مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت

سوم فروردین‌ماه مصادف بود با سالروز درگذشت استاد برجسته فلسفه و عرفان، سید جلال‌الدین آشتیانی. متن حاضر به معرفی کتاب ««سید جلال‌الدین آشتیانی ؛ نهضت مقاومت ملی و جمعیت متاع» می‌پردازد؛ کتابی که سیدهادی خسروشاهی به رشته‌ی تحریر درآورده و در آن ـ با توجه به ارتباط نزدیکش با مرحوم آشتیانی ـ به جوانب دیگری از زندگی وی پرداخته است.

کم نیستند وقایع تاریخی که تا کنون، نه بر زبان جاری شده‌اند و نه در تاریخ به ثبت رسیده‌اند. بر همین سیاق، کم نیستند جوانب مختلف شخصیت بزرگان و فرهیختگان کشور که تا به حال بازگو نشده و بر ملا نگردیده است. سید جلال‌الدین آشتیانی از جمله مفاخر ایرانی است که با نام فلسفه و عرفان شناخته شده است. وی اما منحصر در تأملات فلسفی نبود و فعالیت‌های سیاسی نیز به انجام رسانید. آیت‌ﷲ سید هادی خسروشاهی که از نزدیکان وی بوده، اینک کتابی را منتشر کرده و از جنبه‌ی دیگری از شخصیت مرحوم آشتیانی سخن گفته است؛ عنوان کتاب، «سید جلال‌الدین آشتیانی ؛ نهضت مقاومت ملی و جمعیت متاع» است که نشر کلبه‌ی شروق آن را در ۱۸۸ صفحه منتشر کرده است.

در این کتاب از قرابت ویژه‌ی مرحوم آشتیانی با آیت‌ﷲ بروجردی پرده برداشته شده است. به تعبیر  خسروشاهی: در واقع استاد جلال آشتیانی، در آن برهه از زمان، همزمان با موقعیت خاص در بیت مرجعیت آیت‌ﷲ بروجردی و تحصیل و تدریس در حوزه، در مسائل سیاسی روز هم به نحوی دخالت و نقش داشته است که البته این موضع و این مرحله از زندگی ایشان، مورد توجه اغلب سیره‌نویسانی که درباره استاد جلال، مقاله یا کتابی نوشته‌اند قرار نگرفته است.

با توجه به سن و سال مرحوم آشتیانی، تقرّب او در بیت آیت‌ﷲ بروجردی جای شگفتی بوده است. از زبان سید جلال الدین نقل شده است که «آیت‌ﷲ بروجردی ـ روحی‌فداه ـ هر روز دست بر شانه‌های من می‌نهاد و بر منبر ـ درس ـ جلوس می‌نمود».

سید جلال همچنین با گرایش‌هایی که به فلسفه داشته، عنوان می‌کند که آیت‌ﷲ بروجردی هیچ‌گاه مرا از فلسفه منع نکرد. «…ایشان می‌دانست که من به درس اسفار می‌روم؛ ولی هرگز از این موضوع نهی نکرد و تنها فرمود که آقای طباطبایی به تکلیف شرعی خودشان عمل کنند و من این موضوع را به علامه منتقل نمودم. ایشان نیز که مشغول نگارش تفسیر المیزان بود، درس اسفار را به درسی خصوصی تبدیل کرد؛ والاّ آیت‌ﷲ بروجردی هرگز این درس را تعطیل نکرد و هرگز شهریه احدی قطع نشد».

سید هادی خسروشاهی که سید جلال‌الدین را در فلسفه متبحّر می‌دانسته، ماجرای تدریس وی در دانشگاه را نیز عنوان کرده و از آزمون‌گیری از وی ابراز تعجب می‌کند. با تصویب‌شدن قانونی که به دانش‌آموختگان حوزوی اجازه می‌داد در دانشگاه‌ها به تدریس مشغول شوند، استاد آشتیانی به علت مشکلات زندگی فردی و با تشویق دوستانش، حاضر شد مقام استادی دانشگاه را بپذیرد. زمانی که وی قصد تدریس در دانشگاه را داشت با مانع جدیدی ـ به اصطلاح قانونی ـ روبه‌رو شد و آن این‌که چون ایشان دارای اثر علمی مکتوب نیست، نمی‌تواند در دانشگاه تدریس کند! استاد آشتیانی هم باید امتحان بدهد و هم رساله‌ای تألیف و ارائه نماید تا آقایان اجازه بدهند که او تدریس کند. ولی استاد با سلاح علم و فلسفه به میدان آمد و پس از شنیدن طرح جدید ناشی از عدم معرفت مسئولان دانشگاهی و فرهنگی آن زمان، در عرض بیست روز کتاب «هستی از نظر فلسفه و عرفان»  را که یکی از عمیق‌ترین مباحث فلسفی است، به رشته تحریر در آورد که با تقریظ آیت‌ﷲ رفیعی قزوینی به زیور طبع آراسته شد.‌

سید هادی خسروشاهی در این کتاب، نامه‌هایی که میان وی و سید جلال رد و بدل شده را نیز آورده است؛ نامه‌هایی که خواندنی است و برخی از نکات مغفول‌مانده‌ی تاریخی را آشکار می‌کند. هر چند که سید جلال در یکی از این نامه‌ها،، به خسروشاهی را توصیه می‌کند که «از این موضوعات با احدی از اهل قم صحبت ننمایید که بسیار بسیار ضرر دارد»

یکی از موارد مهمی که سید هادی خسروشاهی در این کتاب بر آن تأکید دارد، رویکرد سیاسی مرحوم آشتیانی است. وی از سید جلال آشتیانی نقل می‌کند که وی در پاسخ این پرسش که «آیا هر جامعه‌ای که فلاسفه بیش‌تری داشته باشد عقلایی‌تر است؟» می‌گوید: «درست است؛ اما نه به این معنا که اگر فلاسفه بروند در مسئولیت‌های اجرایی مثلاً یکی بشود رئیس جمهور  می‌تواند کارهای بسیاری انجام دهد. اگر مردم فهمیده نباشند، این برود و آن بیاید، هیچ فایده‌ای ندارد. اگر حکومتی دینی هم بشود، جامعه خودش باید حکومت را در دست بگیرد. هر انسانی به استبداد تمایل دارد، می‌نشیند برای خودش، یک بنای مهم می‌سازد، بعد هم به درد هیچ کس نمی‌خورد… این که مردم را روشن کنند و به تدریج طوری شود که نظام، وابسته به شخص نباشد، این‌ها بسیار مهم است. وگرنه می‌آیند بلندش می‌کنند، در کاخ بزرگی جایش می‌دهند؛ بعد هم وقتی می‌بینند نشد، یا یک لگد این کاخ را خراب می‌کنند و نوبت به دیگری می‌رسد. این فایده ندارد».

مرحوم آشتیانی با این رویکرد به مواضع سیاسی می‌نگریسته است. وی در ماجرای ملی‌شدن صنعت نفت نیز به تأسی از نگاه مثبت مرحوم بروجردی با این نهضت همکاری کرد. وی حتی پس از کودتای ۲۸ مرداد نیز رابط میان رهبران نهضت و آیت‌ﷲ بروجردی بوده است.

جلال‌الدین آشتیانی در نامه‌ای به سید هادی خسروشاهی در خصوص همکاری با نهضت ملی گفته بود: «بنده مدت دو سال با این نهضتی‌ها کار کردم. تالی فاسد هم برای بنده داشت. بعضی از مقالات آن‌ها را که به خط بنده بود، حکومت نظامی نمی‌دانم به چه وسیله به دست آورده و سخت بنده را تعقیب نموده و حضرت آیت‌ﷲ بروجردی سعی بلیغ مبذول داشته تا از تعقیب این امر حضرات منصرف شوند». آشتیانی در جای دیگری گفته بود که: من برای شکر آب نشدن روابط مرجعیت با نخست‌وزیری وقت، تمام تلاش خود را به کار بردم؛ ولی توطئه دشمنان قوی‌تر بود و نشد آن‌چه باید می‌شد و شد آن‌چه نباید می‌شد.

مرحوم آشتیانی پس از این با سازمانی به نام «متاع» که بر آن بوده تا در چارچوب اصول اسلامی، فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی منضبط‌‌‌تری داشته باشد همکاری می‌کند.

سید هادی خسروشاهی از اختلاف نظرهای خود با مرحوم آشتیانی نیز در این کتاب پرده برداشته است. یکی از موارد اختلاف نظر این دو بزرگوار در مسأله‌ی سید جمال‌الدین اسدآبادی بوده است. مرحوم آشتیانی در مورد سید جمال‌الدین معتقد بود که وی «سیاسی‌کار بود» و «خیلی هم ملاّ نبود» و در فلسفه هم دستی نداشت و شاهکار وی، رساله‌ای در ردّ دهریین است که اگر بخوانید می‌بینید که پرمحتوا نیست. آیت‌ﷲ خسروشاهی اما موارد عدیده‌ای از اِشراف علمی سید جمال را برشمرده و بر این دیدگاه مرحوم آشتیانی خرده گرفته است.

یکی دیگر از موارد اختلافی در موضوع آیت‌ﷲ کاشانی بود. آقا جلال نخست در آغاز نهضت ملی مرید آیت‌ﷲ کاشانی بود؛ به‌ویژه که مرشد او مرحوم آیت‌ﷲ بروجردی هم سخت به آیت‌ﷲ کاشانی اعتقاد داشت و به او احترام می‌گذاشت؛ اما در جریان اختلاف بین ایشان و دکتر مصدق، آقا جلال جانب دیگر را گرفت و روزی گفت: «متأسفانه آیت‌ﷲ کاشانی بعدها دچار اطرافیان مشکوک ناصالح گردید که همه زحمات او را بر باد دادند و نهضت شکست خورد!».

فدائیان اسلام هم دیگر موضع اختلافی میان این دو بود. سید هادی خسروشاهی می‌گوید: «آقا جلال‌الدین کتباً در آن زمان به این جانب توصیه می‌کرد که در جلسات فدائیان اسلام در قم شرکت نکنم و حضوراً توضیح داد روش این‌ها حوزه را به هم زد و همین هم باعث شد که آیت‌ﷲ بروجردی روحی فداه با آن‌ها مخالفت کند!».

سید جلال‌الدین به خسروشاهی گفته بود که «اولاً من قبلاً هم به شما گفته‌ام که اصولاً موافق مشی این‌ها در حوزه قم نبوده‌ام. ثانیاً چون می‌دانسته‌ام آیت‌ﷲ بروجردی نظر موافقی با نوع حرکت این‌ها در حوزه علمیه قم ندارند و معتقد بودند که سخنرانی‌های تند و تیز آقایان در مدرسه فیضیه یا صحن حضرت معصومه(س) طلبه‌ها را از درس و بحث باز می‌دارد و کارشان هم به نتیجه مطلوب نمی‌رسد، روی همین اصل من طبعاً ترجیح دادم ضمن این‌که با آن‌ها مخالفت علنی نکنم، دخالتی هم در امر آن‌ها و وساطت در نزد آیت‌ﷲ بروجردی نداشته باشم. ثالثاً به نظر من با چند طلبه جوان و تعدادی محدود از افراد خوش‌نیّت و چند ترور، نمی‌شد وضع مملکت را تغییر داد! کار اساسی تربیت طلبه‌ها و شاگردان و کادرسازی بود که این‌ها دنبال این روش نبودند».

سید هادی خسروشاهی در این کتاب، نامه‌هایی که میان وی و سید جلال رد و بدل شده را نیز آورده است؛ نامه‌هایی که خواندنی است و برخی از نکات مغفول‌مانده‌ی تاریخی را آشکار می‌کند. هر چند که سید جلال در یکی از این نامه‌ها، به خسروشاهی را توصیه می‌کند که «از این موضوعات با احدی از اهل قم صحبت ننمایید که بسیار بسیار ضرر دارد»؛ با این وجود اما انتشار چنین نامه‌هایی و ذکر جوانب دیگری از شخصیت سید جلال‌الدین آشتیانی شایسته‌ی مطالعه و بررسی است که سید هادی خسرو شاهی این مهم را به انجام رسانده است.

رده‌های مرتبط

دیدگاه‌ها

  1. ناشناس 

    ايشان چرا ازدواج نکرده بودند با توجه به حضورشان در دانشگاه مشکل مادی نداشته اند که؟

  2. محمد 

    فقط مشکل مادی مانع ازدواج است ؟؟؟؟؟ یا هر کسی که مشکل مادی دارد ازدواج نمیکند ؟؟؟
    ای کاش قبل هر سوال احمقانه ای کمی مطالعه میکردیم

به ناشناس پاسخ دهید انصراف