اخیراً نواری در فضای مجازی دربارهی مسائل مربوط به سالهای ۶۷ و نحوهی برخورد با منافقین منتشر شده است؛ بهنظر میرسد در این مسأله باید به فرآیند نهایی اثرگذاریهایی که این نوار در عرصهی فکری و سیاسی میتواند داشته باشد، توجه ویژهای داشت. همانطور که میدانید مرحوم آیتﷲ منتظری و امام خمینی(ره) دو فردی بودند که شاید در مبارزه بیش از همه به یکدیگر نزدیک بودند؛ بهطوری که از آغاز مبارزات امام خمینی(ره) یعنی سالهای ۱۳۴۰ش، یکی از بزرگترین حامیان ایشان مرحوم آقای منتظری بودند؛ اما در یکیدوسال اواخر حیات امام(ره)، بین امام و ایشان در مورد برخی مسائل اختلافهایی بهوجود آمد که یکی از آنها مسألهی برخورد با منافین در سال ۶۷ بود. بنابراین، تصویر کلی ارتباط ایندوشخصیت، نشاندهندهی سالها همگامی و همراهی آنها در طول زندگانی علمی و مبارزاتی است. درمقابل، افرادی در حوزه بودند که پس از رحلت امام با تمسک به نظریه و خط امام، خودشان را مطیع و مرید امام معرفی کردند؛ این افراد در دوران مبارزات، همراه امام نبودند و اساتیدی بودند که در کنار حوزه مشغول به کارهای خود بودند.
نتیجهی پرداختن به این اختلافات، بهرهمندی افرادی است که تا زمان حضور امام اصولاً ارتباطی با خط یا مشی ایشان و آیتﷲ منتظری نداشتند و حتی منتقد آنها بودند؛ همان کسانی که بعدها با طرح همراهی و حمایت از انقلاب، خط امام و رهبری سعی کردند تا جایگاه دیگری در جامعه پیدا کنند.
روشن است که طرح چنین اختلافاتی – بهویژه در یکیدوسال اخیر – نمیتواند برای دوجریان علاقهمند به امام خمینی(ره) و مرید آیتﷲ منتظری مفید باشد؛ بیشترین منفعت را از طرح چنین اختلافاتی، کسانی میبرند که در سالهای طولانی مبارزه و سالهای آغازین انقلاب اسلامی با امام و آیتﷲ منتظری مخالف بودند. همچنین طرح این اختلافات، سبب خواهد شد جریان اصیل طرفدار امام مورد بیمهری واقع شود. موضوعات خاصی که بزرگان کشور و انقلاب درمورد آنها اختلاف داشته و دارند، باید در فضایی کاملاً آرام، علمی و بهدور از سیاستزدگی بررسی شوند؛ که بهزعم بنده هنوز زمان آن فرا نرسیده است. لذا طرح این مباحث در شرایط فعلی، از سوی هر جریان و هرکس، بهنفع جریان اصیل انقلاب نیست.
نکتهی مهم دیگر، فهم مطالب تاریخی در بازهی زمانی خودشان است؛ مثلاً مواضع و دیدگاههای امام(ره) را باید در بازهی زمانی خودش و با توجه به مجموعهی شرایط هردوره بررسی کرد. نمیتوان یک موضعگیری را بدون درنظر گرفتن شرایط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و نوع کنشهای طرف مقابل، مورد تحلیل قرار داد. من خصوصاً برای جوانان عزیزی که سالهای آغازین انقلاب اسلامی را درک نکردهاند – و بیشتر ازطریق خاطرات، جریانهای آن زمان را شنیدهاند – عرض میکنم که درهرحال منافقین در سالهای ۶۰ و پس از آن، از سرسختترین و جنایتکارترین دشمنان انقلاب اسلامی بودند. شاید خاطرهی ترورهای فجیع افراد توسط منافقین (مانند کشتن با تیغ موکتبری) هنوز در اذهان عدهای باشد؛ گاهی اوقات مثلاً کاسب بیگناهی را بهصرف طرفداری از انقلاب اسلامی میکشتند. اگر مجموعهی کنشهای منافقین در سالهای اولیهی انقلاب و سپس هجوم جدی آنها در اواخر جنگ (که تا نزدیکیهای کرمانشاه پیشروی کردند) را مورد توجه قرار دهیم، متوجه میشویم که نمیتوان بهسادگی نوع برخورد با منافقین را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.
جوانان عزیز بدانند که امروز در کشور همسایهی ما ترکیه، که یک کودتای نافرجام صورت گرفت و در نهایت حدود ۳۰۰ نفر کشته شدند، رهبران ترکیه به خود اجازه دادند حدود ۸۰ هزار نفر را از کار یا سمتهایشان برکنار کنند. همچنین اعلام کردند که ما باید قوانین را مجدداً طراحی یا تعویض کنیم تا بتوانیم کودتاگران را اعدام کنیم! حرکت منافقین در سالهای ۶۷ و حمله به جنوب و غرب ایران با حمایت صدام و کیلومترها پیشروی در خاک کشور – که به قتل تعداد زیادی از رزمندگان اسلام منجر شد – و همچنین نوع حرکتهای سرکوبگرانهی آنها در مقابل انقلاب، بسیار زیانآورتر، مرگبارتر و اثرگذارتر از کودتای محدود و نافرجام ترکیه بود. بنابراین نمیتوان به سادگی مسائل آن روز را بدون درنظر گرفتن زمینهها مورد تحلیل قرار داد.
دربارهی موضوع مورد بحث، آنچه بیشتر مورد اختلاف آیتﷲ منتظری و مرحوم امام(ره) است، بحثهای سیاسی و موضوعی است؛ نه بحثهای حکمی. بهتعبیر دیگر، دربارهی حکم کسی که عنوان مفسد فیالارض یا محارب بر او صدق کند، اختلافی دیده نمیشود (حکمش در قرآن کریم و سنت روشن است)؛ اختلاف در نحوهی تطبیق این عنوان بر افراد و سوءاستفادههای احتمالی است.
بنده فکر میکنم که طرح این موضوع بهمعنای نادیدهگرفتن همراهی، همفکری و همسنگری سالیان طولانی امام خمینی(ره) و آیتﷲ منتظری و پرداختن به دوسه مسألهی اختلافی آنهم در سالهای نهایی عمر امام است. شاید کمی بیانصافی باشد که آن همراهی و همگامی را کنار بگذاریم و مدام این چندمسأله را برجسته کنیم.
بنابراین در اصل مسأله نظر هردوبزرگوار یکسان بوده و براساس آن عمل میشده است؛ هم دربارهی منافقینی که قاتل بودند و هم افرادی که در ردههای بالا یا حرکتهای تیمی شرکت داشتند؛ ولو آنکه مستقیماً کسی را نکشته بودند. بههرحال عنوان محاربه را – خصوصاً مرحوم آیتﷲ منتظری – بر منافقینی که بهنوعی در توطئههای مسلحانه شرکت داشتند منطبق میدیدند و درحقیقت همان حکم را بر آنها جاری میدانستند. اما درمواردی مانند اینکه کسانی در زندان بودند و حکم قبلی برای آنها صادر شده بود یا بعد از زندانیشدن جرم جدیدی مرتکب شدند یا جرم جدیدی کشف شد یا… آن دوبزرگوار اختلاف داشتند. همچنین در برخی استانها بعضی مسئولان سوءاستفادههایی کرده بودند که آن هم مورد نقد آیتﷲ منتظری بود.
درهرصورت بنده فکر میکنم که طرح این موضوع بهمعنای نادیدهگرفتن همراهی، همفکری و همسنگری سالیان طولانی امام خمینی(ره) و آیتﷲ منتظری و پرداختن به دوسه مسألهی اختلافی آنهم در سالهای نهایی عمر امام است. شاید کمی بیانصافی باشد که آن همراهی و همگامی را کنار بگذاریم و مدام این چندمسأله را برجسته کنیم. همانطور که عرض کردم نتیجهی پرداختن به این اختلافات، بهرهمندی افرادی است که تا زمان حضور امام اصولاً ارتباطی با خط یا مشی ایشان و آیتﷲ منتظری نداشتند و حتی منتقد آنها بودند؛ همان کسانی که بعدها با طرح همراهی و حمایت از انقلاب، خط امام و رهبری سعی کردند تا جایگاه دیگری در جامعه پیدا کنند. هوشمندی عزیزانی که دربارهی دیدگاههای مرحوم امام یا آیتﷲ منتظری تحقیق و تلاش کردهاند یا همراه این دوبزرگوار بودهاند اقتضا میکند که مسائلی ازایندست مسکوت بماند؛ تا زمانی که بتوان فارغ از فضای سیاستزده و با رویکردی کاملاً علمی و فقهی آنها را بررسی کرد.
در هرحال آیتﷲ منتظری تا سال ۶۷ قائممقام امام(ره) و نزدیکترین شخصیت به ایشان در سالهای قبل و بعد از پیروزی انقلاب بودند. امام(ره) احتیاطات فتواییشان را به آیتﷲ منتظری ارجاع میدادند و ایشان را فالأعلم میدانستند. مبانی فقهی امام(ره) و آیتﷲ منتظری در بسیاری از مسائل نزدیک به هم و حتی در مواردی کاملاً مثل هم بوده و موارد اختلافی، بیشتر در زمینهی تطبیق احکام با موضوعات بوده است.
منافقین در سالهای ۶۰ و پس از آن، از سرسختترین و جنایتکارترین دشمنان انقلاب اسلامی بودند. اگر مجموعهی کنشهای منافقین در سالهای اولیهی انقلاب و سپس هجوم جدی آنها در اواخر جنگ (که تا نزدیکیهای کرمانشاه پیشروی کردند) را مورد توجه قرار دهیم، متوجه میشویم که نمیتوان بهسادگی نوع برخورد با منافقین را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.
نگاه کلان به شرایط نشان میدهد که اکنون دغدغههای اجتماعی و سیاسی مشترکی بین جریان اصیل خط امام و افراد وابسته به آیتﷲ منتظری وجود؛ عدم توجه به دغدغهها و مواضع مشترک و متمرکزشدن بر اختلافات جزئی بهسود هیچیک از دو جریان نیست.
درمجموع با توجه به شرایط کنونی، بهتر است از چنین مسائلی عبور کنیم تا در زمان مناسب نسبت به آن روشنگری شود. فکر میکنم اگر به توصیهی خود مرحوم امام(ره) در این زمینه عمل کنیم خوب باشد؛ ایشان پیش از انقلاب به جریانهای طرفدار مراجع تقلید و رهبران مبارزه توصیه میکردند که سعی کنید وارد اختلاف بزرگان نشوید.
یک خواننده
چن نکته:
۱)آیا واقعا حضرت امام و جریان آقای منتظری اختلافات مبنایی نداشتند، چگونه حضرات اظهارات حضرت امام پس از عزل ایشان را میخواهند توجیه کنند
چگونه می خواهید نامه ششم فروردین ۶۸ را توجیه کنید که از دل آن همسویی گفتمان امام و آقای منتظری بیرون بیاید؟ با حرف و ادعا نمی توان تاریخ را تفسیر به رای کرد
۲)آیا به امامی که شما سالهاست در حال تفسیر آن هستید نباید شک کرد. امامی که هیچ رنگ و بوی استکبار ستیزی ندارد، اساسا موسسه فهیم چند جلسه در خصوص این مساله که از مبانی فکری امام است بحث کرده است؟ پروژه ای که در بین برخی از دوستان آقای قاضی زاده و ایشان مبنی بر تفکیک امام قم، نجف،پاریس وجماران استارت زده شده است، تا چه حد قابل دفاع است؟ تاکید مداوم شما بر بخشی از آرای امام همچون مردم سالاری، حق تعیین سرنوشت ، حقوق شهروندی و مباحث از این دست _ که البته جای تعمق دارد_ و رها کردن دیکر آرای امام که با منظومه فکری شما سازگار نیست_ همچون استکبار ستیزی_ چگونه قابل دفاع است؟
۳)به نظر میرسد این فایل صوتی و عملکرد آقای قاضی زاده و جریان فکری همسو با ایشان اتفاقا بهانه خوبی برای سنجش عیار این دست دیدگاه هاست و اتفاقا باید وارد این قبیل اختلافات شد
امروز موسسه تنظیم و نشر و افراد و پژوهشگران این موسسه کجا هستند ؟مگر نه این است که این موسسه بودجه وهزینه میگیرد تا از کیان امام و اندیشه های ایشان حفظ کند
چند اظهار نظر کلی از سوی افراد اجرایی دردی دوا نمی کند.
۴) موضوع اختلاف گفتمانی مرحوم منتظری و امام (ره) جدی است و منتظری متاخر کاملا مسیری متفاوت از آرمانهای امام داشت و در ماه ها و سال های آینده یکی از چالش های فضای گفتمانی انقلاب و تاریخ آن این مساله خواهد بود.
ناشناس
یعنی واقعا که.
گویا اقای قاضی زاده نامه امام و رنجنامه سید احمد را ندیده است که اینچنین اختلاف را کوچک جلوه می دهد