برگزاری همایشی در شهر خوی، کافی بود تا بار دیگر موافقان و مخالفان «عرفان» و «تصوف» رو در روی هم قرار گیرند. مهر ماه ۹۵ بود که پژوهشگران در شهر خوی گرد آمدند تا در خصوص شمس تبریزی ـ استاد بلافصل مولانا جلالالدین بلخی ـ به بحث بنشینند. این همایش، بار دیگر مخالفانِ عرفان، و به تبع آن، شمس و مولانا را به صحنه آورد. یکی از علمای اصفهان نامهی تندی نوشت و این واقعه را به امام زمان(عج) تسلیت گفت. شیخ علی صافی اصفهانی در نامهای که پایگاه اطلاعرسانی او منتشر کرد، گفته بود: «برگزاری کنگره برای تکریم از این فاسد و مفسد کبیر به معنای حذف فرهنگی اهل بیت(ع) در این کشور است». وی در قسمت دیگری از نامهی خود اعلام خطر کرده بود که «اینجانب به عنوان یک ایرانی مسلمان که حق فریاد و اعتراض دارد و بهعنوان یک طلبهی کوچک… اعلام خطر میکنم که اگر دیر تکان بخوریم، اگر از خواب بیدار نشویم و ایران را از فتنهی صوفیگری که منشأ تمامی انحرافات است نجات ندهیم، این خواب به مرگ مبدل میشود و ایران به اندلسی دیگر؛ که حتی دیگر از اسلام اسمی و از قرآن رسمی باقی نخواهد ماند». اینگونه مخالفتها با شمس تبریزی و مولانای بلخی البته تازگی ندارد. پیش از این نیز برگزاری کنگرهای در بزرگداشت مولانا مورد طعن برخی از فقها قرار گرفته بود. آیتﷲ صافی گلپایگانی به آن همایش اعتراض کرده و گفته بود: «برای مطرح شدن بعضی سخنان در این کنگره باید از امام عصر(عج) خجالت کشید». آیتﷲ صافی گلپایگانی در آثار خود نیز صراحتاً از منش عرفانی تبری جسته است: «افرادی که به اصطلاح عارف نامیده میشوند اکثراً دارای انحرافات فکری و عقیدتی و روشهای خرافی میباشند و سخنانی دارند که با نصوص قرآن مجید و احادیث شریفه مخالفت دارد».[۱]
مرحوم علامه امینی در خصوص این عبارت که در مقدمهی مثنوی آمده و مولوی این کتاب را اصل اصول الدین مینامد، اعتراض کرده و گفته بود: «وﷲ صد سال شراب بخوری ممکن است خداوند ببخشد؛ اما از این عبارت نمیگذرد». آیتﷲ صافی گلپایگانی نیز در آثار خود صراحتاً از منش عرفانی تبری جسته است: «افرادی که به اصطلاح عارف نامیده میشوند اکثراً دارای انحرافات فکری و عقیدتی و روشهای خرافی میباشند و سخنانی دارند که با نصوص قرآن مجید و احادیث شریفه مخالفت دارد».
عمده اعتراض مخالفانِ مولوی بر سخنانی است که او در ستایش از معاویه و بنیعباس، کافر قلمداد کردن ابوطالب ـ پدر بزرگوار امیر المومنین(ع) ـ تسامح در موضوع مهدویت و این که فرقی نیست که مهدی موعود(عج) از نسل علی باشد یا از نسل عمر، مطرح کردن برخی افکار و آداب تصوف و برخی تعابیر نامناسب در مثنوی است. برخی تعابیر و تمجیدهایی که مولوی از مثنوی معنوی کرده نیز مورد مخالفت بسیار قرار گرفته است. مرحوم علامه امینی در خصوص این عبارت که در مقدمهی مثنوی آمده و مولوی این کتاب را اصل اصول الدین مینامد، اعتراض کرده و گفته بود: «وﷲ صد سال شراب بخوری ممکن است خداوند ببخشد؛ اما از این عبارت نمیگذرد».[۲] آیتﷲ سید صادق روحانی نیز با پیش کشیدن اینگونه تعابیر از عارفان و صوفیان، به اعتراض پرداخته و آن را کفرآمیز دانسته است. ایشان روایتی از امام صادق(ع) را نقل میکند که «صوفیه از دشمنان ما میباشند و کسی که میل به آنها کند از آنهاست و با آنها محشور میشود و کسی که آنها را رد کند مانند کسی است که جهاد با کفار نموده؛ بین یدی رسول ﷲ».
مخالفان و منتقدان مولوی بر این باورند که اگرچه برخی سخنان نیک هم در آثار وی یافت میشود، اما آرائی در این کتاب به چشم میآید که قابل اغماض نیست. آیتﷲ نوری همدانی در این خصوص گفته است: «بعضی چند صفحه از مثنوی را خواندهاند و تصور کردهاند که کتاب خوبی است؛ اما اگر با دقت آن را مطالعه کنند با لغزشهای فراوانی مواجه خواهند شد». برخی نیز بر آن بودند که عَلَم کردن افکار مولوی در مقابل اهل بیت(ع) روا نبوده و مغفولنهادن رأی معصومین شایسته نیست. آیتﷲ سید حسن فقیه امامی در همین خصوص بر این باور بود که «آنهایی که سراغ مثنوی میروند، سراغ هر کسی میروند غیر از اهل بیت(ع). آنها (اهل بیت) هستند که آبهای دستنخورده هستند. میگوییم آقای نویسنده محترم، شما میروید سراغ ابن عربی، سراغ مولوی و آنها که افکارشان دست خورده است؛ بروید سراغ علی(ع)؛ بروید سراغ نهج البلاغه؛ بروید به طرف قرآن که آب را از سرچشمه بردارید».[۳]
سید عزالدین زنجانی هم از منتقدان و معترضان به مولوی بود. او ماجرای ایمان ابوطالب را در مثنوی مورد نقد قرار داده و گفته بود: «بدبختی مولوی این است که ابوطالب را مشرک میداند. بدبخت بیچاره میگوید که ابوطالب در جهنم، کفش آهنی از آتش دارد. در حالی که حضرت ابوطالب معصومند». آیتﷲ زنجانی اما زمانی نزد رهبری میرود و نظر ایشان را نیز در خصوص مولوی جویا میشود. آیتﷲ خامنهای پاسخ میگوید: «نظر ما همان است که خود مولوی میگوید؛ هو اصول اصول اصول الدین فی کشف اسرار الوصول و الیقین».[۴]
مرحوم امام در خصوص مخالفتهایی که با مولوی میشود، تفسیری ارائه داده بود: «قول عرفا باطل نیست؛ ولی ما نمیتوانیم قول ایشان را هضم کنیم؛ زیرا فهم قول آنها ذوق عرفانی لازم دارد. چنانکه کثیری از ناس شعر مثنوی را جبر میدانند؛ و حال آنکه مولوی مخالف با جبر است و علت آن این است که آقایان معنای جبر را نمیدانند…». سید علی آقا قاضی طباطبایی نیز دل در گرو مولوی داشت. او بارها به قونیه بر مزار مولانا رفته و مثنوی را در مطالعه گرفته بود. مرحوم قاضی در اواخر عمر نیز که کمتر توانایی بر مطالعه داشته، مرحوم شیخ عباس قوچانی را موظف میکند تا برایش مثنوی بخواند.
آیتﷲ خامنهای به تبع مرحوم امام خمینی(ره) بر شخصیت مولوی حرمت مینهد و او را شایستهی احترام میداند. مرحوم امام در خصوص مخالفتهایی که با مولوی میشود، تفسیری ارائه داده بود: «قول عرفا باطل نیست؛ ولی ما نمیتوانیم قول ایشان را هضم کنیم؛ زیرا فهم قول آنها ذوق عرفانی لازم دارد. چنانکه کثیری از ناس شعر مثنوی را جبر میدانند؛ و حال آنکه مولوی مخالف با جبر است و علت آن این است که آقایان معنای جبر را نمیدانند. و چنانکه مرحوم حاجی سبزواری نیز در شرح خود بر مثنوی نتوانسته در شرح و تفسیر مرام مولی را برساند؛ زیرا حکیمی قول عارفی را بیان نموده، بدون اینکه حظ وافری از قریحه عرفانی داشته باشد. و بلا تشبیه مثل این است که ملحدی مرام نبی مرسلی را شرح کرده باشد. بیان مرام شخصی، قریبالافق بودن با اعتقاد او را لازم دارد. برای شرح قول عارف رومی، مردی صوفی که یک نحوه کشف ذوقی داشته باشد لازم است که آن هم نه با نشر، بلکه با نظمی که از روی ذوق عرفانی برخاسته باشد، مانند نسیمی که از سطح آبی بر میخیزد، به شرح آن میپردازد».[۵] امام خمینی بر این باور بود که عدم درک موقعیت و مرتبه مولوی و هم افق نبودن با وی، سببساز فهم ناصحیح از اقوال این عارف شده است. قریب به همین رأی را آیتﷲ جوادی آملی نیز مطرح کرده است. وی معتقد است که ناآگاهی نسبت به معانی بلندی که مولوی در مثنوی بیان کرده است، سببساز داوری ناصواب در خصوص وی گردیده است.[۶]
شاید همین همافق بودن با مولوی است که سببساز دلبستگی برخی از روحانیون به وی نیز گردیده است. آیتﷲ حسن زاده آملی نیز از شیفتگان مولوی است. وی در بیشتر آثار خود از جلالالدین بلخی با لقب «عارف قیّومی» یاد میکند و اغلب آرای خود را بر پایهی مباحث حکمی و عرفانی وی بنا مینهد. سید علی آقا قاضی طباطبایی نیز دل در گرو مولوی داشت. او بارها به قونیه بر مزار مولانا رفته و مثنوی را در مطالعه گرفته بود. مرحوم قاضی در اواخر عمر نیز که کمتر توانایی بر مطالعه داشته، مرحوم شیخ عباس قوچانی را موظف میکند تا برایش مثنوی بخواند. مرحوم قاضی به شاگردان خود نیز خواندن مکرر مثنوی را توصیه کرده بود. شهید دستغیب در نامهای از ایشان میخواهد تا کتابی را معرفی کنند. مرحوم قاضی پشت نامه مینویسد: مثنوی بخوان.[۷] آیتﷲ انصاری همدانی هم مِهر مولوی بر دل داشت. او به شاگردانش گفته بود که «اگر کسی گفت من به جایی رسیدهام که دیگر احتیاجی به مثنوی ندارم، بدانید که دروغ میگوید».
مواجهه با مولوی و مثنوی شریف، بسیار در نوسان بوده است. برخی به او دل دادهاند و راه وی را برگزیدهاند. برخی اما بر وی شوریدهاند و دست رد بر سینهی او زدهاند. مواجهه با مولوی، دو طیف فکری کاملاً متفاوت را نشان میدهد؛ دو طیفی که افقهای متفاوتی دارند. شاید سرّ این اختلاف هم در همین افقهای بعید میان آنهاست؛ همان نکتهای که آیتﷲ خمینی هم به آن اشاره کرده بود: «حکیمی قول عارفی را بیان نموده، بدون اینکه حظ وافری از قریحه عرفانی داشته باشد… بیان مرام شخصی، قریبالافق بودن با اعتقاد او را لازم دارد. برای شرح قول عارف رومی، مردی صوفی که یک نحو کشف ذوقی داشته باشد لازم است».
(منبع: تقریرات، شماره ۶)
(عکس از خبرگزاری مهر)
محسن بقایی
مثنوی ما چوقران مدل هادی بعضی و بعضی رامضل