مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت

اخلاق سیاسی از جمله موضوعاتی است که همه حکومت‌ها با آن درگیر هستند و نمی‌توان آن را نادیده گرفت. تاریخ سیاست نشان می‌دهد در یونان باستان و ایران باستان، مفاهیم اخلاقی در عرصه زندگی سیاسی بسیار مورد توجه بوده است. حکومت عرصه عقلانیت جمعی است و نباید نسبت به آن بی‌توجه بود. وقتی به دلایل انتخاب «نوع حکومت» در گذشته نگاه می‌کنید، متوجه می‌شوید یکی از مهم‌ترین معیارهای خوبی یا بدی آن‌ها  اخلاق سیاسی است. افلاطون و ارسطو نسبت به مدل دموکراسی بدبین بودند و این مدل را بدترین شکل حکومت معرفی کرده‌اند؛ چون معتقد بودند در دموکراسی به دلیل این‌که همه‌ی انسان‌ها برابرند و فضیلت و شایستگی‌ها ملاک تصاحب مسؤولیت‌ها نیست، آدم‌های شارلاتان، پوپولیست و عوام‌فریب به سهولت، آرای توده را جذب می‌کنند و قدرت را در دست می‌گیرند و به اصول اخلاقی پایبند نیستند. به همین دلیل هر دو (افلاطون و ارسطو) شایسته‌سالاری را شرط حاکمان سیاسی دانسته‌اند. افلاطون در حد فیلسوف‌شاه و ارسطو در حد پادشاهی صالح، قدرت را از دسترس عوامفریبان دور کرده‌اند.جالب است که در جهان اسلام همه فیلسوفان گذشته ما نیز مانند فارابی، خواجه نصیر، مسکویه و ملاصدرا به نفی دموکراسی با عنوان «مدینة الاحرار» یا « مدینه الجماعیة» تصریح کرده‌اند. دلایل آن‌ها هم این است که در این سبک سیاسی شایستگی‌های اخلاقی، مدیریتی و سیاسی نادیده گرفته می‌شود. پنج اصطلاح سیاسی، برای این نوع اخلاق سیاسی عوام‌فریبانه مطرح شده است: « دماگوژیسم سیاسی» ، «پوپولیسم سیاسی»، «نارسیسیسم سیاسی»، «گاگولیسم سیاسی» و «چاچولیسم سیاسی». هر کدام از این مفاهیم به بعدی از ابعاد سیاستمداران غیراخلاقی اشاره دارد. در آغاز عصر روشنگری در اروپا، کسی مثل «نیکولا ماکیاولی» می‌گوید این نوع اخلاق سیاسی را از قدرت نمی‌توان حذف کرد؛ سیاستمداران  تا جایی دم از اخلاق می‌زنند که به نفعشان باشد. سایر فیلسوفان متجدد غربی در طراحی حکومت جدید «دموکراسی» را علیرغم اشکالات آن پذیرفتند و دلیلشان این بود که انسان‌شناختی غرب با گذشته فرق کرده است. در گذشته چون به نابرابری انسان‌ها اعتقاد داشتند و بر این باور بودند که برخی انسان‌ها از جنس طلا و برخی نقره و برخی مس هستند، بین آن‌ها یکسانی نیست؛ برخی فیلسوف و حکیم و برخی توده (عوام) هستند؛ بنابراین عدالت اقتضا می‌کرد با وجود حکیم و فیلسوف سراغ عوام‌الناس که نقش مس داشتند، نروند. اما در دوره مدرن با حاکم‌شدن «اومانیسم» (انسان‌محوری) این تمایزات را حذف و تصریح کردند با عقلانیت مدرن می‌توان جلوی معایب ضد اخلاقی حاکمان غیرشایسته را گرفت؛ به‌طوری که در مجموع صلاح جامعه در دموکراسی است. امروزه این سبک حکومتی با اختلافات فراوان و مدل‌های مختلف در دنیا رایج شده و به‌عنوان بهترین شکل حکومت‌، تلقی به قبول شده است.

افلاطون و ارسطو نسبت به مدل دموکراسی بدبین بودند و این مدل را بدترین شکل حکومت معرفی کرده‌اند؛ چون معتقد بودند در دموکراسی به دلیل این‌که همه‌ی انسان‌ها برابرند و فضیلت و شایستگی‌ها ملاک تصاحب مسؤولیت‌ها نیست، آدم‌های شارلاتان، پوپولیست و عوام‌فریب به سهولت، آرای توده را جذب می‌کنند و قدرت را در دست می‌گیرند

در اندیشه انقلاب اسلامی هم «جمهوریت» و «مردم‌سالاری دینی» مورد قبول واقع شده است. امام راحل ابتدا با طرح حکومت اسلامی و ولایت فقیه  در نجف اشرف جرقه انقلاب را زدند و بعدها در پاریس شکل حکومت را هم دموکراسی معرفی کردند و البته تصریح دارند که دموکراسی اسلامی با دموکراسی غربی تفاوت‌هایی دارد؛ یکی از عمده‌ترین تفاوت‌ها پذیرش شایسته‌سالاری مبتنی بر آموزه‌های اسلامی و مبانی انسان‌شناختی دینی است؛ که در حقیقت جلوی معایب دموکراسی را می‌گیرد. تفاوت اندیشه سیاسی امام راحل با اندیشه سیاسی غرب در این است که آن‌ها می‌خواهند جلوی معایب دموکراسی را با عقلانیت ناشی از منافع فردی انسان‌ها بگیرند؛ می‌گویند چون همه انسان‌ها دنبال منافع مادی خودشان هستند، عقلانی نیست که در دموکراسی قدرت را به‌ انسان‌های عوام‌فریب و پوپولیست بدهیم و چنین اخلاقی در جامعه نمی‌تواند رشد کند. اما در اندیشه امام علاوه بر تکیه بر آن عقلانیت، به دستورات دینی و نوع اخلاق سیاسی در جامعه اسلامی هم تکیه می‌شود.

مع الوصف تجربه چندقرن اخیر دنیای غرب و تجربه چهار دهه جمهوری اسلامی نشان داده است که حذف کامل «اخلاق عوام‌فریبانه» در جامعه مقدور نبوده است و روزنه‌هایی برای ورود افراد پوپولیست و نارسیست به درون سیستم سیاسی وجود دارد تا بر اساس بلاهت و جهالت سیاسی و خودشیفتگی در دل توده مردم نفوذ کنند و قدرت را به‌دست گیرند.

این یکی از بحران‌های جدی است که در حوزه فرهنگ، جامعه اسلامی را از درون و بیرون تهدید می‌کند. مهم ترین تهدید جامعه اسلامی هم از درون است؛ و قدرت بیرونی نمی‌تواند همانند انحراف اخلاقی و گسست فرهنگی درونی، جامعه اسلامی را با مشکل مواجه نماید. البته امروز قدرت بیرونی هم از طریق همین پایگاه انحراف درونی، تهاجم فرهنگی خویش را آغاز کرده است. این بخشی از آن چیزی است که در بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی با عنوان شبیخون و ناتوی فرهنگی مطرح گردید.

من از رویکرد قرآن در مقابله با دشمن خارجی چنین استفاده می‌کنم که راه مقابله با این تهاجم فرهنگی علاوه بر اعتماد به مکانیزم‌های عقلانیت جمعی، توجه به راه‌حل‌هایی است که در آموزه‌های دینی هم ارائه گردیده است و من آن‌ها را در هفت دسته خلاصه می‌کنم:

دسته اول: آموزه‌هایی که امنیت فرهنگی را به مثابه اساسی‌ترین رکن جامعه اسلامی معرفی کرده‌اند و هر نوع تهدید، انحراف و اختلال در این آرامش فرهنگی و درونی را نفی می‌کنند. در ماجرای ساختن مکه حضرت ابراهیم خلیل(ع) اولین چیزی که از خدا درخواست می‌کند امنیت است: «رب اجعل هذا البلد آمنا»؛ خدایا این شهر را امن کن. بعد ادامه می‌دهد که خدایا بت‌پرستی را از این شهر دور کن که سبب گمراهی و انحراف است.  بت‌پرستی در تقابل با فرهنگ الهی و سبب ناامنی است؛ تهاجم به توحید است و اختلال در امنیت روانی است.

دسته دوم: آموزه‌های دشمن شناسی. عواملی که امنیت جامعه اسلامی را مورد تهاجم قرار می‌دهند برخی فیزیکی و سخت افزارانه‌اند و برخی فرهنگی و نرم افزارانه. برخی از این عوامل «َصُد عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ» هستند که توسط شیطان به کافران و گمراهان آموزش داده می‌شوند و برخی هم آلودگی به گناه، تجاوز به عنف (اسْتَحْيُوا نِسَاءَهُمْ) و انحرافات اخلاقی و فرهنگی‌اند.

دسته سوم: آموزه‌هایی که دستور مواجهه و رویارویی با عوامل ضد امنیتی در جامعه اسلامی را صادر می‌کنند و مؤمنان را در مقابله با خوی فتنه‌گری، فساد، تجاوز، قتل و غارت تحریض به ثبات، اِعداد و آمادگی، تجهیز و تسلیح، مقابله به مثل، ارهاب و ارعاب  و از کوتاهی، قعود و فرار نهی می‌کنند. ابتدا و در مکه (در سوره کافرون) دستور جداکردن مرزهای فکری، فرهنگی  ومرزبندی‌های اعتقادی صادر شد و بعدها دستور مقابله نظامی در مدینه.

دسته چهارم: آموزه‌هایی به تهیه نیرو و ابزار مقابل امر می‌کنند؛ آمادگی و تدارک کامل از جهت نیرو و تجهیزات و روش‌های مقابله. از آیه «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» مقابله‌ی فرهنگی هم فهمیده می‌شود. جامعه اسلامی باید هر مقدار می‌تواند از امکانات فرهنگی برای مبارزه با تهاجم و شبیخون فرهنگی استفاده کند.

دسته پنجم:  آموزه‌هایی که تعیین شرایط، قلمرو و اتخاذ تاکتیک مقابله را توصیه کرده‌اند. در آیات نظامی توجه به احکام و وظایف جنگی، تاکتیک‌های اعطای مهلت و فرصت به کفار و مشرکان، در جاهایی بحث اسارت و دستگیری دشمن (وَخُذُوهُمْ)، محاصره دشمن (وَاحْصُرُوهُمْ)، کمین‌گذاشتن برای دشمن (وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ) و اعطای پناهندگی برای استفاده فرهنگی (وَإِنْ أَحَدٌ مِنْ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ) آموزش داده شده است. این روش‌ها در عرصه تهاجم فرهنگی هم قابل استفاده‌اند و اصولاً هدف مقابله نظامی هم دستیابی به آمال فرهنگی است. وقتی قرآن می‌فرماید: «لَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ»، یعنی اگر خدا بعضى از مردم را با بعض ديگر دفع نمى‌كرد، صومعه‌ها وكليساها و كنيسه‌ها و مساجدى كه نام خدا در آن‌ها برده مى‌شود ـ و عناصر فرهنگی جوامع هستند ـ سخت ويران مى‌شدند.

تهاجم فرهنگی امروز هویت دینی و ارزش‌های ملی ما را سخت دچار آسیب کرده است و اگر با آن مقابله نشود، دشمن نیازی به تهاجم پرهزینه نظامی ندارد و برای ما نیز روحیه جهادی مقابله باقی نخواهد ماند. بسیاری از فقها جهاد ابتدایی در عرصه نظامی را واجب نمی‌دانند؛ اما با مشاهده این شرایط فرهنگی، هیچ فقیهی نمی‌تواند به «جهاد ابتدایی فرهنگی» معتقد نباشد.

دسته ششم: آموزه‌هایی که ناظر به مقررات حقوقی و تعهداتی هستند که در فطرت وسرشت انسانی ریشه دارند و یا ناشی از حقوق وضعی و قراردادهایی هستند که مراعات آن‌ها لازم است. وقتی در آیات نظامی، از تجاوز و تعدی ظالمانه نفی شده و به پایبندی به تعهدات با کافران و مشرکانی که متعهد به قرارداد هستند، دستور داده شده و مقابله با آن‌ها در حد مقابله به مثل مجاز دانسته شده است، در عرصه تهاجم فرهنگی نیز همین بحث‌ها مطرح است.

دسته هفتم: آموزه‌هایی که برقراری امنیت و اقدام به جهاد را در راستای ارزش‌های الهی، انسانی و معنوی ترسیم کرده‌اند. همین‌ها به طریق اولی نسبت به امور اخلاقی و فرهنگی نیز جاری‌اند. قرآن می‌گوید خداوند در کنار مجاهدان فی سبیل ﷲ است و آن‌ها را در مسیر هدایت، راهنمایی می‌کند و حرکت بدون دغدغه در مسیر خداوند، برای مؤمن مجاهد بزرگ‌ترین آرامش دل و امنیت روانی است و برای او احساس اقتدار در برابر دشمن  ایجاد می‌کند؛ «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا ». آیه ۵۹ سوره نساء  نیز برترین فضایل و ارزش‌های معنوی را برای مجاهدان فی سبیل ﷲ می‌داند و می‌فرماید بزرگ‌ترین آرامش و امنیت مؤمن و جامعه مؤمنان این است که خداوند آن‌ها دوست بدارد و ارزش مقاومت استوارشان را در مقابل دشمن بستاید: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنيَانٌ مَرْصُوصٌ». همچنین وعده نجات‌بخشی و بهشت برین می‌دهد و خداوند را حامی مؤمنان معرفی می‌کند: «إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنْ الَّذِينَ آمَنُوا». معلوم است که این‌ها مخصوص جنگ و جهاد نظامی نیست؛ بلکه مقابله فرهنگی در مقابل شبیخون دشمن را هم شامل می‌شود.

هدف از بیان این دسته‌بندی از آیات الهی آن بود که نشان دهیم عرصه تهاجم فرهنگی نیز مانند عرصه تهاجم نظامی اهمیت دارد و بلکه مهم تر است. اگر در عرصه نظامی در مقابل دشمن باید دائماً بیدار بود و رصد کرد و با روش‌ها و امکانات مناسب مقابله کرد و در دل دشمن رعب و وحشت ایجاد نمود و نیز اگر در همه عرصه‌های نظامی پایبندی به اخلاق و قواعد اخلاقی و تعهدات انسانی ضروری است، همین ضابطه در عرصه تهاجم فرهنگی  وجود دارد. امروز وقتی دیده می‌شود که دشمنان اندیشه انقلاب اسلامی ارزش‌های انسانی و اسلامی ما را مورد هجوم قرار داده‌اند و از درون و بیرون تهاجم سختی شروع شده است، مدافعان فرهنگ اسلامی وظیفه‌دارند با جدیدترین ابزار تکنولوژی با رویکردهای ضد اخلاقی و ضد فرهنگی مقابله به مثل کنند. متأسفانه ما هنوز به اهمیت تهاجم فرهنگی توجه نداریم؛ هنوز تنها عامل ضربه‌پذیری خود را هجوم نظامی می‌دانیم؛ در حالی که تهاجم فرهنگی امروز هویت دینی و ارزش‌های ملی ما را سخت دچار آسیب کرده است و اگر با آن مقابله نشود، دشمن نیازی به تهاجم پرهزینه نظامی ندارد و برای ما نیز روحیه جهادی مقابله باقی نخواهد ماند. امروز حراست از نظام اسلامی و دفع پاتک‌های فرهنگی و ضداخلاقی از وظایف قطعی ماست. اگر حفظ نظام به تعبیر امام(ره) از اوجب واجبات است، تردیدی نیست که نقش تهاجم فرهنگی و استحاله ارزش‌های دینی ـ چه از درون و چه از بیرون ـ نیز از بزرگ‌ترین عوامل از بین‌بردن این نظام است. وظیفه همگان است که در «جهاد دفاع فرهنگی» وارد صحنه شوند. من معتقدم اگر بسیاری از فقها جهاد ابتدایی در عرصه نظامی را واجب نمی‌دانند، با مشاهده این شرایط فرهنگی، هیچ فقیهی نمی‌تواند به «جهاد ابتدایی فرهنگی» معتقد نباشد.

(سخنرانی در جلسه مجمع پیروان خط امام و رهبری در قم)

رده‌های مرتبط

پاسخ دهید