این نوشته دربارهی آیتﷲ یکتایی، نه نوشتهی یک شهروند خلخالی، بلکه نوشتهی یک شاگرد و شاید یک فرزندی است که پدر معنویاش را از دست داده و در حسرت نبودنش حس غبن و خسارت آزارش میدهد. شخصیت قدسی و معنوی آیتﷲ یکتایی همواره برای منی که در دوران کودکی در مسجد قائمیه، الفبای دین را یاد میگرفتم و ایمان و معنویت را در آن مسجد تمرین میکردم یک خاطره عرفانی و شاید یک رؤیای معنوی است. دیدن روزانهی او و دقت در متانت و نورانیتاش فهم اسلام و مسلمانی را برای ما کودکان آسان مینمود. علاوه بر حضور در جلسات رسمی نماز، تفسیر و مراسمات مختلف مذهبی، عنایت و بزرگواری ایشان در حق بنده چه آنجایی که در بیت محقرشان پذیرایمان میشد، چه وقتی که عمامه مقدس روحانیت را بر سرم نهاد و چه هنگامی که عقد ازدواجم را خواند، مرا با سبک مسلمانی وی بیشتر آشنا میکرد و زهدش را در نظرم عمیقتر میساخت.
زهد آیتﷲ یکتایی نه در کمداشتن از دنیا – که در آن هم البته زاهد بود – بلکه در ترک باطل (هرچند جذاب) و تمسک به حق (هرچند تلخ) بود. همین باعث میشد که گفتار صریح و نقدهای بیپردهاش برای مؤمنانِ به حقیقت، گزنده نباشد. سرزنشهایش که من خودم چندین بار تجربه کردم، هیچگاه موجب نشد در وجود من کینه و نفرتی نسبت به او بهوجود آید. این بدان سبب بود که در خطاب و عتابش، اولاً حق میگفت و ثانیاً نیتی جز اصلاح نداشت.
اساساً زهد آیتﷲ یکتایی در مواجهه با دیگران تبلور مییافت. وی برخلاف زهاد زیادی که زهدشان در بهرهی کمتر از دنیا بوده، زهدی پیشرفتهتر داشت. او علاوه بر بیتوجهی به مال و منال دنیا، در مریدپروری نیز زاهد بود و رفتارش فارغ از ریا و سمعه مینمود. آفتی که استاد مطهری در تحلیل روحانیت شیعی و وابستگی آن به خواستههای مردم ذکر میکند، در مورد آیتﷲ یکتایی صدق نمیکرد. آزادیِ آیتﷲ یکتایی از خواستههای اغیار (و لا تکن عبد غیرک و قد جعلک ﷲ حرا)، نه برخاسته از خودبزرگبینی، بلکه برخاسته از تعلق و تعبد به خداوند و شخصیت توحیدیاش بود. هم خود بهیاد خدا بود و هم اکیداً بدان توصیه میکرد. یادم هست که قبل از سفر به آمریکا مضطرب و نگران بودم؛ از دو نفر از علما و بزرگان راهی طلب کردم؛ اولی در قم در حرم حضرت معصومه سلامﷲ علیها مرا بر خواندن دعای استغاثه به ولی عصر توصیه کرد و دومی آیتﷲ یکتایی بود که با جملهی «خدا را فراموش مکن» مرا آرام ساخت. این دو سفارش ساده، سفر پرماجرای غرب را برایم بسیار مغتنم و مبارک ساخت.
اساساً آیتﷲ یکتایی برای همه جاذبه نداشت. او در برابر دوستان و مستضعفان رفتاری رفاقت آمیز داشت؛ ولی در برخورد با کسانی که اسلام منهای روحانیت را میخواستند یا کسانی که مدیریت را نه برای خدمت بلکه فرصتی برای خیانت میدانستند سخت دافعه داشت.
زهد آیتﷲ یکتایی حاصل ناتوانی و عجز وی نبود. هستند کسانی که زاهدند چون نمیتوانند یا میتوانند ولی نمیخواهند. ارزش این دو زهد بسیار متفاوت است. زهد برخی زهاد نیز ریشهی روانی دارد و برآمده از شخصیت گوشهگیر و منزویشان است. کسانی هم هستند که زهدشان در جرأت و جسارت اجتماعی شکلمیگیرد. آیتﷲ یکتایی نه فردی منزوی بود که زهدش برخاسته از روحیه انزواطلبیاش باشد و نه فردی بیجرأت و جسارت بود که زهدش برآمده از عجز روحیاش باشد.
در تاریخ عرفان، نمونههای فراوانی از زهد در میان اهل فتوت و جوانمردان وجود دارد که زهدشان برخاسته از تقوا بود؛ نه برخاسته از کسالت و بیماری و ناتوانی. آیتﷲ یکتایی نیز مصداقی از همین جریان عرفانی بود. وی در عین برخورداری از تقوا، روحانیت و معنویت، زبان زورگویان را میدانست و در مصاف با آنها نه هراسی داشت و نه در مقابله با آنها محافظهکار بود. همین توانمندی و قوت شخصیتیِ او موجب گردید که نداشتن و با دنیا نبودن، حس حقارت و کوچکی در وجودش بهوجود نیاورد. خانه محقرش باعث نشد که او پیش مهماناناش احساس شرمساری کند. در حقیقت او بزرگتر از دنیایی بود که در آن زندگی میکرد. این بزرگی اجازه نمیداد که آیتﷲ یکتایی احساس کمبود کند و بخواهد کمبودهایش را با ظواهر و زینتهای دنیوی جبران نماید. این نکته برای زندگی دنیازدهی ما بسیار مهم است؛ برای کسانی که کوچکاند و در جبران کوچکیشان به دنیا توسل میجویند تا بلکه حس حقارت درونیشان را فراموش کنند و خود را به بزرگی تصنعی و بزککردهشان راضی سازند.
اهل دنیا نبودن آیتﷲ یکتایی، دل نبستناش به عناوین دنیوی و کم داشتناش از دنیا ایشان را به نقطه انسجام و همدلی در شهر خلخال بدل کرده بود. این سخن از جامعهشناسان درست است که وحدت اجتماعی گاهی با زهد و گاهی با شخصیتهای کاریزما بهوجود میآید. آیتﷲ یکتایی هر دو را همزمان داشت؛ هم زاهد بود و هم شخصیتی کاریزما و این دو در ایجاد انسجام اجتماعی شهر خلخال مؤثر بود. کسانی که خود مبتلا به دنیا و دلبستۀ به آن هستند، خود نه محل وفاق بلکه نقطه نزاع و طرف دعوا هستند. کسانی میتوانند حکمیت کنند و به عدالت حکم کرده و حافظ حقوق مردم باشند که خود ذینفع نباشند و بر داد و عدل تکیه کنند.
ویژگی دیگر زهد آیتﷲ یکتایی، آگاهانه بودن آن بود؛ یعنی از روی عادت نبود. وی نه فقط نسبت به زهد خود توجه داشت و عامدانه و آگاهانه آن را انتخاب میکرد و هر روز عزم بر ترک دنیا و عبور از تلههای دنیا داشت، بلکه داوریاش در مورد دیگران بهویژه زعما و رهبر معظم انقلاب نیز با معیار «زهد» انجام میگرفت. یادم هست که بعد از حوادث سال ۸۸ در محضرشان بودیم و ایشان در توانایی مقام معظم رهبری در مدیریت بحران سال ۸۸، بر زهد رهبری تأکید داشتند و آن را رهگشا درآن وضعیت بحرانی میدانستند.
هرچند در علم و دانش طوری بود که میتوانست در شهر زنجان و بلکه شهر قم درس خارج برپا کند؛ اما به همان تدریس کفایه در حوزهی زنجان بسنده کرد. قناعت آیتﷲ یکتایی در انتخاب درس و کلاس و شاگردان، یادآور اساتیدی همچون حضرات آیات احمدی میانجی، مشکینی و شب زندهدار بود که اخلاق و عرفانشان مقدم بر علم و دانششان بود.
علاوه بر ویژگیهای خاص زاهدانه در منش آیتﷲ یکتایی، مصادیق و نمونههای زاهدانه وی نیز چشمگیر بود. دلکندن از شهر مقدس قم – که بیشک برای روحانیان و اهل علم شهری امن و مناسب برای رشد علمی و شهرت اجتماعی است – و اقامت در شهر کوچک خلخال، انتخابی زاهدانه و از مصادیق پنهان و البته بسیار مهم در سیرهی زاهدانهی وی بود. طمع شهرت و مرجعیت، هیچگاه آیتﷲ یکتایی را از رسالت «فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم» غافل نساخت. هوس در قمبودن و زندگی آرام و فارغ از مزاحمتهای مردم را ندید گرفت و مردم را در خدمتکردن بر خود و آسایش خود ترجیح داد. همین قناعت و دوری از شهرت بود که اخبار مربوط به رحلتش را نیز کم سرو صدا ساخت. این نیز انتخاب زاهدانهی خود او بود که نخواست حتی وفاتش گمنامیاش را به نام و نشان تبدیل کند. هرچند مردم فهیم خلخال در تجلیل از آن عالم بزرگ سنگ تمام گذاشتند؛ ولی این تجلیل نیز گمنامیاش را به شهرت بدل نکرد.
از دیگر مصادیق زهد آن عالم راحل، اجتناب از درسهای سطوح عالی و خارج حوزه بود. هرچند در علم و دانش طوری بود که میتوانست در شهر زنجان و بلکه شهر قم درس خارج برپا کند؛ اما به همان تدریس کفایه در حوزهی زنجان بسنده کرد. قناعت آیتﷲ یکتایی در انتخاب درس و کلاس و شاگردان، یادآور اساتیدی همچون حضرات آیات احمدی میانجی، مشکینی و شب زندهدار بود که اخلاق و عرفانشان مقدم بر علم و دانششان بود. آیتﷲ یکتایی نیز تقوایش بر دانشاش سبقت گرفته بود و در کنترل نفس خود – هرچند در قالب روحانیت و دین – بسیار سختگیر بود.
مصداق دیگر زهد آیتﷲ یکتایی، وابستگی و تعلق وی به مستضعفان و خانوادگان رنجدیده و شهیدداده بود. رغبت او نه به دنیا و اهلش، بلکه به محرومین از دنیا بود و بدین طریق به آیهی شریفهی «و لا تطرد الذین یدعون ربهم بالغداوة و العشی یریدون وجهه» عمل میکرد. نزدیکی وی به مستضعفان هیچگاه مستکبران را خوش نیامد. اساساً آیتﷲ یکتایی برای همه جاذبه نداشت. او در برابر دوستان و مستضعفان رفتاری رفاقت آمیز داشت؛ ولی در برخورد با کسانی که اسلام منهای روحانیت را میخواستند یا کسانی که مدیریت را نه برای خدمت بلکه فرصتی برای خیانت میدانستند سخت دافعه داشت. سخن استاد مطهری درکتاب جاذبه و دافعه در مورد امیرمؤمنان(ع) در مورد آیتﷲ یکتایی صدق میکرد:
«علی همهوقت شخصیت دونیرویی بوده است. علی همیشه هم جاذبه داشته است و هم دافعه. علی مردی دشمنساز و ناراضیساز بود. این یکی دیگر از افتخارات بزرگ اوست. هر آدم مسلکی و هدفدار و مبارز و مخصوصاً انقلابی که در پی علمی ساختن هدفهای مقدس خویش است و مصداق قول خداست که «یجاهدون فی سبیل ﷲ و لا یخافون لومة لائم» دشمنساز و ناراضی درستکن است. لهذا دشمنانش در زمان خودش اگر از دوستانش بیشتر نبودهاند کمتر هم نبوده و نیستند. اگر شخصیت علی، امروز تحریف نشود و همچنانکه بوده ارائه داده شود، بسیاری از مدعیان دوستیش در ردیف دشمنانش قرار خواهند گرفت. (صص۹۷-۹۸).
گفتنی است که زهد آیتﷲ یکتایی فقط در مواجهه با مستضعفان تبلور نداشت؛ در برخورد با کودکان و نوجوانان نیز متواضع بود. کمسنوسال بودن میهمانان باعث نمیشد که از پذیرفتنشان دریغ ورزد. زمانی که طلبهای بیش نبودم در زنجان به کرات خدمتش میرسیدم و آن عالم فرزانه، تنها برای یک نوجوانِ بهطور مفصل صحبت و نصیحت میفرمود. این واقعاً در سلوک بسیاری از علمای امروز نادر و گاه نایافتنی است. یادم میآید زمانی که نوجوانی بیش نبودم، روز عاشورایی در میدان مسجد جمعه با یکی از دوستان هم سن و سالم در مورد حکم تماشای قمه زنی مناقشه داشتیم که آیا تماشای قمهزنی کار درستی است یا نفس تماشای قمهزنی، قمهزنان را تشویق میکند و… تصمیم گرفتیم برای داوری پیش حاجآقا یکتایی برویم و ایشان به آسانی ما را پذیرفتند و فرمودند که تماشای قمهزنی که موجب تشویق قمهزنان شود، بیاشکال نیست.
آنچه در مورد زهد آیتﷲ یکتایی گفته شد، نه همهی جوانب آن بود و نه همهی خصائص و فضائل نیکوی وی؛ جملاتی بود در یاد وی و ذکر برخی از فضائلش. حیف است نخبگان در حوزه و دانشگاه در مورد چنین شخصیتهایی فکر نکنند، مقاله ننویسند و ایشان و امثال ایشان را به نسل جدید معرفی نکنند. غفلت از این شخصیتها خسارتی فرهنگی است. بد است برای جامعهای که در تجلیل هنرپیشهها و ورزشکارانش بکوشد، ولی در درک ارزش عالم وابماند و در نبودنش واکنشی درخور نشان ندهد. حوزه نیز باید ویژگیهای علمی و عملی امثال آیتﷲ یکتایی را برای طلبههای جوان تبیین کند؛ دانشگاه نیز میتواند بر جبنههای سیاسی و اجتماعی چنین عالمانی تمرکز و نسل امروز را با سنتها و ریشههایش آشنا کند.
سیدمجتبی
بسیار زیبا و خواندنی، متن، به توصیفِ این عالم وارسته ی دیار خلخال پرداخت.
روح این عالم بزرگ در جوار ائمه اطهار و قلمِ شاگرد فاضل این عالم ربانی، همیشه روان و جاری باد.