جناب حسن میلانی به مخالفت با فلسفه و عرفان (و بالتبع، با فلاسفه و عرفا) شهرت دارد. البته این که این مخالفت، مبنای علمی و منطقی و استدلالی و در یک کلام، حسابشده و معقول دارد یا خیر، بحثی دیگر است که باید در محافل علمی و مناظرات روشن شود که البته تا حد بسیار زیادی روشن شده است. درباره مصاحبهی ایشان که در شماره اخیر مجله تقریرات منتشر و در سایت مباحثات نیز بازنشر شده، تنها به چند نکته مختصر (بدون شرح مطول) بسنده میکنم و برای فهم علمی و منصفانهبودن راه و منش و روش و همچنین قوت و اتقان استدلالهای جناب میلانی در رد نظرات فلاسفه و عرفا، اهل فضل را به مطالعه آثار ایشان ارجاع میدهم.
۱. فرمودهاند: «عرفان تماماً مخالف مبانی عقلی و شرعی است». جناب میلانی باید بدانند که مطلقانگاری آفت بحث علمی است. منظورتان کدام عرفان است؟ عرفان لفظ مشترکی است بین اقسام مکاتب عرفانی و نحلههای سلوکی؛ کدام مرادتان است؟ فرض کنیم فقط عرفان نظری مرسوم مد نظرتان باشد. آیا هر چه امثال ابن عربی و قونوی و فناری و سید حیدر آملی و… گفتهاند خلاف عقل و شرع است؟ آیا مخاطب این سخنان حق ندارد بپرسد این همه بزرگان و عالمان اسلامی و ایضاً لشکری بسیار از عالمان فقیه و متقی شیعه که پیرو مکتب عرفانی امثال ابن عربی بودند و سالها همین عرفان و متون عرفانی را تدریس کرده و شرح و حاشیه نگاشتند، عقل نداشته و به شرع پایبند نبودند؟! آیا نباید در کلمات و عبارات خود دقت و تقوا داشته باشیم و به لوازم سخن خود آگاه و ملتفت؟
۲. باز فرمودهاند که یازده مرحله نهایة الحکمه همهاش غلط است! واقعاً در عجبم از این بیانات مطلق و بیاستثنا از ایشان… قرآن حتی درباره شراب هم قائل به نفع آن است؛ ولی جناب میلانی یعنی حتی یک خط یا عبارت درست در نهایه نیافتهاند؟!
۳. ایشان به علامه طباطبایی انکار خالق را نسبت دادهاند و اینکه علامه طباطبایی میگوید :«ما خالق و خدایی نداریم»!! و علامه حسن زاده آملی که فخر جهان اسلام است را علامه باطل خطاب کردهاند! آیا اینها سخنانی جدی است یا شوخی؟ آیا جناب میلانی واقعاً ملتفت هستند چه گفته و میگویند؟
فرمودهاند «منحرفتر از شمس و مولانا نداریم». فرض میکنیم چنین باشد. آیا در مکتب و مذهب شما نیامده که «خذ الحكمة ممّن أتاك بها و انظر إلى ما قال و لا تنظر إلى من قال»؟ آیا منحرف بودن یک شخص، دلیلی بر بطلان و پوچی همهی ادعاها و مطالبی است که بر زبان و قلم جاری کرده؟ آیا شما واقعاً متوجه این مغالطه سادهای که به دام آن افتادید نیستید؟
واعجبا از این تهمت و از این گوینده که لباس حوزویان بر تن دارد و چنین بیپروا بر بزرگان افترا میبندد. آیا دشمنی با فلاسفه موجب شده است ایشان حدود تقوای الهی را بشکنند و چنین بر مفاخر ما تهمت بزنند؟ آیا فلاسفه ما از کندی تا علامه طباطبایی جایی گفتهاند که ما خدا و خالقی نداریم؟ یا فهم غلط جناب میلانی چنین نسبت کذب و افترای باطلی نثار علامه کرده است؟ آیا جناب میلانی حتی طبق اصول اسلامی و اهل بیتی خودشان نمیتوانند به خود بگویند شاید اشتباه فهم کردهاند؟ شاید برداشت غلطی از سخن علامه کردهاند؟ آیا کسی مثل علامه طباطبایی شخصی عادی است که میگویید به لوازم حرف خود ملتفت نبوده؟ پناه بر خدا از تعصب و عصبیت کور.
۴. فرمودهاند «منحرفتر از شمس و مولانا نداریم». فرض میکنیم چنین باشد. آیا در مکتب و مذهب شما نیامده که «خذ الحكمة ممّن أتاك بها و انظر إلى ما قال و لا تنظر إلى من قال»؟[۱] آیا منحرف بودن یک شخص، دلیلی بر بطلان و پوچی همهی ادعاها و مطالبی است که بر زبان و قلم جاری کرده؟ آیا شما واقعاً متوجه این مغالطه سادهای که به دام آن افتادید نیستید؟
۵. ایشان خود میدانند و به این حقیقت هم معترفاند که برخی عالمان، (که قطعاً نمیتوانند مورد انکار جناب میلانی باشند) به مثنوی و مولوی عنایت داشتند؛ ولی میبینیم که جناب میلانی برای اینکه از زیر پذیرش این حقیقت شانه خالی کنند و اعتراف به این حقیقت نکنند که مثنوی هم در بین عالمان شیعه خواننده و مدافع داشته (و الا با باطلبودن همه مثنوی و عرفان و انحراف مولوی نمیسازد!) لذا با حربه تقیه به میدان آمده و نوشتهاند: «هرچند ممکن است که اشعار مولوی مورد توجه قرار گرفته باشد و یا به صورت «تقیه» به او توجه شده باشد. اما این بدان معنا نیست که عقاید مولوی مورد پذیرش علما باشد و یا مطابق قرآن باشد». باید از شخص ایشان پرسید جناب میلانی؛ چرا وقتی مدافعان عرفان ابن عربی در مقام پاسخگویی به اشکالات و ایرادات امثال جنابعالی از سخنان خلاف مبانی تشیع ابن عربی به احتمال تقیهبودن این مطالب و تقیهکردن ابن عربی جواب میدهند شما نمیپذیرید؛ ولی اینجا به همان پاسخ عارفان و فلاسفه چنگ زدهاید؟! این یک بام و دو هوا چه حکمتی دارد؟
جناب میلانی باید پاسخ بدهند که اگر عرفان تماماً مخالف عقل و شرع است پس این عالمان، چرا به مطالبی که خلاف عقل و شرع است توجه داشتند؟ آیا اینجا جای تقیه است؟! مثلاً چرا این دسته از عالمان، از باب تقیه رمانهای غربی و کتب فلاسفه غربی را نخواندند؟ به نظرتان این سخن شما، توهین و اهانت به مقام عالمان نیست؟
اینکه فرمودید: «گمان نمیبرم در بین علما، شخصی باشد که توجه خاص تأییدی نسبت به عقاید و مطالب مولوی داشته باشد» هم به تصریح خودتان «گمان» است و قرآن فرموده: «ان الظن لا یغنی من الحق شیئا». اینکه درباره شعر غلیظ مولوی در مدح اهلبیت بفرمایید «بعید میدانید از مولوی باشد» بحث علمی است؟ آیا میخواهید با «شاید» و «بعید است» عقیده و نظرتان را به کرسی بنشانید؟
جالب اینکه در ادامه نوشتند:«هرچند ممکن است برخی از ویژگیهای او را [مولوی] تأیید کنند». خب بفرمایید کدام ویژگی مولوی (که منحرفتر از او نداریم) مورد توجه عالمان تقواپیشه شیعه بوده؟!
ایشان به برخی مطالب رکیک در مثنوی اشاره کرده و گفتهاند که هدف مولوی شهوترانی بوده؛ نه زهد! فرض کنیم چنین باشد؛ آیا مطالب رکیک و داستانهای جنسی در کشکول شیخ یوسف بحرانی و شیخ بهایی ـ از عالمان متقی شیعه ـ هم دلیل بر شهوترانی ایشان است؟
۶. اینکه فرمودند «علامه جعفری از شرح مثنوی پیشمان شدند» هیچ مستندی ندارد؛ که اگر داشت ارائه میدادند. آن مرحوم اصلاً درصدد تأیید مثنوی نبود که بخواهد پشیمان بشود. اگر جناب میلانی لااقل عنوان کتاب مرحوم علامه جعفری را میخواندند (تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی) متوجه میشدند هیچ طلبهای از نقد و تحلیل پیشمان نمیشود؛ چه رسد شخصیتی همچون علامه جعفری… . عبارات جناب میلانی حاکی از بیاطلاعی ایشان از کتاب شرح مثنوی است و گمان کردهاند علامه جعفری، نقد مثنوی را بعد از شرح مثنوی نوشتهاند. آیا ایشان نمیدانند شرح و نقد مثنوی عنوان یک کتاب از علامه جعفری است؟!
۷. ایشان به برخی مطالب رکیک در مثنوی اشاره کرده و گفتهاند که هدف مولوی شهوترانی بوده؛ نه زهد! فرض کنیم چنین باشد؛ آیا مطالب رکیک و داستانهای جنسی در کشکول شیخ یوسف بحرانی و شیخ بهایی ـ از عالمان متقی شیعه ـ هم دلیل بر شهوترانی ایشان است؟
جناب میلانی در مصاحبه خود، مطالب دیگری هم مطرح کردهاند که واقعاً جای تأسف دارد و آنقدر سست است که بینیاز از پاسخ مینماید. اینها معلول آن است که حضرت ایشان، فلسفه وعرفان را نزد استاد فن، نیاموختند و به مطالعه و تورق اجمالی کتب حکمت و عرفان بسنده کرده و قبل از تمحض در علم مربوط، دست به نقد بردند و متأسفانه اینگونه نقدها موجب تهمتها و افترائات بزرگی به مفاخر تشیع شده است که دیگر بیان آنها به صلاح نیست.
یک سؤال و یک پیشنهاد
سؤال: چگونه است که به زعم ایشان، فلاسفه باید «فلسفه اسلامی» را نزد «متکلمین» بیاموزند؛ ولی فلاسفه حق ندارند ادعا کنند که «کلام اسلامی» را باید نزد فلاسفه بیاموزید؟
پیشنهاد: جناب میلانی اگر ادعا دارند فلسفه و عرفان اسلامی تماماً خلاف عقل و شرع و کلاً باطل و بیارزش است و کلام اسلامی (یعنی آنچه ایشان تدریس میکنند) پاسخگوی همه سؤالات و شبهات علیه اسلام، قرآن و تشیع است هیچ ایرادی ندارد؛ بنده چند سؤال ساده را به محضر ایشان تقدیم میکنم و تقاضا دارم ایشان با استفاده از همه میراث کلامی شیعه پاسخ حقیر را بفرمایند و از حیثیت کلام شیعه دفاع کنند.
وﷲ یحب الانصاف