دبیر علمی جلسه، دکتر ابراهیم علیپور با بیان اینکه ما با ارکان فکری آموزش و پرورش جلساتی داشتیم افزود: در شورای علمی به این نتیجه رسیدیم برای ایجاد یک نسبت بین نظر و عمل از میان مجموعهی علم دینی که شامل دوازده نظریه است، نظر آیتﷲ جوادی آملی را بهعنوان پایه تحقیق این همایش قرار دهیم.
علیپور گفت: بحث علم دینی بعد از انقلاب، یکی از بحثهای پرچالش بوده و عمر فکری جوامع علمی ما درگیر این بحث بوده که آیا اصولاً علم دینی ممکن است و اگر ممکن است، به چه معناست؟ آیا علم دینی، همان آوردن نص به اجتماع و علوم است و آیا امروزه علوم ما دینی است؟ در این باره هم البته نظریهپردازیهایی شده و موافقان و مخالفانی دارد. مخالفان معتقدند علم دینی محال است؛ چرا که دین، عرصه تقیدها، باورها و عبودیت است و عرصه علم، عرصه اندیشه و عقل انسانی. در این جلسه آقای پارسانیا دیدگاه آیتﷲ جوادی آملی را تقریر میکنند و جناب سبحانی نیز به این نظریه نقدهایی خواهند داشت.
پارسانیا: اتصاف علم به دینیبودن، غیر از علم دینی است و آیتﷲ جوادی آملی نزدیک به سه دهه است که در این موضوع ارائه مطلب داشتهاند. بیان مختصر این نظریه این است که در چند محور و به چند لحاظ اتصاف علم، به دینیبودن از دیدگاه ایشان ممکن و قابل دفاع است. البته این جهات، گاهی متداخل هستند؛ یعنی علم به یکی از این جهات ممکن است دینی باشد و به جهت دیگر، خیر.
بهنظر من ازدیدگاه ایشان، علم از جهاتی میتواند به دینیبودن متصف شود؛ جهت اول بهلحاظ متافیزیک علم است. این نظر مبتنی بر این است که علم، برخلاف آنچه درمقطعی پوزیویستها معتقد بودند، فارغ از نوعی جهانبینی و هستیشناسی نیست؛ یک تصویر کلی نسبت به جهان نیست. لذا اگر خاستگاه و جهانبینی که علم بر آن مبتنی است، الهی و دینی باشد، ساختار آن از معرفت متأثر میشود و دینی است. جهت دوم، بهلحاظ موضوع است. این جهات همپوشانی کامل ندارند و علم بهلحاظ برخی از این جهات میتواند دینی باشد؛ ولی از جهات دیگر خیر. به لحاظ موضوع، علم میتواند به دینی و غیردینیبودن متصف شود. توضیح آنکه اگر موضوع علم، خداوند بود، میتوانیم علم را به دینیبودن متصف کنیم؛ اما اگر موضوع درباره خدا نباشد، علم دینی نیست. جهت سومی که علم به اعتبار آن به دینیبودن یا نبودن متصف میشود، بهلحاظ روش است. اگر روش به گونهای بود که نقل، وحی و عقل را هماهنگ بهکار گرفت، این علم میتواند دینی باشد؛ اما اگر روش علم این ویژگیها را نداشت، به غیردینی بودن متصف میشود. جهت چهارم به لحاظ تجویزی است. علم اگر به گونهای بود که دین فراگیری آن را لازم میدانست، دینی است و اگر بهصورتی بود که بهلحاظ تجویزی دین آن را اجاز نمیداد، میشود غیردینی. جهت دیگری که قابلیت این اتصاف را دارد به لحاظ عالم است. برخی تقریرها معتقدند علم دینی همان است که عالمش دیندار باشد و علم دینی علم مسلمانان است؛ اگر عالم مسلمان بود، آن علم دینی است.
پارسانیا: اتصاف علم به دینیبودن، غیر از علم دینی است و آیتﷲ جوادی آملی نزدیک به سه دهه است که در این موضوع ارائه مطلب داشتهاند. بیان مختصر این نظریه این است که در چند محور و به چند لحاظ اتصاف علم، به دینیبودن از دیدگاه ایشان ممکن و قابل دفاع است. البته این جهات، گاهی متداخل هستند؛ یعنی علم به یکی از این جهات ممکن است دینی باشد و به جهت دیگر، خی
مطابق با این شش جهت میتوان اتصاف علم را به دینیبودن از منظر علامه جوادی آملی دنبال کرد. همانطور که گفتم اینها میتوانند متداخل باشند و مثلاً در برخی شرایط، علمی که به لحاظ متافیرزیکی غیردینی است، به لحاظ تجویزی دینی باشد.
سبحانی: قبل از کتاب منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، که استاد در آن به تفصیل به موضوع مورد بحث ما پرداختهاند، اینگونه مباحث ارزشمند، درسایر آثار و فرمایشات استاد نیز مطرح شده بود. بنده همه نکاتی را که آقای پارسانیا در تحلیل نظریه استفاده کردند، اجمالاً می پذیرم؛ به این معنا که وقتی کلام استاد را در حوزه علم دینی میشنویم، میتوانیم بگوییم که ایشان معتقدند علم دینی، مبتنی برجهانبینی دینی است و علم دینی روش دارد؛ اگر آن روش بهکار نیاید، آن علم، دینی نیست. بهلحاظ کاربرد هم علم به دینی و غیرینی تقسیم میشود.
بنده میخواهم نظریه را در سه لایه نقد کنم؛ لایهی اول این است که در درون این نظریه مطالب و موضوعاتی وجود دارد که متناقض است؛ یعنی این نظریه ابهام درونی دارد و از یکسو به ما میگوید جهانبینی مثلاً نظری، در حکمت نظری و دانش مؤثر است؛ اما بیانی در توضیح دارد که این را نفی میکند؛ لذا در دانش و در گذارههای دانش، احتمال جهانبینی هیچ تأثیری ندارد. این موضوع به ما میگوید که موضوع دانش، فعل خداست و به تعبیر استاد، خلقت است و طبیعت نیست؛ پس باید حتماً حیثیت علت فاعلی و علت غایی در نظریهها و گزارههای دانش، ملحوظ باشد. اگر عمیقتر ببینیم، استاد این را نفی میکنند و میگویند هیچ ضرورتی ندارد. لازمه سخن این نیست که اگر کسی سکولار باشد و یا حتی اگر با نگاه طبیعت به جهان نگاه کند، باز آن علم اسلامی است. یا درخصوص روش، گفته شده که باید روش دینی باشد؛ باید جمع میان عقل و وحی باشد؛ اما درعمل مبنایی برای روششناسی علم گذاشته شده که همین علم موجود ـ یعنی علم مبتنی برتجربه و فرآیند ـ دستیابی به محسوسات و حقایق عالم طبیعت را تأیید میکند.
لذا این بخش اول نقد من است؛ یعنی این نظریه روشن نمیکند که آیا درنظر گرفتن علت فاعلی و غایی در حوزه دانش تجربی، جزو اسلامیشدن دانش هست یا نه؟ یا اگر از این هم چشم بپوشیم و عینیت را بشناسیم، این نظریه روشن نمیکند که آیا صرف اطمینان ـ ولو از طریق همین روشهای موجود، اگر ما به واقعیتی رسیدیم، آن واقعیت جزو حقیقت است یا خیر؟ این گزاره جزو اسلامیبودن است یا خیر؟ از یک طرف میفرمایند حتماً باید رعایت کنیم و از طرف دیگر میفرمایند صرف اطمینان، کافی است.
لایه دوم نقد بنده، ناکارآمدی این نظریه نسبت به دانشهای موجود تجربی است. در این بخش میخواهم نشان بدهم این نظریه دور از دنیای دانش موجود به نظریهپردازی در باب علم و علم دینی پرداخته است. تصویری که اینجا از دانش تجربی ارائه شده، تصویری است که امثال بوعلیسینا و ملاصدرا به علم تجربی دارند. این تصویر از دانش وجود دارد و استاد به صراحت میفرمایند که اگر ما در علم به علم رسیدیم ـ منظورشان یقین ضروری است ـ آنیست که حاصل برهان است و اگر علم حاصل نشد و در حد فرضیه باقی ماند، این اساساً علم نیست. ما در نقطه مقابل میگوییم در دانش تجربی امروز، اساساً نه استقرایی وجود دارد و نه کسی استقرا و تجربه را به برهان برمیگرداند. اگر بخواهیم بسیار معتدل بیندیشیم و نظریه ابزارانگاران درحوزه دانش را کنار بگذاریم و نظریه پستمدرنها و آنهایی که اساساً به غیرعقلانیبودن دانش معتقدند ـ که امروز بخش زیادی ازفیلسوفان علم بر این راه رفتهاند ـ را کنار بگذاریم، امروز منطق تولید دانش، حداقل دربخش بزرگی از دانشهای طبیعی و انسانی، خلق فرضیهها در باب واقعیت، به آزمون گذاشتن آنها و نشان دادن کارآمدی و تأثیر آنهاست.
ما میگوییم در حوزه ساینس یک واقعیتگرا هستیم و داریم صحنه علم را واقعی میبینیم. اگر اینگونه بخواهیم داوری کنیم، معتدلترین داوری این است که دانش، مرهون درانداختن فرضیهها، ایجاد فرضیههای رقیب برای فرضیههای گذشته و گرفتن آزمون از اینها در محیطهای علمی و بعداً به یک نوع معرفت نسبی رسیدن است. امروز در علم، نه از یقین ضروری سخن گفته میشود و نه از اطمینان و اساس؛ این دانش بدون فرضیه کارش پیش نمیرود.
بخش دوم عرایض من این است که حتی اگر این نظریه در مقام فرضیه ذهنی هم درست باشد، هیچ ارتباطی به واقعیت دانش امروزی ندارد. اتفاقاً اگر قرار باشد این سخن را بپذیریم ـ برخلاف نتیجهای که حضرت استاد میگیرند که باید بیاییم تصریح کنیم دانشمندان همه دارند فعل خدا را تصویر میکنند ـ لازمهاش این است که بساط علم را جمع کنیم و این آزمایشگاه و تعلیم و تعلم به درد نمیخورد؛ چون همگی مبتنی بر فرضیه است و هیچکدام به علم نمیرسد و از نو باید یک جامعه علمی و یک دستگاه تولید دانش راه بیندازیم. در واقع میخواهم بگویم این نظریه اصلاً ناظر به واقعیت موجود دانشهای تجربی نیست و هیچگونه کاراییای در ارتباط با وضعیت امروزه در نسبت میان حوزه و دانشگاه و تولید علم دینی و امثال اینها ندارد.
سبحانی: حتی اگر این نظریه در مقام فرضیه ذهنی هم درست باشد، هیچ ارتباطی به واقعیت دانش امروزی ندارد. اتفاقاً اگر قرار باشد این سخن را بپذیریم ـ برخلاف نتیجهای که حضرت استاد میگیرند که باید بیاییم تصریح کنیم دانشمندان همه دارند فعل خدا را تصویر میکنند ـ لازمهاش این است که بساط علم را جمع کنیم و این آزمایشگاه و تعلیم و تعلم به درد نمیخورد؛ چون همگی مبتنی بر فرضیه است و هیچکدام به علم نمیرسد و از نو باید یک جامعه علمی و یک دستگاه تولید دانش راه بیندازیم.
لایه سوم نقد من این است که بر فرض که بپذریم اصل نظریه درست است و خالی از هرگونه ابهام و کارامد هم هست و واقعاً به علم موجود میپردازد؛ ولی این نظریه نهفقط نظریهای درباب علم دینی نیست، بلکه نظریهای است که معتقد است علم، دینی و غیردینی ندارد. اگر این نظریه را قرار باشد به این شکل در حوزه دانش امروز پیاده کنیم، لازمهاش این است که تمام این دانشها، اسلامی است و به همین معنا، همه این دانشها اسلامی نیست! چون این نظریه بارها صراحتاً به ما میگوید اصلاً اسلامی و غیراسلامیبودن در حوزه علوم تجربی بیمعناست. لازمه این نظریه این است که هرکسی بر اساس روش تجربی، روشی که علمآور است، به پدیدههای علمی نگاه کند، خطا نکند و به تعبیر استاد دچار وهم و خیال نشود؛ در آزمایشگاه، با دقت مناسبات پدیدهها را ببیند و به یک اطمینانی برسد. این علم، علم اسلامی است؛ حال میخواهد کسی که آنرا تولید میکند ملحد باشد، سکولار باشد یا مؤمن. در واقع اصلاً مؤمنبودن و نگاه سکولار، هیچ ارتباطی به اسلامی یا غیراسلامی بودن این نظریه ندارد. استاد تصریح میفرمایند که حجیت این گزاره علمی، در اسلامی بودن آن کافی است. در واقع این نظریه که بهظاهر میخواهد بگوید ما تمام علوم را اسلامی کردیم و به شما راهی را نشان دادیم که تمام پیکره دانش بشری را اسلامی میداند، ناخودآگاه اندیشه علم سکولار را به ساحت معرفت راه میدهد. نتیجه این نظریه این نیست که ما دانشها را در سطح دانشهای جوامع علمی به اسلامی و غیراسلامی تقسیم کردیم؛ بلکه ما این دانشها را به درست یا نادرست و صادق یا ناصادق تقسیمبندی کردهایم و گفتیم اگر صادق باشد، اسلامی است؛ پس به همه علوم میتوانیم بگوییم اسلامی. این نظریه عملاً مهملی است برای اینکه ما به همه علوم سکولار موجود، مهر اسلامی بزنیم و خیال خودمان را راحت کنیم؛ درحالیکه منظوراستاد این نبوده است.
پارسانیا: استاد ساینس و علوم تجربی را فارغ از متافیزیک نمیدانند و اینکه ایشان رویکرد پوزیتیویستها را قبول داشته باشند ـ که قائل باشند معرفت از فرضیه و مشاهده و آزمون و قانون و نظریه شکل بگیرد ـ را نمیپذیرم و اگر عبارتهایی را بیان میفرمایند که خلاف این مسأله است، باید آن عبارتها را دید و باید به مبنا بازگردیم و ببینیم که اگر تفاوتی هست، قابل حل هست یا نه. اقتضای آن مبنا چیزی بود که قبلاً گفتم. اما در بخش دوم که ناکارآمدی مطرح شد، باید بگویم این مسأله به جهات مختلفی که نسبت به علم برای این اتصافش به دینیبودن وجود دارد، برمیگردد. یک بخش بخش تجویزی قضیه است و به لحاظ تجویزی ما ناگزیر از عمل هستیم و میدانیم که مبانیشان هم دینی نیست؛ اما درعمل کارآمد است و کارآمدبودن یک نظریه و جوابدادن در عمل، دلیل بر درست بودن آن نیست. کارآمدبودن بههیچ وجه دلیل بر صحت نیست؛ گرچه نوعی اطمینان عقلایی برای زندگی امروز میآورد و من همچنان که موظف هستم برای تداوم زندگی و حیات امروزم اگر مجبورم از آن استفاده کنم، موظف هم هستم که اگر این نظریه دارد مبانی فرهنگی خودش را اشراب و فرهنگ من را تخریب میکند بهسرعت عمل کنم و فرهنگم را مصونیت ببخشم. این دوحوزه از هم جدا هستند.
اما در مورد آنچه در بخش سوم مورد نقد قرار گرفت باید بگویم این نظریه به سکولاربودن و غیرسکولاربودن علم قائل نیست و علم را همان علم صادق میداند. داعیه این نظریه این است که علم، جز اسلامی نیست و علم برای اینکه علم باشد باید با متافیزیک الهی باشد؛ باید موضوع خود را اعم از این که عرصه تکوین است یا عرصه تشریع، خلقت یا فرمان الهی ببیند. علم صادق، حتماً اسلامی است. اینکه گفته شد علم به لحاظهای مختلف به دینی و غیردینی بودن متصف میشود، باید گفت که علم بهلحاظ مفهوم خودش دینی و غیردینی نیست و نوری است که حقیقت را نشان میدهد و این نور در فطرت انسان و در معرض دریافت همه انسانهاست. اگر علم، حقیقت را نشان میدهد، پس در ذات خود نه سکولار است و نه دینی؛ ولی اگر حقیقت را نشان میدهد بهلحاظ آنچه نشان میدهد، حتماً دینی است. علم در حاشیه اراده و تصمیم من و شما علم نمیشود؛ علم به لحاظ حقیقت خودش علم میشود. اما ازکجا آغاز میشود؟ اولین معلوم علم، حق و خداوند است و براساس معرفتشناسیای که داریم، این متافیزیک معرفتشناسی، تحمیلی نیست که از بیرون بر علم وارد شده باشد. بهنظر من یکی از ویژگیهای این نظریه این است که ما را از سقوط به ورطهی نسبیگرایی در عرصه علم که سکه رایج فضاهای معرفتی جهان مدرن است محفوظ میدارد.
پارسانیا: کارآمدبودن یک نظریه و جوابدادن در عمل، دلیل بر درست بودن آن نیست. کارآمدبودن بههیچ وجه دلیل بر صحت نیست؛ گرچه نوعی اطمینان عقلایی برای زندگی امروز میآورد و من همچنان که موظف هستم برای تداوم زندگی و حیات امروزم اگر مجبورم از آن استفاده کنم، موظف هم هستم که اگر این نظریه دارد مبانی فرهنگی خودش را اشراب و فرهنگ من را تخریب میکند بهسرعت عمل کنم و فرهنگم را مصونیت ببخشم. این دوحوزه از هم جدا هستند.
سبحانی: این نظریه در آغاز گویا دارد اسلامی و یا غیراسلامیبودن در علوم تجربی را توضیح میدهد؛ با این استدلال که درعلوم سکولار، جهان بهصورت یک طبیعت بدون ارتباط با علت فاعلی و غایی ملاحظه میشود. حال آنکه ما در علم دینی باید فاعل و غایت را درنظر بگریم و جهان را نه بهعنوان طبیعت، که بهعنوان خلقت درنظر بگیریم. این نکته به صراحت در فرمایشات استاد نقض میشود. گفته میشود که درنظرگرفتن این مبدأ و معاد ربطی به این دانش تجربی که ما داریم با آن کار میکنیم، ندارد. منظور از متافیزیک اگر اصول بنیادین منطقی و فلسفی باشد که میخواهد که انسان سکولار و دینی باشد، باز هم این معیاری برای تفکیک علم سکولار از دینی نیست. خود استاد این را نفی میکند و در پایان کار میفرماید بر این اساس، علم فیزیک در شرایطی که مفید یقین یا طمأنینه عقلائیه باشد و در مرز فرضیه و وهم و گمان بسر نمیبرد، یقیناً اسلامی است؛ هر چند شخص ملحد باشد؛ الحاد او موجب آن نیست که فهم او از طبیعت فاقد حجیت و اعتبار شرعی تلقی گردد و تفسیر فعل خدا قلمداد نشود. استاد در صفحه دیگری از کتاب صراحتاً میفرماید: «به همین قیاس ما هرگز فیزیک و شیمی غیر اسلامی نداریم. علم اگر علم است، نمیتواند غیراسلامی باشد؛ زیرا تبیین کار خدا حتما اسلامی است». من عرضم این است که تأثیر متافیزیک یا جهانبینی که من هم میپذیرم و استاد هم در بعضی از موارد تصریح میکنند، وقتی به پای پیادهسازی تئوری میرسد کارآیی ندارد.
من اینجا چند نکته دارم: نکته نخست این است که خود حضرت استاد درست به خلاف این نظر، فرمودهاند که گزارههای متافیزیکی در علم تجربی مؤثر نیست. نکته دوم اینکه اگر جایی هم بفرمایند، با مبانیشان ناسازگار است؛ چون ایشان معیار حجیت را کشف و کشف را هم تابع یقین ضروری میدانند. نکته و اشکال سومم به این فرمایش این است که اگر ایشان قایلند که گزارههای متافیزیک مؤثرند، راه نشان بدهند. باید بگویند نظریه من درباب علم تجربی این است و فرآیند علم تجربی را این میدانم؛ در حالیکه چنین نظریهای ارائه نشده و تا ارائه نشود، هیچ سودی ندارد.
پارسانیا: همانطور که عرض کردم مبنا باید لوازم و پیامدهای خودش را در همهی حوزههای دانشی، با روش خودش نشان دهد. این سخن که مشاهده و دانش تجربی بدون متافریزیک نیست، یک اصل است که قابل دفاع از دیدگاه خود شما هم هست و بدون یک نگاه جهانبینی نیست و اینکه بگویید هر عالمی اینها را قبول دارد، درست نیست. دغدغههای مسائل نظری حوزه ذهنی مربوط به سوژه است و آنچنان نیست که لوازم عقلی تأملات نسبت به مسائل تجربی و ذهنی که میآید، مسأله عالمی باشد که میخواهد در این عالم تصرف بکند.
برهان صدیقینی که استاد بیان میکند یک راهش خود مبدأ عدم تناقض است. عالمان علوم تجربی امروز خود را پایبند به مبدأ عدم تناقض، بهعنوان یک اصلی که حقیقت را نشان میدهد نیستند؛ بهدنبال اینکه بگویند حس ما به شناخت واقع دارد نزدیک میشود، نیستند. استاد در واقع میخواهد واقعنمایی را در علم حفظ کند. وقتی رجوع به فناوری اینها میکنیم این رجوع، تجویزی است و رویکرد انتقادی نسبت به این را جایش را باز میگذارد.
سبحانی: من حوزه تجویز را نگفتم؛ سخن در این بود که آیا این نظریه میتواند نسبت به صحنه تولید دانش امروز داوری داشته باشد و بگوید آنچه دارد اتفاق میافتد علم است یا نیست؟ من گفتم این نظریه قاصر از این معناست؛ چون تفسیری که از علم تجربی دارد بهدور از صحنه علم است. ایشان فرضیه را علم نمیداند و علم را مبتنی بر استقرای مفید یقین یا اطمینان میداند. امروز درعلم اینها مطرح نیست. آیا نظریه یادشده میتواند تأثیر متافیزیک را در حوزه دانش راه بدهد و این تأثیر به اسلامی و غیراسلامی شدن دانش بیانجامد؟
سبحانی: نظریه علامه جوادی، تأثیر متافیزیک الهی و الحادی را در حوزه گزاههای تجربی ثابت نمیکند؛ بلکه به صراحت نفی میکند. ایشان مبانی خودشان را در بحث حجیت در بحث کشف، در فرق بین حکمت عملی و نظری مطرح کردهاند. اشکالم این است که با این مبانی اثبات نمیشود که متافیزیک الهی و الحادی درحوزه دانش مؤثر است؛ بلکه درست با این مبانی است که دانش، اسلامی و غیراسلامی ندارد.
شما میفرمایید که مبدأ اصل تناقض؛ من عرض کردم مبانی متافیزیک دو دسته است؛ یکی مبانی عام متافیزیکی که هر انسان عاقلی قبول دارد و اجرا میکند و اگر اجرا نکند اصلاً نمیتواند علم تولید کند؛ ولو اینکه درمقام تقسیر بیاید از اصل تناقض، تفسیر دیگری ارائه بدهد. همانطور که فرمودید ولو ناخودآگاه انسان ملحد یا انسانی که پستمدرنی فکر میکند، وقتی به صحنه دانش میآید دانش تجربی را همانطور میبیند که کسی که معتقد به نظریه کانتی نیست و معتقد به حکمت متعالیه است. از این جهات بین معتقدین به فلسفه اسلامی و فلسفه الحادی یا کانتی در باور به اینکه ـ ولو ناخودآگاه ـ اصل تناقض درشناخت این عینیت مؤثر است، هیچ فرقی نیست. حتی قائلین به اصل کوانتوم نمیگویند که ما معتقد به اصل عدم تناقض نیستیم. اتفاقاً بحثشان این است که با پذیرش اصل تناقض، چگونه میتوان درباره اصل عدم تعین، داوری کرد. من قبول ندارم که کسی درحوزه دانش تجربی وارد شده باشد و اصل تناقض را کنار گذاشته باشد؛ پس با اصل تناقض، اسلامی و غیراسلامی درست نمیشود. اگر هم ما بیرون تفسیرهای دیگر میکنیم، در متافیزیک است و کاری به علم تجربی ندارد. سخن در این است که متافیزیک الهی و الحادی درتولید دانش تجربی مؤثراست یا خیر؟ انسان سکولار و یا الهی، وقتی به دیوار سفید نگاه میکند، حکم به سفیدی میدهد. نظریه علامه جوادی، تأثیر متافیزیک الهی و الحادی را در حوزه گزارههای تجربی ثابت نمیکند؛ بلکه به صراحت نفی میکند. ایشان مبانی خودشان را در بحث حجیت در بحث کشف، در فرق بین حکمت عملی و نظری مطرح کردهاند. اشکالم این است که با این مبانی اثبات نمیشود که متافیزیک الهی و الحادی درحوزه دانش مؤثر است؛ بلکه درست با این مبانی است که دانش، اسلامی و غیراسلامی ندارد. این نظریه به ما میگوید تمام اهتمام دانشمندان در حوزه علوم باید فقط سراغ این برود که روش تجربی را درست اجرا کند و از آن اسلامی و غیراسلامی درنمیآید.
علم دینی اولاً باید بگوید در مواجهه من با واقعیت چه اتفاقی میافتد؛ علم تجربی محصول چه فرآیندی است؛ باید نظریه فلسفه علمی خودش را در علم توضیح بدهد؛ ثانیاً باید توضیح بدهد که بین نظریات مختلف کدام نظریه را و چرا قبول دارد؛ ثالثاً نشان بدهد که این نظریه در جامعه علمی موجود، نظریه من است که مبنای تولید نظریههای علمی است.
پارسانیا: خوب بود اینکه علامه جوادی برای اسلامیسازی مبانیای دارند را از اینکه آیا این مبانی جواب میدهد یا نه و و اگر جواب میدهد، تناقضاتش این موارد است، از هم جدا میکردیم و صحبت کنیم که آیا به اقتضای مبانیشان پیش رفتهاند یا نه؟ بعد هم بررسی کنیم که این مبانی اصلاً عقیم است یا نه؟ اگر ما می پذیریم که این مبانی اثرگذار است، حالا بگوییم اثرش چطور است؟ نارساست یا متناقض؟ پس بحث را ببریم روی این که آیا این مبانی اقتضایش اسلامیشدن علوم میشود یا نه؟ ادعا این است که نه؛ نمیشود؛ ولی من معتقدم که میشود. اگر ما قائل باشیم به اینکه مبانی متافیزیکی در ساختار سازههای علمی، سریان دارد، حرف من اثبات میشود. چند حوزه را استاد برای دینی بودن بیان کردهاند؛ تنها متافیزیک هم نیست؛ روش هم هست؛ یعنی نقل هم درکنار حس و تجربه باید باشد و داد وستد کند. با متافیزیک است که رویکردتان با عالم، یک رویکرد ذهنمحور، ارادهمحور، فرهنگمحور یا حقیقتمحور میشود. علم، فقط همان جایی نیست که دارد عمل میکند؛ علم آن عقبه تئوریکی است که حضور دارد و متافیزیک در آنجا وجود دارد.
سبحانی: گویا ما تصور کردهایم اینکه ما بگوییم همه چیز اسلامی است، لازمهاش این میشود که علوم از سرتاساقه اسلامی شود!
آدم عادی
در دوران و عصر زیبایی زندگی میکنیم. غربیان کارهایی انجام داده اند که ما را متعجب و مبحوت کرده است و امروز نمیدانیم با خود و داشته هایمان چه کنیم. دلیل چنین بحثهایی همین است. وگرنه که ما قرار نبود هرگز و ابدا اصلا بیاندیشیم. امروز هم البته نمی اندیشیم. بحث کلامی میکنیم. قول قال مقاله نقل نقد میکنیم و فکر میکنیم نظریه تولید علم تولید کرده ایم. معلوم هم نیست این وضع چند قرن دیگر قرار است ادامه داشته باشد. سه قرن؟ هفت قرن؟ سیزده قرن دیگر؟ هیچکس نمیداند.