برای روحانیت مهم نیست که بر قدرت باشد یا در قدرت. اینها صورت مسأله است؛ در هر زمانی و بر حسب شرایط و مصالح ممکن است در قدرت باشد یا بر قدرت. برای روحانیت مهم این است که در صحنه باشد و برکنار از قدرت و بیاعتنا به جامعه و مناسبات قدرت نباشد. همچنین روحانیت باید توجه کند قدرت چه مسیری بهدست آمده است (با زور و شمشیر یا…) و در چه مسیری از آن استفاده میشود و چه اهدافی را دنبال میکند. بنابراین بر قدرت و در قدرت بودن اهمیت ثانویه دارد. ادامه …
همانطور که روزگاری دين مهمترين مسألهی مدرنيته بوده است، مدرنيته نيز مهمترين مسألهی اديان در اين روزگار است. وضعیت هژمونیک مدرنیته، دین را به واکنش و پاسخگویی وادار کرده است. پيشفرض ما در سراسر بحثهای «دين در زمانه و زمينهی مدرن» اين است که دين در حال بازيگری در زمين ديگری است و هنوز به موضعی ايجابی و بستر همراه برای آشکاركردن ظرفيتهای وجودی خويش نايل نيامده است. ادامه …
اگر مذاکرات دوازدهسالهی هستهای، در دورهی اخير به نتيجه رسيده، بيش از هر چيز مربوط به «آمادگي طرف مقابل» براي توافق بوده است و این آمادگی به دو دليل پدید آمد: ۱. افزايش قدرت منطقهاي ايران (آنهم نه صرفاً نظامی)؛ ۲. علامتهايي که دولت منتخب داد؛ علامتهایی همچون :آشتي با دنيا، بحث از الگوي توسعهی غربمحور، نشان دادن عطش براي گفتوگوي تلفني و… ادامه …