در سن ۶-۵ سالگی بودم که پدرم فوت کردند. در واقع پرورش ما زیر نظر مادر بود. مادرم در سنین جوانی بود و ازدواج نکرد و در نگهداری ما کوشش کرد. وقتی میخواستم طلبه شوم، مادرم طبعا میل نداشت، برای اینکه از من دور میشد. آخرین فرزندش بودم و علاقه داشت. ولی من در اثر بعضی از حوادث طلبگی را پذیرفتم و با مادرم در میان گذاشتم و التماس کردم که اجازه دهد من بروم طلبه شوم. او هم برخلاف میل طبیعی هر مادری که میخواهد با فرزندش باشد، اجازه داد و ابتدا به قم آمدم. ادامه …