تبليغ دين و بيان احكام و قوانين اسلام
يكی از مهمترين اقدامات امام كاظم(ع) در راستای گسترش فرهنگ دينی در جامعه، تبليغ و اشاعه اسلام ناب بود. احكام و قوانينی كه از جانب امام كاظم(ع) تبيين میشد از علم امامت وی سرچشمه میگرفت و بنابراين در صورت وجود زمینه و عرضه اين علوم و احكام دينی، جامعه در مسير هدايت صحيح قرار میگرفت. اما اين مسأله، چيزی نبود كه عباسیان تاب ديدن آن را داشته باشند؛ بنابراين، از همان ابتدا شرایط را بر امام کاظم(ع) سخت و محدود کردند.
امام كاظم(ع) با علم به اينكه در شرايط آن روز امكان رويارويی سياسی و نظامی وجود ندارد، راه مبارزه فرهنگي را در پيش گرفت كه يقيناً بهترين و مطمئنترين روش در راه اعتلای فرهنگ دينی در جامعه بود. از جمله شیوههای مبارزهی فرهنگی حضرت میتوان به این موارد اشاره کرد: پاسخ به سؤالات و شبهاتي كه برای مردم در اين زمان ايجاد شده بود؛ موعظه و خطابه برای عموم مردم و همچنين خواص آنها در فرصتهای مناسب؛ بیان احاديث، ادعيه و اذكار که در تربيت و ارشاد بسيار مؤثر بود. ضمن اينكه امام كاظم(ع) قطعاً نگاهی هم به شرايط جامعه داشت تا در هر زمان كه امكان فعاليت نظامی وجود داشته باشد، از اين موقعيت درصدد براندازی نظام طاغوت بهرهبرداری كند.[۱]
ارشاد و هدایت مردم
ارشاد مردم به راه حق و راهنمايی به راه راست از جمله مهمترين كارهای اصلاحی است كه امام كاظم(ع)، توجه خاصی به آن داشت؛ به بركت راهنمايی و موعظه آن بزرگوار بود كه برخی فریفتگان دنیا از گمراهی و ضلالت خود دست برداشتند و از بهترين مؤمنان گشتند.[۲]
امام كاظم(ع) اهل كنارهگيری از مردم و گوشهنشينی نبود؛ او همانند ساير ائمه(ع) هم در امور اجتماعی و روابط با مردم و رسيدگی به مشكلات آنها كوشا بود و هم در عبادات فردی نمونه يك انسان عابد بود؛ اين اجتماع خصوصيات متضاد در حد اعلا، خاص خاندان عصمت و طهارت است. در رهگذر اين ارتباطات با مردم، افراد بسیاری پس از آشنايی با خصوصيات روحی و اخلاقی امام، شيفته وی میشدند و در حلقهی مریدانش جای میگرفتند.
از ديگر برنامههای امام كاظم(ع) در ادامه مسير هدايت مردم، دعوت آنها به تعقل بود. توصيه به تحقيق و تعقل از جمله اقداماتی بود كه ظاهراً برای بنیعباس، دردسرآفرين محسوب نمیشد. آن حضرت میکوشید حتی برای لحظهای مردم را به انديشيدن و تعقل وادارد.
مبارزه با فرقهها و جريانات فكری منحرف
عصر امام كاظم(ع) از ديد فرهنگی عصر ظهور و بروز مكتبها و خطوط فكری در جامعه اسلامی و عصر برخورد انديشههاست؛ مكاتب گوناگون و فلسفههای مختلف فرصتی برای بروز و ظهور يافتند و این مسأله آثار مثبت و منفی فراوانی را هم بهدنبال داشت. جنبهی مثبت آن این بود که علم و فكر و تحقيق توسعه يافته و بسياری از حقايق در پرده و استتار، علنی و آشكار شدند؛ مسلمانان با فلسفهی يونان و افكار علمای آنها آشنا گشتند و توانستند آنها را با افکار و اندیشههای اسلامی مقایسه نمایند و حتی در سايه مصاحبهها و مناظرهها، مبانی فكری خود را به ديگران القا كنند. وجه منفی آن هم این بود که كه بهدلیل ناآگاهی عامهی مردم، برخی از آنان سردرگم و منحرف شدند.[۳]
اصولاً فرقههای مذهبی بیپايهواساس زمانی فرصت جولان پيدا میكنند كه مردم بهلحاظ بنيه مذهبی ضعيف باشند و حکومت هم با اين جريانات همراهی نماید – يا حداقل مانع پيشرفت آنها نشود – كه در زمان بنیعباس هر دوعامل وجود داشت. لذا برای جلوگيری از اين حركت ويرانگر كه میتوانست تبعات بسيار نامطلوبی برای جامعه مسلمين داشته باشد، به مرجعی نیاز بود كه تأثيرات نامطلوب اين گرايشات انحرافی را خنثی و در صورت امكان آنها را از بين ببرد.
در آن دوران علاوه بر وجود فرقههايی همچون معتزله، قدريه، مرجئه، مشبهه و… تشيع هم به شاخههايی تقسيم شده بود كه از مهمترين آنها اسماعيليه و زيديه بود. البته در اين بين عدهای هم در حق اهل بيت(ع) غلو كردند که به غاليان مشهور شدند؛ اين افراد در موارد بسیاری توسط ائمه(ع) مورد لعن و نفرين قرار گرفتند.
در اين دوران امام كاظم(ع) بهشدت با فرقهگرايی، افكار انحرافی و افکار الحادی و کفرآمیز – که از خطرناکترین تبلیغات در این دوره بود، مخالفت میكرد. آن حضرت همچنين به شاگردان خود توصيه میكرد از تكروی و كجروی بپرهيزند و پس از آموختن علوم و معارف از مكتب اسلام اصيل پيروی كنند و به فرقهگرايان و فرقه سازان نپيوندند.[۴]
تأكيد و حمايت از گسترش علوم و فرهنگ
در دوران زندگانی امام كاظم(ع) فرهنگ و علوم بهشدت در حال رشد و توسعه بود؛ این مسأله علل مختلفی داشت؛ از جمله: ارتباط با دنيای غرب، تأكيد دين اسلام و قرآن بر آموزش علوم و ياددادن آن به ديگران، سنت پيامبر(ص) و ائمه و احاديث فراواني كه از ايشان در اين مورد نقل شده است و همچنين فتوحات اسلام كه مسلمانان را با تمدنهای ديگر آشنا ساخته بود و… . درمجموع، ابتدای عصر عباسی مصادف بود با جوشش خارقالعادهی فرهنگی. (بورلو، تمدن اسلامی، ص۱۳۴)
در اين زمان لازم بود تلاشهای فراوانی که ائمهی پیشین در زمینهی فرهنگ آغاز کرده بودند – و بهویژه امام صادق(ع) ابعاد تازه و گستردهای به آن داده بود – دنبال شود و به نتايج مطلوبتری برسد؛ رها كردن اين حركت از سوی امام كاظم(ع) و امامان پس از آن حضرت، چهبسا موجب هدر رفتن تلاشها و كوششهای پيشوايان پيشين میشد؛ خصوصاً که دستگاه خلافت عباسی در دوران امامت امام صادق(ع) به عمق حركت فرهنگی امامان پی برده بود و به همین دلیل بخش اعظم توان خود را برای رویارویی با پیشوایان معصوم، بر همین محور متمرکز کرده بود.[۵]
یکی دیگر از زمینههای فعالیت امام کاظم(ع) در حوزهی علوم و فرهنگ، تربيت شاگرد بود که علیرغم شرايط سختی كه از سوی عباسيان و مخالفان حضرت اعمال میشد، نتايج خوبی در اين زمينه بهدست آمد. يكی از عوامل پيشرفت فرهنگ و تمدن اسلامی در سالهای بعد، همين شاگردان عالم و با تقوای تربیتشدهی مکتب اهلبیت(ع) بود.
مناظرات علمی
نتايج مناظرات علمی بين شخصيتهای علمی بزرگ میتواند بهعنوان دليلی برای اثبات فضيلت علمی يكی از طرفين باشد و بعضاً بهعنوان نماد برتری يك مكتب در مقابل مکاتب دیگر درنظر گرفته میشود. يكی از دلايل حضوريافتن امام در جلسات مناظره، آگاهسازی مردم از ماهيت مكاتب و فرق ساختگی بود. اين اقدام امام كاظم(ع) علاوه بر برداشتن پرده از چهره درونی و بیمايه اين مكاتب و گروهها، اهميت ديگری هم داشت: جذب مردم بهسوی علوم اصيل اسلامی و خاندان عصمت و طهارت(ع). حضرت علاوه بر اينكه خود شخصاً در برخی مناظرات شركت میكرد، عدهای از شاگردان نخبهی خود را هم برای اين كار تربيت كرده بود. در كتاب احتجاج طبرسی تعدادی از مناظرات امام كاظم(ع) آورده شده است.
در دوران امام کاظم(ع) بهدليل افزاش تعاملات سياسی، اقتصادی و فرهنگی، عدهای از شخصيتهای سياسی، بازرگانان و علما از نقاط مختلف جهان به سرزمينهای اسلامی میآمدند و بعضاً با انبوهی از سؤالات و شبهات در مورد آخرين دين الهی مواجه بودند. چهبسا این افراد در صورت دریافت پاسخهای صحيح، روشن و مستدل، مسلمان میشدند و بهعنوان يك مبلّغ به سرزمينهای خود باز میگشتند. هرچند خلفای عباسی – با علم به موقعيت ممتاز علمی و دينی امام كاظم(ع) – اين افراد بيگانه را به امام كاظم(ع) ارجاع نمیدادند.
حسینعلی عبداللهی
با تشکر:قابل استفاده بود.