مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت

بسیاری معتقدند که انقلابها و جنبش های مردمی در کشاکش تحولات و رویدادهای سیاسی و اجتماعی، فرایندی را پشت سر می گذارند که از آن با عنوان «عادی سازی»، «روزمره شدن» و «نهادینه شدن» انقلابها یاد می شود. آنها این سرنوشت را برای تمام انقلاب ها محتوم فرض میکنند و اعتقاد دارند در این فرآیند به مرور زمان جامعه پسا انقلابی رو به زوال میرود و به وضعیت پیش از انقلاب باز میگردد و عادی سازی رابطه بین توده ها و نخبگان انقلابی شکل میگیرد و نسل جدید نیز به دلیل عدم اعتقاد راسخ به آرمانها و ارزشهای انقلاب و فاصله گرفتن از نسل انقلابی در این تحول و عادی سازی نقش فعالی را ایفا میکنند.

در این میان مشروعیت رهبری و نظام سیاسی بر آمده از آرمانها و ارزشهای انقلابی مهمترین عنصری است که باید از بین برود تا فرآیند عادی سازی به خوبی طی شود. در انقلابهایی مانند انقلاب اسلامی ایران که جنبش مردمی و تحول عمیق اجتماعی در آن هویتی معنویت گرایانه و توحید محور داشته است این عادی سازی و از بین بردن ماهیت اصیل انقلابی همراه با دنیوی شدن و عرفی شدن است و جامعه بایستی به مرور زمان از خواسته های معنوی و آخرت گرایانه خود فاصله بگیرد و همت خود را مصروف برطرف کردن نیاز های مادی و این دنیایی خود کند.

فتنه ۸۸ تیر نهایی دوستان نادان و دشمنان دانا و عنود داخلی و خارجی به انقلاب اسلامی و فصل ثمر چینی از شجره خبیثه ای بود که نهال آن از ابتدای دهه هفتاد در ایران کاشته شده بود.

ایجاد یک شِبهِ جنبش اجتماعی عقیم با هدف از بین بردن آرمانهای اصیل انقلاب اسلامی [۱] و عادی سازی آرمانها و عصری سازی آنها ؛ شبه جنبشی به سردمداری گروهی از نخبگان [۲] به اصطلاح موسس انقلاب اسلامی در سال ۵۷ که امروز حداقل نقش آنها انتقاد است [۳]؛ این نخبگان البته دارای یک بدنه اجتماعی حداقلی نیز هستند.[۴]

ظاهری ترین خواسته آنها حضور در عرصه قدرت و به دست گرفتن مناصب رسمی است، اما در بطن این خواسته اسقاط نظام موجود، از بین بردن مشروعیت ولی فقیه حاکم و فتح تمام نهادهای بر آمده از حاکیمت ولی فقیه موجود است.

تصور این بود که بدنه و سرمایه های اجتماعی نظام سیاسی جمهوری اسلامی که بر آمده از آرمان انقلاب اسلامی است در این دوره و زمان از ارزشهای مبنایی انقلاب اسلامی فاصله گرفته اند و انقلاب ایران نیز به آن سرنوشت محتوم دچار شده و فرآیند عادی سازی را به خوبی پشت سر گذاشته است و وقت آن رسیده تا جامعه یکپارچه عرفی شود و مخالفت با آرمانهای انقلاب اسلامی را میتوان علنی کرد و مشروعت نظام و ولی فقیه را نشانه رفت. اما چرا اینگونه نشد؟ چرا انقلاب ایران هنوز به آن سرنوشت دچار نشده است؟

رویکردهای متنوعی در پاسخ به این سوال میتوانند مبنا قرار گیرند اما بی شک یکی از مهمترین دلایل عدم تحقق این سرنوشت، نقش بی بدیل رهبری در تاسیس و بقاء انقلاب اسلامی ایران است[۵]. رهبران انقلاب اسلامی در طول سالهای بعد از انقلاب هم سرمایه سازی کرده اند هم تربیت نسل هم اعتماد سازی هم دشمن شناسی هم جذب و هم دفع؛ در مواردی نماد رافت اسلامی و رحمت بوده اند و گاهی نماد غضب و شدت… اما در تمام این سالها دو چیز را در نظر گرفته اند و اصل حاکم بر عملکرد آنها بوده است؛ یکی خدا و دین او و دیگری خلق خدا و مردم. مردم در نظام حِکمی رهبران انقلاب اسلامی جایگاهی رفیع دارند و ولی نعمت آنند. مردم یکی از پایه های اصلی مشروعیت رهبران ایران بعد از انقلابند آنچنان که خود آنان نیز به این موضوع تفوه میکنند. و صد البته که این رابطه دوسویه است همان رابطه امام و امت… (این سخن بگذار تا وقت دگر).

رهبر اگر در حفظ و ارتقاء و تولید سرمایه های اجتماعی و انتقال آرمانهای انقلاب اسلامی به نسلهای بعد توفیق داشته باشد دیگر عرفی سازی در حداقلی ترین سطح خود رخ مینماید. رهبر اگر هیچ گاه به ملت خود دروغ نگوید، مردم در بزنگاه ها اورا بر دیگران ترجیح میدهند. وقتی مردم یقین کنند که رهبر یک نظام مسیر و نقشه راه عبور از مشکلات و حرکت به سوی رشد وتعالی را خوب میداند و نخبگان جامعه بتوانند به او اعتماد کنند دیگر دلیلی برای خروج از حاکمیتش ندارند.

وقتی ملت بدانند که مدیر یک جامعه حیثیت پدری دارد و حب و بغض شخصی با اشخاص و گروهها ندارد و تمام همت او مصروف رعایت حداکثری مصالح عمومی است، به او سوء ظن ندارند.

وقتی مردم با تمام وجود حس میکنند که از تهدید ها نمی هراسد و جان و مال و آبروی خود را پیش از همه در راه آرمان و اعتقادش فدا میکند، آنها نیز در دفاع از آرمان و اهدافشان کوتاهی نمیکنند.

وقتی در عملکرد رهبر نهایت قانون گرایی و عقلانیت تبلور دارد و تمام مقدمات را برای نتیجه گیری عقلانی مردم آماده میکند، چرا باید مردم فکر کنند که او از عمق علاقه مردم به خودسوء استفاده میکند[۶].

وقتی شدت عمل رهبر یک نظام سیاسی با دشمنان خارجی بسیار بیشتر از مواجهه اش با دوستان نادان و دشمنان دانای داخلی است مردم بی انصافش نمیدانند.

وقتی تلاش رهبر برای وقوف به نقدها و اشکالات موجود در نظام سیاسی اجتماعی به وسیله مردم لمس شود و رهبر ب پرده با مردم گفتگو کند از اشکالات و قوتها وضعفها سخن بگوید مردم میتوانند به او اعتماد کنند.

و فراواننند از این دست که شما بهتر به آنها واقفید…

مجال کوتاه فرصت توضیح بسیاری از این نکات و طرح نظرات رقیب آنها را از نگارنده گرفته است نکته آخر مشاوره به آنان که بعد از این میخواهند جنبش به راه بیاندازند:

اگر خواستید یک نظام را ساقط کنید و جنبش اجتماعی منجر به انقلاب پدید آورید حداقل باید برای ایجاد بسیج مردمی و بالا بردن روحیه انقلابی نقدهایتان آنقدر عمیق باشد که بدنه اجتماعی عظیمی را با خود همراه کند، ایدئولوژی بدیل قدرتمندی را ارائه دهید و رهبر قدرتمندی را که توان نقد نظام گذشته، تئوریزه کردن ایدئولوژی جدید و بسیج کننده توده های مردم را داشته باشد را دارا باشید.

رهبری را انتخاب کنید که مردم به او اعتماد کنند؛ به او و داناییش، تواناییش، عدالتش، دلسوزیش، راستگوییش، وابسته نبودنش به شرق و غرب، و…

مهمتر از همه اینکه راه انداختن یک جنبش اجتماعی و انقلاب عظیم به تربیت نسل نیاز دارد…

عِرض خود میبری و زحمت ما میداری

پانوشت‌ها:

[۱] در این متن انقلاب اسلامی، روح و جمهوری اسلامی، کالبد است و این دو لزوما به یک معنا نیستند در نوشتاری دیگر مقصود خود را بیشتر توضیح میدهم انشﷲ.

[۲] elit.

[۳] این نقد ها لبته خارج از چارچوبهای قانونی نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران و اگر در چارچوب و مشفقانه بود نتنها مسموع بود بلکه میتوانست سازنده و موجب بالندگی نظام شود.

[۴] تحلیل و بررسی این بدنه اجتماعی پیش و پس از انتخابات ۸۸ بسیار متفاوت است و مجالی وسیع میطلبد چراکه اکثر این بدنه اجتماعی بعد از رفتارهای پس از انتخابات و طرح ادعای تقلب راه خود را از آنان جدا کردند؛ هرچند نظرات و نقدهای آنان همچنان باقی است اما از راهی که به اصل نظام لطمه وارد نشود.

[۵] برای مطالعه بیشتر در باب جایگاه رهبری ر. ک. اصول حاکم بر سبک مدیریت رهبر انقلاب در مهار فتنه ۸۸، فصلنامه علمی پژوهشی پژوهشنامه انقلاب اسلامی (وابسته به دانشگاه بوعلی همدان ) شماره اول، زمستان ۱۳۹۰.

[۶] در مقاله ای قبلا آدرس داده شد، سه نوع منشاء مشروعیت برای رهبری و اعمال و گفتار او از دیدگاه وبر بیان، نقد و بررسی شده است. رهبری سنتی، رهبری کاریزما و رهبری قانونی و عقلانی. بسیاری اصرار دارند منشاء مشروعیت رهبران ایران را صرفا سنتی و کاریزماتیک بخوانند.

نویسنده: مسعود معینی پور
منبع: محفل جهاد فکری طلوع

رده‌های مرتبط

پاسخ دهید