هین بگو تا ناطقه جو میکند تا به قرن بعد ما آبی رسد
گرچه هر قرنی سخن نو آورد لیک گفت سالفان یاری کند
مدتی است که در فضای مجازی و کانالهای عمومی، عدهای علیه شخصیتهای بزرگ عرفانی و فلسفیِ ما، سخنانی میگویند که ظاهراً نقد افکار آنهاست، ولی باطناً تخریب افکار آنها بوده و هیچگونه آئین نقد در آن رعایت نمیشود.
از جملهی آن بزرگان حضرت علاّمه محمدتقی جعفری(رضوان ﷲ) است که چون به بنده حقّ استادی دارند. حدود ده سال از محضر مبارک ایشان بهرهمند شدم و نیز مقالاتی در خصوص ایشان در زمان حیات و پس از ممات ایشان نوشتهام، یک جلد کتاب هم تحت عنوان «یادِ یار» -که خاطرات بنده از ایشان هست- مشتمل بر ۱۶۰ خاطره از ایشان آوردهام. لذا، احساس میکنم مرحوم علاّمه این حق را بر گردن بنده دارند که من از ایشان به حق دفاع کنم.
از جمله افرادی که اخیراً در مورد مرحوم علاّمه مصاحبهای کرده و حرفهایی زدند، شخصی به نام «شیخ حسن میلانی» است، ایشان در مصاحبهای، حرفهایی را علیه حضرت استاد زدهاند که چون جنبهی نقدی ندارد و صرفاً اتهام است، من مجبور شدم از مرحوم استاد دفاع کنم. به این علت که اگر نقد باشد، نقد امر بسیار مقدسی بوده و به هرکسی غیر از معصومین(ع) وارد است، ما از نقد استقبال میکنیم و به نقّادان احترام میگذاریم. ولی در این مصاحبه متأسفانه من به جز دروغ چیزی ندیدم و این آقا و امثال ایشان که دم از حدیث، روایت و فقه میزنند، نمیدانم که آیا این احادیث وارده در مورد دروغ را ندیدهاند یا دیدهاند و نادیده گرفتند؟
من یکی دو مورد از صدها حدیث را میآورم که خوانندهی عزیز متوجه شود این آقایان در چه مرحلهای از انحراف هستند. حضرت رسول اکرم(ص) فرمود: «إِنَّ الْكَذِبَ يَهْدِي إِلَى الفجُورِ وَإِنَّ الفجُورَ يَهْدِي إِلَى النَّار»، قطعاً دروغ، انسان را به فسق و فجور هدایت میکند و نتیجهی فسق و فجور هم به آتش افتادن است.
امام باقر(ع) فرمود: «إنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لِلشَّرِّ أَقْفَالاً وَ جَعَلَ مَفَاتِيحَ تِلْكَ اَلْأَقْفَالِ اَلشَّرَابَ وَ اَلْكَذِبُ شَرٌّ مِنَ الشّراب»؛ خدای سبحان برای همهی شرور –پستیها و پلیدیها- قفلهایی قرار داده است و کلیدهای این قفلها را در شرابخواری قرار داده و دروغ، شرتر از شرابخواری است.
امام حسن عسکری(ع) فرمود: «جُعِلَتِ الْخَبائِثُ في بَيْت وَ جُعِلَ مِفْتاحُهُ الْكَذِبَ»؛ خدا همهی پستیها و پلیدیها را در خانهای قرار داده و کلید این پستیها و پلیدیها که در آن خانه هست، دروغ است.
این سه حدیث را به عنوان نمونه از احادیث فراوان گفتم که شنوندهی عزیز متوجه شود با چه گروهی طرف است که اینها دیگر عالماً و عامداً دروغ میگویند، به این جهت که این احادیث که خواندم، یکی در مکاسب محرّمه است که مرحوم شیخ انصاری آنجا آورده و این حدیث امام حسن عسکری(ع) را در آنجا بحث میکند. یعنی هر طلبهای که مکاسب خوانده باشد، حداقل این حدیث را دیده است. من از آقای حسن میلانی تعجب میکنم که هم عمامّهاش از عمّامهی من و امثال من بزرگتر و هم ریشش بسیار بلندتر است، و گویا از اسلام تنها همین تیپ عمّامه و ریش را به ارث برده است، چطور دروغی به این بزرگی را میگوید که علاّمه جعفری از تفسیر مثنوی پشیمان شده و گفته کاش من این کار را نمیکردم!
بنده این را شخصاً از مرحوم علاّمه جعفری سؤال کرده و در آن کتاب خاطرات هم نوشتهام، در چندین نوار از ایشان هم هست، آنها که نوارهای علاّمه را گوش دادند، حتماً دیدهاند. ایشان فرمودند، این دروغ است، من اصلاً پشیمان نشدم و عین عبارتش این است که«: اگر اکنون دستم یاری کند، ده جلد هم مستدرک برای این تفسیری که نوشتم مینویسم».
چطور این آقا میگوید مرحوم علاّمه از نوشتن تفسیر مثنوی پشیمان شده است؟ و زمانی که سؤال کردم- باز این در آثار دیگر و نوارهایشان هم هست – که چرا بعداً نهجالبلاغه را شروع کردید؟ فرمود: نهجالبلاغه شوخیبردار نیست. ما کتاب مثنوی را به عنوان کلاس تمرین انتخاب کردیم که آنجا مقداری پخته شویم تا با سرمایهی بیشتری سراغ نهجالبلاغه برویم. یکی از علتهای تأخیر نهجالبلاغه از تفسیر مثنوی این بوده است، علت دیگر خوابی است که – من هم در کتاب یاد یار به آن اشاره کردهام- ، از مرحوم علاّمهی امینی دیده بودند.
نکتهی دوم در مورد مثنوی و تفسیر مثنوی است که علاّمه نوشتهاند؛ ایشان دوباره دروغهایی را به خودِ مثنوی و مولوی نسبت میدهند، از آن جمله: مولوی ادّعای خدایی کرده و شمس او را به عنوان خدا معرفی کرده است. من نمیدانم واقعاً اینها چطور با وجدانشان کنار می آیند؟، به اشعار متشابه مثنوی استناد میکنند و از ظواهر آن دست برداشتهاند. مگر شما در اصول نخواندید که ظواهر حجّت است و ظواهر قرآن کریم حجّت است؟ در همهجا و همهی آثار، ظواهر حجّت است، چطور شما از ظواهر مثنوی دست برداشتید؟ مولوی در کجا ادعای خدایی کرده است؟ اول اینکه ایشان هیچ آدرسی ندادند که در فلان جا، فلان دفتر و فلان صفحه، مولوی چنین ادعایی کرده است، با فرض اینکه از آدرس هم صرفنظر کنیم، آیا با ظاهر مثنوی و دیوان شمس سازگار است که ایشان ادعای خدایی کرده باشد؟
اگر نیایشهای مثنوی و دیوان شمس را بخوانید، ملاحظه میکنید ایشان چقدر در محضر خداوند اظهار عجز و لابه میکند و خودش را بندهای ضعیف میداند. زمانی که من فرهنگ موضوعی مثنوی و کلیات شمس را مینوشتم و حدود هزار و چهارصد موضوع استخراج کردم، به نیایشهای این دو کتاب که رسیدم، دیدم بیش از سایر موضوعات، ایشان در نیایش شعر دارد. من تنها چند بیت را میخوانم که عزیزان ببینند اینها چقدر دروغ بیّن میگویند و چه تهمتهایی که به این بزرگان ما نزدند.
ایشان در مثنوی در دفتر اول میگوید:
این همه گفتیم لیک اندر بسیچ بیعنایات خدا هیچیم هیچ
بی عنایات حق و خاصان حق گر ملک باشد سیاهستش ورق
ای خدا ای فضل تو حاجت روا با تو یاد هیچ کس نبود روا
قطره دانش که بخشيدي زپيش متصل گردان به درياهاي خويش
قطره علم است اندر جان من وارهانش از هوا وز خاک تن
پيش از آن کين خاکها خسفش کند پيش از آن کين بادها نشفش کند
(دفتر اول، ص ۱۱۴ – ۱۱۵)
ما عدم هاييم و هستىهاى ما تو وجود مطلقى فانى نما
ما همه شيران ولى شير عَلَم حملهمان از باد باشد دم به دم
حملهمان پيدا و ناپيداست باد آنك ناپيداست از ما كم مباد
باد ما و بود ما از داد توست هستى ما جمله از ايجاد توست
لذت هستى نمودى نيست را عاشق خود كرده بودى نيست را
لذت انعام خود را وامگير نقل و باده و جام خود را وامگير
وربگيرى كيت جست و جو كند نقش با نقاش چون نيرو كند
منگر اندر ما مكن در ما نظر اندر اكرام و سخاى خود نگر
ما نبوديم و تقاضامان نبود لطف تو ناگفته ما مىشنود
نقش باشد پيش نقاش و قلم عاجز و بسته چو كودك در شكم
پيش قدرت خلق جمله بارگه عاجزان چون پيش سوزن كارگه
تو ز قرآن باز خوان تفسير بيت گفت ايزد مارَمَيْتَ اذرَمِيْت
گر بپرانيم تير آن نى ز ماست ما كمان و تيراندازش خداست
اين نه جبر اين معنى جبارى است ذكر جبارى براى زارى است
(دفتر اول، ص ۳۸ -۳۹ )
دروغ دیگری که آقای میلانی به مولوی و شمس نسبت داده این است که، آنها را جبرگرای محض میداند و میگوید: مولوی و شمس به جبر محض ایمان دارند. در حالی که با استناد به اشعار مثنوی، مولوی نه جبری است و نه تفویضی، بلکه ایشان همانند شیعه پیرو مکتب وسط است.
تو بزن يا رَبَّنا آب طَهور تا شود اين نار عالَم جمله نور
آب دريا جمله در فرمان تو است آب و آتش اى خداوند آن تو است
گر تو خواهى آتش آب خَوش شود ور نخواهى آب هم آتش شود
اين طلب در ما هم از ايجاد تو است رستن از بيداد يا رب داد تو است
بىطلب تو اين طلبمان دادهاى بى شمار و حد عطاها دادهاى
(دفتر اول، ص۸۲ )
يا رب اين بخشش نه حدّ كار ماست لطف تو لطف خفى را خود سزاست
دستگير از دست ما مارا بِخَر پرده را بردار و پرده ما مدَر
بازخر ما را ازين نفس پليد كاردش تا استخوان ما رسيد
از چو ما بيچارگان اين بندِ سخت كِى گشايد اى شه بىتاج و تخت
اين چنين قفل گران را اى وَدود كه تواند جز كه فضل تو گشود
ما ز خود سوى كه گردانيم سَر چون توى از ما به ما نزديكتر
اين دعا هم بخشش و تعليم تُوست گرنه در گلخن گلستان از چه رُست
در ميان خون و روده فهم و عقل جز ز اكرام تو نتْوان كرد نقل
(دفتر دوم، ص۳۸۲ )
آیا این آدم، ادعای خدایی کرده است که در مقابل خدا اینطور میزارد، مینالد، گریه میکند و از خدا طلب بخشش میکند؟
آقای میلانی این نیایشها را دیده و میگوید: ادعای خدایی کرده است؟!
دیگر اینکه، در کجای آثار ایشان گفته که شمس خداست؟ این هم دروغ دیگرش است. یک شعر از خود ساخته یا از جای دیگر که میگوید مولوی گفته:
فاش بگفتم این سخن شمس من و خدای من
این شعر کجاست؟ اکنون شما در چند ثانیه میتوانید از طریق کامپیوتر تمام مثنوی و دیوان شمس را بررسی کنید، اشعار ایشان در این دو کتاب است. کجا چنین چیزی از مولوی هست؟ اگر در کتابی، یک دروغگویی مانند شما که اکنون این دروغها را گفتید، تحت عنوان یک صوفی، یک دروغی به مولوی بسته و گفته باشد مولوی چنین شعری گفته است، این را نباید به حساب مولوی گذاشت.
در مناقب العارفین افلاکی سرتاسر دروغهایی است که به مولوی نسبت داده است، آیا میتوانید اینها را به حساب مولوی بگذارید؟ کما اینکه اکنون در عصری که همه چیز ثبت و ضبط است، علناً به علامه جعفری دروغ میبندید، هفتصد سال است که به مولوی دروغ بستهاند، یکی از دروغها هم همین است که مولوی گفته:
فاش بگویم این سخن شمس من و خدای من
کجا گفته است؟ نه در دیوان شمس، نه در مثنوی و نه در آثاری که مستقیماً به خودِ مولوی اسنادش ثبت شده موجود است. حال به فرض اینکه واقعا چنین چیزی هم گفته باشد، کجای این سخن به آن معنایی است که شما برداشت می کنید؟!. شمس من و خدای من، کی به معنای – شمس خدای من است – می باشد؟.
نکتهی دیگر اینکه میگوید: مولوی را دیگران به ما معرفی کردند، آقای بیانصاف! امام خمینی، شهید مطهری، علامه طباطبائی، جوادی آملی، علامه جعفری، عزّالدین زنجانی، مجلسی اول، شیخ بهائی، خواجه نصیر، علامه شعرانی، علامه حسنزاده و صدها نفر از بزرگان که این عرفا را به بزرگی ستودهاند، آیا به اندازهی شما که حتی یک دوره عرفان نخواندید، مولویشناس نبودند یا تقوای لازم را نداشتهاند؟ یعنی واقعاً امام خمینی اندازهی شما سواد نداشت؟ او نفهمیده است؟
دیگر اینکه میگوید: شمس گفته که مولوی مصداق «قل هو ﷲ احد» است، اول اینکه کجا گفته؟ آدرس بدهید، ثانیاً به فرض که گفته باشد، امام خمینی هم در مورد جناب بوعلی همین را گفته است، گفته ابن سینا «لم یکن له کفواً احد»، یا در مورد ملاصدرا فرموده: وما ادراک ما ملاصدرا- پس امام خمینی مشرک و ابن سینا را به خدایی قبول کرده است؟
این مثلی است که میگویند فلانی «لیس کمثله شیء»، یعنی ما دیگر مثل ایشان نداریم، درست است شاعری مثل ایشان نداریم. لیس کمثله در شعرا، شاعرٌ، لیس کمثله در فلاسفه، فیلسوفٌ، لیس کمثله در عرفا، عارفٌ. یکی از مصادیق بارز، مثلهای قرآنی از قبیل- لم یکن له کفوا احد- لیس کمثله شیء- خود امام خمینی است. واقعا در تاریخ اسلام کدام شخصیت همتای امام خمینی است؟ آیا شبیهی دارد؟ چه بسا بعضی ها در بعضی جهات از امام خمینی بالاتر بودهاند، فقیهتر و فیلسوفتر از او داشتهایم، ولی اینکه عارف، فیلسوف، فقیه، سیاستمدار و شاعر و….با هم باشد، واقعا نداشتهایم. شخصیت امام خمینی در نوع خود، «لیس کمثله شیء» است.
عوامفریبی تا کجا؟ آیا تصور نمیکنید چند نفر سخنفهم هم باشند که مطلب دیده و مطلب فهمند؟ چرا همۀ مردم را مثل پا منبریهای خودتان تلقی میکنید؟ بنابراین، طبق این حرف شما، امام خمینی هم،کافر و مشرک و … بوده و البته اعتقادتان همین است. از امام خمینی بالاترها را کافر میدانید، چه رسد به امام خمینی، اما از ترس، به این دلیل که میدانید امام خمینی طرفدار بسیار دارد و اگر این اراجیف را بگویید، فردا حسابتان با اطلاعات است، اعتقادتان را ظاهر نمیکنید. والا امام خمینی خود یکی از طرفداران پا به قرص مولوی و محیالدین بوده و آثارش نیز نشانگر همین است.
آقای میلانی یک مصاحبه کرده و مدام میگوید: گفتهاند… ، در مورد مولوی گفتهاند… در مورد شمس گفتهاند… آوردهاند… ، خب کجا آوردهاند؟ چه کسی گفته است؟ چرا آدرس نمیدهی؟
میگوید:(اینها) بیشتر هدفشان شهوترانی است؛ نه رسیدن به زهد. در همین رابطه مثال معروفی وجود دارد؛ میگویند که شمس تبریزی از مولوی زن خواست، مولوی زنش را آورد؛ دختر خواست، دخترش را آورد؛ پسر خواست، پسرش را آورد. هدف از آوردن این مثال به اعتقاد آنان این است که اگر کسی قطب بود، باید نیازهایش برطرف شود و مرید از اینکه خودش را در اختیار مراد قرار دهد، نباید ابایی داشته باشد. در واقع تصوف مخالف خدا و ائمه است.
مرحوم علاّمه در پاسخ به این سوال که چرا بعداً نهجالبلاغه را شروع کردید؟ فرمود: نهجالبلاغه شوخیبردار نیست. ما کتاب مثنوی را به عنوان کلاس تمرین انتخاب کردیم که آنجا مقداری پخته شویم تا با سرمایهی بیشتری سراغ نهجالبلاغه برویم.
واقعا بیتقوایی در کلمات کولاک میکند. استناد یک منتقد به ظاهرمحقق چقدر بیاساس است؟ دروغی که در زبان دروغگویانی چون خود آقای میلانی رواج داشته را پایه فساد و انحراف شمس و مولوی قرار میدهد. براساس یک دروغ ساختگی، مولوی را ضد فقه و ضد دین معرفی میکند. در حالی که مولوی میگوید:
گر شود عالم پر از خون مال مال كى خورد بنده خدا، الّا حلال
(دفتر دوم، بیت ۳۴۲۳)
«لَو كَانَت الدُّنْيَا دَماً عَبِيطاً لايَكُون قُوتُ المُؤمن الَّا حَلَالًا»
«اگر دنيا پر از خون گردد روزى مؤمن غير از حلال چيز ديگر نخواهد بود»
(شرح خواجه ايوب)
در مثنوی صدها بیت شعر در عظمت نماز، روزه، حج، جهاد و سایر احکام فقهی آمده است که ما همه را در فرهنگ موضوعی مثنوی آوردهایم. چگونه چنین آدمی را ضد فقه و ضد دین معرفی میکنید؟
یکی از احکام فقهی، روزۀ ماه مبارک زمضان است. ببینید مولوی در این خصوص چگونه روزه و رمضان را میستاید.
آمد رمضان و عيد با ماست قفل آمد وان كليد با ماست
بربست دهان و ديده بگشاد وان نور كه ديده ديد با ماست
آمد رمضان بهخدمت دل وانكش كه دل آفريد با ماست
در روزه اگر پديد شد رنج گنج دل ناپديد با ماست
كرديم ز روزه جان و دل پاك هر چند تن پليد با ماست
روزه بهزبان حال گويد كم شو كه همه مريد با ماست
چون هست صلاح دين درين جمع منصور وابا يزيد با ماست
( کلیات شمس، غزل ۳۷۰ ،ص ۱۸۱)
مى بسازد جان و دل را بس عجايب كان صيام
گر تو خواهى تا عجب گردى عجايب دان صيام
گر ترا سوداى معراجست بر چرخ حيات
دانك اسب تازى تو هست در ميدان صيام
هيچ طاعت در جهان آن روشنى ندهد ترا
چونك بهر ديده دل كورى ابدان صيام
چونك هست اين صوم نقصان حيات هر ستور
خاص شد بهر كمال معنى انسان صيام
چون حيات عاشقان از مطبخ تن تيره بود
پس مهيا كرد بهر مطبخ ايشان صيام
چيست آن اندر جهان مهلكتر و خون ريزتر
بر دل و جان وِجا خونخواره شيطان صيام
خدمت خاص نهانى تيز نفع و زود سود
چيست پيش حضرت درگاه اين سلطان صيام
ماهى بيچاره را آب آنچنان تازه نكرد
آنچه كرد اندر دل و جانهاى مشتاقان صيام
در تن مرد مجاهد در ره مقصود دل
هست بهتر از حيات صد هزاران جان صيام
گرچه نفست رستمى باشد مسلط بر دلت
لرز بر وى افكند چون بر گل لرزان صيام
ظلمتى كز اندرونش آب حيوان مىزهد
هست آن ظلمت به نرد عقل هشياران صيام
گر تو خواهى نور قرآن در درون جان خويش
هست سر نور پاك جمله قرآن صيام
بر سر خوانهاى روحانى كه پاكان شستهاند
مر ترا همكاسه گرداند بدان پاكان صيام
روزه چون روزت كند روشن دل و صافى روان
روز عيد وصل شه را ساخته قربان صيام
در صيام ار پا نهى شادى كنان نه با گشاد
چون حرامست و نشايد پيش غمناكان صيام
زود باشد كز گريبان بقا سر برزند
هر كه در سرافكند ماننده دامان صيام
(غزل ۱۶۰۲ ،ص ۶۰۸)
امثال آقای حسن میلانی، چرا به خاطر دنیای دیگران آخرت خود را خراب میکنند؟ از این که مولوی و امثال او در دنیا میدرخشند. دوست و دشمن به عظمت اینها اعتراف دارند، برای آقای میلانی و امثال وی گران آمده و به دروغپراکنی پرداختهاند.
دروغ دیگری که به مولوی و شمس نسبت داده این است که، آنها را جبرگرای محض میداند و میگوید: مولوی و شمس به جبر محض ایمان دارند.
این جانب یک جلد کتاب با نام «جبر و اختیار و قضا و قدر در مثنوی مولوی» در این موضوع نوشتهام و در آن با استناد به اشعار مثنوی ثابت کردهام که مولوی نه جبری است و نه تفویضی، بلکه ایشان همانند شیعه پیرو مکتب وسط است. به عنوان نمونه چند بیت از اشعار وی را در اثبات اختیار و رد جبر میآورم که معلوم شود آقای میلانی چگونه به راحتی دروغ میگویند و اتهام میزنند.
اختيارى هست ما را بىگمان حسّ را منكر نتانى شد عيان
سنگ را هرگز نگويد كس بيا از كلوخى كس كجا جويد وفا
آدمى را كس نگويد هين بپر يا بيا اى كور تو در من نگر
گفت يزدان ما عَلَى الْأَعْمَى حَرَج كَىْ نهد بر كس حَرَج رَبُّ الْفَرج
كس نگويد سنگ را دير آمدى يا كه چوبا تو چرا بر من زدى
اين چنين واجُستها مجبور را كس بگويد يا زند معذور را؟
(دفتر پنجم، ص۱۹۰)
اختيارى كرده تو پيشهاى كه اختيارى دارم و انديشهاى
ور نه چون بگزيده آن پيشه را از ميان پيشهها اى كدخدا
چونكه آيد نوبت نَفْس و هوا بيست مَرده اختيار آيد تو را
چون بَرَد يك حبّه از تو يار سود اختيار جنگ در جانت گشود
چون بيايد نوبت شكر نِعَم اختيارت نيست وز سنگى تو كم
دوزخت را عذر اين باشد يقين كه اندر اين سوزش مرا معذور بين
كس بدين حجّت چو معذورت نداشت وز كف جلّاد اين دورت نداشت
پس بدين داور جهان منظوم شد حال آن عالم هَمَت معلوم شد
(دفتر پنجم، ص ۱۹۵ – ۱۹۶)
اینکه آقای میلانی میگویند شمس گفته که مولوی مصداق «قل هو ﷲ احد» است، اول اینکه کجا گفته؟ ثانیاً به فرض که گفته باشد، امام خمینی هم در مورد جناب بوعلی همین را گفته، پس امام خمینی مشرک و ابن سینا را به خدایی قبول کرده است؟
آن يكى مىرفت بالاى درخت مىفشاند آن ميوه را دزدانه سخت
صاحب باغ آمد و گفت اى دنى از خدا شرميت كو چه مىكنى
گفت از باغ خدا بنده خدا گر خورد خرما كه حق كردش عطا
عاميانه چه ملامت مىكنى بخل بر خوان خداوند غنى
گفت اى ايْبك بياور آن رسن تا بگويم من جواب بوالحسن
پس ببستش سخت آن دم بر درخت مىزد او بر پشت و ساقش چوب سخت
گفت آخر از خدا شرمى بدار مىكُشى اين بىگنه را زار زار
گفت از چوب خدا اين بندهاش مىزند بر پشت ديگر بنده خوش
چوب حقّ و پشت و پهلو آن او من غلام و آلت فرمان او
گفت توبه كردم از جبر اى عيار اختيار است اختيار است اختيار
اختيارات اختيارش هست كرد اختيارش چون سوارى زير گرد
اختيارش اختيار ما كند امر شد بر اختيارى مُستَند
(دفتر پنجم، ص ۱۹۷ – ۱۹۸)
خدا را به کمک میطلبیم از دست این افرادی که به لباس پیغمبر درآمدند و هیچ بویی از سیرهی پیامبر(ص) نبردهاند، این احادیثی که از پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) در زشتی دروغ و تهمت رسیده، همه را زیر پا گذاشتند و به بهانهی دفاع از حدیث، عرفان و فلسفه را لجنمال میکنند، عرفان و فلسفهای که مُفسّر آیات و احادیث است. عارفان و فیلسوفان ما، متدینترین افراد بودهاند که توسط افرادی چون حسن میلانی به بیدینی متهم شدهاند.
افتخارات جهان اسلام مانند امام خمینی، علامه جعفری، شهید مطهری، علامه حسنزاده، آیتﷲ جوادی آملی، آیتﷲ بهجت، آیتﷲ بهاءالدینی و بزرگان دیگر که ما واقعاً به اینها افتخار میکنیم، اینها همه شخصیتهای ذوفنون هستند. افرادی مثل آقای میلانی، با آن سواد اندکی که دارند، همه را متهم به شرک، صوفیه، بتپرستی و … میکنند و نمیدانم فردا در قیامت چه پاسخی خواهند داد. اما این را بدانند که به قول مولوی:
رسن را می گزی، ای صید بسته نبرد این رسن، هیچ از گزیدن
با تهمتهایی که میزنند جز اینکه خودشان بیآبرو بشوند، به جایی صدمهای زده نمیشود.
خداوند به همهی ما وجدان بیدار و انصاف فعال مرحمت بفرماید.
والسلام علیکم و رحمه ﷲ