حجتالاسلام دکتر منصور میراحمدی
(رییس پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)
برگزاری چنین بزرگداشتی بهانهای است برای تجلیل از پژوهشگری ارزشمند که نماینده جریان فکری و اندیشهای در حوزه علمیه قم است که خوب درخشیده است و خدماتی داشتهاند. این جلسه قطعاً بزرگداشت یک اندیشه و فکر نیست؛ بلکه بزرگداشت یک جریان فکری است که توانست در وجود شریف وی باعث بهوجود آمدن دونکته گردد که نتیجهی آن خدمات علمی ارزندهای به جامعهی علمی کشور بود:
نکته اول: اینکه این اندیشه و فکر صرفاً انتزاعی نبود؛ بلکه دغدغهمند و ناظر به واقعیتهای بیرونی جامعه بود. تلاش مرحوم میرمدرس این بود که فکر و اندیشه را در رابطه با مسائل و مشکلات جامعه ببیند و راهحلها و راهکارهایی برای حل آنها پیشنهاد دهد. تلاشش این بود که در مسیر نیازمندیها قرار بگیرد؛ مسیری که پرسشهای واقعی جامعه را در عرصه خاص نشان میدهد. او توانسته بود فکر و اندیشه خود را با واقعیتهای روز و نیازمندیهای حوزه علمیه قم گره بزند؛ این دغدغهمندی و جهتگیری کاملاً در آثار، مقالات و کتبهایش دیده میشد.
نکته دوم: فکر و اندیشهی جهتمندِ مرحوم میرمدرس، همراه با اخلاق و موازین اخلاقی بود؛ پژوهشگری با رعایت موازین اخلاقی. او توانست فکر و اندیشهی ناظر به واقعیت بیرونی را با اخلاق همراه کند و توانست از این حیث تأثیر خودش را در شعاع فکری خودش بگذارد. همکاری چنین کسی در پژوهشکده، افتخاری برای ما بود.
حجتالاسلام دکتر محسن مهاجرنیا
(رییس دبیرخانه انجمنهای علمی حوزه علمیه قم)
یکی از ویژگیهای مرحوم میرمدرس – که از ابتدای طلبگی همراه وی بود – روحیه پژوهشگری بود. سال ۶۰ بنده به همراه مرحوم میرمدرس وارد حوزه شدیم. در اوایل دهه هفتاد وی توانست اولین اثر خود را – که حاصل کلاسهایی بود که بهنام تحریرات سیاسی در دفتر تبلیغات اسلامی بزگرار شده بود و با هم شرکت کرده بودیم – تحت عنوان «متد تحلیل پدیدههای سیاسی» به چاپ برساند. در پایان آن کتاب، تحلیلی خواندنی راجع به نرمش قهرمانانه و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ نوشته بود. دهه هفتاد، اثر دوم آن مرحوم با عنوان «کوروش و ذوالقرنین از دیدگاه تاریخ و آیین» بود. از مباحث مطرح در آن دوران این بود که آیا ذوالقرنین همان کوروش است؟ در تفسیر المیزان، علامه طباطبایی اشاراتی دارد و احتمال داده که ذوالقرنین همان کوروش است. برخی دیگر نیز همین اعتقاد را داشتهاند و البته این دیدگاه مخالفینی هم دارد. خلاصه این موضوع مورد توجه مرحوم میرمدرس قرار گرفت و سال ۱۳۷۳ش این کتاب را چاپ کرد. در دهه هشتاد نیز دو کتاب از آن مرحوم به چاپ رسید. یکی از چالشیترین موضوعات، بحث دوم خرداد بود و مرحوم میرمدرس کتابی در جهت نقد جامعه مدنی با عنوان «جامعه برین» و با زیرعنوان «جستاری در جامعه مدنی و جامعه دینی» تألیف کرد. در سال ۱۳۸۲ش بهمناسبت سالی که مقام معظم رهبری آن سال را بهنام عزت و افتخار حسینی نامگذاری کردند، مرحوم میرمدرس کتابی با عنوان «عاشورا در آیینه زمان» نوشت که تحلیلی نو بود از فضای شکلگیری عاشورا.
در دهه نود در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، موضوعی تحت عنوان مدیریت تحول سیاسی در حوزه – که بهمناسبت دیدگاه مقام معظم رهبری در مورد تحول در حوزه بود – داشتیم. از مرحوم میرمدرس – با توجه به اینکه مسئولیت ستاد پیگیری منویات مقام معظم رهبری را داشتند – تقاضا کردیم تا در اینزمینه همکاری کنند و ایشان هم قبول کردند. نتیجهی آن، آخرین اثر ایشان بود که امروز رونمایی میشود: «مدیریت تحول سیاسی در حوزههای علمیه». در این اثر، مباحث و موضوعات مختلفی آمده است؛ از جمله چهار سطح در عرصه تحول در حوزه در بیان شده که به آنها اشاره میکنیم.
سطح اول: اولین سطحی که در کتاب به آن توجه شده – و تحول مبتنی بر آن است – این است که قبل از آنکه به فکر تحول بیفتیم باید به سمت چشماندازها، اهداف و مأموریتهای تحول برویم و آنها را مشخص کنیم. بدون داشتن چشماندازِ کلان و مأموریتها نمیتوان از تحول صحبت کرد. پس در گام نخست، داشتن یک الگوی تحول، ضروری است. در حوزه هم اوایل برخی مخالف بودند؛ چون فکر میکردند حوزه با تحول خراب میشود و این بهدلیلِ این بود که تصوری از الگوی مناسب نداشتند.
سطح دوم: سطح دیگر از تحول که از منظر پژوهشی به آن نگاه میکنیم اولویتگذاریهای پژوهشی است. یعنی وقتی در حوزه میخواهیم به سمت تحول برویم، باید ببینیم اولویت پژوهشی ما چیست. متأسفانه امروزه به اولویتبندی پژوهشی توجه نمیشود؛ بدون اولویتبندی پژوهشهایی انجام میشود و باعث میشود دهها کتاب در حوزههای مختلف نگاشته شود که بسیاری از آنها تکراری است. بالاخره ظرفیتها، مزیتهای نسبی و امکانات حوزه محدود است و با توجه به آنها باید تصمیم بگیریم. اکنون در حوزه ظرفیت فوقالعادهای داریم؛ مثلاً در انجمنهای علمی حوزه نزدیک به سه هزار نخبه فکری داریم؛ اما استفاده از این ظرفیتها بسیار کم است و اگر میخواهیم حوزه متحول شود باید از اینها استفاده کنیم. در کنار این ظرفیتها، بحث مزیتهای نسبی ماست؛ توجه به مزیت نسبی از مسائل بسیار مهم در تحول است. استفاده از فرصتها، مطلب دیگری است که اگر در زمان خودش، از این فرصتها استفاده نکنیم، شاید هیچوقت دیگر فرصت آن پیش نیاید و شرایط برای تحول آماده نباشد. تهدیدهای بسیاری که در حوزه پژوهش با آن مواجه هستیم، آفتهای زیادی که امروزه میبینیم: تکرارهای ممل در عرصه پژوهش، تعلیقنگاری، حاشیهنگاری و… هرچند امروزه در زمینهی فقه بهتر شدهایم. در گذشته اکثر آثار حوزه، شرح و تعلیق بر همین آثار موجود بود و آن قدر متورم میشد که کسی جرأت نقد نمیکرد و به سمت سادهسازی آنها نمیرفت. همین الآن بسیاری از آثار فقهی و اصولی که در حوزه داریم – مثل کفایه – را هنوز بعد از دویست سال نتوانستیم سادهسازی، بهروز و حتی قابل فهم برای عموم کنیم. آنقدر ثقیل و بغرنج است که اگر کسی یک صفحه از آن را خوب ترجمه کند، برای خبرگان مجتهد میشود. این یعنی اینکه هنوز در عرصه دانشی تحول آنچنانی نداشتیم و در دویست سال پیش ماندیم. دیگر آنکه در عرصه پژوهشی به خلأها توجه نمیکنیم؛ با وجود دویست مرکز پژوهشی در قم، هنوز کسی به سمت خلأها نمیرود و کارها گاه موازی و تکراریاند و گاه اولویت درجه یک نیستند.
سطح سوم: سطح سوم، توجه به اقتضائات زمان و مکان است؛ بهویژه در ارتباط با نظام اسلامی. تعبیر زیبایی که مقام معظم رهبری سالهای پیش در ارتباط با دفتر داشتند این بود که دفتر باید تقویتکننده مبانی تئوریک نظام اسلامی باشد. واقعاً اگر بخواهیم ارزیابی کنیم، چه مقدار عرصه پژوهشی ما مشکلات نظام را مورد پوشش قرار میدهد؟ یا نکتهای که ایشان در دیدار با مسئولین دفتر داشتند و فرمودند دفتر بخش روشنفکری دینی حوزه است. خوب این روشنفکری دینی یعنی چه؟ ویژگیها و مختصات آن که مصداقش دفتر است چیست؟ این بحث از بحثهای تناقضنما و پارادوکسیکال در عرصه دانشگاهی است و از میان پژوهشگران دینی کسی کار جدی نکرده است. در همین بازار پژوهشی ما پس از تجربه ۳۷ ساله و تجربه نظام ولایی در کشور، کتابی نوشته شده و در آن گفته شده است که ولی فقیه میتواند خودش متصدی کل حکومت شود و نیازی به قوای حکومتی ندارد؛ خودش میتواند قوه مجریه، مقننه و قضاییه داشته باشد و دست خودش باشد! بعد از ۳۷ سال تجربه اسلامیت و جمهوریت ما میگوییم اسلامیتِ نظام به قوا نیاز ندارد! این چه کمکی به تقویت نظام اسلامی میکند؟ یا میگوییم اصل در جمهوری اسلامی، حکومت اسلامی است و جمهوریت آن تشریفاتی است و رأی مردم تشریفاتی است. بعد از این همه انتخابات که در نظام برگزار کردیم، این صحبتها چه کمکی به تربیت مبانی تئوریک نظام میکند. یا پس از فرمایشات مقام معظم رهبری در ارتباط با مردمسالاری دینی، نمیشود گفت مردم نقشی ندارند. بنابراین در عرصه پژوهش، تهدیدهای جدی و مسائلی که به زمان و مکان توجه ندارند، بسیار زیاد است.
سطح چهارم: سطح چهارم بحث مربوط به نهضت نرمافزاری و تولید علم و الگوی اسلامیسازی معرفت و بحثهایی از این قبیل که مقام معظم رهبری ضرورت آن را احساس کردند. این نهضت جز از حوزه از جای دیگری بر نمیآید؛ متصدی آن حوزه است. حال پس از ده سال در عرصه پژوهش، آیا واقعاً ما موفق شدیم این نهضت را راه بیندازیم؟ یا بحث کرسیهای نظریهپردازی که رهبری فرمودند در حوزه باید راه بیفتد؛ چه مقدار موفق شدیم و چند نظریه به ثبت رساندیم؟ البته این مشکل کلی در کشور است؛ چون در دفتر کرسیهای نظریهپردازی که در وزارت تشکیل شده است، ۹۹ درصد نظریاتی که دفاع شده است، مربوط به حوزویان است. ولی واقعاً در این عرصه، خلأ داریم و کار جدی نکردیم. پژوهشّهای ما سرگرم کارهای بنیادیاند و زمان را فراموش کردهاند. الآن در عرصه مسألهشناسی و در عرصه زندگی سیاسی جاری، واقعاً نیاز به پژوهش داریم. پژوهش ما از زندگی سیاسی جاری بریده است؛ نظریات ما عمدتاً اگر هم صدق بکند، به سمت مباحث بنیادی و کلانی رفته است که فعلاً به درد جامعه امروز ما نمیخورد. ما الآن گرفتار روزمرگی و کارهای بنیادی هستیم؛ کارهایی که معلوم نیست چه زمانی قرار است بهکار آیند! این خلأ کاملاً ملموس است؛ تحول علمی و پژوهشی در این حوزه باید باشد؛ در غیر این صورت، انتظار حوزه انقلابی و تحول شعار خواهد بود.
بنابراین در این عرصه باید کار کرد؛ بهویژه نقد و مناظره. سال گذشته حجتالاسلام والمسلمین جعفری گیلانی گزارشی از کرسیهای نظریهپردازی خدمت مقام معظم رهبری داده بودند؛ ایشان فرموده بودند در زمینه مناظره چه کردهاید؟ همچنین فرمودند مناظره برای بنده بسیار مهم است. ما چه مقدار ظرفیت مناظره در حوزه بهوجود آوردهایم؟ باید دیدگاههای رقیب در اینجا مطرح و دربارهی آنها مناظره شود. تحول بدون فضای آزاداندیشی، واقعاً مقدور نیست.
عرصهی دیگری که ما شدیداً درارتباط با آن دچار خلأ هستیم، عرصهی بینالملل حوزه است؛ رسالت جهانی حوزه. تحولاتی که در منطقه و بهویژه منطقه اسلام شکل گرفت، بهار عربی و… چه نتایجی داشت؟ انقلاب اسلامی چه بدیلی ارائه کرد؟ در همین مصر و تونس و لیبی که انقلاب شد، گفتند الگوی انقلاب اسلامی برای ما مناسب نیست؛ چرا؟ چون الگوی منقحی نیست؛ یک الگوی کاملاً شیعی است؛ نه الگویی فراگیر. بنابراین آنها رفتند بهسمت الگوی ترکیه. امروزه هم الگوی سلفی و داعشی حرف اول را میزند. ما در حوزه – متأسفانه – الگوی مثبت و قابلارائهای که بتوان با آن زندگی کرد را تبیین نکردهایم و حوزهی پژوهشی ما در این عرصه بسیار فقیر است. همین الان در کل حوزه، یک دکترای روابط بینالملل نداریم؛ این یک نقیصه است. الان اگر بخواهیم به دنیا خوراک بدهیم و حوزه انقلابی داشته باشیم یا بخواهیم با الازهر و حوزههای اهل سنت گفتوگو کنیم، الگوی ما چیست؟ توشه ما کدام است؟ با چه تجربهای؟ بنابراین تحول در حوزه به این سطوح تحول که بر اساس کتاب مرحوم میرمدرس نگاشته شده است و اندک بازسازی در آن صورت گرفته است؛ نیازمند میباشد.
حجتالاسلام دکتر احمد واعظی
(رییس دفتر تبلیغات اسلامی)
در مدت چندسالی که با ایشان همکاری داشتیم، یک ویژگی برجستهی ایشان، تعلق خاطر و عواطف شدید و باور عمیق به انقلاب و رهبری و نظام بود و تقریباً احساس مسئولیت زیادی نسبت به صیانت از نظام داشتند.
مرحوم میرمدرس از صفحه ۱۱۶ کتابی که اخیراً از ایشان چاپ شده وارد بحث انقلاب شدهاند. اخیراً در جلسهای که به همراه برخی طلاب خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم ایشان تأکید داشتند که وجه انقلابی حوزه حفظ شود که در این صورت حوزه محفوظ میماند. به همین دلیل بنده در این جلسه مقداری راجع به حوزه انقلابی و وجه انقلابی آن صحبت میکنم. بابی که رهبری در رابطه با حوزه انقلابی باز کردند، احتیاج به بحث و نظر و کار و تلاش در ابعاد مختلف دارد (باید از مباحث شعاری پرهیز کنیم). اگر بخواهیم ابعاد این مسأله را موشکافی کنیم و برای اینکه متن و بطن حوزه انقلابی بماند و این انقلابیبودن رشد و تعالی پیدا کند، باید دربارهی ابعاد مختلف آن بحثهای جدی داشته باشیم. انواع و اقسام نشستهای علمی، جلسات کارشناسی در زوایای مختلف در محورهایی چون: نسبت روحانیت با نظام، نسبت روحانیت با سیاست و تعهدات روحانیت نسبت به انقلاب و بحثهای مفهومی نسبت به خود این حوزه انقلابی که حوزه انقلابی یعنی چه؟ مؤلفههای این انقلاب چیست؟ در زمان حاضر با توجه به مراحلی که انقلاب و نظام طی کرده است، انقلابی بودن حوزه چه معنایی میتواند داشته باشد؟
مرحوم میرمدرس در صفحه ۱۱۶ کتابش تعبیری دارد که میگوید: «انقلابی و غیرانقلابی، به اعتبار نوع نسبت با انقلاب اسلامی و اندیشههای امام خمینی(ره) تقسیم میشود؛ یعنی آنان که اندیشه امام را میپذیرند و نسبت مثبتی با انقلاب اسلامی برقرار میکنند، انقلابی میشوند و آنان که نسبت مثبتی برقرار نمیکنند، غیرانقلابی میشوند». این تعریف یک سطحی دارد و یک عمقی؛ اگر بخواهیم به سطح این تعریف اکتفا بکنیم، ممکن است سوءتفاهمی ایجاد شود و آن اینکه اساساً انقلابی و غیرانقلابی و حوزه انقلابی و غیرانقلابی، امری عارضی است؛ یعنی وقتی پدیدهای بهنام حضرت امام(ره) ظهور کرد و اندیشهای را شکل داد، زمینه و موضوع انقلابی و غیرانقلابی مطرح شد و اگر امام نبود و اگر انقلاب اسلامی بهوجود نمیآمد، اساساً تقسیم حوزه به انقلابی و غیرانقلابی، بلاموضوع میشد. یک عارضهای عارض شد و حادثهای اتفاق افتاد و آن افکار باعث شد این تقسیمبندی زمینه پیدا کند. اگر امامی نبود و انقلابی محقق نمیشد، اساساً طرح بحث حوزه انقلابی و غیرانقلابی، بلاموضوع میشد.
اما نگاه عمیقتری نیز وجود دارد و آن اینکه عنوان انقلابی و غیرانقلابی و حوزه انقلابی و حوزهی غیرانقلابی، عنوان مشیری است که اشاره دارد به مجموعهای از ارزشها و مجموعهای از جهتگیریهایی که اگر باشد، آن حوزه انقلابی است و اگر نباشد غیرانقلابی. در چنین وضعیتی، نقش امام، نه در تأسیس این ارزشها و رویکردها، بلکه در عملیاتیکردن و عینیت بخشیدن به این ارزشها و جهتگیریها مطرح میشود. حوزه و روحانیت انقلابی، مؤلفههایی دارد که اگر باشد میشود انقلابی و اگر نباشد میشود غیرانقلابی. این ویژگیها و مؤلفهها را امام تأسیس نکرده؛ بلکه تجمیع تئوریک کرده و موفق شده اینها را بهمنصه ظهور برساند و نظامی را تشکیل دهد و این روح را در حوزه بدمد. بنابراین حوزه انقلابی و غیرانقلابی، انشاء و تأسیس امام نیست.
به تعبیر دیگر، حوزه مطلوب و آرمانی مؤلفههایی دارد؛ برخی از این مؤلفهها، مؤلفههای شناختهشده و مجمععلیهاست و همگان معترفند که اینها کمالات و فضائل یک حوزه مطلوب و آرمانی است؛ همه قبول دارند که علمیت و اجتهاد و تقلای علمی از مؤلفههای حوزه مطلوب است؛ همه قبول دارند تقوی و تدین از مؤلفههای یک روحانی مطلوب و آرمانی است؛ همه قبول دارند اخلاقمداری و معنویتگرایی مطلوب است. بنابراین، حوزه مطلوب و آرمانی یک سری مؤلفههایی دارد که همگان تقریباً بدان اذعان دارند. سخن در این است که انقلابیبودن یکی از مؤلفههای حوزه مطلوب و آرمانی است که البته این مؤلفه و این وجه از وجوه حوزه مطلوب و آرمانی، مجمع علیها نیست و برخیها ممکن است قبول نداشته باشند که این ویژگی از ویژگیهای حوزه مطلوب و آرمانی است. کاری که حضرت امام کرد بیانکردن، برجستهکردن و عملیاتیکردن این مؤلفه است؛ اینکه اگر این جهت نباشد، حوزه و روحانی کمالیافته و ایدهآل نیست.
این انقلابیبودن دو وجه دارد: وجه معرفتی و بینشی و وجه رفتاری و عملکردی. در وجه معرفتی و بینشی، روحانیای که در نگاه معرفتی و شناختیاش نسبت به دین و جامعه اسلامی، این عناصر بینشی وجود داشته باشد یک روحانی انقلابی است و حوزهای که در بطن و متنش این نگاه معرفتی وجود داشته باشد میشود حوزه انقلابی. ارکان این نگاه معرفتی چهار مورد است:
- تفسیر سیاسی و اجتماعی از اسلام: یا به تعبیر دیگر اعتقاد به پیوند ذاتی میان اسلام و سیاست؛ نه پیوند تاریخی. برخی معتقدند بهعنوان حادثه و واقعه چنین اتفاق افتاد که مردم زمان رسولﷲ(ص) به ایشان اقبال کردند و ایشان را امین خود قرار دادند و پیامبر(ص) تأسیس حکومت کرد؛ والّا در بطن و متن آموزههای دینی دعوت به تأسیس حکومت و دعوت به تلفیق دین و سیاست نیست. بنابراین کسی میتواند یک روحانی انقلابی و حوزهای میتواند انقلابی باشد که در نگاه معرفتی و بینشی خودش چنین تعریفی از اسلام داشته باشد که اسلام عجین با سیاست است و پیوند آن ذاتی است. به تعبیر دیگر، دین وجه اجتماعی و سیاسی دارد؛ نه اینکه سیاست عارض بر دین باشد و اتفاق تاریخی باشد که در زمانی برای رسولﷲ(ص) و در برهه کوتاه چهارساله و اندی برای امیرالمؤمنین(ع) اتفاق افتاد.
- اعتقاد به فقه حکومتی: بنده در همایش فقه و هنر، به تفصیل فرق فقه حکومتی و فقه سیاسی را بیان کردم. بسیاری به اشتباه گمان میکنند فقه حکومتی همان فقه سیاسی است. فقه حکومتی بینش است؛ یعنی از منظر حاکمیت به مقولات فقهی نگاهکردن. در چنین منظری حتی عبادیات و مسائل عبادی هم ممکن است وجه حکومتی پیدا کنند. مثلاً ممکن است از فقیهی پرسیده شود آیا فلان قسم هنرورزی مجاز است یا غیرمجاز؟ این میشود فقه فردی. اما در فقه حکومتی، فقیه به مقوله هنر از منظر حکومتی نگاه میکند؛ یعنی ظرفیت هنر برای جامعه اسلامی از جهات مثبت و منفیاش و ظرفیتی که هنر میتواند برای رشد و کمال جامعه اسلامی داشته باشد.
- عدم تفسیر انزواطلبانه از دین و دینداری: مثلاً در بحث انتظار و مهدویت، از منظر انزواطلبانه نگاهکردن به مهدویت یک بینش است و از منظر غیرانزواطلبانه همین مهدویت و انتظار، پویایی و تحرک اجتماعی ایجاد میکند. این بینش و وجه معرفتی است که حوزه و روحانی انقلابی، هرگز این نگاه انزواطلبانه را به دین و دینداری ندارد.
- آگاهی و بصیرت سیاسی: حوزه و روحانی انقلابی، آگاه و بصیر به شرایط سیاسی – اجتماعی جامعه خودش و جامعه اسلامی است. دشمنشناسی که مقام معظم رهبری هم بر آن تأکید دارند، یکی از زیرمجموعههای آگاهی و بصیرت سیاسی است.
موارد ذکرشده، محورها و شاخصههای اصلی وجه معرفتی حوزه انقلابیاند . در وجه رفتاری و عملکردی هم برخی ویژگیها و عناصر، تأمینکننده حوزه انقلابی هستند:
- مردمی و خدوم بودن: حوزه فقط در بستر فکر و اندیشه و تولید علم و تقوای فردی و معنویتگرایی فردی خلاصه نمیشود؛ حوزه باید خدوم باشد. اگر روحانیت شیعه امروز این جایگاه و منزلت اجتماعی را دارد و بین تودههای مردم جایگاه دارد، می بینیم اینگونه بوده که روحانیت ملجأ و پناه مردم بوده است و بسیاری از خیرات اجتماعی بهدست روحانیت و مرجعیت در بستر جامعه جریان پیدا میکرده است.
- ظلمستیزی و یاور مظلومان بودن.
- سیاستورزی اخلاقمدارانه: آگاهی سیاسی غیر از سیاستورزی است. لازمهی حوزهی انقلابی، آگاهی سیاسی است؛ نه سیاستورزیِ آحاد روحانیت و طلاب. بنابراین، حوزه، فعال سیاسی نمیخواهد؛ بلکه آگاه سیاسی میخواهد. البته آن دسته از روحانیت که بنا به تشخیص و وظیفه، فعال سیاسی میشوند، باید معنویتمحور و اخلاقمدار باشند. بنابراین آگاهی سیاسی، خصیصهای عام برای روحانیت و حوزه است؛ ولی فعالسیاسیبودن لازمه انقلابی بودن نیست.
- حقمداری و حقگویی.
- هدایتگر و ناصح سیاسی بودن: شغل روحانیت هدایتگری مردم است و این هدایتگری وجه سیاسی هم دارد. در امور سیاسی، روحانی باید هادی و ناصح باشد. اینجا نیز خلط مبحث نشود؛ معنی این نیست که روحانیت و حوزه خودشان را در حد یک حزب سیاسی تنزل دهند که در انتخابات نامزد معرفی کنند. هر حوزهای در هر شهرستانی و هر استانی وظیفه خودش بداند که مثل یک حزب سیاسی در انتخابات گوناگون عمل نکند. آن چیزی که شاخص عملکردی و رفتاری روحانی در ُبعد انقلابی بودن است، هدایتگری و ناصح سیاسی بودن است؛ نه فعال سیاسی. حوزه و روحانیت باید متکفل رشد، ارتقای فرهنگ سیاسی جامعه و متکفل صیانت از ارزشهای انقلاب باشند.
آیتﷲ حسینی بوشهری
این نشست بسیار ارزشمند است. مرحوم میرمدرس از دوستان صمیمی بنده بودند که بیش از دوسهسال در مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه، در جمع هیئت رئیسه مجمع در خدمت ایشان بودیم. مرحوم، شخصیتی حقیقتاً در طراز انقلاب بودند؛ دلسوزی، نگاه روشن، تحلیلهای عالمانه ایشان برای رویدادهای انقلاب در جمع هیئت رئیسه بسیار قابل استفاده بود. در برخی دورههایی که دفتر تبلیغات خبرنامهای داشتند، ایشان نقش بسیار جدی داشتند و تحلیلهای ایشان بسیار نزدیک به واقعیت بود. بنده از همینجا به خانواده ایشان و همکارانشان صمیمانه عرض تسلیت دارم و انتظار داریم که یکی از فرزندان ایشان، با تشویق حجتالاسلام واعظی و حجتالاسلام جعفری گیلانی به کسوت روحانیت درآیند و بنده نیز به سهم خودم برای تشویق و ترغیب ایشان تلاش میکنم. از برگزارکنندگان این جلسه نیز بسیار سپاسگزارم. این رسم جوانمردی است که اگر عزیزی میرود، از او یادی کنیم تا دوستان بدانند چه در حضور و چه در غیاب به فکر آنها هستیم.