مباحثات
نقد حجت‌الاسلام اکبری آهنگر بر مواضع اخیر حجت‌الاسلام بیابانی

بالاخره مکتب تفکیک، الگویی برای حاکمیّت اسلامی در عصر غیبت دارد یا خیر؟/ نسل جدید انجمن حجتیه به مراتب راحت‌تر از نسل سابق به دشمنی و مخالفت برمی‌خیزد

گفتگوی مباحثات با استاد بیابانی پیرامون اندیشه فکری ایشان بازتاب‌های گوناگونی داشته ‌است. برخی از پاسخ‌ها ذیل همان مطلب بوده که عینا منتشر شده و برخی دیگر توسط خوانندگان به سایت ارسال شده ‌است که به مرور منتشر خواهد شد. یکی از این پاسخ‌ها در سایت رجانیوز به قلم حجت‌الاسلام اکبری آهنگر نگاشته شده ‌است. چنانچه این پاسخ مستقیما به مباحثات ارسال می‌شد بدون هیچگونه اعمال نظری منتشر می‌شد. این رویه مباحثات خود پاسخی شفاف به برخی تعریضات جناب آقای اکبری آهنگر نیز می‌باشد. در عین حال مباحثات براساس رویه خود مبنی بر خوانش بدون واسطه‌ی اندیشه‌ها و نقد آنها اصرار داشته و از همه‌ی اهالی نقد و نظر برای ارائه دیدگاه‌های خود دعوت می‌کند.

اخیراً سایت «مباحثات» مصاحبه­‌ای از استاد بیابانی منتشر نمود که حاوی نکات قابل تأمّلی بود. بخش اعظمی از این گفتگو به مباحثی پیرامون نقد برخی مبانی اعتقادی فلاسفه و عرفا اختصاص یافته است. امّا به اقتضای بحث، اشاراتی هم به شیخ محمود حلبی و انجمن حجتیّه شده که این نوشتار بنا دارد تا بیشتر به نقد این بخش از مصاحبه بپردازد.

مسلّماً نمی‌­توان از اندیشه‌های موجود در حوزه و پیشکسوتان این اندیشه‌­ها سخن به میان آورد و تاریخ عملکرد آنان را نادیده گرفت. خود استاد بیابانی نیز در این گفتگو به «عمل و رفتار این اندیشمندان» استناد کرده‌­اند. امّا از آنجا که در این مصاحبه بیشتر به مباحث نظری پرداخته شده و در مواردی سایه بر حافظه تاریخی مصاحبه‌­کننده و مصاحبه‌شونده انداخته است، لازم دیدم تا سری هم به عمل و رفتار شیخ محمود حلبی زده و مباحث مطروحه را از بعد تاریخی نیز بررسی نماییم. از این رو مطالبی را در قالب نکته تقدیم نموده و پیشاپیش از طولانی شدن نوشتار عذرخواهم.

یکی از پرسش و پاسخ‌­های این مصاحبه بدین شرح است:

« مصاحبه کننده: در این طرف پاسخ مکتب تفکیک چیست. آیا نظری، الگویی و حرفی برای بحث حاکمیت اسلامی حکومت دارند یا خیر؟ با استناد به صحبت مقدماتی حضرتعالی که فرمودید علوم حوزوی باید برای همه خواسته‌های اجتماعی پاسخ داشته باشد. قاعدتا یکی از نیازهای اجتماعی هم همین است.

استاد بیابانی: از آنجایی که تفکیکیان سعی بر ابتنای اندیشه خود بر فطرت انسانی مطابق با تذکرات معصومین(ع) دارند، بنابراین، انتظارِ ارائه دیدگاهی مرتبط با واقع از سوی این اندیشمندان انتظاری قابل پذیرش است و البته گفتگو از این مبانی در این موضوع، خود مجال دیگری می‌طلبد. از سویی، عمل و رفتار این اندیشمندان نیز حاکی از حضور آنان در متن جامعه و اتخاذ تصمیماتی متناسب با مبانی فقهی‌شان بوده است. مثلا آشیخ مجتبی قزوینی را از شخصیت‌هایی می‌بینیم که از جریانات انقلاب اسلامی دور نبوده‌اند و یا حتی شخصیتی مانند آقای حلبی که به عنوان عنصری ضدسیاست شناخته می‌شود، هیچگاه چنین نبوده که از مناسبات اجتماعی و تحولات زمان خود فرار کرده و کنج عزلت گزیده باشد، بلکه ایشان نیز متناسب با مبانی فقهی خود تصمیم‌هایی گرفته و پایبند به آنها مانده‌اند. ایشان که از دیگر شاگردان مرحوم میرزا مهدی اصفهانی بودند، در ملی شدن صنعت نفت شرکت داشتند، خطابه‌ها و منبرهایی در آن دوران داشتند. قبل از انقلاب با توجه به اوضاع خاص جامعه و در جهت مقابله با اندیشه‌های خاص ضد دینی، جلو ایستادند».

۱- آنچه که مسلّم است استاد بیابانی نه در این پاسخ بلکه تا آخر مصاحبه تصریح نمی‌­فرمایند که بالاخره مکتب تفکیک، الگویی برای حاکمیّت اسلامی در عصر غیبت دارد یا خیر؟ آیا تشکیل حکومت اسلامی به معنای صدارت ولی فقیه را قبول دارد یا اعتقاد به حاکمیّت اسلام از طرق دیگری داشته و یا اصلاً رابطه­‌ای میان حاکمیّت و اسلام در عصر غیبت نمی­‌بیند؟ ایشان پاسخ را به مجال دیگری واگذار نموده و با پیش کشیدن رفتار و عملکرد مرحوم شیخ مجتبی قزوینی نسبت به انقلاب اسلامی، سعی در پر کردن خلأ این پاسخ دارند. امّا گویا به ذهنشان خطور می­‌کند که اگر بخواهند مرحوم شیخ مجتبی قزوینی را مثال بزنند، برای خواننده رفتار و عملکرد مرحوم شیخ محمود حلبی به عنوان دیگر شاگرد خلف مرحوم میرزا مهدی اصفهانی تداعی می­‌شود که صددرصد مخالف نهضت امام بود‏[۱]‎ ! لذا چاره‌­ای نمی‌ماند جز این که اعتراف نمایند که این افراد «متناسب با مبانی فقهی خود» چنین کرده­‌اند. و این سئوال باقی می­‌ماند که پس بالاخره متناسب با مبانی تفکیکی­شان، اعتقاد به تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت داشته‌اند یا خیر؟

۲- بی‌شک شیخ محمود حلبی به عنوان یکی از اصلی­‌ترین شاگردان میرزا مهدی اصفهانی و از سران مکتب معارف خراسان، معتقد است که تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت به دلیل عدم وجود رهبر معصوم باطل است، و طبیعی است که وقتی اساس تشکیل حکومت اسلامی، باطل دانسته شود، توقّع این که صاحب این تفکّر الگویی برای پاسخگویی به نیازهای جامعه از این طریق داشته باشد، بی­‌معناست. هر چند که شیخ محمود حلبی بارها بر بطلان نهضت امام و تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت تأکید داشته، امّا جهت یادآوری، عباراتی از سخنرانی معروف وی را مرور می‌کنیم: الان هم حکومت اسلامی خوب است؟ شما آن مصداق حاکم اسلام  نشان بدهيد، آنکه معصوم از خطا باشد نشان بدهيد، آنکه معصوم از گناه باشد را نشان بدهيد، آنکه هوا و هوس و حب رياست و شهوت و غضب و تمايلات نفس به هيچ وجه در او اثر نکند نشان بدهيد، او بايد توی ميدان جلو بيفتد بنده تنها خاک پايش، تمام روحانيين قربان خاک پايش شویم…. انشاء ﷲ تعالی بياری خدا و به لطف خدا آن حاکم اسلامی، آن حاکم الهی که معصوم از هر خطا و اشتباه است و معصوم از هر گناه است، حضرت بقيةﷲ الاعظم ولی ﷲ الاعظم امام زمان (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) او تشريف بياورند، جانمان را قربانش می‌كنيم.‏[۲]‎  این نگاه همان نگاه مکتب تفکیک است که نتیجه می­‌گیریم، مکتب تفکیک الگویی برای اداره جامعه از طریق تشکیل حکومت اسلامی ندارد. اگر چنین نیست و قائلان به تفکیک، حکومت اسلامی که فقیه عادل(نه معصوم) در رأس آن نشسته باشد را قبول دارند، و این عبارات بر مبنای نظرات فقهی شخص شیخ است، نتیجه می­‌گیریم که بین مبانی فقهی و تفکیکی شیخ مغایرت به وجود آمده و او در عمل، نظرات فقهی‌­اش را ترجیح داده است. و اینجاست که باید از همه حامیان شیخ پرسید که آیا مبانی تفکیک فقط برای درس و بحث است؟

۳- جالب آن که استاد بیابانی به سران تفکیک این اجازه را می­‌دهد که از مبانی خود عدول کرده و در رفتار و عملکرد، براساس آنچه که از نظر فقهی تشخیص می­‌دهند عمل نمایند حتی اگر بر خلاف مبانی تفکیک باشد. امّا وقتی پای حکما و عرفا به میان می­‌آید، این رفتار را به نوعی مذمّت کرده و می­‌گویند: «ممکن است در نقض آنچه گفته شد بفرمایید که ما از سوی همین فیلسوفان در برخی مواضع شاهد اظهارنظرهایی در امور واقعی و یا حتی بحث‌های حکومتی هستیم. در پاسخ باید بگویم این اظهارنظرها برخاسته از اندیشه‌ی مقبول آنها نیست، بلکه جنبه فقاهتی آنها ممکن است موجب چنین اظهارنظرهایی شود.» و یا اینکه: «می‌خواهم بگویم آنچه در این نظرات ارائه شده با واقع زندگی و اعتقاد حتی خود این صاحب‌نظران متفاوت است.»

 وقتی بهائیّت می­‌تواند در نظام جمهوری اسلامی به فعالیت‌های سیاسی و انقلابی روی آورده و خود را مخفی کند، انجمن حجتیّه به طریق اولی این امکان برایش فراهم است.

۴- کسی مدّعی آن نشده است که شیخ محمود حلبی «از مناسبات اجتماعی و تحولات زمان خود فرار کرده و کنج عزلت گزیده باشد.» ادّعای ما این است که اتفاقاً شیخ محمود حلبی در قالب یک تشکیلات، بخشی از ظرفیّت مهمّ جامعه که جوانان مذهبی بودند را راهنمایی نمود امّا به طریق نادرست!

۵- استاد بیابانی به گونه‌­ای بر صحّت تصمیم­‌گیری بر مبانی فقهی تأکید داشته و آن را بی‌­محدوده می­‌نمایانند که راه توجیه برای هر کسی باز می‌شود. اگر نفس این سخن که شیخ محمود حلبی «متناسب با مبانی فقهی خود تصمیم‌هایی گرفته و پایبند به آنها مانده‌اند» برای توجیه تصمیمات او کفایت می­‌کند، پس هیچ فقیهی را نباید مذمّت نمود. و در این صورت چه توقّعی از عموم جامعه برای تشخیص راه حق از باطل باقی می­‌ماند؟ راستی، اصلاً شیخ محمود حلبی تا چه میزان از علوم حوزوی بهره داشته؟ آیا او مجتهد مسلّم بوده است که برای خود مبانی فقهی داشته باشد؟

۶- استاد بیابانی مدّعی هستند که شیخ محمود حلبی «متناسب با مبانی فقهی خود تصمیم‌هایی گرفته و پایبند به آنها مانده‌». جهت اطّلاع ایشان عرض می­‌کنیم آنچه که از ظاهر امر برمی‌­آید، مواضع شیخ محمود حلبی از شهریور سال ۵۷ تغییر پیدا کرده‏[۳]‎ و او که در طول پانزده سال نهضت اسلامی، نه تنها حتّی پای یک بیانیّه علیه رژیم پهلوی را امضاء ننمود بلکه صددرصد ضدّ انقلاب بود، یک شبه به حامیان جمهوری اسلامی پیوست و اوّلین بیانیّه‌­اش را در تاریخ ۱۳۵۸/۱/۱ مبنی بر دعوت مردم به شرکت در رفراندم صادر نمود!! (البته پس از بیانیه احزاب و گروه‌­هایی همچون حزب توده، سازمان مجاهدین خلق، جبهه‌ی ملّی، حزب خلق مسلمان، حزب کمونیست ایران و…!)‏[۴]‎ پس از آن نیز تا سال ۶۲ که انجمن در ظاهر تعطیل شد، باز هم به مناسبت‌­های گوناگون در قالب بیانیّه‌­های فردی و تشکیلاتی، اعتقادش را به نظام جمهوری اسلامی، ولایت فقیه و شخص امام خمینی(ره)، ابراز می‌­نمود. لذا یا باید گفت که به مبانی فقهی‌­اش پایبند نبوده و یا این که … .

۷- استاد بیابانی علاوه بر مبانی فقهی شیخ محمود حلبی، مبارزه او با امثال بهائیّت را بهانه دیگری برای عدم همراهی­‌اش با نهضت جلوه داده و می­‌گویند: «قبل از انقلاب با توجه به اوضاع خاص جامعه و در جهت مقابله با اندیشه‌های خاص ضد دینی، جلو ایستادند». باید پرسید آیا قبول داشتن نهضت (از قید همراهی گذشتیم) با مقابله با اندیشه‌های خاص ضد دینی، قابل جمع نبود؟ مگر در همان زمان علمایی نداشتیم که همزمان در دو جبهه مبارزه با رژیم پهلوی و تفکرات انحرافی فعّال بودند یا حدّاقل اگر هم در یک جبهه مبارزه می­‌کردند جبهه دیگر را قبول داشته و یا آن را تضعیف نمی‌نمودند؟

۸- یکی از مسائلی که در این مصاحبه قابل توجّه و تذکّر است این نکته می‌باشد که مصاحبه‌کننده، یا خود از حامیان عملکرد شیخ محمود حلبی و انجمن حجتیّه است و یا این که آگاهی او از مباحث تاریخی مربوطه، کم است! البته مقداری هم به سیاست­‌های سایت «مباحثات» برمی­‌گردد که همواره بنا داشته تا تصویری خاص از واقعیّت را نشان دهد! مصاحبه‌کننده توجیه استاد بیابانی مبنی بر مقابله شیخ با بهائیّت را اینگونه تقویت می­‌کند که: « وقتی ایشان در مقابل بهائیت بسیار فعال بودند، و بهائیت هم با حکومت پهلوی بسیار آمیختگی داشت، شاید بشود گفت که یک حرکت انقلابی بوده است».

اگر منظور از «حرکت انقلابی»، حرکتی همسو با انقلاب اسلامی است، جهت استحضار مصاحبه‌کننده گرامی عرض می‌­شود که فرضیه­‌ی شما در صورتی صحیح بود که شیخ مبارزه با رژیم پهلوی و سرنگونی او و سپس تشکیل حکومت اسلامی را قبول می­‌داشت. در این صورت، مبارزه همچون باری می‌شد که میان دو نفر تقسیم شده و در یک راستا حرکت و به یکدیگر کمک می‌­نمایند. امّا وقتی یکی از این دو نفر در حین حرکت در مسیر دیگری سنگ‌اندازی می‌­نماید و اعتقاد دارد که بار طرف مقابل به مقصد کج است، دیگر نمی­‌توان آن­ها را هم‌ ­مسیر دانست. به همین عبارت بسنده می‌­کنم که اگر شما می‌­توانید برخی از اعضای درجه یک انجمن که مخبر ساواک بوده‏[۵]‎ و اسم مستعار و کد داشته­‌اند را انقلابی بدانید، صاحب این قلم به خودش چنین جرأتی نمی­‌دهد! تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل.

۹- استاد بیابانی نیز در پاسخ به سخن مصاحبه‌کننده می­‌گوید: «ایشان در آن دوران حرکتی انجام دادند که [برخی از] بهترین جوان‌های این مملکت را با یک نظام خاص در مقابل نفوذ بهائیت قرار داد و توانست تعدادی از شیعیان را از فرورفتن در خطر بهائیت نجات دهد» و من نیز این عبارت استاد را اینگونه کامل می­‌کنم که : «… توانست تعدادی از شیعیان را از فرورفتن در خطر بهائیت نجات دهد، امّا به واسطه مبانی فکری غلطش پیرامون مبارزه با ظلم در عصر غیبت و با استناد به روایات عدم قیام در برابر حاکم ظالم، سبب دین­‌زدگی تعدادی از جوانان عدالت‌خواه و ظلم‌­ستیز و فرو افتادن آنان به دام گروه‌­های چپ شد که مدّعی بودند برای مبارزه برنامه دارند. او به واسطه برخورد قشری با مذهب و برداشت­‌های تک بعدی از اسلام، بخشی از ظرفیّتی که می‌توانست در قالب مذهب مبارزه کند را از بین برد و تبدیل به یکی از موانع درونی نهضت شد».

۱۰- مصاحبه‌کننده محترم، در ادامه باز هم تلاش می‌­کند تا بخشی از واقعیّت را پیرامون شاگردان شیخ محمود حلبی بگوید و سخن استاد بیابانی را به این سمت می­‌کشاند که: «و آن افراد بعدها جزو مدیران انقلاب شدند» استاد هم می‌­گویند: «بله. عده‌ای از همین کسانی که آقای حلبی متکفل تعلیم دینی‌شان شده بود و درون انجمن بودند از مدیران مهم ارتش و وزرا بودند. این نشان می‌دهد که اینها عملا در آنچه به عنوان یک وظیفه اجتماعی خودشان می‌دانند، با اختلافات سلیقه‌ای که وجود دارد، وارد شده‌اند. از یکی از این افراد شنیدم که آقای حلبی بعد از انقلاب نزد امام خمینی رفت، به ایشان گفت که من چند هزار نیروی فرهنگی آماده به خدمت دارم که حاضرم در اختیار شما بگذارم، تا با این حرکتی که شروع شده است در جهت تقویت اعتقادات این جامعه شیعه، همراه باشد».

شکّی نیست که برخی از جوانانی که عضو تشکیلات انجمن حجتیّه بودند در جمهوری اسلامی مسئولیّت گرفتند. امّا ساده‌­انگاری است اگر بدون دقّت به این مسئله نگریسته شود. برخی از کسانی که جزو خدمت‌گزاران نظام شدند، همان کسانی بودند که از قبل از پیروزی انقلاب به انحراف شیخ و مسیرش پی برده و از او جدا شده و به نهضت پیوستند. برخی دیگر افرادی بودند که در عین احترام به شیخ و انجمن، حال وظیفه خویش را در یاری نظام دیده و خالصانه پا به خدمت گذاشتند. امّا نباید غافل شد که دسته سومی نیز وجود داشتند. همانان که به اعتراف خودشان، حتّی وقتی شیخ محمود حلبی در شهریور ۵۷ به همراهی با نهضت تظاهر کرد، بر او خروشیدند‍‍!‏[۶]‎ استی چه کسانی پس از پیروزی انقلاب، بر پرونده ساواک شیخ محمود حلبی دستبرد زدند؟‏[۷]‎ بعضی از همان شاگردان شیخ که پس از انقلاب مسئولیت گرفتند یا مردم عادی؟ امام از چه چیزی نگران بود که دستور داد «به آنان پست­‌های کلیدی ندهید!»‏[۸]‎

و امّا در مورد دیدار شیخ و امام که در زمان حضور امام در مدرسه علوی و در بدو پیروزی انقلاب صورت گرفت. اگر شیخ محمود حلبی سخن از «حرکتی که شروع شده » گفته باشد، باید به او یادآوری می‌­شده که حرکت، ۱۵ سال قبل شروع شد و شما از همان ابتدا علم مخالفت با این حرکت را بر دوش کشیدید! البته جهت آگاهی دقیق‌تر استاد بیابانی، جناب آقای دکتر نادر فضلی(از حاضران در آن جلسه و از مسئولین فعلی انجمن) عبارت شیخ را اینگونه نقل می‌­کنند که خطاب به امام گفت: «حضرت آقا خدا به دست شما این درخت ۲۵۰۰ ساله رو از ریشه در آورد. ما هم در خناق و اختناق بودیم و نمی­‌توانستیم با شما همراهی کنیم. الان در خدمت شماییم».‏[۹]‎ بله، اگر در همان خناق و اختناق که از برخی ریش‌­سپیدان حوزه تا جوانان دانشگاه و مردم کوچه و بازار، مبارزه و ایستادگی کردند و کشته و شکنجه شدند، همراهی می‌­کردید، هنر بود. هرچند که حضرت امام حسین(ع) حرّ را نیز پذیرفتند و باید الگو گرفت امّا حرکت توّابین نیز باید مایه عبرت باشد که اگر هزاران نیرو هم داشته باشی ولی به موقع، به کار نگیری، اثر خودش را نداشته و چه بسا فاجعه بیافریند.

راستی چه کسانی پس از پیروزی انقلاب، بر پرونده ساواک شیخ محمود حلبی دستبرد زدند؟ بعضی از همان شاگردان شیخ که پس از انقلاب مسئولیت گرفتند یا مردم عادی؟ امام از چه چیزی نگران بود که دستور داد «به آنان پست­‌های کلیدی ندهید.

۱۱- پرسش و پاسخ بعدی این مصاحبه بدین شرح است: «مصاحبه کننده: البته نقدی هم بر انجمن حجتیه‌ای که در آن زمان بوده، وجود دارد. ما دو نسل داریم یکی نسلی که مربوط به مرحوم حلبی بوده و مصادف با انقلاب است، بالاخره حرکتی داشتند و درست هم بود. اما نسل بعدی، نسلی که در این بیست یا سی سال اخیر که بعد از مرحوم حلبی است، گویا این نسل واقعا معتقد است که ما کلا نباید کاری داشته باشیم، این نظر را قبول دارید؟

استاد بیابانی: خیر. چنین نیست. آنهایی که الان موجود هستند و الان به عنوان انجمن حجتیه مطرح هستند، هدفشان ایجاد پیوند فرزندان این انقلاب و مملکت با امام زمان(عج) است؛ یعنی این دغدغه اساسی آنها است. از آن طرف، با دو گروه فکری که امروزه در دور کردن فرزندان تشیع از دامان اهل‌بیت(ع) فعالیت دارند، کاملا در تضاد و مبارزه فکری هستند و همواره بر علیه آنها کار می‌کنند. یکی بهائیت است و دیگری وهابیت. جوان‌هایی که با اینها ارتباط دارند، کاملا مجهز می‌شوند که بتوانند با این اندیشه‌ها مقابله کرده و از کیان فکری تشیع دفاع کنند».

همانگونه که به وضوح مشهود است، مصاحبه‌کننده سایت «مباحثات» عامدانه یا جاهلانه، تمام قد از نسل قدیم انجمن دفاع نموده و می­‌گوید: « بالاخره حرکتی داشتند و درست هم بود»!! همین‌جا از دست‌­اندرکاران محترم این سایت تقاضامندیم تا فقط عبارات امام و مقام معظم رهبری پیرامون انجمن حجتیّه را به عنوان یک مطلب منتشر نمایند تا حدّاقل برای کادر خودشان یادآوری شود.

۱۲- و امّا در مورد پاسخ استاد، انشاءاللّه حتماً منظور ایشان این نبوده است که میان فرزندان این انقلاب و مملکت با امام زمان(عج) رابطه­‌ای نیست و حال این نسل جدید انجمن است که می­‌خواهد پیوند ایجاد نماید. چرا که یکی از اشکالات انجمنی­‌ها به انقلابیون این است که این نهضت و انقلاب و نظام، ذهن جوانان مذهبی را از امام حقیقی خویش دور نمود و با برجسته کردن بیش از اندازه جایگاه امام و رهبری، اذهان را غافل کرد. همچنان که معتقدند این نظام و انقلاب، با بزرگ­‌نمایی دشمنانی همچون رژیم پهلوی، آمریکا، اسرائیل و… ذهن جامعه را از خطر دشمنان حقیقی همچون بهائیّت و وهّابیّت دور و غافل کرد.

۱۳- بر خلاف تصوّر استاد، اتفاقاً و استثنائاً مصاحبه کننده محترم این بار کاملاً درست تشخیص داده، چرا که نسل جدید انجمن «واقعاً معتقد است که ما کلاً نباید کاری داشته باشیم». اگر قبل از پیروزی انقلاب، انجمنی‌­ها تشکیل حکومت اسلامی را محکوم به شکست می­‌دانستند، امروزه پس از گذشت چهل سال از این تشکیل حکومت و وجود نقص‌‌هایی در اداره کشور، نسل جدید انجمن در عمل به نظریه­‌ی پدران خود ایمان آورده و معتقد است که انقلاب از اساس باطل بود. به ویژه این که نسل امروز انجمن نه اوج فساد و فحشا و ظلم زمان پهلوی را درک نموده و نه مشقّات و خون جگرهایی که مردم برای رسیدن به این حکومت متحمّل شدند را دیده است. لذا، به مراتب راحت­‌تر از نسل سابق به دشمنی و مخالفت برمی­‌خیزد. البته این بدان معنا نیست که در امور دخالت نکنند. این یک قاعده کلّی است که انجمن برای پیشرفت خود، از هیچ امری فرو گذار نمی­‌کند. خواه در رژیم سلطنتی باشد و خواه در حکومت اسلامی.

 اگر قبل از پیروزی انقلاب، انجمنی‌­ها تشکیل حکومت اسلامی را محکوم به شکست می­‌دانستند، امروزه پس از گذشت چهل سال از این تشکیل حکومت و وجود نقص‌­هایی در اداره کشور، نسل جدید انجمن در عمل به نظریه­‌ی پدران خود ایمان آورده و معتقد است که انقلاب از اساس باطل بود.

۱۴- راستی یک بار دیگر پاسخ استاد را با دقّت بخوانید! ایشان تصریح کردند که: «آنهایی که الان موجود هستند و الان به عنوان انجمن حجتیه مطرح هستند» ای کاش آنان که هنوز دم از انحلال انجمن می‌زنند و تا سخن از این گروه به میان می‌­آید تعجّب­‌وار می‌­پرسند «مگر انجمن هنوز هست؟»، با دیدن اینگونه مصاحبه‌­ها بفهمند که خود را بخواب زدن هم حدّی دارد. دیگر بوی تعفّن هنگام خوابشان، همه را آزار می‌­دهد!

۱۵- مصاحبه‌کننده محترم معتقدند که: «کارکرد بهائیت از کارهای اعتقادی به فعالیت‌های سیاسی و انقلابی تبدیل شده است». اوّلاً، بهائیّت از ابتدا فرقه‌­ای سیاسی ولی در قالب اعتقادات بود نه این که امروزه سیاسی شده باشد و به فعایّت‌­های سیاسی روی آورده باشد. در ثانی طبیعی است که وقتی بهائیّت می­‌تواند در نظام جمهوری اسلامی به فعالیت‌های سیاسی و انقلابی روی آورده و خود را مخفی کند، انجمن حجتیّه به طریق اولی این امکان برایش فراهم است. امام چه زیبا فرمود که: « دیروز حجتیه‌ای­‌ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابی‌تر از انقلابیون شده‌اند!»‏[۱۰]‎

۱۶- استاد بیابانی در بخش دیگری از بیانات خود درباره انجمنی‌­ها می‌فرمایند: « آنها از هیچ کمکی دریغ نکردند. اما این بدان معنا نیست که ما هر گروه و تشکیلاتی را به طور کلی تایید کنیم. در تمامی گروه‌ها و تشکیلات اختلاف‌ سلایق وجود دارد، و نمی‌توان آنها را نادیده گرفت. آنچه مهم است و محور اصلی است، همان اعتقاد به تشیع و ولایت اهل‌بیت(ع)است».

یکی از مشکلاتی که در بیانات استاد بیابانی پیرامون عملکرد شیخ محمود حلبی و انجمنی­‌ها وجود دارد آن است که در تلاشند تا مخالفت­‌ها را یا با این عنوان که «متناسب با مبانی فقهی خود تصمیم‌هایی گرفته­‌اند» توجیه ­کنند و یا در سطحی پایین‌­تر، این مسائل را در حدّ یک «اختلاف سلیقه» تنزّل ­داده و سپس با طرح این موضوع که ما در اعتقاد به تشیع و ولایت اهل‌بیت(ع) اشتراک داریم، توقّع عدم تقابل جدّی دارند! مثلاً در همین پاسخ می­‌گویند: « این بدان معنا نیست که ما هر گروه و تشکیلاتی را به طور کلی تایید کنیم. در تمامی گروه‌ها و تشکیلات اختلاف‌ سلایق وجود دارد، و نمی‌توان آنها را نادیده گرفت»، یا پیش از این گفته بودند: «اینها عملا در آنچه به عنوان یک وظیفه اجتماعی خودشان می‌دانند، با اختلافات سلیقه‌ای که وجود دارد، وارد شده‌اند». این­ها اختلاف سلیقه نیست، اختلافاتی مبنایی است.

۱۷- استاد بیابانی در راستای پشتیبانی هرچه بیشتر از جریان فکری مورد دفاعشان، می­‌گویند: «یک فقیهی ممکن است گستره‌ی ولایت فقیه را ضیق و فقیهی دیگر موسع‌تر بداند، اینها هیچکدام موجب خارج شدن از دایره اعتقاد که همان ولایت اهل‌بیت(ع) است، نمی‌شود. ما همگی اصل ولایت آل‌ﷲ(ع) را پذیرفته‌ایم و در اینجا مشترک هستیم و حوزه اصلی ما همین اعتقاد است و با افرادی که در این حوزه با آنها اشتراک داریم، دلیلی برای طرد کردنشان از مرزهای تشیع نداریم. در این جهت هیچ موقع نمی‌توانیم بگوییم فلانی را که با ما هم‌اعتقاد نیست از حوزه تشیع خارج کنید. چون در تاریخ تشیع، چنین اخراج‌هایی نبوده است».

یکی از اشکالات انجمنی­‌ها به انقلابیون این است که این نظام و انقلاب، با بزرگ­‌نمایی دشمنانی همچون رژیم پهلوی، آمریکا، اسرائیل و… ذهن جامعه را از خطر دشمنان حقیقی همچون بهائیّت و وهّابیّت دور و غافل کرد.

این سخنان بسی مایه تعجّب است چرا که آنانی که تخصّصی در این مسائل ندارند هم مطّلع‌اند که آن میزان که حکما و عرفا از جانب مخالفین‌شان به خروج از تشیّع متهم شدند، طرف مقابل چنین نکرد. این مرحوم میرزای اصفهانی بود که فلاسفه اسلامی را مشرک، تابع شیطان، برادران یهود، مخاصمه کننده با انبیاء، منهدم کننده­‌ی اسلام و… می‌شمرد!‍!‏[۱۱]‎ این شیخ محمود حلبی بود که بر فراز منبر، ملاصدرا را «ملا تحتا» می‌­نامید‏[۱۲]‎ و در دروس خود پیرامون فلاسفه و عرفا از چنین عباراتی استفاده می­‌کرد: «خاک بر دهانشان و آتش بر زبانشان! …خداوند آنها را به حال خودشان ول کرده تا در تارهای عنکبوتی خودشان غرق شوند»‏[۱۳]‎ .

۱۸- استاد بیابانی در پایان این مصاحبه، اشاره­‌ای هم به موضوع ولایت از نظر مرحوم میرزا مهدی اصفهانی دارند. ای کاش ایشان کمی بیشتر و صریح‌­تر نظر مرحوم میرزا را پیرامون ولایت فقیه و تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت می­‌گفتند. عباراتی از مرحوم میرزا در این زمینه به چاپ رسیده است که بعید است ایشان ندیده باشند.‏[۱۴]‎  عباراتی که شاید اگر بیان می­‌شد، باز هم دلیلی بود بر این که بزرگانی همچون حضرات آیات شیخ مجتبی قزوینی، میرزا جواد آقا تهرانی، میرزا حسنعلی مروارید حقّ شاگردی میرزا مهدی اصفهانی را در این موضوع بهتر از شیخ محمود حلبی به جای آوردند.

۱۹- آخرین بخش­ این مصاحبه، پس از آن که استاد بیابانی اعتقاد مرحوم میرزا به ولایت را تعریف می­‌نمایند، می­‌گویند: «به نظر می‌رسد میرزای اصفهانی حاکمیت و ولایت را به علم پیوند زده و معتقد است که هر کسی که علم کامل دارد، حاکمیت کامل دارد. خدای تعالی که به پیامبر(ص) و امام ولایت می‌دهد علم لازم را که علمی احاطی است و بر همه مخلوقات احاطه دارد نیز عطا می‌فرماید. پیامبر و امام نه تنها بر همه موجودات احاطه دارد، بلکه به آنچه اهداف خدا از این مخلوقات است و آینده‌اش را هم در نظر گرفته، علم دارد؛ مثلا خدا ممکن است در نسل یک شخصی یک عده‌ای را قرار دهد و تقدیر کرده که این افراد از اصلاب آباء و ارحام امهات پای به عالم دنیا نهند، امام با علمی که به این تقدیر دارد مانع تحقق این امر نمی‌شود، اما کسی که آگاهی ندارد، رفتار دیگری خواهد داشت. مصاحبه کننده: وقتی امام ظهور نداشته و در پس پرده غیبت است، فقها باید این سمت را داشته باشند.

 استاد بیابانی: وقتی امام ظهور ندارد، افراد به اندازه‌ای که آگاهی دارند می‌توانند اقدام کنند. اما واقعا یک شخصی به امری وارد شود که الان نمی‌داند که اگر این امر را انجام دهد، بعد آن چه اتفاقی خواهد افتاد، آیا می‌تواند وارد شود یا نه؟

مصاحبه‌کننده: تا جایی که علمش را دارد، وظیفه است. اگر بخواهد اعمال ولایت کند، اعمال ولایتش باید براساس آگاهی واقعی‌اش باشد

استاد بیابانی: ولایت براساس علم، امری آشکار است که در همان مواردی که شرع ما را به اطاعت امر نموده نیز قابل مشاهده است؛ به عنوان مثال اگر شارع امر به اطاعت از پدر نموده است، اما در مواردی که فرزند با علمی که دارد می‌یابد که اطاعت از پدر او را از مسیر حقّ دور می‌کند، دیگر موظف به اطاعت نخواهد بود میرزای اصفهانی که از فطرت آغاز می‌کند و بر مبنای فطرت سخن می‌گوید در بحث ولایات نیز با اتکاء بر همین مبنا، علم را موجب ولایت می‌داند و این امری است که در عرف عموم انسان‌ها نیز امری پذیرفته شده است».

شاید این سخن استاد بیابانی، نیاز به تبیین بیشتری داشت. اگر این سخن استاد که فرمودند: « افراد به اندازه‌ای که آگاهی دارند می‌توانند اقدام کنند. اما واقعاً یک شخصی به امری وارد شود که الان نمی‌داند که اگر این امر را انجام دهد، بعد آن چه اتفاقی خواهد افتاد، آیا می‌تواند وارد شود یا نه؟» به این معنا باشد که لازم است قبل از ورود به هر کاری علم به نتیجه آن داشت، بسیاری از امور متوقّف می‌­شود! مثلاً مگر شیخ محمود حلبی می­‌دانست که نتیجه نهضت نفت چه می­‌شود که به آن ورود پیدا کرد؟ یا از میزان موفقیّتش در مبارزه با بهائیّت آگاه بود؟ چرا از جمهوری اسلامی و دفاع مقدّس حمایت نمود؟ با این نگاه، عملکرد دیگر سران تفکیک چگونه توجیه می‌­شود؟ اصلاً چرا میرزای اصفهانی به ایران آمد؟ مگر نتیجه را می­‌دانست؟ و ده‌­ها سئوال دیگر…. احتمالاً حقیر، منظور استاد را متوجّه نشده‌­ام! آنچه که ما از امام آموختیم این بود که: «همه‌ی ما مأمور به ادای تکلیف و وظیفه‌ایم، نه مأمور به نتیجه.»‏[۱۵]‎ و یا اینکه در نامه عزل آقای منتظری نوشتند: «من کار به تاریخ و آنچه اتفاق می‌افتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفه شرعی خود عمل کنم»‏[۱۶]‎ . به راستی اگر امام مبنا را بر علم به نتیجه قرار می­‌داد و از ولایت خودش برای این عزل تاریخی استفاده نمی‌نمود، امروز را چگونه سپری می­‌کردیم!؟

و آخرین سئوال از استاد این که اگر معتقدید که مکتب تفکیک برای همه خواسته‌های اجتماعی از جمله الگویی برای حاکمیّت اسلام، پاسخ دارد، چگونه می‌­توان این الگو را جامه عمل پوشانید وقتی علم به نتیجه آن نداریم؟

مطلب حاضر در سایت رجا نیوز قابل دسترس می‌باشد.

Exit mobile version