فرضیه دیگری که در این اثر مطرح میشود، آن است که در مکتب اسلام، نه «جنگ» اصالت دارد و نه «صلح»، بلکه رعایت «مصلحت اسلام و مسلمانان» اصالت دارد که گاهی با «جنگ و جهاد» تأمین میشود و گاهی با «صلح و همزیستی مسالمتآمیز». ادامه …
وقتی یک ناویژهدان وارد یک ساحتی میشود و نقد میکند، اولاً دست روی نقاطی میگذارد که نقاط کانونی نیستند. ثانیاً گزارشهای ناصحیح میدهد. ثالثاً به لوازم داوری خودش آگاه نیست که این داوری و این سخن چه لوازمی دارد. رابعاً اگر اشکالی هم هست نمیتواند فنی و دقیق بیان بکند. خامساً حتی اصطلاحات را جابهجا به کار میبرد، خلط اصطلاحات میکند. ادامه …