چگونه با مرحوم آیتﷲ آقامجتبی تهرانی آشنا شدید؟
یک سال پس از آنکه امام خمینی از ایران تبعید شد، با چارهاندیشی که سران رژیم پهلوی انجام دادند و از منظر سیاسی خودشان نیز کار عاقلانهای بود، امام را از ترکیه به عراق منتقل کردند. منتهی این بار بهعنوان تبعیدی نبود و حکومت عراق، امام را مانند بقیه مراجع بهعنوان یک ایرانی مقیم آن کشور پذیرفت. حضور امام در نجف انگیزهای شد تا کسانی که شیفته ایشان بودند از ایران به نجف بروند. حضور در نجف برای طلبهها که معمولاً دوست دارند درس استادان مختلف را درک کنند جذابیتهای خاص خودش را هم داشت. در زمان حکومت عبدالرحمن عارف، رفت و آمد به عراق بسیار آسان بود و حکومت عراق با ایرانیها برخورد خوبی داشت. من آن زمان به دلیل مسایل سیاسی مجبور به فرار از ایران شدم؛ هنوز بیست ساله نشده بودم و تا سال ۵۸ در نجف ماندم. آقایان مشکینی، مؤمن و آقامجتبی تهرانی از روحانیونی بودند که در آن دوره، مدتی در نجف حضور پیدا کردند. البته آقامجتبی نسبت به بقیه، انس و الفت بیشتری با امام داشت. با مرحوم حاجآقا مصطفی هم رفیق و هممباحثه بود. البته آقامصطفی از نظر علمی مقدم بود؛ ولی با آقامجتبی انس زیادی داشت. آقامجتبی حتی در وقتی به نجف نیامده بود، جزو شاگردان امام بود و متصدی انتشار بعضی نوشتههای امام شده بود که این کار نیاز به توانایی علمی داشت. بنابراین اسم ایشان جزو طلاب و فضلای وابسته به امام بود.
ایشان چه سالی به نجف آمد؟
سال ۴۷ ایشان به نجف آمد و حدودا تا سال ۴۹ در نجف ماند.
گویا برادر بزرگشان هم با ایشان آمده بود.
این را نمیدانم؛ ایشان را ندیدم. من چون بخشی از سطوح عالی حوزوی را در نجف خواندم، به همین مناسبت دنبال استاد خوب و خصوصی بودم و آقامجتبی را به من معرفی کردند. فلذا من بخشی از کفایه را نزد ایشان بهطور خصوصی خواندم.
در حرم امیرالمؤمنین؟
نه؛ در مدرسه آقای بروجردی؛ همانجا که امام هم درس میداد. از همان جا با ایشان آشنا شدم.
از طریق تشکیلات بیت امام با ایشان آشنا شدید؟
نه؛ ایشان طبیعتشان بهگونهای نبود که بیایند در بیت بنشینند و جزو بیت محسوب شوند. معمولا خود را از اینگونه مسائل کنار میکشیدند. من با پرسوجو از دوستان ایرانی توانستم به این جمعبندی برسم که ایشان بهتر از بقیه هستند. فرصت فراغت ایشان هم مناسب بود و تلاقی با درس امام نداشت؛ چون هر دوی ما در درس امام شرکت میکردیم. به هر حال من به این نتیجه رسیدم که بهتر است آن بخش کفایه را نزد ایشان بخوانم.
تدریس عمومی هم داشتند؟
بعید میدانم؛ چون عمده طلاب ایرانی حاضر در نجف، مشغول درس خارج بودند و کمتر طلبهای بود که مثل من مشغول سطوح پایینتر از خارج باشد؛ مثلاً من مدتی در درس مرحوم آقا میرزا جواد تبریزی شرکت میکردم که فقط سه تا شاگرد داشت. آقای کوکبی سه چهار شاگرد داشت. آقای مرتضوی شاهرودی هم که اکنون جزو معمرین مشهد هستند، تعداد محدودی شاگرد داشت. پس در سطوح میانی، طلبه ایرانی زیادی نداشتیم. آقامجتبی هم وقتی که به نجف آمد، حدوداً ۳۱ ساله بود و طبیعتاً تدریس عمومی نداشت. یادم هست که چون ایشان در درس آقامصطفی شرکت میکرد، از ایشان پرسیدم نظرشان درباره شرکت در درس حاجآقا مصطفی چیست؟ چون بعضیها میگفتند بهتر است طلبهها در درس استادان پیشکسوت و کهن حوزه شرکت کنند. اما آقامجتبی گفت که بهتر است در درس آقامصطفی خمینی شرکت کنم. ایشان میگفت که درست است امام از نوادر حوزه هستند، ولی پرواز ذهن آقامصطفی بیشتر است و ذهن جوّالی دارد. ایشان ضمناً میگفت که طلبه جوان باید استادی داشته باشد که با ذهنش کلنجار برود و با او تمرین کند؛ از همین رو بهتر است در درس استادان جوانی مثل آقامصطفی شرکت کنیم. فلذا من با اعتماد به حرف آقامجتبی به درس آقامصطفی رفتم. من از اخلاق و رفتار آقامجتبی خیلی خوشم آمده بود و آن درس خصوصی سبب شد که با ایشان انس بگیرم.
کیفیت تدریس ایشان و میزان تسلطشان به کفایه چگونه بود؟
خب چون تدریس بر اساس متن بود، استاد طبعاً جولان زیادی نداشت؛ ولی متن کفایه را به خوبی منتقل میکرد و خیلی برای من قابل استفاده بود. به همین دلیل من درس کفایه ایشان را بر درس مرحوم میرزا جواد تبریزی ترجیح دادم. شنیدهام که اخیرا برخی گفتهاند آقامجتبی از نظر علمی، قوی نبودند؛ این حرف بیخودی است. ایشان واقعاً از نظر علمی در حد بالایی بود و رشد علمی معقولی داشت. ذاتاً وارسته بود و اهل خودنمایی و ایجاد تنش نبود. بعد از انقلاب هم با اینکه به امام معتقد بود، سعی میکرد تا حد ممکن به کار طلبگی و حوزوی اکتفا کند. به هر حال ایشان متأسفانه نتوانست زیاد در نجف بماند.
چرا به ایران برگشتند؟
نمیدانم دلیل شخصی یا خانوادگی داشت یا اینکه بهخاطر درخواست امام بود که از طلاب و روحانیون ایرانی خواستند اگر مشکلی برای برگشتن به ایران ندارند، به ایران برگردند و منشأ اثر باشند. به هر صورت ایشان قبل از سال ۱۳۵۰ به ایران برگشت. بعد از پیروزی انقلاب که من به ایران برگشتم، گاهی به مناسبتهایی در مدرسه مروی خدمت ایشان میرسیدم. ایشان در تهران، صبح زود تدریس میکرد تا شاگردانشان که عمدتاً کارهای اجرایی داشتند بتوانند به موقع در سر کار خود حاضر شوند. در شرایطی که در تهران حاکم بود، ایشان بنا را بر طلبهپروری متعهدانه گذاشتند تا طلبهها به دلیل مشغلههای خاص شهر تهران، از کار طلبگی بازنمانند. ایشان و آقای جعفری اراکی توانستند در این مدت، جلسات علمی مدرسه مروی را سرپا نگه دارند.
گفته میشود که اصول ایشان از فقهشان قویتر بود. نظر شما چیست؟
من چون کتابی از ایشان درباره فقه و اصول ندیدهام نمیتوانم قضاوت دقیقی بکنم؛ اما با توجه به آشنایی که با ایشان دارم، به نظرم میرسد که چون ایشان هنگام تدریس، بیان منظمی داشتند و این بیان منظم و همراه با دستهبندی در تدریس اصول مهم است، شاید از این رو بشود تأیید کرد که تدریس اصول ایشان قویتر بوده است. الان آیتﷲ وحید خراسانی چون به خوبی قادر به دستهبندی و نظم دادن به مطالب اصولی هستند، درس اصولشان هم شلوغ است. در نجف هم که بودیم فقط آقای خویی بود که فقه و اصولشان موازنه داشت. اما مثلاً میرزا باقر زنجانی درس اصولشان قوی بود و میگفت که حوصله ردّ فروع بر اصول را ندارم و به خانوادهام گفتهام که از آقای خمینی تقلید کنند. شاید چون آقامجتبی در محضر امام درس خوانده بود، از نظر اصولی قویتر بود. در هر صورت از کسانی بود که لیاقت رساله دادن را داشت؛ هرچند اهل نمایش نبود و خود را درگیر کارهای اداری و اجرایی نکرد.
در جلسات تدریس خصوصی که در نجف با ایشان داشتید، مباحث حاشیهای و سیاسی هم مطرح میکردند؟
میتوانم ادعا کنم برای چنین مباحثی اصلاً انرژی صرف نمیکرد. منتقد بود؛ ولی ترجیح میداد به وظایف طلبگیاش اکتفا کند. حتی خود امام هم به جز چند سخنرانی و بیانیه، عین بقیه مراجع مشغول درس و نماز و بحث بود. ما که جزو روحانیون مبارز مقیم نجف بودیم، در محدوده نجف که کار سیاسی را نمیپذیرفت، سعی میکردیم بر درس و بحث تمرکز کنیم. یادم هست سفیر شاه در عراق نزد یکی از آقایان آمده بود. آن فرد به سفیر گفته بود که سلام ما را به اعلیحضرت برسانید و بگویید که نجف همچنان حامی ایشان است و فقط آقای خمینی و عدهای به نامه «حزب جبهه ملی» گاه کار سیاسی میکنند. به هر حال چنین دیدی نسبت به ما در نجف وجود داشت. آقامجتبی هم از امام یاد گرفته بود که طلبههای سیاسی و مبارز باید از نظر درسی از دیگران کم نداشته باشند و حتی بهتر باشند. خودم از امام شنیدم که طلبه اگر بیشتر از طلبه و حوزوی بودنش سیاسی باشد شکست میخورد و مثال هم زدند که اگر با ابزار طلبگی و علمی با سیاسیون برخورد نکنیم، چون آنها از نظر سیاسی از ما خبرهتر هستند – مثل برخی بزرگان که من هم به ایشان ارادت داشتم و الان از دنیا رفتهاند – شکست میخوریم. ما برداشت کردیم که منظور امام از این فرد، آیتﷲ کاشانی است که بیشتر از کار طلبگی، به کار سیاسی افتاد. آقامجتبی هم از این نظر به نظر امام نزدیک بود و چون طلبه فاضل و درسخوانی بود، امام به ایشان بسیار علاقه داشت. البته امام با پدر آقامجتبی و برادرشان آقامرتضی آشنایی داشت و آقامرتضی از چهل سال پیش، یکی از نمایندگان مود توجه امام بود. هرچند در مقاطعی برخی سعایت کردند تا وجههی ایشان را نزد امام خراب کنند. امام هم مقید بود اگر طلبهها کار نادرستی کردند به آنها تذکر دهد. یادم هست که من در نجف یک بار بدون عبا و قبا نماز میخواندم؛ امام پیغام داد که اگر میخواهید با لباس راحتی نماز بخوانید بهتر است بروید در منزلتان بخوانید. یا در خاطرم هست که در حرم امیرالمؤمنین چند طلبه پاکستانی مشغول گعده و سیگار کشیدن بودند که امام در مسیرشان به سمت حرم، راهش را کج کرد و نزد آنها رفت و تذکر داد که سیگار نکشند. روحیه ایشان بهگونهای بود که اگر تخلفی بود صریحاً تذکر میداد. به آقا مرتضی تهرانی هم تذکراتی داد که ظاهراً مؤثر هم بود.
از روابط حوزوی مرحوم آقامجتبی در سالهای اخیر چه اطلاعی دارید؟
من در این سالها چون در محضر مرحوم آیتﷲ منتظری بودم، مطلع شدم که ایشان تا مدتها از طریق یکی از رفقا نوارهای درس آقای منتظری را دریافت میکرد و سفارش کرده بود که درسها را برایش بفرستند. البته پس از سخنرانی ۱۳ رجب، رابطه ایشان با آقای منتظری سرد شد؛ ولی نشنیدم که خصوصی یا عمومی، تعریضی به ایشان کرده باشد. در کل اگر منتقد چیزی بود، فضاسازی و درگیری ایجاد نمیکرد و خصوصی تذکر میداد.
روحیات خاص ایشان را با مواضع و فعالیتهای سیاسی خاندان ایشان متضاد نمیبینید؟ خاندان ایشان از علمای فعال سیاسی تهران بودهاند.
تحلیل من این است که چنین خانوادههایی – که سختیهای سیاسی زیادی را تحمل میکنند و ضربات سختی میخورند – بهطور طبیعی فرزندانشان جوش و خروش سیاسی ندارند. من بزرگانی را میشناسم که به دلیل فعالیتهای سیاسی و سختیهایی که کشیدند، بچههایشان حاضر نشدند طلبه بشوند. آقامجتبی و آقامرتضی حداقل طلبگی را کنار نگذاشتند؛ ولی به همان دلیل شاید سعی میکردند خود را درگیر مسایل سیاسی و اجرایی نکنند و وجههی مردمی روحانیت را حفظ کنند. محصول فعالیتهای احساساتی سیاسی در قیاس با فعالیتهای طلبگی بسیار کم و هزینهاش زیاد است.