نظر مردم به گونه‌ای باشد که با موازین شرعی که مردم از خود ما یاد گرفته‌اند مطابقت نداشته باشد، طبیعی است که آنها هم می‌روند خلاف می‌کنند. امیدواریم ان‌شاءﷲ خداوند به همه ما مقداری درد حفاظت از دین، و نگاهبانی از حدود و ثغور شریعت عنایت بفرماید.

رده‌های مرتبط

دیدگاه‌ها

  1. محمد رضا 

    سلام
    مصاحبه جالبی بود و‌با آنچه در مورد آیت الله گفته می شود کاملا متفاوت

  2. ملکی معاف 

    بنده نمی فهمم این تیتری که انتخاب شده که افراد غیرمجتهد وارد بحث نشوند یعنی چه؟ آیا هدف اینست که همه فضلا سکوت کنند تا به درجه اجتهاد مطلق برسند؟!! همه ما می دانیم گاهی یک طلبه فاضل در یک زمینه خاص تحقیق ویژه ای انجام داده و با ادله ای به نظر خاصی رسیده است. این باید مطرح شود. شرط اجتهاد نباید گذاشته شود. وقتی یک مقاله یا کتاب یا یک نظریه از معیارهای علمی برخوردار است باید نشر شود. اگر فضلا یا مجتهدان آن نظریه یا دیدگاه را قبول ندارند ردیه بنویسند نه اینکه با این چماق که «شما مجتهد نیستید پس اظهارنظر نکنید» جلوی اندیشیدن و تمرین اجتهاد و تمرین نظریه پردازی را بگیریم. اگر بر فرض افراد غیرمتخصص هم وارد بحث شوند چه اشکالی دارد؟! متخصصان پاسخ او را با ادله قاطع خواهند داد. البته قبول دارم که رسانه های عمومی نباید در اختیار هر کسی قرار داده شود. رسانه ها باید در اختیار افکاری قرار گیرد که چند مرحله ممیزی شده باشد. اما در محافل علمی باید آزاداندیشی برای غیرمجتهدان نیز تجویز شود

  3. ملکی معاف 

    آیا اینهمه منبریها و مداحان که درباره مسایل شیعه و سنی حرف می زنند و گاهی آتش به پا می کنند مجتهد هستند؟! چرا وقتی بحث تفرقه اندازی است هر کسی می تواند صحبت کند ولی وقتی بحث وحدت است باید حتما افراد دارای اجتهاد باشند تا مجوز حرف زدن داشته باشند؟! مثلا آقای رحیم پور ازغدی حتما باید اجازه اجتهاد بیاورد تا مجوز بدهند که سخنرانی کند درباره وحدت؟! به نظر می رسد تیتر این مصاحبه پیام نادرستی را القا می کند: «انحصار اظهار نظر در مسایل دینی به مجتهدان فقه».
    نکته مهم دیگر اینست که گاهی یک مرجع تقلید که در فقه دارای اجتهاد است در مسایل تاریخی یا اجتماعی فاقد اطلاعات کافیست. حال اگر طلبه ای در زمینه یک موضوع تاریخی تحقیق اجتهادی کرده و به دیدگاهی رسیده آیا باید نزد مجتهدان فقه برود و مجوز برای نشر دیدگاه خود بگیرد؟!
    بنه نظر می رسد جریانی در حوزه علمیه خواستار آغاز نشدن «کرسیهای آزاداندیشی دینی» است زیرا اگر قرار باشد فقط مجتهدان نظر بدهند دیگر آزاداندیشی دینی و فضای آزاد بحث شکل نخواهد گرفت.
    خود آیت الله یثربی در همین مصاحبه فرمودند که ابن مقفع آزادانه نظر می داد. حال چرا یک محقق دانشگاهی یا حوزوی که در فقه مجتهد نیست حق نداشته باشد درباره مسأله وحدت شیعه و سنی نظر بدهد؟ آیا این مسأله ابعاد جامعه شناختی و تاریخی ندارد؟ آیا مجتهدانِ فقه ، همگی در جامعه شناسی و تاریخ ینز مجتهدند؟!

  4. ملکی معاف 

    وانگهی درباره تعیین مجتهد و غیرمجتهد و اعلم و غیراعلم همیشه در میان علما اختلاف بوده. برخی از مراجع به سادگی اجازه اجتهاد و گواهی اجتهاد می دادند ولی برخی دیگر به شدت سختگیرند. در دوره ما مرسوم شده هر کس که از تقریب و وحدت سخن بگوید او را بیسواد می نامند و اگر مجتهد باشد اجتهادش را زیر سوال می برند. در واقع سعه صدر در میان علما به قدر کافی وجود ندارد.

  5. یزدانی سامانی 

    سلام علیکم
    دوست عزیز (اقای معافی ) در مورد نکاتی که در حاشیه مطالب استاد بزرگوارم حضرت ایت الله یثربی دام ظله نوشته اید به چند نکته مهم توجه کنید:
    ۱-گویا جناب عالی فقط به تیتر توجه کرده و کل مصاحبه را قابل توجه و دقت قرار نداده اید ، اولا انتخاب این تیتر به دست متصدیان سایت بوده است و ثانیا حضرت استاد در همین بخش توضیح داده اند که ورود غیر تخصصی توسط بعضی از افراد مذموم است و منازعه مقلدین مذموم است .
    ۲- در مصاحبه تاکید شده است که مقلدین در اختلافات علمی و مبنایی که بین مذاهب وجود دارد وارد نشده واین مساله را به مراجع خود واگذار نمایند تا جایگاه مرجعیت محفوظ باشد .
    ۳- اگر مصاحبه حضرت استاد را به طور کامل و دقیق مطالعه کنید می بینید که ایشان همه مذاهب را به سلم و رعایت حقوق انسانی دعوت فرموده اند .
    ۴- درضمن ورود مقلدینی که موجب نزاع می شود نهی شده است وگرنه نقد علمی و منصفانه و مدیریت شده و سازنده مورد تاکید حضرت استاد می باشد.
    خداوند توفیق فرمایند

پاسخ دهید