لاتور: در ابتدا سعی میکنم تصویری از علم ارائه بدهم؛ به همین منظور، درباره ارتباط دین و علوم اجتماعی در سنت خودم صحبت خواهم کرد که منظورم مطالعات اجتماعی تکنولوژی(STS) است و نه سنت غربی؛ چرا که این تصویرسازی، برای شروع بحث اهمیت دارد و جناب پارسانیا هم قرار است از موضع دیانت اسلام صحبت بکنند و اینکه این دین چه اعتقادی درباره ناشناختهها و چیزهایی دارد که ما به آن دسترسی نداریم.
کربن در یکی از کتابهایش، بخش اعظم مطالعات خود را به سنت شما و مذهب کاتولیک اختصاص داده و ارتباط مادیت و وجودی فراتر از آن را بررسی کرده است. من هم من با استفاده از همین روش، سعی میکنم ارتباط مادیت و وجودی فراتر از آن را مورد بررسی قرار دهم و با بهرهگیری از آن، تقابل مطالعات دینی و علم و عقلانیت را نشان بدهم؛ چرا که عقلانیت علم، در عمل اجرایی نشده است. زمانی که در مطالعات علمی حرف از عقلانیت میزنیم، باید ببینیم در پژوهش تجربی منظورمان دقیقاً چیست. در این روش سعی میشود نشان داده شود علم چطور تولید میشود و چطور قول به ماده و قول به معنویت در تقابل با هم قرار میگیرد. با استفاده از این روش میخواهیم درک درستی از علوم اجتماعی به دست بیاوریم.
در سنت کلاسیک علوم اجتماعی بر جدایی حوزههایی مثل دین، طبیعت، جامعه، اقتصاد و… تأکید میشد و هر کدام از اینها جداگانه مطالعه میشدند؛ ولی مطالعه پیوند بین اینها، در آن چیزی که من روی آن کار میکنم، شامل اتصالی است که بین اینها وجود دارد. درنتیجه تکنولوژی، اقتصاد، روانشناسی و این حوزهها همگی اتصالات ما با جهان هستند. من به جای اینکه از تعریف امر اجتماعی شروع کنم، سراغ پیوند به عنوان اتصال اینها با هم خواهم رفت.
با این تعریف از علوم اجتماعی، تصور دیگری از پیوند میان علوم به یکدیگر شکل میگیرد و اهمیت دین ملموس میشود؛ چون در این شیوه، دین برقرارکننده ارتباط میان همه ما بهشمار میرود؛ حتی اتصالدهنده با خداوند هم هست. باید دید چه شیوههایی برای پیوند وجود دارد و اقسام پیوند را درک کنیم؛ مثلاً فقه و حقوق، یا فنآوری و علم یک راه ارتباط افراد با هم است. لذا منظور من از جامعه، مکان تلفیق علوم با یکدیگر است و من به جای امر اجتماعی از اجتماع استفاده میکنم.
این شیوه از فهم جامعه ـ با سایر شیوههای بودن، از جمله دین، روانشناسی و سیاست ـ متفاوت است از چیزی که سنت فراگیر درباره مدرنیته ارائه میدهد. مدرنیته شیوه نامطلوبی از اجتماع بوده است. از همین رو وقتی از طرف جناب پارسانیا دعوت شدم با خوشحالی پذیرفتم؛ چون احساس کردم که ممکن است جایگزینی برای بحث ملالآور و قدیمی تقابل اسلام روحانی و غرب مادی پیدا بشود و این تقابل از یک سوءتفاهم در گفتوگو ناشی میشود.
به نظرم ما هیچوقت مدرن نبودیم. مدرنیته یک چیز ثابت و منجمد و اجباری نیست. من این بحث را در کتاب «مواجهه با گایا» توضیح دادهام که نگرانیهای محیط زیستی چگونه میتواند برای ما مسألهساز شود و موضوع ما قرار بگیرد.
برایم جالب است که ببینم در کنار غرب لائیک و سکولار، کشوری وجود دارد که در برابر این مادهگرایی مقاومت میکند. به نظرم ما غربیها هیچوقت مدرن نبودهایم و آنچه الآن جدید است، بحث گایا است؛ یعنی شورش این جهانی و شورش زمینی همه علوم و ادیان. مدرنیزاسیون یک افق محتوم بهعنوان سرنوشت همه در نظر گرفته است؛ درحالیکه الآن برای مثال، با مسأله زیستمحیطی روبهرو شدهایم و هیچ کشوری نمیتواند به این مسأله بیتفاوت باشد. چیزی را که مبنای ما برای پیشرفت است، با آلوده کردن، داریم از دست میدهیم؛ لذا بحثی که مایلم با جناب پارسانیا داشته باشم، بررسی ارتباط و یا تقابل معنویت و مادهگرایی است.
لاتور: وقتی در تهران بودم کوه زیبایی را میدیدم که رو به ما ایستاده بود و به اعمال ما نگاه میکرد و میگفت شما با این وضعیت معماری که ایجاد کردید بههیچوجه در حد و اندازه من نیستید! من اینجا هستم که بپرسم شما با این تفسیر منحصربهفردی که از اسلام دارید، چطور میخواهید به ما غربیها کمک کنید که بر این وضعیت محیط زیستی غلبه کنیم؟
من علاقهای به پرداختن به بحث رایج نحوه مقاومت شما در برابر مادهگرایی غرب ندارم؛ بلکه میخواهم از موضع سنت خود به من کمک کنید که بتوانم مباحث زیستمحیطی و جهش محیط زیستی را درک کنم. وقتی از مباحث غیر دنیوی صحبت میکنم، منظورم چیزی نیست که شما ممکن است از آن متوجه شوید؛ منظورم این است که دیگر زمینی وجود ندارد که بخواهیم از آن استفاده کنیم. مثلاً در ایران دیگر آبی وجود ندارد. وقتی در تهران بودم کوه زیبایی را میدیدم که رو به ما ایستاده بود و به اعمال ما نگاه میکرد و میگفت شما با این وضعیت معماری که ایجاد کردید بههیچوجه در حد و اندازه من نیستید! من اینجا هستم که بپرسم شما با این تفسیر منحصربهفردی که از اسلام دارید، چطور میخواهید به ما غربیها کمک کنید که بر این وضعیت محیط زیستی غلبه کنیم؟
پارسانیا: پرفسور سؤالی را مطرح کردند که امیدوارم در مسیر بحثم، این سؤال نیز پاسخ داده بشود. برای اینکه درباره دیدگاه پرفسور نظر بدهم، ابتدا گزارشی اجمالی از دیدگاه ایشان ارائه میدهم و مقایسه میکنم با دیدگاههای متناظر با ایشانکه مطرح شده است؛ به خصوص دیدگاه هابرماس، برگر یا ماکس وبر که درباره رابطه دین و حیات اجتماعی بحث کردهاند.
آقای لاتور مفهوم طبیعت را یک اَکتور جهان مدرن میداند؛ اکتور یعنی ترجمهای که جهان مدرن از طبیعت کرده و از آن به عنوان Nature یاد میکند. این نگره از قرن ۱۷ شکل گرفته است.
از دیدگاه ایشان مفهوم طبیعت نقش متافیزیک را برای علم جهان مدرن دارد. بنابراین برخلاف چیزی که پوزیتیویستها فکر میکنند، جهان مدرن بدون متافیزیک نیست. آقای لاتور دین را عقیده به چیزی میداند و معتقد است جهان مدرن خالی از عقیده به نوعی از متافیزیک نیست. از نظر ایشان، عقیده به طبیعت یک ضد دین است که در قالب دین، یعنی قالب عقیده ظاهر شده است.
از نظر ایشان گایا، حقیقت چیزی است که جهان مدرن از آن با عنوان نیچر یاد کرده است. گایا در اساطیر یونانی تجسم شخصیت زمین و یکی از اصلیترین و کهنترین خدایان یونان است. گایا در نگاه آقای لاتور خداوندی فوق طبیعی و متعالی نیست؛ بلکه الههای حاضر در زمان است.
وقتی گایا بهجای طبیعت استفاده شود، شبکه معنایی علوم بهخصوص علوم اجتماعی را در چگونگی مواجهه با زمین دگرگون خواهد کرد و از این طریق، مسائل زیستمحیطی که امروزه بهصورت معضل برای جامعه بشری درآمده است، حل میشود. این صحبت پروفسور من را به یاد تأکید آیتﷲ جوادی آملی انداخت که در اعتراض به ادبیات امروز پیشنهاد میکردند به جای کلمه «طبیعت» از واژه «خلقت» استفاده کنیم.
حال میخواهم مقایسهای بین مواجهه آقای لاتور با دین و متافیزیک و مواجهه برگر، وبر، هورکهایمر و هابرماس انجام دهم . هابرماس نظریه پست سکولاریزم را مطرح کرده و معتقد است بازگشت دین پس از غلبه سکولاریسم، واقعیتی است که جهان مدرن میتواند آن را تحمل کند؛ به این شرط که دین، مرجعیت ساینس و مرجعیت عقل عرفی را بپذیرد. دیدگاه هابرماس تجویزی است؛ لذا دین تأثیری در علم و عقلانیت مدرن نمیتواند داشته باشد؛ بلکه با قبول قواعد علم و عقلانیت مدرن، فقط امکان حضور در جهان موجود را پیدا میکند. این، خلاف نظر آقای لاتور است.
برگر نظریهای با عنوان افول سکولاریزم دارد. او پس از مواجهه با بازگشت مجدد دیانت به عرصه حیات و فرهنگ عمومی جامعه، در اواخر قرن بیستم و عمدتاً بعد از انقلاب اسلامی ایران، از نظریه قبلی خود عدول کرد. او ابتدا میگفت دین، از عرصه سیاست و علم خارج شده و در پایان قرن بیستم از حیطه فرهنگ عمومی هم خارج خواهد شد. او به این عقیده رسید که باورهای دینی لایه عمیقی از نظام معنایی حیات را تأمین میکند و برای آن بدیلی نیست. خیزش دینی در کشورهای غربی و غیر غربی او را به این نظریه سوق داد. برگر میگوید دین نیازمند به عقلانیتی متناسب با خود است که عهدهدار تبیین و دفاع از حقایق مربوطه باشد و مشکل جوامع مدرن، فقدان عقلانیتی از این نوع است. او توصیه میکند برای تداوم حیات اجتماعی باید دین در فرهنگ عمومی ترویج شود؛ البته بدون اینکه عقلانیتی برای دفاع از حقیقت دین داشته باشیم؛ یعنی جهان مدرن چنین عقلانیتی ندارد. برگر معتقد است علم، سیاست و مدیریت فرهنگی جهان مدرن، همچنان سکولار عمل خواهد کرد و فرهنگ عمومی با روشهای خطابی به حیات خود ادامه میدهد.
از نظر ماکس وبر، ویژگی جهان مدرن، علم و عقلانیت ابزاری است و این نوع از عقلانیت، مستقل از ارزشها از جمله ارزشهای دینی است؛ گرچه این ارزشها در خدمت اهداف دنیوی پدید آمده و رشد میکنند. او از جوامعی یاد میکند که در آنها مدلهای دیگری از عقلانیت وجود داشتند که به داوری درباره خدایان متعدد میپرداختند. به نظر او در جوامع دینی آن نوع عقلانیت وجود داشت؛ درحالیکه در جامعه مدرن، این عقلانیت به دست کانت از بین رفت و امروزه مردم، قدرت تمیز علمی خدایان متعدد را ندارند. وبر معتقد است در جهان مدرن هرکس از شیطان خود پیروی میکند. همچنین از نظر او جهان مدرن اسطورهزدایی کرده است. امروزه جهان مدرن فاقد متافیزیک اسطورهای است.
هورکهایمر نیز علم مدرن را مبتنی بر عقلانیت ابزاری دانسته و تأکید میکند این نوع از عقلانیت ملازم با هستیشناسی و متافیزیک خاص است. در این هستیشناسی، طبیعت بهعنوان مادهای خام و بیجان در انتظار تصرف انسان است. او برخلاف مارکوزه اعتقاد دارد که هویت جهان مدرن و ساختارهای سیاسی و اقتصادی، مبتنی بر این نوع از عقلانیت است و تغییر در این جهان با تغییر در این عقلانیت و متافیزیک رخ میدهد.
پس از بیان نظریه آقای لاتور و مقایسه آن با نظریات افراد فوقالذکر، چندین نکته را باید عرض کنم. اول اینکه از مقایسه دیدگاه آقای لاتور با این نظریهها دانسته میشود که ایشان به نقش متافیزیکی مفهوم طبیعت در علم مدرن و شبکه مفهومی این جهان توجه دارند؛ ولی از کنار لوازم و پیامدهای معرفتشناختی متافیزیک دینی به سرعت عبور میکنند و بدین نکته تصریح نکردهاند که تغییر متافیزیک مدرن معنای علم و عقلانیت آن را نیز دگرگون میکند.
دوم اینکه، پذیرش گایا و سخن گفتن از آن بهعنوان حقیقتی که طبیعت یا نیچر صرفاً ترجمه مدرن از آن است، مستلزم پذیرش سطحی از معرفت عقلی است که به شناخت حقیقت قائل باشد.
سوم اینکه، روی آوردن لاتور به گایا، متأثر از سنت تاریخی جهان غرب است که ریشه در الهیات مسیحی یونانی دارد. گایا الههای است که جنبه تشبیهی و تنزیلی در آن غلبه یافته و جهت تنزیه و تعالی در آن نابود شده است. این ویژگی، از فرهنگ یونانی و از آمیختگی مسیحیت با آن فرهنگ برمیخیزد. در شورای نیقیه اول، حضور خداوند مسیح بدون تنزیه دیده شد و پدر همان پسر شد. در شورای قسطنطنیه این امر شامل روحالقدس نیز شد. هگل این میراث الهیاتی مسیحیان را در فلسفه خویش به صورت فلسفه شدن درآورد.
چهارم اینکه، مفهوم گایا متفاوت است با سنت دینی جهان اسلام که تشبیه و تنزیه را با یکدیگر جمع میکند. لاتور الهیات مقابل خود را الهیات تنزیهی میداند و از آن گریزان است؛ درحالیکه الهیات اسلامی الهیات تنزیهی محض نیست. خداوند در اسلام یک امر ماورائی گسسته از طبیعت و زندگی انسان نیست و چون او کمال مطلق است، ضمن تمایز با تمام موجودات مقید، هیچ امر محدود و مقیدی از احاطه، اشراف و حضور او خارج نیست. او بهخاطر رحمت گسترده خود با همه اشیا همراه است و در درون همه آنهاست؛ البته بدون آمیختن با آنها. او از همه اشیا فراتر است؛ بدون آنکه دور از آنها باشد.
همه آنچه لاتور از حضور خداوند با مخلوقات این جهان توقع دارد، در الهیات اسلامی وجود دارد؛ بدون آنکه خداوند و فیض گسترده او مقید به قید طبیعی، زمانی و یا مکانی شود. او با همه همراه است؛ به همه رنگ و تعین میدهد؛ بدون آنکه خود به رنگ، تعین یا قیدی درآید. به همین دلیل انسان مسلمان در همه فعالیتهای روزانه خود و همه ارتباطاتی که با دیگران و دیگر اشیا دارد، خود را در محضر خداوند و در تعامل با او میبیند. او وقتیکه به تجارت و اقتصاد مشغول میشود، اگر ادب محضر الهی را رعایت کند، دوست خداست. مرد هنگامی که برای توسعه زندگی خود تلاش میکند و هنگامی که زن به همسر خود میخندد در راه خدا تلاش میکند.
پنجم اینکه، در الهیات اسلامی همه موجودات عالم، مثل گایا موجودی زنده و با ادراک هستند؛ ولی هرکدام از آنها نشانههای خداوند واحدی هستند که اصل و حقیقت زمین نیست؛ بلکه اصل و حقیقت همه موجودات و اکتورهاست و اگر ترجمهای نادرست از آنها شود، پاسخ منفی داده و مقاومت خود را از موضع همان ترجمه ارائه میدهند. لذا مقاومت در الهیات اسلامی، به آنچه مدرنها طبیعت مینامند، محدود نیست و در تمام شبکهای که جهان مدرن را ایجاد کرده است زمینه مقاومت وجود دارد. خداوند، فقط از طریق طبیعت پاسخ منفی خود را به انسان نمیدهد؛ بلکه از درون خود انسان نیز میتواند پاسخ خود را بیان کند.
نکتهی ششم اینکه خداوندگاری که آقای لاتور در عبور از جهان مدرن برمیگزیند (گایا) و از عقیده به آن سخن میگوید، الههای است که وی برای پاسخ از مشکلات زیستمحیطی امروز از آن یاد میکند. تردیدی نیست که انسان از ناحیه محیط زیست با تهدیداتی روبهروست؛ لکن مشکلات انسان معاصر به این مسأله محدود نمیشود و نظام اجتماعی، نیازمند به حوزهای از معناست که اصل زندگی و مرگ او را توجیه کند.
پارسانیا: شما جایگاه واتیکان را در تدبیر زندگی مردم اروپا میدانید. واتیکان همین مقدار که حضور دارد، به دلیل جایگاهی است که جهان مدرن به آن داده است؛ وگرنه همین مقدار هم جایگاه نداشت. دین در عمل در جهان امروز خیلی کم اثر دارد؛ آنهم بهاندازهای که جهان مدرن به آن اجازه میدهد.
در فرهنگ مدرن مرگ زلزلهای است که همه پیوندهای کنشگران را درهم فرومیریزد؛ لذا تداوم کنشها جز با فراموشی مرگ و عبور از آن ممکن نیست. الهه طبیعت نمیتواند کانون بحران این پدیده را بهصورت ساحل آرامش و امن درآورد. الهیات توحیدی اسلام با حفظ ویژگی تنزیهی خود به دلیل اینکه هستی را به افق زمان و زمین محدود نمیکند، از خداوندی سخن میگوید که مرگ را دروازه عبور از محدودیتهای زمانی و آستانه ورود به سعادت ازلی و ابدی میداند. در الهیات پویشی چنین ظرفیتی نیست؛ چون در هستیشناسیاش، جایگاه ثابتی که سرمدی و ازلی باشد وجود ندارد. حضرت امیر، مرگ را به عنوان معرفتی جدید معرفی میکند و میفرماید انسان چه در شب و چه در روز بمیرد، سرمدی و ازلی میشود.
لاتور: با توجه به اینکه من برخلاف آقای پارسانیا، در مسائل الهیاتی نوپا هستم و همچنین با توجه به اینکه من قسمتهایی از متن آقای پارسانیا را نخواندهام، بحثمان چندان گسترده نخواهد بود و الآن فقط درباره یک فصل از کتاب «مواجهه با گایا» که ارسال کرده بودم صحبت میکنیم.
پیش از کنفرانس ۲۰۱۵ محیط زیست که در پاریس برگزار شد، پاپ فرانسیس کتابی با عنوان«بیایید ببینیم» نوشت. این متن بسیار مهم از منظر مسیحیت ارتباط بین الهیات سیاست و محیط زیست را نشان میداد.
به نظرم دو سنت ما میتوانند حرفهای مشترک زیادی درباره ترکیب محیط زیست و الهیات داشته باشند. نه مسیحیت و نه اسلام هیچکدام تابهحال راهحل روشنی برای مقابله با بحران محیط زیست ارائه ندادهاند. اتفاقاً این مسأله از منظر سیاسی و دینی جایگاه مهمی دارد.
به نظرم دوگانه ایمننس و ترانسندنس نمیتواند برای مواجهه با بحران محیط زیستی موجه باشد؛ چه در سنت شما و چه در سنت من. گایا همه طبیعت نیست؛ یک لایه خاص از آن است که هم اکوسیستم را میسازد و هم سازمان ما را تشکیل میدهد. شاید بتوان آن را عاملیت نامید و این را برای حل دوگانه مادیگرایی و ترانسندنس مطرح کردم. گایا ایمننس است؛ ولی در معنایی به غایت متفاوت از معنای ماده در تاریخ فلسفه غرب و شرق.
گایا چیزی است که اگر دانشمندان آن را در طرحریزیهایشان مبنا قرار دهند، با نوع خاصی از سیاست مواجه میشوند و دیگر علم را صرفاً نمایش فکتهای عینی در نظر نمیگیرند. اگر دانشمندان گایا را مبنای عمل خود قرار دهند، در تقابل با دشمنان محیط زیست قرار خواهند گرفت. اگر چیزی که آقای پارسانیا میگویند و پاپ گفته است درست باشد، باید ایتالیا و ایران بهترین نوع از مدیریت و چشمانداز به زیستبوم و بیشترین توجه را نسبت به مخلوقات خداوند داشته باشند و ایران باید در جبهه مقدم محیط زیست باشد؛ سرزمینی سرشار از آب و باغها. اگر در اسلام ارتباط وثیقی میان خداوند و طبیعت وجود داشته باشد، باید توجه به مخلوقات خدا در درجه اول اهمیت قرار بگیرد؛ درحالیکه اینطور نیست. در زبان لاتین دین نقطه مقابل بیتوجهی و غفلت است. باید اعتراف کنیم که به وجوه مادی زمین بسیار بیتوجهیم. ما از علم و فنآوری صحبت میکنیم؛ ولی شما این مسأله را به خداوند ربط میدهید.
من با حرفهای آقای پارسانیا موافقم که گفتند دین مسألهای مربوط به گذشته نیست و با استفاده از آن میتوان علوم اجتماعی را بازسازی کرد. سؤالم از ایشان این است که معنویت اسلام و مسیحیت چه تأثیری در سیاستگذاریها داشته است؟ ما برای اینکه بتوانیم کوهها و دریاها را نجات دهیم و مسأله آبوهوا را حل کنیم، چه کمکی میتوانیم از معنویت اسلامی بگیریم؟ پان فرانسیس مسأله زیستبوم را به نابرابری سیاسی ارتباط داده است. گایا خدا نیست؛ طبیعت نیست؛ گایا یک بار دیگر هستی سیاسی را از نو بهوجودآوردن است. همان هستیای که روی زمین وجود دارد. گایا سلطه نیست؛ از آن شکوه و شخصیت برمیآید و ما را وامیدارد که اقدام کنیم. این جمله که خداوند در تمام ذرات وجود دارد، البته چیز زیبایی است؛ ولی نتیجه و برونداد آن چیست؟ منظورم این است که چه تأثیری در سیاستگذاری روزمره ما دارد؟
پارسانیا: درباره سخنان آقای لاتور دو نکته را باید عرض کنم. نکته اول درباره راهکار مسیحیت و اسلام درباره محیط زیست است. در پاسخ به این مسأله باید بین دو امر تفکیک قائل شویم. شما جایگاه واتیکان را در تدبیر زندگی مردم اروپا میدانید. واتیکان همین مقدار که حضور دارد، به دلیل جایگاهی است که جهان مدرن به آن داده است؛ وگرنه همین مقدار هم جایگاه نداشت. نگاه هابرماس و برگر را به دین دیدید. اینها برای حفظ جهان مدرن، برای دین جایگاهی را در نظر میگیرند. به تعبیر مارکس بورژوازی همه چیز را دود میکند و به هوا میفرستد. من تحلیل مارکسیستی را به صورت همهجانبه نمیپذیرم؛ اما میخواهم بگویم که دین در عمل در جهان امروز خیلی کم اثر دارد؛ آنهم بهاندازهای که جهان مدرن به آن اجازه میدهد. این دو امر نسبت به آنچه در اسلام هست هم به لحاظ نظری قابل تفکیک است.
سؤالی که دارم در همین راستاست: شما چرا عمل نمیکنید؟ پاپ نمیتواند عملیات کند. راجع به ایران هم باید بگویم ممکن است که عوامل اینجا با عواملی که در رم وجود دارد فرق کند؛ ممکن است که عوامل اجتماعیای متفاوت از عوامل اجتماعی واتیکان وجود داشته باشد؛ ممکن است نوعی اخلاق تربیتی در جامعه ما وجود داشته باشد که به آنچه میدانند، عمل نمیکنند. اقتضای نگاه دینی به عالم این است که یک مسلمان به لحاظ اخلاقی و حقوقی موظف به رعایت حقوق محیط زیستی است. هیچ مسلمانی حق ندارد به خاطر منافع اقتصادی یا زندگی دنیویاش حقوقی را که طبیعت دارد نادیده بگیرد؛ اما اینکه مسلمانان چقدر به این حقوق آشنا هستند و چه مقدار به آن عمل میکنند، بحث دیگری است.
اما نکته دوم اینکه مسأله اصلی ما در مواجهه با طبیعت، خود طبیعت نیست. مشکل اصلی از انسان شروع میشود و در آخر خود را در طبیعت نشان میدهد. مواجهه غلط با طبیعت و ترجمه غلط حقیقت طبیعت، به خاطر ترجمه غلطی است که انسان از خود دارد. تا انسان این حجاب را از درون خود برندارد، از طبیعت برداشته نخواهد شد.
نگاه پایانی
لاتور: من از شما تقاضای کمک داشتم. من قصد داشتم دو شهر قم و رم را بهعنوان شهرهای بزرگ مرکز دینی، به همدیگر متصل کنم. آنچه در این نشست در تلاش بودم به آن دستیابم این بود که آیا میتوانم به غرب برگردم و به مردمان آنجا بگویم در قم نگاهی متفاوت از نظر عملی و نظری وجود داشت که میتوان آن را در بومشناسی سیاسی اسلامی سراغ گرفت؟
پارسانیا: آثار مدونی در این حوزه به زبان فارسی داریم؛ مثل دانشنامه محیط زیست که در جامعة المصطفی در حال انجام است. لذا برای ادامه همکاری جدیتر در این زمینه، نیاز است مراکزی که در قم هستند، با مراکز آنجا همکاری پژوهشی مشترک داشته باشند.