مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت

این چند روز، پای منبرهای فراوانی نشستم. تحلیل‌های مختلف از عاشورا و رویدادهای آن بسیار متفاوت است. مهم نیست که استنادات تاریخی این‌ها چه اندازه درست است؛ مهم این است که این افراد با مطالعات خود، برداشت‌هایی از عاشورا دارند و از مجموع آن‌ها، در ذهن خود گزارشی گرفته، همراه با مسائل اجتماعی و سیاسی روز، مطالبی را ارائه می‌دهند. فکر می‌کنم به عدد خلائق منبری، تحلیل از عاشورا وجود دارد. البته از قبل هم این مسأله معلوم بود؛ اما هر بار، در ایام محرم، این مسأله ملموس‌تر خود را نشان می‌دهد.

ما این وضعیت را درباره بسیاری از مسائل دینی داریم؛ مراجع که منبر نمی‌روند تا حقایق را بگویند؛ چون محتاط‌اند؛ دانشگاهیان هم با توده‌های مردم سروکار ندارند و وظیفه‌شان هم تبلیغ دین نیست؛ می‌ماند جماعت اهل منبر که از رسانه‌های عمومی، منابر مساجد و حسینیه‌ها، دین را معرفی می‌کنند. وقتی وضعیت تحلیل کربلا چنین متکثر، پراکنده و اغلب نامستند باشد، وضعیت تحلیل دین نیز شبیه این خواهد بود. این روال، بخشی از پروسه رشد افکار ساده دینی گسترده و طبعاً کم‌عمق از معارف دینی در جامعه ماست؛ همان‌ها که نمونه‌هایش را در کلیپ‌های خنده‌دار از منبری‌ها شاهدیم.

نکته دیگر این که بسیاری از این‌ها وابسته به جریان‌های فکری خاصی هستند و به راحتی بر اساس برداشت‌های خود، به هدایت آن جریان‌ها و تأثیر‌گذاری روی مردم می‌پردازند. وقتی در سطح جامعه، این رویه حاکم باشد، تصور کنیم چه وضعیت آشفته‌ای از نظر فکر دینی پیش می‌آید. در حال حاضر، علاوه بر منبری‌های روحانی مرد، هزاران راهنما و مرشد زن هم هستند که بر اساس مطالعاتشان و درس‌هایی که خوانده‌اند ـ  که اغلب ضعیف‌تر از تحصیلات طلاب مرد است ـ در باره عاشورا و تطبیق آن بر روزگار ما و جایگاه این مفهوم و آن مفهوم، سخن می‌گویند. تقریباً هیچ مرکزی هم وجود ندارد که مطالب این‌ها را چک کند؛ و شاید اساساً این کار ممکن نباشد. در واقع کار می‌بایست از سرچشمه درست شود؛ که آن هم تقریبا محال است. حالا اگر مداحان را نیز اضافه کنیم ـ که هم شعر می‌خوانند و هم سبک دارند و هم به فکر هنر هستند و هم دین و فرهنگ و سیاست، همه را با هم یک‌جا می‌خواهند در مسیر درست (به زعم خود) هدایت کنند ـ  عدد خلائق در این زمینه، بیشتر هم می‌شود.

اما بالاتر از این‌ها، یعنی بدتر، این‌که زمانی کارهای جدی‌تری درباره عاشورا می‌شد؛ حالا آن کارهای علمی بسیار اندک شده است. بیشتر آثار، ادبیات عاشورایی است؛ گاهی هم گردآوری متون؛ متونی که هیچ‌کس نمی‌خواند و هرکسی از اهل منبر، هرچه دل تنگش می‌خواهد می‌گوید.

مراجع که منبر نمی‌روند تا حقایق را بگویند؛ چون محتاط‌اند؛ دانشگاهیان هم با توده‌های مردم سروکار ندارند و وظیفه‌شان هم تبلیغ دین نیست؛ می‌ماند جماعت اهل منبر که از رسانه‌های عمومی، منابر مساجد و حسینیه‌ها، دین را معرفی می‌کنند. وقتی وضعیت تحلیل کربلا چنین متکثر، پراکنده و اغلب نامستند باشد، وضعیت تحلیل دین نیز شبیه این خواهد بود. این روال، بخشی از پروسه رشد افکار ساده دینی گسترده و طبعاً کم‌عمق از معارف دینی در جامعه ماست؛ همان‌ها که نمونه‌هایش را در کلیپ‌های خنده‌دار از منبری‌ها شاهدیم.

اما امروز با یک اثر از یک عالم به‌نام روبه‌رو شدم و از تحلیل‌های شگفتی که درباره عاشورا داشت تعجب کردم. البته شاید شما تعجب نکنید؛ چون مذاق‌ها مختلف شده و دیگر «استناد» یا «درست» به‌معنای سنتی آن معنا ندارد؛ بلکه باید دید چه چیز به دل آدم می‌چسبد. ایشان در تحلیل عاشورا نوشته‌اند: «ما باید جریان برگشت و توبه بنی‌اسرائیل را مطالعه کنیم تا راه برگشت خودمان روشن شود. آن‌ها حدود چندهزار نفر از خود را در حال اطاعت کشتند [اشاره به آیه: فتوبوا الی بارئکم فاقتلوا انفسکم] تا آن خطای‌شان جبران شد. الآن هم این همه شهید که امت می‌دهد، در واقع کفّاره‌ی مسامحه‌ی روز عاشورا است. شاید مقداری از آن خون جبران شود. وفاداری این امت به امام زمان(ع) جبران آن بی‌وفایی است. این که از این امت، خون‌هایی ریخته می‌شود و اسیر و مفقودالاثر می‌دهند و دیگر مصائبی که در این راه تحمل می‌کنند، بسیار گران بهاست. فرصت، فرصت طلایی است. فرصت کفّاره این هزار و چندصد سالی است که امت نتوانسته است آن خون را جبران بکند. هزار سال دربه‌دری کشیدن، مشکل را حل نکرد؛ ولی تحمل وفاداری در بیست‌سی‌سال (عمر انقلاب اسلامی) مسأله را حل می‌کند. در آن هزار سال، بلا به سمت مردم می‌آمد؛ ولی در این بیست سال مردم به سمت بلا می‌روند… این به استقبال شهادت رفتن که در این دوران شاهدش هستیم، هرچند مقدارش نسبت به هزار سال اندک است، اما تأثیرش بیشتر است».

لطفا اگر وقت کردید، این متن را به چند جمله از یک تا ده، تفکیک کرده و در آن دقت کنید و ببینید نمونه‌ای از تحلیل‌های عجیب و غریب نسبت به عاشورا و وصل کردن آن‌ها به امروز چه سرنوشتی پیدا کرده است. خون این همه شهید که در نسل‌های بعد از عاشورا ریخته می‌شود، کفاره گناه نسلی است که آن زمان آن خطا را مرتکب شدند و… .

اگر کسی از من بپرسد، وضع فعلیِ تحلیل‌ها و رفتار ما در ارتباط با عاشورا نسبت به بیست سال قبل تغییری کرده است یا نه، چه باید بگویم؟ آیا می‌توانم بگویم به دوره میانی قاجار و تحلیل‌های رایج آن دوره برگشته‌ایم؟ به نظرم چنین روالی خیلی هم طبیعی است و از این هم عقب‌تر خواهیم رفت؛ چرا که اصولاً ـ و اولاً ـ تفکر عقلی در میان ما ضعیف است؛ ثانیاً حکومت ما مایل به تقویت این امور است به هزار و یک دلیل؛ یکی از آن دلایل این که به هر حال نشان می‌دهد دیندار و حامی آن‌هاست؛ ثالثاً  نوع تربیت دینی ما اقتضای این امر را دارد؛ شرایط هم همین را می‌طلبد؛ اصلاً حرف‌های قدیم است که زنده می‌شود… و خیلی حرف‌های دیگر.

رده‌های مرتبط

دیدگاه‌ها

  1. ناشناس 

    آیا استاد رسول جعفریان می پذیرند لااقل فقط برخی از اوقات خاص مثل محرم سخنرانی معمولی برای هیأت های مذهبی عادی داشته باشند؟ تا مشخص شود مقتل خوانی و سخنرانی ایام محرم استاندارد و مناسب از نظر ایشان چگونه چیزی است؟ (البته سایر متخصصان تاریخ حوزوی هم باز به همین سیاق حاضر به منبر رفتن عادی برای اقشار معمولی هیأتی هستند؟) البته منظورم هیأت های بزرگ نیست چون شاید دعوت نکنند بلکه هیأت های کوچک هست و می توانند فایل صوتی اش را منتشر کنند

    1. karim 

      متأسفانه ایشان فقط تخریب می فرمایند که همیشه آسان است.
      اما در ساخت و ارائه نقشه درست و ایجاد بنای صحیح، چون هزار و یک جهت رو باید مراعات نمود و این کا هم سخت است وارد نمی شوند.

  2. یگانه 

    هر چند مبنای نقد ایشان قابل قبول است اما مشکل رایجشان این است که یک نمونه ایراد می گیرند- حالا درست یا نادرست- بعد تعمیم می دهند که البته شاید برای عوام نه اما برای ایشان خطای بزرگی است.

  3. یگانه 

    بد نیست ایشان گریزی هم به تحلیل های عجیب و غریب رییس جمهور از عاشورا و مذاکره در کنار جریانهای خاص بقول خودشان بزنند.

  4. jalali 

    سلام. اي كاش يك نفر ديگر، يك آقاي جعفري ديگر، اصل مشكل را بيان مي كرد و راه حل را بر آن پايه مي جست. ما در اصول فقه خوانده ايم كه اسناد ديني ما، ظني الدلاله است و احاديث علاوه بر اين ظني الصدور هم هستند. آنوقت آمديم براي رفع حوائج، اغلب رفع حوائج قدرت امپراطوري، از همين ظني ها ”احكام الله” لازم الاطاعه استخراج كرديم و حتي به سبك اشاعره، حتي اعتقادات را بر همين حديثهاي ظني الصدور و ظني الدلالة بنا كرديم. وضعيت تشيع موجود هم بهتر از اين نيست. نگاهي به اصول كافي، به خصوص نگاه به ديباچه كه خود كليني نوشته است، اين حقيقت را خوب نشان مي دهد.
    درد جنايتبار اينكه همين ظنيات را ملاك تكفير و تفسيق تا مجازاتهاي اعدام قرار داديم و فساد في الارض برخاسته از دين را حاكم كرديم.
    كار امروز ما از ريشه فاسد است و متإسفانه، نقدهاي دردمندانة امثال آقاي جعفري به جايي نخواهد رسيد.
    اگر بشارتهاي الهي درست است كه هست، حتما اين واژگونگي را بايد از ريشه ويران و بازسازي كرد.

پاسخ دهید