مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت
حوزه علمیه قم و فلسفه(۶)

مروری بر بعضی نظرات مخالف فلسفه در میان حوزویان

تاریخ فقه و فقاهت چنین می‌نماید که فقه و فلسفه و فقیه و فیلسوف چون دو قطب منفی دافع یکدیگرند؛ هرچند بوده و هستند فقیهانی که فلسفه می‌دانند؛ اما اولاً تعدادشان زیاد نبوده و ثانیاً به همین دلیل در حوزه مورد انتقادهای گاه شدیدی بوده‌اند؛ چراکه معمولاً تأملات فلسفی‌شان خواسته یا ناخواسته در فرایند استنباط فقهی‌شان دخیل بوده است. در این مجال مختصر به برخی از مهم‌ترین نظرات مطرح‌شده در مخالفت با فلسفه در میان حوزویان اشاره می‌کنیم.

چرا اختلاف؟

زمانی علامه حلی در کتاب معروف خود تذکرة الفقهاء علوم را به چهاردسته‌ی واجب کفایی، واجب عینی، مستحب و حرام تقسیم کرده و فلسفه را در دسته‌ی چهارم یعنی علوم حرام قرار داده و فراگیری آن را تنها برای کسانی مجاز دانسته بود که بخواهند آن را نقض کنند.‏[۱]‎ این نظر را احتمالاً می‌توان در زمره‌ی تندترین مواضع فقهای شیعه علیه فلسفه دسته‌بندی کرد. تاریخ فقه و فقاهت چنین می‌نماید که فقه و فلسفه و فقیه و فیلسوف چون دو قطب منفی دافع یکدیگرند؛ هرچند بوده و هستند فقیهانی که فلسفه می‌دانند؛ اما اولاً تعدادشان زیاد نبوده و ثانیاً به همین دلیل در حوزه مورد انتقادهای گاه شدیدی بوده‌اند؛ چراکه معمولاً تأملات فلسفی‌شان خواسته یا ناخواسته در فرایند استنباط فقهی‌شان دخیل بوده است.

مرتضی معراجی

اما به‌راستی مخالفت تاریخی قاطبه‌ی حوزویان ـ به‌ویژه فقها ـ با فلسفه و فلاسفه به کدام دلیل بوده است؟ از نظر نگارنده، دلیل اصلی، همان دعوای قدیمی عقل و نقل‏[۲]‎ است؛ که بر بستر این دلیل، دلایل دیگری را نیز می‌توان احصا نمود؛ از قبیل تفاوت در غایات (فیلسوف به‌دنبال کشف چیستی و ماهیت اشیا و پدیده‌هاست و فقیه در پی کشف مراد شارع)؛ مفروضات و یا به عبارت دیگر مبانی معرفتی فلسفه و فقه تفاوت‌های فاحشی با یکدیگر دارند؛ فلسفه بیش‌تر شأن پرسش‌گری دارد و فقه بیش‌تر پاسخ‌گوست؛ و موارد دیگری از این سنخ که پرداختن تفصیلی به آن‌ها مجال دیگری می‌طلبد.

در حوزه‌های علمیه، به‌عنوان مهم‌ترین نهاد دینی ـ آموزشی شیعیان، فقه و اصول فقه، دانش‌های اصلی و تعیین‌کننده بوده‌اند و فقها ارکان اصلی ایجاد و بقای حوزه‌های علمیه شیعه در اعصار و مکان‌های مختلف. از این نگاه هرچند فلاسفه‌ی بزرگی  همچون فارابی، مسکویه، ابن‌سینا و صدرالمتألهین در تاریخ اندیشه‌ی اسلامی حضوری درخشان داشته‌اند ـ تا حدی که برخی پژوهشگران، قرون سوم، چهارم و پنجم را به یمن حضور برخی از همین چهره‌ها عصر زرین اندیشه‌ی اسلامی نام‌گذاری کرده‌اند ـ اما هیچ‌گاه در سیر شکل‌گیری و تطور تاریخی حوزه‌های علمیه نقشی نداشته‌اند و اصولاً همان‌طور که اشاره شد، حوزه‌ی علمیه به فقه و فقیه شناخته می‌شود.

فقه دانشی است اسلامی برای به‌دست‌آوردن احکام عملی یا تکالیف دینی و فلسفه در سنت ارسطویی‌اش (که فلسفه‌ی اسلامی نیز بسیار وامدار این سنت است) علم به موجودات است از آن سو که وجود دارند. عقل هرچند یکی از منابع فقه است، اما عقل مهارشده توسط نقل؛ کما این‌که وحید بهبهانی نیز در تفاوت فقه با دانش‌هایی مانند طب می‌گوید: «تفاوت دانش فقه با دانش‌هایی مانند طب در این است که دانش طب بر پایه اموری تجربی و عقلانی استوار است و حال آن که دانش فقه در بیش‌تر موارد تعبدی است».‏[۳]‎

هرچند بیشتر فقهای شیعه بر جایگاه برجسته‌ی عقل در فرایند استنباط احکام تأکید می‌کنند، اما واقعیت آن است که اگر در مسأله‌ای امر دائر شود بین حجیت عقل و نصی همچون قرآن، قطعاً نص را ترجیح می‌دهند. همچنین اعتبار عقل را تا جایی می‌دانند که ضرورت وحی را شناسایی کند و بفهمد که بعضی مسائل (مانند عالم غیب) را بی‌مدد وحی نمی‌تواند بفهمد.  شیخ حسن میلانی از مخالفین پرطمطراق فلسفه و عرفان در حوزه‌ی علمیه‌ی قم، در گفت‌وگویی پس از آن‌که جملاتی را در اهمیت جایگاه عقل در معرفت دینی بیان می‌کند، می‌گوید: «… البته این‌طور نیست که بگوییم ما با عقلمان جلو می‌رویم و اگر جایی پیامبر اشتباه گفته باشد جلوی اشتباهش را می‌گیریم. شما با عقل قبول کردید که پیامبر حتی از نظر عقلی هم با تو قابل مقایسه نیست. حالا اگر با عقل خودت فهمیدی که امیرالمؤمنین مطلبی را اشتباه می‌گویند، می‌گویی من اشتباه فهمیدم؛ چون مقدمات اشتباه در خودم چیدم. ولی فیلسوف نمی‌تواند این کار را بکند؛ چون از اول عقل خود را مطرح می‌کند و می‌گوید من با فکر خودم به این رسیدم. بعد جالب این است که فیلسوف اسم فکر خودش را عقل می‌گذارد؛ در حالی که عقل فقط متعلق به معصوم است…».‏[۴]‎  این در حالی است که برای فیلسوف، معیار صدق و کذب گزاره‌ها، عقل است؛ حتی رجوع به نقل نیز نزد بعضی فلاسفه‌ی متأله با عینک تعقل است و هرآن‌چه به محک عقل نخورد، نزد فلاسفه امری غیرقابل قبول و ـ در بهترین حالت ـ موهوم است. به تعبیر دیگر می‌توان گفت در فقه، نقل بر عقل تفوق دارد و در فلسفه عقل بر نقل.

اگر این مقدمه‌ی کوتاه را بپذیریم، تحلیل و فهم مخالفت حوزویان با فلسفه آسان‌تر و منطقی‌تر خواهد بود؛ مخالفتی که گاه از روی دلسوزی و با نرمی ابراز می‌شده و زمانی با خشونت و تندی و همراه با حکم ارتداد! در ادامه با توجه به ضیق مجال، به برخی از مهم‌ترین نظرات مطرح‌شده در مخالفت با فلسفه در میان حوزویان اشاره می‌کنیم.

فتاوای ضد فلسفه و فلاسفه

مخالفت با فلسفه و فیلسوفان، در سطح مراجع و صاحبان فتوا طبیعتاً شدت و حساسیت بیش‌تری دارد و گاه نتایج خطرناکی را نیز به‌دنبال داشته است؛ چراکه برخی فتاوا می‌توانند مستمسک برخورد قهری قرار گیرند. نظر علامه حلی که در ابتدای این نوشتار آمد، نمونه‌ی معروفی در این رابطه است؛ به‌ویژه که در ادامه‌ی همان مطلب، علامه‌ی حلی فلاسفه را از جمله کسانی برمی‌شمارد که جهاد با آنان واجب است!‏[۵]‎ شهید ثانی در کتاب منیة المرید پس از ذکر علومی که مطلقاً حرامند ـ مانند سحر و شعبده ـ بعضی مسائل فلسفی را نیز حرام ذکر می‌کند و می‌گوید که به‌طور کلی هر علمی که موجب شک در انسان شود حرام است.‏[۶]‎ حال آن‌ که نقطه‌ی عزیمت بسیاری از جریانات و مکاتب فلسفی، شک است و اصولاً شک در بدیهیات و پرسش از بنیان‌ها، امری پسندیده نزد فلاسفه است. آیت‌ﷲ سید ابوالحسن اصفهانی از مراجع بزرگ نجف با ابراز نارضایتی از گرفتن شهریه توسط کسانی که در غیر از فقه و اصول زحمت می‌کشند، در جلسه‌ای که مدرسین نجف نیز در آن حضور داشتند گفته بود: «نجف کارخانه‌ی اجتهاد است؛ هرکس فلسفه و عرفان را می‌خواهد برود قم…».‏[۷]‎ آیت‌ﷲ مرعشی نجفی درباره‌ی فلاسفه گفته بود: «فلاسفه بافندگان آرا و نظریات فاسد و موهومات بیهوده و قاطعان طریق انبیای مرسلین وخلفای مرضیین ایشانند. خداوند تعالی ما را از مضلات فتن حفظ نماید». ‏[۸]‎ آیت‌ﷲ بهجت نیز درباره‌ی فلسفه چنین فتوا داده بود که «خواندن فلسفه خطرناک است؛ مگر بعد از اجتهاد در علم کلام و تصحیح اعتقادات».‏[۹]‎ آیت‌ﷲ صافی گلپایگانی از مراجع تقلید حاضر شیعه نیز درباره‌ی آموختن فلسفه چنین می‌‌گوید: «تدریس و تدرّس فلسفه و عرفان مصطلح به‌طور آزاد، مانند فقه و تفسیر و حدیث و علوم دیگر در حوزه‌ها و خصوصاً قراردادن آن در برنامه دروس حوزوی و دانشگاهی بسیار خطرناک است…».‏[۱۰]‎ آیت‌ﷲ وحید خراسانی دیگر مرجع زنده‌ی شیعه در یکی از سخنرانی‌هایش به‌مناسبت شهادت امام صادق(ع) گفت: «اگر جعفــر بــن محمــد(ع) را می‌شناختیم، دنبال این و آن نمی‌رفتیــم؛ قــی‌کرده‌های فلاسفه یونان را نشخوار نمی‌کردیــم…».

مخالفت با فلسفه و فیلسوفان، در سطح مراجع و صاحبان فتوا طبیعتاً شدت و حساسیت بیش‌تری دارد و گاه نتایج خطرناکی را نیز به‌دنبال داشته است؛ چراکه برخی فتاوا می‌توانند مستمسک برخورد قهری قرار گیرند. نظر علامه حلی که در ابتدای این نوشتار آمد، نمونه‌ی معروفی در این رابطه است؛ به‌ویژه که در ادامه‌ی همان مطلب، علامه‌ی حلی فلاسفه را از جمله کسانی برمی‌شمارد که جهاد با آنان واجب است!

جو ضد فلسفی حوزه‌های علمیه گاه به حدی شدید بوده که برخی مراجع شاید علی‌رغم میل باطنی‌شان مجبور به موضع‌گیری ـ و نه لزوماً صدور فتوا ـ می‌شدند. آیت‌ﷲ سید موسی شبیری زنجانی نقل می‌کند که «موقعی که آقای طباطبایی درس اسفار را به‌صورت عمومی شروع کردند، از مشهد برای آقای بروجردی نامه‌هایی نوشتند که اگر فلسفه در حوزه رواج پیدا کند، برای حوزه خطر دارد… آقای بروجردی هم جلو درس عمومی اسفار آقای طباطبایی را گرفت…».‏[۱۱]‎ این در حالی است که خود آیت‌ﷲ بروجردی از شاگردان حکیم بزرگ میرزاجهانگیرخان قشقایی بوده. امام خمینی نیز در بیان خاطره‌ای از جو ضدفلسفه حوزه‌ی قم در قبل از انقلاب چنین می‌گوید: «در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفی از کوزه‌ای آب نوشید؛ کوزه را آب کشیدند؛ چرا که من فلسفه می‌گفتم!».‏[۱۲]‎

مکتب معارفی خراسان؛ موافق عقل و مخالف فلسفه!

از چند نمونه‌ی مطرح‌شده از فتاوای مراجع بزرگ تشیع چنین برمی‌آید که مخالفت با فلسفه، در تمامی حوزه‌های علمیه‌ی مطرح تشیع امری رایج بوده؛ هرچند در بعضی حوزه‌ها و به‌ویژه در برخی ادوار، از شدت بیش‌تری برخوردار بوده که نمونه‌ی بارز و معاصر آن حوزه‌ی علمیه‌ی مشهد است به پرچمداری مکتب معارفی خراسان که شاگردان میرزا مهدی اصفهانی هستند و با نام «مکتب تفکیک» نیز شناخته می‌شوند. آیت‌ﷲ سید جعفر سیدان از چهره‌های مطرح این مکتب در تعریف آن می‌گوید: «مکتب تفکیک روشی است که در آن افکار بشری، از افکار و حقایق وحیانی جدا می‌شود».‏[۱۳]‎ البته وی به همراه دیگر چهره‌ی مطرح زنده‌ی این مکتب یعنی محمدرضا حکیمی بر این نکته تأکید دارند که مکتب تفکیک با عقل مخالف نیست و اتفاقاً از نظر آنان عقل و وحی با هم منطبق هستند؛ بلکه با انحصار معرفت عقلی به فلسفه مخالفند و از قضا خودشان بر آرا و افکار فلاسفه اسلامی تسلط دارند.‏[۱۴]‎ اما حتی چنین بیانی از سوی رهبران این  نحله‌ی فکری خراسانی مانع بروز برخی رفتارهای ضدفلسفی طرفدارانشان در حوزه‌ی علمیه‌ی مشهد نشده است. سید ابوالفضل موسویان در گفت‌وگو با سایت مباحثات درباره‌ی بی‌مهری این مکتب نسبت به آیت‌ﷲ سید هادی میلانی می‌گوید: «مشرب فلسفی ایشان باعث شد شاگردان مکتب میرزا مهدی اصفهانی در مشهد (مکتب معارفی خراسان) با ایشان زاویه پیدا کنند. با این‌که آیت‌ﷲ میلانی در مباحث فقهی بسیار مراقب بودند که مسائل فلسفی را دخالت ندهند و مطابق با همان روال سنتی فقه بحث می‌کردند ـ و در ابتدای حضور ایشان هم کسانی مثل مرحوم آشیخ‌مجتبی قزوینی با ایشان همراهی می‌کردند ـ اما بالاخره چون به‌طور کلی از طرفداران فلسفه محسوب می‌شدند، آن‌ها با ایشان زاویه پیدا کردند و به نوعی آقای میلانی را در انزوا قرار دادند. آن جریان اکنون هم در حوزه خراسان قدرت دارد».

فلسفه؛ ناقض ضرورت بعثت انبیا

بر مبنای همان اختلاف در ترتب عقل و نقل (که در مقدمه مطلب به آن اشاره شد)، برخی حوزویان، فلسفه را از آن روی خطرناک می‌دانند که حضورش، باعث بیهوده تلقی شدن بعثت انبیا می‌شود. مهدی نصیری از مخالفین سرسخت فلسفه ـ و حتی مدرنیته ـ در نوشتاری می‌نویسد: «عقل‌ فلسفی‌، عقل‌ مستکفی‌ بالذات‌ بوده‌ و بر این‌ باور است‌ که‌ می‌تواند مستقل‌ از هر منبع‌ دیگر، با اتّصال‌ به‌ عقل‌ فعّال‌، به‌ کمال‌ و سعادت‌ دنیوی‌ و اخروی‌ نائل‌ شود. بدیهی‌ است‌ در چنین‌ تلقی‌ای‌ از عقل‌، ضرورتی‌ برای‌ نبوت‌ و ارسال‌ رسُل‌ از جانب‌ خداوند باقی‌ نمی‌ماند».‏[۱۵]‎ آیت‌ﷲ لطف‌ﷲ صافی گلپایگانی نیز در کتاب معارف دین می‌‌نویسد: «عقل در مسائل الهیات، مثل ربط حادث به قدیم و معاد و معراج و وجود ملائکه، حجت نیست، و این مسائل، از طور درک عقل نیست». وی در ادامه می‌گوید که سخنان عقلا نتوانسته و نمی‌تواند امت بسازد و به جامعه عرض شود؛ اما در مقابل، دعوت انبیا و سخنان آن‌ها در این مسائل ماورائی، باوربخش است و امت‌های بزرگ را به‌وجود آورده.‏[۱۶]‎

فلسفه یا کلام؟

در دانش اسلامی کلام نیز هرچند عقل نقشی پررنگ دارد، اما باید توجه داشت که کارکرد اصلی کلام، دفاع عقلانی از گزاره‌های دینی و وحیانی است؛ یعنی متکلم، فردی دیندار است که سعی می‌کند به برخی گزاره‌های عقل‌گریز دین صبغه‌ی عقلانی بدهد؛‏[۱۷]‎ حال آن‌که برای یک فیلسوف، اصل دین نیز به‌عنوان یک پدیده می‌تواند مورد سؤال باشد. محمدتقی سبحانی، مسئول انجمن علمی کلام اسلامی ـ که خود البته دانش‌آموخته‌ی فلسفه نیز هست ـ با رویکرد دفاع از علم کلام، با فلسفه مخالفت می‌کند؛ از نگاه وی «نباید تصور کنیم فلسفه حتی در اوج خودش که حکمت متعالیه است، می‌تواند جایگزین علم کلام شود. فلسفه باید باشد؛ اما با کارکردهای خودش. ما هم نیازمند فلسفه هستیم (با تعریف خودش؛ نه با تعریف کنونی که ما داریم) و هم نیازمند کلام با کارکرد خودش».‏[۱۸]‎

فرهنگستان علوم اسلامی و فلسفه‌ی شدنِ اسلامی

مهم‌ترین مسأله‌ی سید منیرالدین حسینی الهاشمی ـ مؤسس فرهنگستان علوم اسلامی ـ طراحی نرم‌افزار تمدن اسلامی بود. وی در روند طراحی این نرم‌افزار، به حاکمیت مطلق وحی اعتقاد داشت.‏[۱۹]‎ پس از درگذشت وی، شاگرد برجسته‌اش محمدمهدی میرباقری، سکان فرهنگستان را به دست گرفت. میرباقری اصلی‌ترین محصول فکری استادش را دستیابی به فلسفه مهندسی توسعه اجتماعی یا فلسفه‌ی شدن (فلسفه‌ی تغییر) یا همان «فلسفه نظام ولایت» می‌داند و در تعریف این فلسفه می‌گوید: «فلسفه شدن اسلامی فلسفه‌ای است كه می‌تواند شدن را بر پايه معارف اسلامی‌ تعريف كند و طبيعی است كه چنين چيزی ابزار هدايت تكامل تمدن است؛ اما نه تمدن مادی؛ بلكه تمدن دين‌محور؛ يعنی تمدنی كه بر محور دين شكل می‌گيرد، تكامل آن محتاج به فلسفه شدن اسلامی است كه اگر چنين كاری صورت گرفت در يك كلمه اين فلسفه می‌تواند ابزار هدايت تكامل تمدن بر محور دين باشد و تفصيلش هم اين است كه می‌تواند تفكر، فكر و انديشه را در سطوح مختلف هماهنگ كند».‏[۲۰]‎ او در نشستی علمی با عنوان «کارآمدی فلسفه اسلامی»، در نقد فلسفه اسلامی گفته بود: «فلسفه اسلامی برای حضور در گزاره‌های علوم فرودستی و پشتیبانی تئوریک از علومی مانند علوم انسانی، نیازمند بهره‌گیری از لوازمی است که حکمت صدرایی از آن لوازم به دلیل منطق و روش حاکم برآن، برخوردار نیست». این بخشی از سخنان محمدمهدی میرباقری رئیس فرهنگستان علوم اسلامی است در یک نشست علمی با عنوان «کارآمدی فلسفه اسلامی».‏[۲۱]‎ در نگاه میرباقری ـ به‌عنوان سرشناس‌ترین چهره‌ی زنده‌ی جریان فکری فرهنگستان علوم اسلامی ـ اصولاً معرفت آدمی برخلاف تلقی رایج که مبتنی بر نظریه‌ی تطابقی صدق است، وصف حق و باطل دارد؛ چراکه ادراک او یا کافرانه است (در جهت اراده شیطان) و یا مؤمنانه (درجهت بندگی خدا).‏[۲۲]‎ بنابراین اگر «وحی‌محوری»‌ و «حق‌محوری» را دو گزاره‌ی مهم در نظام فکری اصحاب فرهنگستان بدانیم، فلسفه‌ستیزی (فلسفه به‌معنای رایج) آنان امری عجیب نخواهد بود.

انقلاب اسلامی و آزادی نسبی فلسفه در حوزه‌ی علمیه

پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۵۷ تا حدی عرصه را برای تعلیم و تعلم فلسفه در حوزه‌های علمیه بازتر کرد؛ چرا که اولاً رهبر انقلاب یعنی امام خمینی خود از مدرسان مطرح فلسفه بود و ثانیاً برخی چهره‌های مطرح و نظریه‌پردازان مهم انقلاب نیز از حوزویان فلسفی بودند که از آن جمله می‌توان به شهید مطهری، آیت‌ﷲ جوادی آملی و آیت‌ﷲ مصباح یزدی اشاره کرد. هرچند در بدنه‌ی سنتی حوزه ـ و به ویژه در میان گرایش‌هایی که به احیای حوزه‌ی سنتی تمایل دارند ـ همچنان شاهد مخالفت با تدریس فلسفه یا در بهترین حالت بی‌تفاوتی و عدم التفات به فلسفه هستیم، اما ساختار انقلابی مدیریت حوزه با قراردادن برخی دروس فلسفی در ساختار آموزشی طلاب، مجالی (هرچند نه مطلوب طرفداران فلسفه) برای علاقه‌مندان مهیا نموده است.

کلام آخر

در پایان این نوشتار بد نیست به این نکته نیز اشاره کنیم که مخالفت حوزویان با فلسفه، بیش‌تر ناظر به فلسفه‌ی اسلامی و زیرمجموعه‌های آن همچون حکمت متعالیه است که ریشه‌ی این فلسفه‌ها نیز به یونان باستان بازمی‌گردد. حال آن‌که علی‌رغم اهمیت سنت یونانی فلسفه در غرب، جریان‌ها و نحله‌های جدیدی در  فلسفه‌ی غرب متولد شده‌اند که آشنایی حوزویان مخالف فلسفه با آن‌ها ممکن است نظرشان نسبت به فلسفه را تعدیل کند. مثلاً فلسفه‌‌ی تحلیلی که یک جریان نوپدید فلسفی در غرب است، به‌نظر می‌رسد از نظر روش‌شناختی با روش فقها و اصولیون قرابت‌هایی داشته باشد.

این مقاله گزارش مختصری بود از اختلاف فقه و فلسفه بر بستر اختلاف نقل و عقل؛ اما می‌توان ـ و شاید باید ـ با رویکردهای دیگر، دلایل دیگری را نیز برای این نبرد به‌ظاهر پایان‌ناپذیر برشمرد تا به تحلیلی جامع‌تر دست یافت؛ مثلاً با نگاه جامعه‌شناسی سیاسی شاید بتوان گفت یکی از دلایل پنهان دعوای فقها با فلاسفه بر سر جایگاه اجتماعی است؛ چراکه اگر عرصه برای فلاسفه باز شود، ممکن است به کاسته‌شدن قدرت و نفوذ اجتماعی حوزه منجر شود. اما آن‌چه مسلم است، برخورد قهری حوزویان با اهالی فلسفه نتایج مطلوبی نداشته و نخواهد داشت.

پانوشت‌ها

  1. علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج۹، ص۳۷. [⤤]
  2. منظور از نقل در این نوشتار، اعم از روایات، متون مقدس و وحی است. [⤤]
  3. قماشی، سعید، «بازشناسی جایگاه عقل در فقه شیعه»، رواق اندیشه، ش۳، به نقل از: وحید بهبهانی، الرسائل الاصولیه، ص۹۱. [⤤]
  4. گفت‌وگو با سایت مباحثات، ۸ اسفند ۱۳۹۲. [⤤]
  5. علامه حلی، تذکرة الفقها، ج۹، ص۴۱. [⤤]
  6. شهید ثانی، منیة المرید، ص ۳۸۱. [⤤]
  7. البته معنای این سخن، نشان‌دهنده‌ی فلسفی‌بودن حوزه‌ی قم نیست؛ چه‌بسا در برهه‌هایی در برخی حوزه‌ها به‌واسطه‌ی حضور بعضی حکما، بازار فلسفه اندک‌رونقی داشته است. [⤤]
  8. تذییلات احقاق الحق، ج۱، ص۱۸۲. [⤤]
  9. در محضر آیت‌الله بهجت، ج۳، ص۲۶. [⤤]
  10. دوانی، علی، زندگانی آیت‌الله بروجردی، ص۳۸۸. [⤤]
  11. جرعه‌ای از دریا، ج۲، ص۶۶۸. [⤤]
  12. صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۷۹. [⤤]
  13. نسبت عقل و وحی از دیدگاه فلسفه و مکتب تفکیک»، مناظره آیت‌الله سید جعفر سیدان با حجج اسلام فیاضی و پارسانیا، کتاب نقد۷، ش۴۱. [⤤]
  14. همان؛ و گفت‌وگو با محمدرضا حکیمی با عنوان «عقل خودبنیاد دینی»، همشهری ماه، ش۹. [⤤]
  15. نصیری، مهدی، فلسفه و نبوت، مشرق‌نیوز، کد خبر: ۵۶۰۱۰. [⤤]
  16. صافی گلپایگانی،‌ لطف‌الله، معارف دین، ج۳، ص۲۰. [⤤]
  17. هرچند رضا برنجکار از متکلمین معاصر با این تعریف از علم کلام مخالف و معتقد است که «متکلم هم مانند فیلسوف ابتدا می خواهد حقیقت را بشناسد و می‌خواهد آن را با برهان – و نه جدل – اثبات کند» (گفت‌وگو با سایت مباحثات)؛ اما این نظر نیز همچنان این واقعیت را نقض نمی‌کند که متکلم بالابتدا دین‌دار است و قصد دارد با استدلالات عقلی، گزاره‌های اعتقادی و دینی را ثابت کند (برای آگاهی از تعریف علم کلام نزد بزرگانی همچون فارابی، تفتازانی، ابن خلدون و… ر.ک: تلخابی، مسعود، تعریف علم کلام، وبسایت حکمت بالغه). [⤤]
  18. سبحانی، محمدتقی، «کلام شیعی؛ ماهیت، تحولات و چالش‌ها»، گفت‌وگو با مجله اخبار شیعیان، ش۳۸، دی ۱۳۸۷. [⤤]
  19. علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج۹، ص۳۷. [⤤]
  20. منظور از نقل در این نوشتار، اعم از روایات، متون مقدس و وحی است. [⤤]
  21. قماشی، سعید، «بازشناسی جایگاه عقل در فقه شیعه»، رواق اندیشه، ش۳، به نقل از: وحید بهبهانی، الرسائل الاصولیه، ص۹۱. [⤤]
  22. گفت‌وگو با سایت مباحثات، ۸ اسفند ۱۳۹۲. [⤤]

رده‌های مرتبط

دیدگاه‌ها

  1. اقیانوس‌العلوم‌طبیب‌العلمااستادالحکمادکترمن‌من‌کثرالله‌امثالخودم 

    آفرین به این مقاله که به جای استفاده ازعکس دیجیتالی که دخترکی بلژیکی توسط دوربین ژاپنی با تکنولوژی آلمانی گرفته و روی اینترنت امریکایی گذاشته، حداقل کوشش کرده است که عکس مقاله یک نقاشی ایرانی زمان سلجوقیان از کلاس درس سقراط، پدر فلسفه باشد که بر روی سنگی در گل و بوستان با لباسهای عربی نشسته و به سوالات دانشجویان پاسخ میداده. البته که بوستانی در کار نبوده ولی این نقاشی تصور ما را از سقراط و دنیا نشان میدهد. کاش که هم، دنیا همین گل و بلبل و بوستان بود و در آن دیفتری، هپاتیت، طاعون و قانقاریا وجود نداشت. اما تصوری که خود اروپاییان از سقراط داشتند را میتوان در نقاشی مکتب آتن توسط رافائل نقاش ایتالیایی در دوران صفوی دید که بر روی دیوار کاخ پاپ در واتیکان کشیده شده:

    https://bit.ly/2NId6zH

    (۱۶- سقراط ۱۵ – ارسطو ۱۴- افلاطون ۵- ابن سینا که داره سعی میکنه نوشته‌های فیثاغورث شماره شش را بفهمد ۲۱- رافائل خودش بعنوان وارث آپلس ۹- معشوقه رافائل مارگاریتا بعنوان مظهر عشق و زیبایی که به نگاه کننده نقاشی برای همیشه به گونه‌ای خیره شده‌ که انگار او را به داخل مکتب دعوت میکند در حالیکه رافائل در آن گوشه پنهانی مراقب احوال است). خیلی وحشتناک. هم از لحاظ مرغوبیت و هم از لحاظ اینکه کی کجای کاره. بعدش بعضی میپرسند که چرا مغزها فرار میکنند.

    من فکر نمیکنم که یک نقاش ایرانی در دوران سلجوقیان یا که صفویان یا که قاجار و پهلوی و حتی امروزی چنین عمقی در تفکرش بوده که در کارش منعکس شده باشد. اگر بوده آثارش کو؟ حالا نقاش نه، فیلمساز. اگر فیلمساز نه، پس فیزیکدان. فیزیکدان نه، فیزیولوژیست. کی؟ کجا؟ کدام؟

    غرب البته چند قرنی است که عقل را هم به پشت سر گذاشته است. بعد از اینکه غرب مسیحی شد تا هزاروچهارصد سال نسبت به قبلش چیزی تولید نکرد. در تمام این مدت هم همین بحث نقل و عقل در واتیکان مطرح بود. تا اینکه یک آخوند کاتولیک بسیار باهوشی به نام آکویناس آمد و این بحث نقل و عقل برای امور دنیوی را فیصله داد و تحت فلسفه او بود که غرب جهید و گالیله و نیوتون زایید و عقل را با ساینس جایگزین کرد. فلسفه هم به دنبال عقل در جلوی ساینس زانو زد و سر به سجده گذاشت که چاره‌ای هم بغیر از این جز بی‌آبرویی برای عقل و فلسفه نمانده بود.

    سوال برای اندیشمندان و محققین واقعی ما این نباید باشد که نتیجه برخورد قهری حوزویان با اهالی فلسفه چه نتایجی خواهد داشت که جوابش را همگی میدانیم و امروز می‌بینیم حتی آنهایی که خودشان را به کوچه علی چپ زده‌‌اند. تنها سوال مهمی که باید پرسیده شود این است که چرا ما نتوانستیم؟ چرا ما نتوانستیم میکروب کشف کنیم و آنتی‌بیوتیک اختراع کنیم؟ چرا ما نتوانستیم اکسیژن کشف کنیم و برای گانگرن گازی درمان اکسیژن هایپرباریک اختراع کنیم؟ چه چیزی جلوی ما را گرفته است که نتوانستیم ماشین دیالیز اختراع کنیم؟ این فلج ذهنی چندهزار ساله به چه دلیل است؟ آیا ایرانیان برای همیشه کندذهن خواهند ماند؟

    1. حمید 

      بسم الله الرحمن الرحیم
      برادر استادالحکما شما ظاهرا دنبال اینی که با ساینس کل فلسفه و عرفان و حتی دین و….رو ببری زیر سوال و منتفی شون کنی وبعد بگی چرا ما ایرانیا نرفتیم دنبال پیشرفت صنعتی و…..
      اولا محدوده ساینس کجا و فلسفه و ….کجا بعدشم پیشرفت ما نتیجه عقب افتادگی خودمون بوده و استکبار و استعمار و چمد چیز دیگه نهایتاوالسلام

  2. حمید 

    واما در مورد مقاله چند نکته:
    ۱-این عقیده علامه طباطبایی است به زبان بنده:اگر فقه خوب باشد و اگر فلسفه درست باشد عقل و نقل هردو یکجا میرسند (ازخودمه:مگر عقل درست نباشد یا نقل کامل نرسیده باشد و خلل داشته باشد)
    ۲-این آقای میلانی بفرماینداگر عقل فقط متعلق معصوم است پس باقی ملت کشک هستند؟؟؟؟
    ۳-آیت الله مرعشی نجفی در مجلس بزرگداشت علامه طباطبایی حاضر شدن درباره فلسفه خوندنشون گفتن!!!!!فیلمش آپارات هست
    ۴-این حرف زشت واقعا مال حضرت آقاوحید هست؟؟؟
    ۵-نکته ی نویسنده در توجه به نحله های جدید فلسفه کاملا درست بود از ایشان تشکر میکنم
    درپایان خیلی ممنون ولی کاش که این دعواها تموم بشه حقیقتا سردرد گرفتیم ازبس دراین موارد دعوا شد طرفین هم اصلا کوتاه نمیان……بنده شخصا فلسفه دوست هستم ولی انصافا ایراد های مخالفین گرامی قابل توجه و در برخی موارد راست است
    درپایان از دوست عزیز نویسنده تشکر میکنیم

  3. دانشجو 

    عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (ع) أَنَّهُ قَالَ: مَنْ دَخَلَ فِي هَذَا الدِّينِ بِالرِّجَالِ أَخْرَجَهُ مِنْهُ الرِّجَالُ كَمَا أَدْخَلُوهُ فِيهِ وَ مَنْ دَخَلَ فِيهِ بِالْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ زَالَتِ الْجِبَالُ قَبْلَ أَنْ يَزُولَ؛
    هر كه از طريق [مجذوب شدن به شخصيت] اشخاص به اين دين در آيد همان اشخاص همچنان كه او را به آن در آورده اند از آن خارجش كنند و كسى كه از طريق كتاب و سنّت به اين دين وارد شود ، كوهها بجنبند و او نجنبد (در عقيده و دينش متزلزل نشود) .
    لطفاْ اینگونه مباحث را از لحاظ تمدنی بررسی کنید. خواهید دید که حق با علامه طباطبایی و امام خمینی رحمت الله علیهما – دو شخصی که منجر به انقلاب اسلامی شدند- می باشد. فتح فلسفی (اعتباریات) و فتح فقهی حضرت امام است که باعث این مهم شد.

  4. الف 

    جزمیت فیلسوفان در اعتبار عقلانیتشون هم در ایجاد دعوا کم اثر نداشته. عقل، با دستگاه ها و مشربهای فلسفی فرق داره.
    اتفاقا اگر امثال آقای سبحانی و مکتب تفکیک اجازه بروز رسانه ای بیشتر داشته باشند، مشربهای فلسفی موجود پویاتر به فکر تعمیق و اصلاح میفتن.

  5. علی 

    واقعا تعجب میکنم که چرا افراد بزرگی همچون علامه حلی که این حرفارو زدن مثلا علامه حلی فلسفه رو جزء علوم حرام دونسته خب همه میدونیم که فلسفه برمبنای عقل پس اگر فلسفه حرام یعنی عقل حرام و اگر بکارگیری عقل حرام پس عقل نمیتونه جزء اون ۴ منبع دین باشه و این حرف متناقض با وجود این ۴ منبع حتی اگر فرض بگیریم ایشون عقل رو بعنوان منبع قبول نداشته بازم حرفش با بسیاری از روایات متضاد مثل این روایت معروف که عقل حجت درونی و پیامبران حجت بیرونی ان و حجت درونی بهتر از حجت بیرونی. (البته اشتباه نشه نمیخام بگم وجود انبیا لازم نیس فقط خاستم بگم حرف علامه حلی برخلاف حتی خود دین حالا چه برسه به عقل و منطق)
    سید جعفر سیدان که گفته : مکتب تفکیک روشی است که در آن افکار بشری، از افکار و حقایق وحیانی جدا می‌شود. این حرف هم مخالف با روایت مثلا در روایتی از یکی از معصومین هست با این محتوا که اگر شخصی حرفی گفت نگاه نکید که کی بوده ببینید حرفش چیه شاید درست باشه. خب اگر افکار بشری، از افکار و حقایق وحیانی جدا باشه ک دیگ نباید کسی بتونه حرف درستی بزنه و این مخالف حدیث بعلاوه اصلا اگر اینطور باشه اصلا کسی نباید بتونه افکار وحیانی رو در ذهن خودش تقویت کنه پس اگر میبینیم میشه یعنی ازهم جدا نیست .
    حرف اقای وحید خراسانی هم همینطور با این حدیث مخالف چراکه این اقا طبق گفته خودش حرف فلاسفه بزرگی همچون ارسطو رودرست نمیدونه درحالیکه حدیث به ما میگ نباید نگاه کنیم که ارسطوچه کسی است و باتوجه به شخصیتش نتیجه بگیریرم حرفش اشتباه باید ببینیم حرفش چیه شاید درست بود حدیث به ما اینو میگ ولی مثل اینک اقای وحید خودشون از احادیث بالاترن. وهمچنین اینکه گفته نشخوار واقعا حرف زشتی و طبق اموزه های دینی فحش حتی به غیرمسلمان جایز نیست (البته زمان ارسطودین اسلام نبوده) بعد نمیدونم چطور این اقا شده مرجع تقلید.
    و اما اقای میلانی که واقعا حرف بدی زده قسمت اول سوالش رو براش جواب دارم اما اینجا جاش نیس ن اینکه جواب بد باش جا زیاد میخاد مطلب زیاد میشه اگر کسی خاست بدونه به ایمیل پیام بفرس جواب بدم اما اخرش حرفش گفته عقل فقط برای معصوم خب اخ ادم باید چی بگ اگ عقل فقط برای معصوم بود که دیگ خدای متعال اصلا نباید انسان هارو امتحان میکرد چون عقل ندارن که بخوان تشخیص بدن خوب و بد رو درنتیجه هرکار میکنن از روی ندونستن پس اصلا نباید بهشت و جهنمی وجود داشته باشه واصلا اگر انسان ها عقل نداشته باشن و کار بدی انجام بدن و خدا مجازاتشون کند عدالت خدا زیر سوال میره پس کاملا این حرف اشتباه چون مخالف با حرف خود دین و اموزه های دینی حالا فلسفه هیچی.
    پس دیدید که حرف بیشتر این اقایون که مخالف با فلسفه هستن حتی از نظر دینی هم رد میشه تاچه برسه فلسفه البته اینم بگم اگر این اقایون این حرفارو زدن معناش این نیست که همه حرفای دیگشونم اشتباه .

پاسخ دهید