مباحثات
فراز و فرود پایگاه مردمی روحانیت (۲)؛ حجت‌الاسلام والمسلمین ابوطالبی:

نفوذ و محبوبیت روحانیت بعد از انقلاب بیشتر شده است

حجت‌الاسلام والمسلمین مهدی ابوطالبی دکترای علوم سیاسی از مؤسسه امام خمینی(ره) و عضو شورای علمی و استاد گروه تاریخ اندیشه معاصر این مؤسسه است. وی معتقد به ورود مصداقی طلاب و روحانیت در امور سیاسی است؛ مسأله‌ای که این روزها از نگرانی‌های جدی برخی از علما و بزرگان حوزه محسوب می‌شود. ما نیز در گفت‌وگویی صمیمی با ایشان به ضرورت‌ها و زوایای مختلف این مسأله پرداخته‌ایم.

بر حسب تجربه‌های شخصی خودم و دیگر دوستان به‌نظرم بنا به برخی دلائل بعد از انقلاب اقبال مردم به روحانیت در جاهایی بیشتر و در جاهایی هم کم شده است. برای بحث‌های دقیق علمی باید تحقیقات اجتماعی جدی صورت بگیرد. در مجموع گذشته از این‌که جایگاه روحانیت در میان مردم بالاتر رفته  یا تنزل پیدا کرده، آن‌چه مسلم و مشهود است، روحانیت در حکومت ورود کرده است و  این امر بالتبع آثاری دارد؛ خصوصاً جاهایی که روحانیت حضور بیشتری دارد؛ مثل  قوه قضاییه؛ در این‌جا یک طرف ناراضی است؛ هرچند  قاضی خوبی هم باشد و درست قضاوت کند؛ اگر قاضی مشکل داشته باشد که هیچ. این یک بخش از کار است بالاخره وقتی روحانیت وارد اجرائیات می‌شود با مردم بیشتر ارتباط دارد و در سیستم هم طبیعتاً عده‌ای احساس نارضایتی می‌کنند. امام راحل هم به همین دلیل اولایل معتقد بودند که روحانیت در امور اجرایی ورود پیدا نکند و هنوز هم به نظر من این درست است و پست‌های اجرایی هر چقدر دست روحانیت نباشد بهتر است. البته در بعضی‌جاها مثل قضاوت باید باشد؛ اما مثلاً در جایگاه‌هایی مثل ریاست جمهوری، ریاست مجلس، فرمدانداری و… به نظر من هرچقدر  روحانیت ورود نکند بهتر است؛ در چنین مسؤولیت‌هایی هرچقدر هم خوب عمل شود باز هم منجر به نارضایتی خواهد شد؛ چون با چالش‌های بی‌شماری همراه است. البته خلط نشود؛ منظور امام این نبوده که ما نمی‌خواهیم حکومت را در دست بگیریم؛ در این باره جای شک و تردید نیست؛ بحث همان اجرائیات است.  بخشی از افول به دلایلی است که گفته شد؛  بخشی هم قطعاً به‌خاطر تبلیغات  دشمن بوده است. طبیعتاً وقتی شما وارد کاری شوید دشمن تبلیغات فراوانی می‌کند برای ضربه‌زدن؛ مثلاً  به‌گونه‌ای تبلیغ می‌شود که اصلاً همه‌ی مشکلات تقصیر روحانیت است. حالا این‌ که کسی بیاد تحلیل کند که چنددرصد از کارها عملاً در در دست روحانیت است، بحث دیگری است.

تا وقتی امیرالمؤمنین(ع) حاکم نشده بود، کسی قصد قتل ایشان را نداشت. روحانیت نیز وقتی وارد چالش‌های زندگی مردم می‌شود طبیعی است عده‌ای ـ مخصوصاً کسانی که روحانیت را نمی‌پسندند ـ ناراضی باشند؛ چون همیشه یک طرف ناراضی است؛‌ مثلاً از این باب که جلوی یک سری کارها گرفته می‌شود؛ مانند بی‌حجابی، منع شراب‌خوری و…

این که بگوییم چون ورود روحانیت به مسائل اجرایی و حکومتی در جاهایی باعث نارضایتی مردم شده، نباید به این مسائل ورود کند، حرف درستی نیست؛ چون قطعاً دست‌آوردهای آن بیشتر بوده است؛ به تعبیر دیگر مزایای آن از هزینه‌هایش بیشتر بوده است؛ کما این که در مورد معصومین(ع) هم همین‌طور بوده است. امیرالمومنین(ع)  وقتی حکومت را به‌دست گرفت محبوبیتش بیشتر شد یا کمتر؟ تا وقتی امیرالمؤمنین(ع) حاکم نشده بود، کسی قصد قتل ایشان را نداشت. روحانیت نیز وقتی وارد چالش‌های زندگی مردم می‌شود طبیعی است عده‌ای ـ مخصوصاً کسانی که روحانیت را نمی‌پسندند ـ ناراضی باشند؛ چون همیشه یک طرف ناراضی است؛‌ مثلاً از این باب که جلوی یک سری کارها گرفته می‌شود؛ مانند بی‌حجابی، منع شراب‌خوری و… . حال اگر حکومت، حکومت معصوم نباشد نیز طبیعتاً خطاهایی در آن هست. هرچند در رده‌ی دوم حکومت معصوم هم خطاهایی وجود داشته. در هر صورت  نمی‌شود  نتیجه گرفت که نباید در امور اجرایی ورود کنیم.
می‌گویند بعد از انقلاب چون حکومت در دست روحانیت افتاده  مردم از دین و روحانیت زده شده‌اند. البته به‌نظر بنده چنین افرادی محدودند؛ یعنی من همیشه می‌گویم واقعاً چه تعداد زده شده‌اند؟! یعنی چند نفر ایرانی به خاطر جمهوری اسلامی در این چهل سال می‌گویند آقا ما روحانیت که هیچ، اسلام را هم دیگر قبول نداریم؟ یک میلیون نفر؟  پنج میلیون نفر؟ بنده می‌گویم فرض کنید ده میلیون نفر؛ می‌خواهم تفاوت هزینه و فایده را بگویم. اخیراً آیت‌ﷲ اعرافی در  مصاحبه‌ای اعلام کردند که بعد از انقلاب اسلامی فقط در اثر فارغ‌التحصیلان جامعةالمصطفی پنجاه میلیون نفر در دنیا شیعه شده‌اند! خب ما پنجاه میلیون شیعه به برکت انقلاب اسلامی درست کردیم؛ فقط هم با محصلان جامعةالمصطفی. نمونه کوچک دیگر در نیجریه که یکی از شاگردان خود من که آن‌جا بود تعریف می‌کرد؛ می‌گفت در  نیجریه فقط شیخ زکزاکی در مجموع بالای پانزده میلیون نفر را شیعه کرده است. حالا ممکن است همه‌جا به این گستردگی نباشد؛ ولی در هر صورت این آماری است که آیت‌ﷲ اعرافی اعلام کردند. حالا ما پنج میلیون نفر در این‌جا از دست داده باشیم؛ در عوض  پنجاه میلیون به دست آورده‌ایم؛ این را از لحاظ بحث هزینه و فایده عرض کردم.

نه؛ من  می‌گویم بنا به دلایلی در برخی موارد  تنزل پیدا کرده و در برخی موارد هم  اتفاقاً بالا رفته است. باید مجموع این‌ها را  سنجید؛ یعنی من می‌پذیرم که بنا به برخی دلایل در بین گروه‌هایی از مردم تنزل پیدا کرده؛ اما بنا بر برخی دلائل دیگر، افزایش پیدا کرده است.  خود امام راحل را درنظر بگیرید؛ امام تا زمانی که دنبال انقلاب نرفته بود، چقدر شناخته‌شده بود؟! چقدر محبوبیت داشت؟ بعد از انقلاب چقدر محبوبیت پیدا کرد؟ همین امام بعد از حدود یازده سال حکومت با آن شرایط بحرانی، چقدر از محبوبیتش کاسته شد؟ حال ممکن است در گوشه و کنار عده معدودی هم از امام هم برگشته باشند؛ ولی مجموع جامعه این‌طور نبود.

پس از تصدی‌گری امر حکومت توسط روحانیت، همه آن را با وضعیت مطلوب می‌سنجند  و وقتی با وضعیت مطلوب سنجیده شود، طبیعی است که دائماً نقص‌ها دیده می‌شود. الان ما می‌گوییم حکومت و دولت باید اسلامی بشود؛ که مقام معظم رهبری می‌گویند  هنوز نشده است؛ جامعه اسلامی باید شکل بگیرد؛ هنوز نشده است. خب این‌ها را چه کسی باید انجام بدهد؟! بار اصلی آن بر دوش حوزه است. حوزه چقدر به مباحث مربوط به نظام‌های اسلامی فکر کرده است؟ نظام اقتصادی؟ نظام سیاسی؟ و… خیلی کم. این‌ها نقص‌های حوزه است و خیلی هم اهمیت دارد.

می‌پرسند آیا حوزه بعد از انقلاب توانسته یک شهید مطهری بیرون بدهد؟ بنده می‌گویم بله؛ بالای پنجاه شهید مطهری تربیت کرده است. شهید مطهری مگر چه کرده بود؟  یک‌سری کتاب نوشت که جوانان  استفاده می‌کنند. الآن حوزویانی داریم که کاملاً تخصصی  کتاب  می‌نویسند؛ مثل کتاب در رابطه با آموزش خداشناسی به کودکان  که شاید نزدیک به صدها هزاربار چاپ شده است. این کارها کمتر از کارهای شهید مطهری نیست.

همچنین بحث این‌که حوزه بعد از انقلاب ـ در این سی‌چهل سال ـ چه تفاوتی با حوزه قبل انقلاب کرده است؟ این هم  متأسفانه دیده نمی‌شود. ما همیشه می‌گوییم که مثلاً حوزه چه کرده است؟ آیا بعد از انقلاب توانسته یک شهید مطهری بیرون بدهد؟ اگر از من بپرسند می‌گویم بله؛ بالای پنجاه شهید مطهری تربیت کرده است. مهم‌ترین ویژگی شهید مطهری علاوه بر جامعیت علمی، تألیف کتاب‌هایی بود که برای حل شبهات دینی به ویژه برای نسل جوان می‌نوشت. الآن نیز حوزویانی داریم که کاملاً تخصصی  کتاب  می‌نویسند؛ مثل کتاب در رابطه با آموزش خداشناسی به کودکان  که شاید نزدیک به صدها هزاربار چاپ شده است؛ یا کتابی که درباره‌ی حجاب نوشته شده و ده‌ها هزار بار چاپ شده است. این کارها کمتر از کارهای شهید مطهری نیست. آدم‌های نسبتاً جامعی مثل شهید مطهری بعد از انقلاب کم نداریم که در مؤسسات حوزوی هستند؛ نمی‌خواهم اسم ببرم. یا برخی دیگر از کارهای تخصصی در حوزه مثل تربیت مبلغ کودک و نوجوان که سی‌سال است حوزه مشغول آن است؛ تربیت مبلغ برای دانشجو و… الی ماشاءﷲ؛ اصلاً با قبل از انقلاب قابل قیاس نیست. البته نقص‌ها هم در جای خودش باید مطرح شود. یا مثلاً همین حرکت‌های جهادی را چرا نمی‌بینیم که این‌قدر باعث محبوبیت روحانیون در میان عموم مردم شده‌ است؟ بالاخره بعد از انقلاب امکاناتی در اختیار حوزه قرار گرفته است. به نظر من  نفوذ و محبوبیت روحانیت بعد از انقلاب خیلی بیشتر است؛ با همه مشکلاتی که هست. ما الآن روحانیون بسیاری داریم که در دانشگاه‌ها نافذند. این‌ نشانه‌ها تأییدی بر مدعای بنده است. لذا باید با بررسی آماری دقیق به این مسائل پرداخت.  نمی‌شود هر کسی با تجربه شخصیش بگوید به من  دیروز در  خیابان  دوتا فحش دادند پس روحانیت افول کرده است. من خودم در تهران همیشه دوگونه تجربه داشته‌ام؛ موارد متعددی شده  که در تهران کنار خیابان ایستاده‌ بودم و آقایی با ماشین  بسیار مدل بالا من را  سوار کرده؛ مواردی هم بوده که فردی از کنار من رد شده و متلکی گفته یا توهینی کرده.  در مسائل اجتماعی باید آمار  دقیق بگیریم.

 به‌نظر من ورود مصداقی به سیاست دو شکل دارد؛ اگر به‌معنای ورود به نفع یک جناح سیاسی باشد به نظر من اشکال دارد؛ چون شما متعلق به یک جناح خاص می‌شوید و طبیعتاً تمام مسائل خوب و بد آن جناح هم  به‌پای شما نوشته می‌شود. بعضی اوقات ممکن است اختلافات جناح‌ها  مبنایی باشد؛ ولی خیلی اوقات اختلافات سلیقه‌ایست یا در روش‌هاست و مردم هم سلیقه‌های مختلفی دارند. اما یک وقت ورود به مصادیق سیاسی بر اساس مبانی و معیارها و همراه با عدالت و انصاف است و در این صورت می‌توان نشان داد که تعلق جناحی وجود ندارد؛ مثلاً هنگامی که چهار گزینه برای  ریاست جمهوری مطرح می‌شود شما به‌صورت منصفانه تبیین بکنید  که من این کاندیدا را  بنا بر این دلایل ترجیح می‌دهم و طرف مقابل را به این دلایل نمی‌پسندم و در عین حال طرف مقابل این خوبی‌ها را هم دارد. این کار خیلی هنر می‌خواهد. حالا یک موقعی آیت‌ﷲ‌العظمی شبیری گفته بودند کسانی که می‌خواهند به سیاست ورود کنند باید  فهم سیاسی خوبی داشته باشند و کسی که فهم سیاسی خوبی ندارد نباید به این حوزه وارد شود؛ این حرف خیلی خوب است و در این صورت به‌نظر من ورود به مصادیق اگر با دقت و بر اساس مبانی و منصفانه باشد، هیچ وقت موجب وهن روحانیت نمی‌شود. کلیت حرف این است که اگر منصفانه ورود بشود و روی حسن‌ها و عیب‌ها توأمان تأکید شود وحالتی شبیه مشاوره داشته باشد، باعث کاسته‌شدن محبوبیت نخواهد بود.

البته یک نکته‌ی مهم در این‌جا وجود دارد و آن این‌که حتی در ورود منصفانه به مصادیق هم باید این مطلب جا بیفتد که ما درباره‌ی معصوم حرف نمی‌زنیم؛ من الآن از بین این چهار نفر می‌گویم این آقا از بقیه بهتراست؛ ولی همین آقا ممکن است بعداً رفتارهای دیگری بکند و من تضمین نمی‌کنم. شما ببینید؛ رهبری یا امام در انتخابات هیچ وقت در مورد شخص موضع نگرفته‌اند؛ ولی بعد از انتخابات ریاست جمهوری رهبری باید تشخیص بدهد که تنفیذ کند یا نه. با این حال همیشه  تنفیذ می‌کند. خود امام مگر بنی صدر را  تنفیذ نکرد؟ مگر  بنی صدر بعد خراب نشد؟! امروزه هم می‌گویند آیت‌ﷲ مصباح از آقای احمدی‌نژاد دفاع کرده‌اند؛ الآن که احمدی‌نژاد خراب شده،  پس آیت‌ﷲ مصباح هم خراب شده است؟!  امام هم همین کار را کرد؛ پس باید بگوییم امام چرا تنفیذ کرد؟ باید عذرخواهی کند و… .  بازرگان که دیگر تنفیذ نبود؛ بلکه امام خودشان حکم دادند و بعدا گفتند  که من وقتی به بازرگان حکم دادم همان موقع مخالف بودم؛ پس چرا نمی‌گویند امام تو که مخالف بودی چرا حکم دادی؟ آیا این‌ها باعث شد که امام از چشم مردم بیوفتد؟! نه. چرا؟ چون مردم احساس کردند امام بر حسب شرایط و تشخیص آن روز، احساس کرد این کار مفید است؛ و یا به هر دلیل دیگری. لذا در حکم‌های تنفیذ معمولاً  می‌گویند  من شما را  تنفیذ می‌کنم مادامی که بر اساس شرع عمل می‌کنید؛ به محض این که از این مسیر خارج شدید، دیگر مورد تأیید من نیستید؛ این نکته مهمی است.

 من در چنین مواردی قائل به تفکیک هستم. روحانیونی که منصب اجرایی دارند  ـ مثل ائمه جمعه، نمایندگان ولی فقیه، رییس مجلس، اعضای شورای نگهبان و… ـ نباید به  مصادیق سیاسی  ورود کنند؛ چون که مثلاً امام جمعه در یک شهر می‌خواهد با آدم‌های مختلف شهر کار کند؛ رهبری می‌خواهد با جناح‌های مختلف کار کند و… چنین افرادی اگه بخواهند از شخص خاصی حمایت کنند دیگر نمی‌توانند نقش پدری را ایفا کنند و کدورت‌هایی پیش می‌آید. ولی وضعیت روحانیونی که مسئولیت اجرایی ندارند فرق می‌کند؛ آن‌ها می‌توانند بگویند بنا به فلان‌دلیل این شخص را ترجیح می‌دهم. این‌ها اگر منصفانه رفتار کنند مردم (حتی طرفداران فرد مقابل) از روحانیت زده نمی‌شوند. وجه شبه من از این جهت بود که ورود مصداقی چه اشکالی دارد؛ یکی از اشکالات این است که زمانی که از شخصی دفاع کردیم و فردا آن شخص خراب‌کاری کرد ما خراب می‌شویم و از چشم مردم می‌افتیم؛ منظور من این بود که این مشکل در مورد رهبری هم ممکن است پیش بیاید.

 بله! ولذا این مسأله را باید به‌گونه‌ای حل کرد. مگر پیامبر از طلحه و زبیر تمجید نکردند؟ وقتی زبیر خراب شد آیا پیامبر هم خراب شدند؟! نه. زمانی که ما این مسأله را جا انداختیم که معصوم نیستیم و احتمال تغییر نیز در انسان خیلی خوب هم وجود دارد، آسیب این مسأله کمتر می‌شود. بنابراین همواره باید حمایت‌های مصداقی تا اطلاع ثانوی (یعنی تا زمانی که آن شخص همین‌گونه است) باشد. این هنری است که در ورودهای مصداقی اهمیت بالایی دارد.

بعد از انقلاب اسلامی فقط در اثر فارق التحصیلان جامعةالمصطفی پنجاه میلیون نفر در دنیا شیعه شده‌اند! در نیجریه فقط شیخ زکزاکی در مجموع بالای پانزده میلیون نفر را شیعه کرده است. حالا ما پنج میلیون نفر در داخل از دست داده باشیم؛ در عوض  پنجاه میلیون به دست آورده‌ایم؛ این را از لحاظ بحث هزینه و فایده عرض کردم.

نکته ی دیگری که باید به آن اشاره کنم این است که من با این حرف که می‌گویند مردم نسبت به روحانیونی که به مسائل سیاسی ورود می‌کنند اقبال کمتری دارند، موافق نیستم و حتی معتقدم ـ اگرچه ممکن است در میان عموم مردم هم گفته شود ـ دشمن به این مسأله دامن می‌زند. به‌نظر من چه روحانیونی منصب سیاسی دارند و چه آن‌هایی که به مسائل سیاسی ورود کرده‌اند، اگر اخلاق، عدالت و انصاف را رعایت کنند، دچار افت اعتبار نمی‌شوند. مثلاً آیت‌ﷲ مصباح یزدی علیرغم این‌که به مسائل سیاسی ورود داشته‌اند و در خود حوزه هم خیلی مخالف دارند، شلوغ‌ترین درس اخلاق هفتگی حوزه علمیه قم را دارند؛ یا از سخنران‌های معروف ما یکی از سیاسی‌ترین‌هایشان یعنی آقای پناهیان است که روزبه‌روز بر محبوبیت ایشان افزوده می‌شود. جالب این‌جاست که فقط بچه‌مذهبی‌ها هم طرفدار آقای پناهیان نیستند؛ بلکه به دلیل نوع ادبیات ایشان، خیلی از تیپ‌های دیگر هم ایشان را می‌پسندند. البته درصدد تعریف از ایشان نیستم و شاید انتقادهایی نیز به ایشان دارم؛ اما می‌خواهم بگویم ورود به سیاست لزوماً از اعتبار روحانی نمی‌کاهد و باقی عملکردهای او نیز مهم است. سیاسی‌ترین افراد هم اگر حرف مردم را بزنند، از حق دفاع کنند و طرفدار انقلاب باشند و مردم بینند که این فرد منصف است و دغدغه‌های مردم را دارد ـ یا به تعبیر آیت‌ﷲ‌العظمی شبیری کسانی که علم و تقوا دارند و مردمی هستند ـ از محبوبیتشان کاسته نمی‌شود. بنابراین به نظر من ورود مصداقی به سیاست برای کسانی که مسؤولیت اجرایی ندارند و عدالت و انصاف را نیز رعایت می‌کنند، مشکلی ایجاد نمی‌کند.

همان‌طور که عرض کردم اگر ورودها همراه با انصاف و دقت کافی باشد مشکلی پیش نمی‌آید. در سال ۸۴ عده‌ای از بزرگان حوزه از آقای احمدی‌نژاد ـ که در جامعه به‌عنوان نماد ساده‌زیستی مطرح شده بود ـ حمایت کردند و برخی بزرگان از آقای هاشمی که به‌نظر برخی نماد تجملات و اشرافی‌گری شده بود؛ اما لزوماً نمی‌گویند آن بزرگی که از آقای هاشمی حمایت کرده، طرفدار اشرافی‌گری است؛ بلکه می‌دانند آن شخصیت بزرگ حوزوی بنا به دلایلی آقای هاشمی را اصلح می‌دانسته است. لذا چون آن شخصیت بزرگ شخصیت سالم عادل عالم و منصفی است طبیعتاً این نگاه بد نسبت به ایشان پیدا نمی‌شود؛ چون همه ایشان را به علم و انصاف می‌شناسند  و دیده‌اند که در مقاطعی همین شخص، هاشمی را نقد  هم کرده است. البته یک مسأله‌ای هست که معمولاً عوام مردم نسبت به آن شاکی هستند ـ و چاره‌ای هم ندارد ـ و آن این‌که  مثلاً می‌گویند چرا این دو عالم با هم  اختلاف نظر دارند؟  این داستان را در فتاوا هم می‌گویند؛ این مسأله گریزناپذیر است.  البته این نکته را باید مجدداً مورد تأکید قرار داد که هر کسی شرایط ورود مصداقی را ندارد. این اختلاف نظر اگر عالمانه، منصفانه و از روی اخلاص باشد به نظر من ورود مصداقی دیگر آن خطا را نخواهد داشت.

اگر مبنای دینی را بخواهیم مطرح کنیم، بحث اصل مشورت و اصل امر به معروف و نهی از منکر است. منتها از لحاظ اجتماعی بسیاری از اوقات مردم مطالبه می‌کنند و می‌گویند  این‌قدر کلی حرف نزنید؛ بالاخره تکلیف ما را مشخص کنید. بنابراین بخشی از ورود مصداقی روحانیت، به دلیل مطالبه مردمی است؛ مردم می‌گویند ما به شما اعتماد داریم و از شما توقع داریم بگویید کدام فرد شایسته‌تر است. در این شرایط باید هزینه و فایده را سنجید؛ مثلاً اگر من شخص خاصی هستم و می‌خواهم مصداقی مشخص کنم و چندمیلیون نفر به نظر من گوش می‌دهند، قطعاً باید با دقت شرایط را بررسی کنم و چه‌بسا  لازم نباشد که ورود مصداقی داشته باشم. مثلاً در جریان انتخابات مردم از شخض آقای مصباح مطالبه داشتند که تعیین کنند به چه کسی رأی بدهند.

این سؤال را باید از خود ایشان پرسید که چرا با ورود مصداقی به انتخابات مخالف هستند. شاید یکی از دلایل آن این باشد که ایشان معتقد باشند بسیاری از افراد حوزوی شرایط لازم برای ورود مصداقی را ندارند و لذا معتقدند در مجموع اگر دخالت نکنند بهتر است. بنده هم عرض کردم اگر کسی شرایط لازم را ندارد نباید دخالت کند. البته با توجه به مسؤولیت اجرایی ایشان در حوزه احتمال دارد مخاطب اصلی ایشان مسؤولان و مدیران حوزه‌های علمیه بوده است؛ نه همه حوزویان. دلیل دیگر شاید همان مسؤولیت مدیریت حوزه باشد؛ چون باید با سلایق مختلف در حوزه کار کنند و به همان دلیلی که قبلاً هم عرض کردم، برای ایشان محدویت‌هایی وجود دارد. در هر صورت این‌ها همه احتمالات است و باید نظر ایشان را از خودشان جویا شد.

البته نوع ورود مصداقی هم متفاوت است و باید با شئونات طلبگی سازگار باشد؛ مثلاً خود بنده من نمی‌پسندم که طلبه‌ای در کنار خیابان بایستد و با در دست داشتن عکس یک کاندیدا، از او حمایت کند. می‌تواند در سخنرانی و با در نظر گرفتن شرایط، بگوید طبق این مبانی و معیارها این آدم ترجیح دارد نسبت به طرف مقابل.

چند مؤلفه برای ارتقای جایگاه روحانیت مهم است؛ یکی ساده‌زیستی و پرهیز از اشرافی‌گری است. اشرافی‌گری بسیار به جایگاه روحانیت ضربه می‌زند.  عموم مردم باید این را بدانند که روحانی دارد مثل آن‌ها زندگی می‌کند. نمودهای اشرافی‌گری در زندگی روحانیت طبعاً آثار بسیار منفی‌ای دارد؛ خصوصا وقتی در بزرگان باشد. نمی‌گویم فقیرانه زندگی کنند؛ نه؛ مثل عموم مردم زندگی کنند. نکته دوم حق‌محوری روحانیت و تعصب بی‌جا نداشتن است؛ در هر مسأله‌ای، هم خوبی‌ها را بگویند و هم بدی‌ها. نکته سوم عدم تعلق به جریان‌های سیاسی است؛ طلبه به‌هیچ‌عنوان نباید متعلق به جناح سیاسی خاصی باشد؛ و لو این جناح سیاسی ده مرتبه از آن جناح سیاسی بهتر باشد. این خیلی مهم است.  نکته چهارم توجه به مسائل و دغدغه‌های مردم است. در میان مردم بودن، درک فضای عمومی جامعه و توجه به مسائل اجتماعی‌ای که مردم با آن‌ها درگیرند اهمیت بسیاری دارد. نکته آخری که می‌خواهم عرض کنم این است که روحانیت باید از لحاظ علمی به مردم پاسخگو باشد. مردم باید احساس کنند روحانیت از لحاظ علمی پاسخگوی نیازهای جامعه است و به درد جامعه می‌خورد؛ به‌گونه‌ای که اگر روحانیت نباشد،  مشکلاتی پدید خواهد آمد. طبیعتاً همان‌گونه که حضرت آیت‌ﷲ‌العظمی شبیری فرمودند پایین‌آمدن سطح سواد و اطلاعات حوزوی قطعاً در کنده‌شدن مردم از روحانیت تأثیر دارد.

Exit mobile version