روشهای آموزش و انتقال یافتههای یک استاد و فقیه در حوزه علمیه را میتوان در چند روش تدریس خارج، نوشتن درس، تأیید تقریراتی که شاگردان نوشتهاند، تعلیقهنگاری بر آثار گذشتگان و بالاخره تکنگاری در برخی موضوعات فهرست کرد که البته اغلب این تکنگاریها هم به روش درس خارج نگاشته میشوند.
نتیجه تقریرات نویسی یا تکنگاری ابواب فقهی آن است که شاگردان یک استاد با مبانی او آشنا میشوند؛ ولی کسی که شاگرد آن استاد نبوده است اطلاع درستی از مبانی آن استاد نخواهد داشت و اگر بخواهد نوآوریهای یک فقیه یا تفاوت آرای او با دیگر فقها را بسنجد، لازم است یک دوره فقه مکتوب را مرور کند. تعلیقهنگاری این مسیر را کوتاهتر میکند؛ با این حال باز هم رسیدن به نکات تازه، زمان و انرژی فراوانی نیاز دارد.
در نتیجهی این فرایند است که قمیها همچنان قمی و نجفیها همچنان نجفی میمانند. تنها کسانی میتوانند بیرون از این دایره بسته گام بردارند که اسیر این فرایند نباشند. آیتﷲ مؤسس نمونهای از این افراد است که گفته میشود دو مدرسه نجف و سامرا را با هم دیده است و لذا فقه متفاوتی دارد؛ یا آیتﷲ بروجردی که بسیاری از نوآوریهای او را حاصل تأملات و دقتهای شخصیاش در دروان سکونت در بروجرد میدانند.
مسیر کوتاهتر چیست؟
چند روز پیش آیتﷲ موسوی اردبیلی درگذشت. فقیهی که میتوان جایگاهش را با کمی مسامحه منحصر به فرد دانست. آیتﷲ اردبیلی در یک حکومت شیعی تازهتأسیس به گستردگی ایران، ده سال قاضی القضاة بود و در دوران او بسیاری از احکام فقهی برای نخستین بار به قانون تبدیل شد. نظام حکومتی شیعه با چالشهای قضایی جدی و جدیدی روبهرو شدکه پیش از آن سابقه نداشت. جز این باید توجه داشت که این فقیه در نوشتن قانون اساسی، بازنگری در آن و نیز مجمع تشخیص مصلحت نظام دخیل بوده است. میتوان تصویر کرد که ذهن آیتﷲ اردبیلی آکنده از پرسشهای جدید فقهی و احتمالاً پاسخها و راهحلهایی برای این چالشها و پرسشها باشد؛ ولی با بازگشت وی به قم چیزی از انباشتههای ذهن او وارد فضای عمومی حوزه علمیه قم نشد؛ با آنکه کارنامه آن مرحوم، کارنامهای خلوت نیست.
گمان نگارنده این سطور آن است که یکی از علل این محرومیت، پای گذاشتن آیتﷲ در مسیر گذشتگان و ورود به مسیر تدریس خارج و نگاشتن آثار مطول در این زمینه است. دو جلد فقه القضاء، چهار جلد فقه الحدود و التعزیرات به اضافه فقه الشهادات و فقه الدیات عناوین آثار او فقط در حوزه امور قضایی است. حال اگر یک محقق بخواهد مبانی این فقیه باتجربهی مفصل قضایی را بشناسد و نوآوریهای او را معرفی کند، راهی جز مطالعه این ده جلد کتاب ندارد.
اگر آیتﷲ اردبیلی نقطه نظرات خاص خود را تبدیل به مقالههای ده و پانزده صفحهای میکرد، دایره تاثیرش گستردهتر میَشد و احتمالاً ما امروز سرمایه بیشتری در درست داشتیم. به یاد داشته باشیم که گسترش اندیشه ولایت فقیه در اواخر دهههای ۴۰ و ۵۰ شمسی نتیجه انتشار جزوه کمحجمی است که فقط حاوی ۱۳ جلسه درس بود؛ نه انتشار کتاب البیع پنج جلدی. توجه محققان جوان حوزه به تأثیر زمان و مکان در اجتهاد، معلول شرکت در درس خارج امام خمینی نبود؛ بلکه حضرت امام آن را بهصورت منفرد و در متن یک پیام خطاب به حوزویان گنجانده بود. پژوهشگران حوزه معرفت دینی نیز همه به یاد دارند که نظریه «قبض و بسط تئوریک شریعت» با یک مقاله در کیهان فرهنگی معرفی شد.
مقالهنویسی، مصاحبه علمی، یادداشتنویسی، راهنمایی پایاننامه و نقد آثار دیگران از روشهای جدیدتر انتقال یافتههای علمی است؛ روشهایی که متأسفانه در حوزه علمیه از سوی مراجع نادیده گرفته شدهاند. مراجع تقلید در هر دوره قلههای علمی فقه و اصول فقه محسوب میَشوند و باید نسبت به اشاعه یافتههای جدید علمیشان توجه بیشتری داشته باشند و میدانیم که معمولاً عمر یک فقیه به تدریس همه فقه کفاف نمیدهد و ای کاش فقیهان بزرگ پس از چند سال تدریس درس خارج، بهجای آموزش عمومی به چندصد طلبه – که سابقه، استعداد و سطح علمی یکسانی ندارند – تدریس عمومی را به جوانترها واگذار کنند و وقت خود را صرف کلاسهایی با جمعیت کمتر و شاگردانی نخبهتر کنند، راهنمایی و مشاوره رسالههای سطح چهار حوزه را بپذیرند و نوآوریها، پرسشها و نظریات ویژه خودشان را در قالب مقاله و یادداشت منتشر کنند.
هماکنون نیز شاگردان و آشنایان با مبانی مراجع درگذشته از جمله آیتﷲ اردبیلی میتوانند این نقیصه را با تبیین نوآوریها و آرای اختصاصی اساتید خود در قالب مقاله علمی، مصاحبه وحتی یادداشت مطبوعاتی جبران کنند.
طلبه تحول خواه
احتمالا برخی به این مطلب اشکال می گیرندکه
نه آقا، ما فقط باید از روش علماء سلف تبعیت کنیم. مقاله نویسی و یادداشت نویسی و … روش دانشگاهی است و در حوزه اصالت ندارد. این ها بدعت است.
طلبه باید در محضر کتب علما استخوان خورد کند تا مطلب در جانش بنشیند و گرنه با خواندن مقاله و … کسی عالم نمی شود.