مباحثات

ملاحظاتی پیرامون مقاله آقای مهدی نصیری درباره سید هاشم حداد و حواشی آن

مقاله جناب آقای مهدی نصیری با عنوانِ «غلو عرفانی؛ خطری برای شریعت و عقلانیت در حوزه‌های علمیه» در نقد مسلک و ادعاهای مرحوم «سیدهاشم حداد» موجب مناقشاتی در میان طرفداران و منتقدین این مسلک و مرام شد. در این میان برخی درصدد پاسخ بر آمدند و نکاتی در نقد مطرح شد. به نظر بنده برخی ملاحظات در خصوص مقاله جناب آقای نصیری و برخی منتقدان مطرح است که به عرض می‌رسانم.

عدم انحصار به منتقدین کلاسیک فلسفه و عرفان

انتقاد از مسلک و مدعیات طرح شده در باب مرحوم حداد و آیةﷲ تهرانی منحصر در منتقدین سنتی عرفان و  تصوف -مانند مکتب تفکیک و جریان آقای نصیری و…- نیست، بلکه دیگرانی از مدافعین عرفان را نیز دربر می‌گیرد. از جمله این منتقدین آیةﷲ سیدکاظم حسینی حائری از برجسته‌ترین شاگردان شهید آیةﷲ سید محمدباقر صدر می‌باشند. ایشان در کتاب خود با نام «تزکیةالنفس» که روحی همدلانه با عرفان دارد و از عرفائی مانند خواجه عبدﷲ انصاری، امام خمینی‏[۱]‎ ، سیدبحرالعلوم و… به بزرگی یاد می‌کنند، به انتقاد شدید از مسلک و مدعیات آیةﷲ تهرانی در کتاب «روح مجرد» می‌پردازند و در صورت صحت منقولات «روح مجرد» سید هاشم حداد را یکی از مصادیق عرفای دروغین می‌داند که به دلیل دستور به ترک واجبات، ادعاهای گزاف، نیرنگ و عوام فریبی و… از عرفان حقیقی منحرف شده است‏[۲]‎ . ایشان با ذکر عباراتی از کتاب روح مجرد و نقد و بررسی مدعیات مطرح شده در این کتاب با بهره‌گیری از قرآن، روایات و آنچه ایشان عرفان حقیقی می‌نامند به طرد مطالب مطرح شده در «روح مجرد» می‌پردازند.

از دیگر منتقدین این مسلک آیةﷲ علم‌الهدی امام جمعه کنونی مشهدند. ایشان هم از جمله کسانی‌اند که نه تنها عرفان و معنویت را آنگونه که امثال امام خمینی و علامه طباطبائی مطرح کرده‌اند قبول دارند، بلکه گاه و بی‌گاه در سخنان خود به  اشکال‌کنندگان بر عرفان و سلوک پاسخ می‌دهند و به دفاع از عرفان می‌پردازند. منتها ایشان نیز با توجه به شناختی که از مسلک ترویج شده در کتاب «روح مجرّد» دارند -که شناخت به واسطه خویشاوندی سببی با بیت مرحوم آیةﷲ تهرانی شناختی دقیق است- به نقد روش سلوکی و مدعیات این مسلک و مرام می‌پردازند. هرچند ایشان به دلیل جایگاه‌شان در مشهد از ذکر نام افراد این جریان خودداری می‌کنند، اما بر آگاهان از جریانات موجود در مشهد پوشیده نیست که مقصود ایشان از بیان جملاتی مانند «غیر از اهل بیت وابسته هیچ کس نشوید»، «غیر از ۱۴معصوم کسی تجلی‌گاه و مظهر خدا نیست»، و توصیه به لزوم پرهیز از مریدبازی آن هم در جمع طلابی که مجموعه مدیریت مدرسه نگران جذب ایشان توسط جریان آیةﷲ تهرانی بوده‌اند، چیست! و با اینکه بعضی طلاب حاضر در جلسه به بیانات منقول از علامه طباطبائی ارجاع می‌دهند، ایشان این ادعاها را رد می‌کنند و بیان می‌کنند که با علامه در ارتباط بوده‌اند و چنین مسائلی نبوده است‏[۳]‎ .

«چرا بنا داشته باشیم آیت‌اللّه حسینی طهرانی را نسبت به سایر علماء دین، تافته‌ای جدابافته بدانیم، در حالی‌که بنده از آثار ایشان استفاده کرده‌ام و از آثار سایرین هم استفاده کرده‌ام و همان‌طور که عرض شد ایشان را یکی از دانشمند مفید جهان اسلام می‌دانم و نه بیش از این. دوران این نوع عرفان‌بازی‌ها و استاد سلوکی این‌چنین‌ داشتن گذشته است»، «این مقام‌تراشی‌ها برای امثال علامه طهرانی یک نوع فرقه‌بازی است و نه عرفان»، «بنده جناب آیت‌اللّه حسینی تهرانی را یک دانشمند اسلامی می‌دانم ولی این تاریخ را، تاریخ حضور خدا توسط حضرت امام خمینی «رضوان اللّه تعالی علیه» می‌دانم و معتقد به قطب عرفانی و نیابت‌های مطرح بین عرفای گذشته نیستم»‏[۴]‎ . اینها بیانات استاد اصغر طاهرزاده است که طبق معرفی سایتشان «عمدتاً تحت تاثیر حکمت متعالیه ملاصدرا و عرفان محی‌الدین است و امام خمینی(ره) و علامه طباطبایی(ره) و آیه‌ﷲ جوادی آملی حفظه ﷲ تعالی را برای خود نمونه خوبی از تفکر دینی و تحرک سیاسی اجتماعی می‌داند». با این حال استاد طاهرزاده منکر مدعیات علامه تهرانی نیست و حتی «روح مجرد» را کتابی خوب می‌داند، اما ایشان توضیح نمی‌دهد چطور این کتاب را توصیه می‌کنند و از آن طرف نیابت و قطب عرفانی را رد، در حالی که روح و جسم این کتاب مملو از ترویج این نوع از سلوک است!؟ یا توضیح نمی‌دهند چطور ایشان را تافته‌ای جدابافته از سایر علماء دین نمی‌دانند و از آن طرف بیان می‌کنند جایگاهی را برای علامه تهرانی قائلند که برخی معاریف از شاگردان ایشان قائلند، در حالی که این شاگردان مرحوم تهرانی ایشان را «از معدود اعاظمى می‌دانند كه توانستند در عصر غيبت … چنان بر قلّه فقه ﷲ الأكبر ظفر يافته و در آن مقام منيع متمكّن گردند كه حتّى تصوّر آن براى غير اهل ﷲ ميسور نخواهد بود»‏[۵]‎ . منتقدین عارف مسلک علامه تهرانی منحصر در افراد نامبرده نیستند و حتی بنابر برخی گزارشات شاگردان اصلی علامه طباطبایی هم قائل به این امور نبودند.

تاییدات رهبر انقلاب

حجت‌الاسلام سید محمدحسین دعائی -که فرزند یکی از شاگردان مرحوم علامه تهرانی‌اند- از جمله پاسخگویان به سخنان جناب نصیری‌اند. منتها ایشان به جای پاسخگویی در زمینه غلوهای مطرح شده، بیاناتی از رهبر معظم انقلاب در تایید علامه تهرانی می‌آورند‏[۶]‎ . فارغ از بحث دلالی در باب این تاییدات، این مسئله مطرح است که آیا استناد به نظرات رهبر انقلاب استنادی برهانی است یا جدلی؟ در صورت اول -استناد برهانی- لازم است فرد تایید‌کننده در نظر فرد احتجاج‌کننده فردی عظیم‌الشأن‌تر از فرد مورد تایید باشد، اما در صورت دوم -استناد جدلی- لازم نیست فرد تایید‌کننده در نظر احتجاج‌گر عظیم‌الشأن‌تر باشد، بلکه عظمت شأن او در نگاه مخاطب کافی است، چراکه این استناد بر پایه مقبولات مخاطب استوار است، نه مقبولات احتجاج‌کننده. مروری بر نظرات آیةﷲ تهرانی در باب ویژگی‌های ولی فقیه روشن می‌کند نظر مریدان ایشان در این باب چیست.

توضیح آنکه مرحوم تهرانی از شرایط لازم برای ولی فقیه را سیر کامل عرفانی و رسیدن به مقام بقاء بﷲ می‌داند. از نظر ایشان «أعلم بايد كسى باشد كه سيرش به سوى پروردگار تمام شده، و منازل أربعه را طىّ كرده باشد، و بعد از فناء فى ﷲ به بقاء بﷲ رسيده و إنسان كامل شده باشد. چنين فردى مى‌تواند عهده‌دار اين سِمَت گردد، و إلّا نمى‌تواند متصدّى شود»‏[۷]‎ . با این توصیف نه مرحوم امام خمینی و نه رهبر انقلاب شایسته تصدی این سمت نبوده و نیستند، چراکه از نظر مرحوم تهرانی و مریدان ایشان حتی امام خمینی که عارفی چیره دست بود نیز به مرحله کمال نرسیده بود چه برسد به رهبر کنونی انقلاب! و در حقیقت آیةﷲ تهرانی خود را شایسته رهبری نظام می‌دانسته‌اند، مطلبی که در خاطره فرزند ارشد ایشان نیز آمده است: «علامه والد … یک بار فرمودند آیت‌ﷲ … (که از سوابق فعالیت‌های سیاسی حضرت علامه آگاه بوده‌اند) به بنده گفته‌اند که «من به آقای … گفته‌ام سزاوار بود که این حکومت را آقا سید محمدحسین متولی شوند» و من از وقتی این سخن را از ایشان شنیده‌ام دیگر با ایشان رفت و آمد نمی‌کنم، زیرا راضی نیستم این طور مطالبی راجع‌به بنده بیان شود»‏[۸]‎ اتفاقاً این خاطره از زبان فرزند دوم ایشان هم نقل شده است که از آنجا مشخص می‌شود منظور از نقطه چین اول آقای صدرالدین شیرازی‌اند و منظور از نقطه چین دوم امام خمینی!‏[۹]‎ دقت در این خاطره مشخص می‌کند که عدم رضایت علامه تهرانی نه از محتوا بلکه از نقل چنین مسئله‌ای پیش امام خمینی است. حال با وجود این موارد نقل مکرر تایید فردی که به جایگاهی که شایسته آن نیست تکیه زده، جدلی نیست؟ و آیا مراوده با چنین حکومتی و گرفتن پست‌های آن یک رفتار تقیه‌ای نیست؟

اختلاف برادران
حجت‌الاسلام دعایی با استناد به اختلاف دو فرزند ارشد مرحوم تهرانی و اختیار قرائت برادر ارشد، تلویحاً از زیر بار برخی ادعاها و خاطرات برادر کوچک‌تر شانه خالی می‌کنند. در حالی که این شانه خالی کردن روا نیست، چرا که دأب شاگردان برادر ارشد چنین بوده که در موارد اختلافی به سرعت واکنش نشان دهند‏[۱۰]‎ ، حال چطور بعد مدت‌ها از نشر مطالب برادر کوچک‌تر به فکر عدم تایید آنها افتاده‌اند. ضمن آنکه هیچگاه مریدان برادر بزرگ‌تر، برادر کوچک‌تر را فردی غیرموثق یا دروغگو معرفی نکرده‌اند تا نقل خاطرات ایشان با خدشه مواجه شود، بلکه حداکثر تحلیل‌ها و دیدگاه‌های برادر کوچک‌تر مورد خدشه ایشان است و آنچه آقای نصیری از قول فرزند کوچک‌تر نقل کرده‌اند تماماً خاطره است، نه تحلیل. حسن ختام این نوشتار فرمایشی از امام صادق(ع) است که خطاب به ابوحمزه ثمالی می‌فرمایند: از ریاست بپرهیز و از راه افتادنِ پشت سر شخصیت‌ها خوددارى کن. عرض کردم: فدایت شوم، [مذموم بودن] ریاست را دانستم، اما دو سوم آنچه [از اخبار و احادیث] در دست دارم، از همین راه افتادن دنبال رجال و شخصیت‌هاست. حضرت فرمود: درست متوجّه نشدى، بلکه مقصود این است که مبادا کسى را غیر از حجّت [خدا] عَلَم کنى و هرچه مى‌گوید تصدیق نمایى‏[۱۱]‎ .

Exit mobile version