یکی از موضوعاتی که موجب فاصله گرفتن آیتﷲ حسینعلی منتظری از امام خمینی(ره) و در نهایت قرار گرفتن روبهروی ایشان و عزل وی از مقام قائم مقامی گردید، نفوذ سیدمهدی هاشمی در بیت آیتﷲ منتظری و مسائل مربوط به این جریان بود. «نفوذ، شکلی از قدرت است؛ اما متمایز از کنترل، اجبار، زور و مداخله. نفوذ را میتوان رابطهی میان بازیگرانی دانست که به موجب آن، یک بازیگر، بازیگر یا بازیگران دیگر را وادار میکند تا به طریقی که خواست خود آنها نیست، عمل کنند.»[۱] سیدمهدی هاشمی برادر داماد آیتﷲ منتظری (سید هادی هاشمی) بود.
اندیشه و افکار سیدمهدی هاشمی
سیدمهدی هاشمی در ۱۳۲۳ در شهر قهدریجان اصفهان بهدنیا آمد. وی در حال تحصیل درس خارج در قم در سال ۱۳۴۶ بهدلیل حمایت از اعراب در جنگ اسرائیل دوبار به زندان افتاد که در هر دوبار پس از بازجویی آزاد گشت. «طبق گزارش ساواک وی یکی از طلاب ناراحت و افراطی قم معرفی شد.»[۲] «افکار و عقاید سیدمهدی هاشمی شباهت زیادی با آرا و اندیشههای مجاهدین خلق داشت … او بههیچوجه روحانیون را قبول نداشت و علاوه بر آن به صحیحبودن راه مجاهدین خلق نیز اعتقاد داشت. او همچنین مانند مجاهدین چنین تصور میکرد که مرتکب هیچ اشتباهی نمیشود و هرکس در غیر مسیر او حرکت کند، به خطا رفته است.»[۳] مهدی هاشمی معتقد به ترور اشخاصی بود که آنان را مخالف ایدئولوژی خود میدید. وی «کیفرخواست مینوشت و میگفت اینها مانع هستند و باید از سر راه برداشته شوند و وقتی اراده میکرد اشخاصی از سر راه برداشته میشدند.»[۴] هاشمی تحت تأثیر تفکرات سیدمحمدجواد غروی قرار داشت که بارزهی اصلی آن تاکید بر «عقلگرایی افراطی در دین» است. غروی در استنباط مسائل شرعی و احكام فقهی فقط سهركن «كتاب، سنت و عقل» را را قبول کرده و «اجماع» علما را رد میکرد. تفکرات غروی به انکار بخشی از مسلمات و مقدسات شیعی و حتی اسلامی و اطلاق خرافه به آنها منجر شد؛ ازجمله انکار شفاعت اهل بیت(ع)، اطلاق گورپرستی و مردهپرستی به زیارت قبور اهلبیت(ع)، انکار وجود شيطان، جن و ابليس و تفاسیر نمادین از آنها، انکار عوالم غیبی، زیرسؤالبردن عزاداری برای اهلبیت(ع) خصوصاً امام حسین(ع) و… . پذیرفتن این تفکرات یک نتیجه داشت و آن هم اینکه روحانیت سنتی، دشمن اصلی تشیع و اسلام ناب است و هر بلایی به سر دین و مذهب آمده مقصر اصلی، علما و فقها و روحانیون هستند.[۵] در واقع تفکرات غروی، رساله عملیهی سیدمهدی هاشمی و گروهی بهنام «هدفیها» بود که وی در قهدریجان تشکیل داد.[۶]
مهدی هاشمی در سال ۱۳۵۵ بهاتفاق چندتن از همدستان و طرفدارانش در بخش قهدریجان اصفهان به اتهام قتل آیتﷲ شمسآبادی رئیس حوزهی علمیهی اصفهان، شیخقنبر و شیخحشمت و پسرانش بهجرم سرمایهداری[۷] و ابوالحسن موسوی[۸] دستگیر و به اعدام محکوم گردید؛ ولی بهگفتهی خودش در یک مصاحبهی تلویزیونی پس از انقلاب، بهدلیل همکاری با ساواک از اعدام رهایی یافت.[۹] مهدی هاشمی هنگام پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۵۷، از زندان آزاد شد و با حکم مسئولین نظام به عضویت شورای عالی فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و پس از چندی عهدهدار مسئولیت واحدهای نهضتهای آزادیبخش سپاه شد و در اواخر سال ۱۳۶۰ به سمت نمایندهی دادستان کل انقلاب منصوب گردید. پس از چندی پروندهی مهدی هاشمی مربوط به پیش از انقلاب که مختومه شده بود توسط دادگستری اصفهان به جریان افتاد و وی در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۶۲ در دادگاه شرکت کرد که شورای عالی قضایی جریان پرونده را متوقف ساخت.[۱۰]
آغاز و هدف نفوذ
سیدمهدی هاشمی همچنان تحت اندیشههای افراطی خود درصدد ایجاد تشکیلاتی تروریستی در جهت براندازی نظام بود. طبق اعترافات خودش وی در این زمینه تحت فعالیتهای ارشادی در قم مشغول کادرسازی شد[۱۱] و به «اختفای غیرقانونی مقادیر قابل توجهی اسلحه و مهمات و مواد منفجره»[۱۲] و دامنزدن به اختلافات درونی نظام (بین سپاه و کمیته و بین واحدهای سپاه اصفهان) و مخدوشنمودن چهرههای عمومی مسئولین نظام (با چاپ و نشر دفتر و اعلامیه با عنوانهای روحانیت بیدار علیه مسئولین نظام)[۱۳] دست یازید. درواقع سیدمهدی هاشمی درصدد بود تا با یارکشی سیاسی و گسترش قدرت فعالیت خود، عرصه را بر مسئولین نظام تنگ سازد و برای این مورد اعتبار و حیثیت آیتﷲ منتظری و بیت او دستاویز و مهرهای مناسب بود. در واقع هدف سیدمهدی هاشمی در کنار آیتﷲ منتظری سوءاستفاده از شخصیت و مقام ایشان بود.[۱۴] مهدی هاشمی در اعترافات خود خطاب به آیتﷲ منتظری مینویسد: «… وضعیتی که ارتباط من با حضرتعالی را پوشانده بود چیزی جز سوءاستفاده از برکات وجودی حضرتعالی نبوده…».[۱۵] وی در صفحه ۲۷ پرونده بازجویی خود میگوید: «آخرین و خطرناکترین اندیشه انحرافی من این بود که با موقعیتی که نزد فقیه عالیقدر برای خودم درست کردهام و با اعتماد مطلق بیت ایشان، انتقام بیمهریها و کملطفیهایی که مسئولین نسبت به من اعمال کرده و قصد حذف کامل را از صحنه دارند، بگیرم و در این رهگذر از توطئهگری، افشاگری، تهمتزدن، جوسازی و ایجاد بدبینی دریغ نمیورزیدم و از نظر نفسانی خود را متکی به جهات مختلفی میدیدم؛ از حمایت رهبری آینده انقلاب گرفته تا محبوبیت نزد اقشار ناراضی جامعه و افراد تندرو….».[۱۶]
پس از انتخاب آیتﷲ منتظری بهعنوان قائم مقامی رهبری، داماد او سیدهادی هاشمی ریاست دفتر و بیت وی را برعهده گرفت و سیدمهدی هاشمی که در این زمان از نفوذ قابل توجهی در برخی نهادهای انقلابی از جمله سپاه پاسداران برخوردار بود، با نفوذ در بیت آیتﷲ منتظری به برنامهریزی پرداخت. در این زمینه به همراه هادی هاشمی القائات خطرناکی را به ایشان وارد کردند. راهبرد نفوذ مهدی هاشمی بر آیتﷲ منتظری بسیار هوشیارانه و مبنی بر «پوشش ضعوف اندیشهای، نمایش چهرهای مظلوم از خود و مهندسی ملاقاتهای ایشان» بود. وی اعتراف میکند: «نقاط ضعف فکری و عملی خود را که قبل و بعد از انقلاب داشتم با حضرت آیتﷲ منتظری مطرح نساختم تا باز زمینهی اصلاح آن فراهم شود و یا حداقل آقا اینهمه به من اعتماد نکنند؛ بلکه برعکس در هر مسألهای من سعی میکردم در حضور ایشان خود را مظلوم جلوه داده و ترحم و حمایت ایشان را به خود جلب کنم».[۱۷] وی در ۱۳۶۵ در بیان جزئیات اقدامات تخریبی خود بر آیتﷲ منتظری میگوید: «ما اخباری را به ایشان میدادیم تا ایشان را به اطلاعات و سپاه حساس کنیم و بالاخره هم توانستیم این کار را انجام دهیم… سعی وافر داشتیم که ضعفها را به آقا منتقل و ایجاد حساسیت نماییم. این کار از اول که شروع شد تا این اواخر ادامه داشت و رو به افزایش بود … در راندن افراد خالص از ارگانها، هم من و هم اخوی فعال بودیم و هرکدام به نوبه خود با تماسهایی که جداگانه یا مجتمعاً با آقا می گرفتیم، دیدگاههای انحرافی خودمان را در لباس حقبهجانبی خدمت آقا مطرح میساختیم که قطعاً بدون اثر نبوده است. تلاش بیوقفه برای ملاقاتدادن افراد و شخصیتهایی که از اوضاع و احوال کشور ناراضی و بدان معترضاند با حضرت آیتﷲ منتظری [انجام میگرفت] که طبعاً با تعداد و استمرار این ملاقاتها، ذهنیت ایشان در جهت همان مسائل توجیه میشد … ».[۱۸]
ژرفای نفوذ
از نظر امام خمینی(ره) آیتﷲ منتظری دارای ضعوفی بود؛ از جمله سادهلوحی و مدیر و مدبر نبودن. سادهلوحی از القابی بود که حضرت امام خمینی(ره) صراحتاً به ایشان دادند: «از آنجا که سادهلوح هستید و سریعاً تحریک میشوید، در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید.»[۱۹] یکی دیگر از خصلتهای روانشناختی ایشان، زودباوری بود. ایشان همواره به مشهورات و متواترات بهجای محسوسات و مجربات و معقولات پناه میبرد.[۲۰] از سویی دیگر بهدلیل شاگردی آیتﷲ منتظری نزد پدر سیدمهدی هاشمی (سیدمحمد هاشمی قهدریجانی) و همزیستی در گذشته، در آیتﷲ منتظری نوعی تعلق خاطر به سیدمهدی وجود داشت.[۲۱] ایشان در یکی از ملاقاتهایشان با حجتالاسلام ریشهری گفته بودند: «من به او اطمینان دارم. من او را از کودکی میشناسم. با ما همپیمان بود و با محمد ما بود … »[۲۲] این تعلق خاطر و آن ویژگی شخصیتیِ آیتﷲ منتظری، دست مهدی هاشمی را برای نفوذ بر ایشان توانا میساخت. راهبرد نفوذ سیدمهدی هاشمی در بیت آیتﷲ منتظری به وی نقش و جایگاه ویژهای بخشید. از نظر آیتﷲ منتظری و بیت او، سیدمهدی فردی انقلابی، درستکار، مدافع نظام، دوستدار امام، با تقوا و امثالهم بود.[۲۳]
امام خمینی(ره) سیدمهدی هاشمی را فردی غیرقابلاعتماد میدانستند.[۲۴] نفوذ هاشمی بر آیتﷲ منتظری به درجهای بود که در مقابل دیدگاه امام(ره) پیرامون جنایات اثباتشدهی مهدی هاشمی شدیداً موضعگیری نمود. با بهدستآمدن شواهدی از گذشتهی مهدی هاشمی توسط وزارت اطلاعات، امام(ره) در پیغامی به آیتﷲ منتظری اعلام داشتند که «باید اعلامیه بدهید که مهدی هاشمی با من هیچ ارتباطی ندارد و کارهایش مورد تأیید من نیست و رفت و آمد او را به بیت خود ممنوع کنید». آیتﷲ منتظری در برابر امر ولی فقیه اظهار داشتند: «خب حالا تا ببینیم».[۲۵] با کشف خانهی تیمی متعلق به مهدی هاشمی در ۲۰ شهریور ۱۳۶۵،[۲۶] دستور قاطع امام(ره) مبنی بر مجرمیت مهدی هاشمی و دستگیری وی و پیگیری پرونده توسط وزارت اطلاعات[۲۷] با مخالفت آیتﷲ منتظری همراه شد. در ۱۲ مهر ۱۳۶۵، در نامهای، امام(ره) از آیتﷲ منتظری خواستند تا به حمایت مهدی هاشمی و منافقین پایان دهد و در این زمینه به وی هشدار دادند.[۲۸] آیتﷲ منتظری در ۱۷ مهر ۱۳۶۵ در نامهای به امام(ره)، بر حمایت همهجانبهی خود از مهدی هاشمی تأکید کردند.[۲۹] پس از نامهی ۱۲ مهرِ امام(ره) به آیتﷲ منتظری، به وزارت اطلاعات قم دستور داده شد که به مهدی هاشمی دستور داده شود که خود را به ستاد وزارت اطلاعات در تهران معرفی نماید. بهدنبال تصمیم قاطع امام(ره)، مهدی هاشمی در ۲۰ مهر خود را به وزارت اطلاعات معرفی کرد؛ وی بازداشت شد و تحت بازجویی قرار گرفت.[۳۰] آیتﷲ منتظری در واکنش به این اقدام، حالت قهر گرفت و ملاقاتها و درسش را تعطیل نمود. وی سپس در صدد برآمد که در بازجوییهای وزارت اطلاعات اختلال ایجاد نماید که قاطعیت امام خمینی(ره) مانع از آن شد.[۳۱] بالاخره مهدی هاشمی در بازجوییهای خود به جرمهای خود اعتراف نمود؛ از جمله قتلهایی که توسط او صورت گرفته بود. او در ۱۹ تیر ۱۳۶۶ در دادگاه ویژهی روحانیت محاکمه و با اثبات جرمهای «فساد، ایجاد فتنه، رعب و وحشت بین مردم و قتل» بهعنوان محارب به اعدام محکوم گردید و در ششم مهرماه ۱۳۶۶ اعدام شد.
فرجام نفوذ
نفوذ سیدمهدی هاشمی و گروه وی بر آیتﷲ منتظری یکی از مهمترین عوامل جدایی امام خمینی(ره) و آیتﷲ منتظری بهعنوان قائممقام رهبری بود. با مطالعهی نامهی امام در ۶/۱/۱۳۶۸ به منتظری – که در واقع حکم عزل ایشان از مقام قائممقامی رهبری بود -امام بهدلیل حمایت منتظری از لیبرالها و منافقین و از جمله سیدمهدی هاشمی، بیان میدارند که ایشان «صلاحیت و مشروعیت رهبری» آیندهی کشور را از دست دادهاند. امام در این نامه سهبار واژهی مهدی هاشمی و نُهبار واژهی منافقین را بهکار بردهاند.[۳۲]
مسألهی مهدی هاشمی دو نتیجهی منفی دیگر نیز برای نظام بهبار آورد؛ نخست اینکه رسانههای بیگانه با طرح و القای توهم «نبرد قدرت درمیان مسئولین نظام»، کلیت نظام را آماج حملات خود نمودند؛ دوم اینکه «افراد زیادی تحت تأثیر این شرایط دچار تردید عمیق شدند و بر سر یک دوراهی قرار گرفتند؛ از یکسو قائممقام را میدیدند که اعلامیههایی با لحن حقبهجانب، مطالبی تند و افتراآمیز به وزارت اطلاعات نسبت میدادند و از سوی دیگر از مواضع امام(ره) و حقایق موجود در این زمینه اطلاع و تحلیل روشنی نداشتند».[۳۳] این مسأله تا حد زیادی انرژی پتانسیلی نظام را در موقعیت بحرانی جنگ تحمیلی به خود مشغول نمود؛ انرژیای که در آن زمان حساس باید صرف پیشرفت سیاسی، فرهنگی و اقتصادی و مواجهه علیه دشمنان در جبهههای نبرد با عراق میشد.
چگونگی تعامل جامعه مدرسین با روشنفکران جریان انقلاب