اگر مایل باشید در ابتدا درباره راهاندازی و فعالیت شبکه اهلالبیت(ع)گفتوگویمان را شروع کنیم.
شبکه عربی اهلالبیت(ع) با هدف ترویج اسلام ناب و تبلیغ تشيّع در کشورهای مختلف در سال ۲۰۰۶م فعالیت خود را آغاز کرد. این شبکه به زبان عربی در حال فعالیت بود که با توجه به استقبال مخاطبان در سال ۲۰۰۹ میلادی زبان انگلیسی آن در انگلستان افتتاح شد و الحمدلله تا به امروز درحال تولید و پخش برنامه در اروپا، آفريقا، وآمركيای شمالی است.
البته شبکه عربی پس از انقلابِ مردمی بحرین و بهخاطر نقش فعّال آن در حمایت از خیزش مردمی شیعیان مظلوم،توسط شرکتهای سرویسدهندهی فضای ماهوارهای، محدود و تعطیل شد.
این شبکه بهخاطر رعایت جوانب مختلف و سیاستهای مشخصی که داشت مورد اقبال بسیاری قرار گرفت؛ تا جایی که مرکزی تحت نظر قرضاوی در گزارشی که از شبکههای ماهوارهای شیعه تهیه کرده بود اعلام کرد که شبکهی اهلالبیت(ع) بالاترین تأثیر را در بین شبکهها ميان جوانان اهل سنت عربزبان دارد.
علت این تأثیر بالا را بهصورت دقیق و جزئی بفرمایید.
ما از همان ابتدا تمام تلاش خود را بر استقلال و عدم وابستگی سیاسی متمرکز کردیم. با اینکه هویت مدیران آن مشخص بود، اما رفتار «سیاسی» به معنای جناحی نداشتیم. بسیاری از شبکههای دینی علیرغم نیت خالصی که دارند در مواقع مختلف دچار موضعگیریهای سیاسی میشوند؛ بهویژه شبکههای عراقی. ما از ابتدا تا امروز تلاش کردیم از سیاسیبازیهای جناحی و طرفداری از جناحِ خاصِ سیاسی، دوری کنیم و بهطور مستقل از قضاياى اصلى جهان اسلام و بهخصوص شيعه دفاع كنيم. تمامی بیاناتی که در راستای تقویّتِ کیانِ شیعی، توسطِ مراجعِ عظامِ تقلید ایراد میگردد، در شبکه منعکس و اطلاعرسانی میشود.
چیزی که لندن را بر همهی کشورهای غربی ممتاز کرده است، حضور زياد شیعیان است. براساس آماری که بنده از مراکز مختلف به دست آوردهام در انگلستان بيش از یک میلیون شیعه زندگی میکنند! چند حوزه علمیه و دهها حسینیه، مسجد و مراکز مذهبی و فرهنگی شیعی در آنجا وجود دارد. ایام محرم هیئات و دستههای عزاداری زیادی در خیابانها راه میافتد و حتی در عاشورا و تاسوعا از سایر کشورهای همسایه برای عزاداری به لندن میآیند. جو عجیبی در این شهر حاکم میشود. پس میتوانید در لندن زندگی کنید و اصلاً با ديگر اديان و مذاهب هیچ مراودهای نداشته باشید.
نکته بعدی اینکه مقابله و نوک پیکان ما علیه وهابیت بود؛ نه اهلسنّت. عقيده ما اين است كه وهابیت جریان خطرناک عالم اسلام است که باید تمام تلاش خود را برای مقابله با آن بهکار ببریم. سياستهاى تفرقهانگيز و تهاجمى دولت سعودی بهعنوان مولود این جریان و حامی اصلی آن نیز مورد تهاجم ما بوده است. جدا کردنِ بین جریانِ تکفیری و اهلِ سنّت، یکی از اصولیترین استراژیهای تبلیغی ماست. دیگر ویژگی شبکه، پرداختن به مسائلِ عالم تشیع بهطورِ کلان بوده است. برنامهی شبکه محدود به پخشِ مراسمهای دینی متعارف(سخنرانی و غیره) نبوده؛ بلکه تا قدرِ امکان به مسائل و مشکلات کلانِ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جهانِ تشیّع اشاره میشود. بالاخره عالم اسلام و تشیع مشکلات زیادی دارد و ما وظیفهی خود میدانستیم که از روز اول وارد این مسائل شویم. مظلومیت شیعیان بحرین از مسائل مهم تشیع است و ما نمیتوانیم دست روی دست گذاشته و از یاری آنان دوری بجوییم. ما حتماً باید از حرکتِ مردمی بحرین حمایت میکردیم و بحمدﷲ تمامِ توانِ رسانهای خود را در این زمینه بهکار بستیم؛ درحالیکه رسانههای برخی از جریانهای سياسی شیعی ـ متأسفانه! ـ بعد از دو ماه از مظومیّتِ مردمِ بحرین، حرکتهای بسیار ضیعفی را شروع کردند.
نکته دیگر استقلال مالی شبکه است كه از راه کمکهای مردمی تأمین میشود.
مخاطبان شبکه انگلیسی و عربی هم قاعدتاً متفاوت هستند؟
بله دقیقاً. ما در شبکه انگلیسی اصلاً به مسائل اختلافی شیعه و سنی نمیپردازیم؛ چون در کشورهای انگلیسیزبان، این مسائل اصلاً در اولویت نیستند. من خاطرهای عرض کنم خدمتتان تا بهتر متوجه اقتضائات شوید. یکبار از سوی مرکزی که تاکنون نامش را نشنیده بودم برای بنده دعوتنامهای آمد؛ مؤسسهی «کارکنان مسلمان کنگره آمریکا». دعوت شده بودم تا برای آنها در ساختمان اصلی کنگره نمازجمعه اقامه کنم! اکثریت این جمع اهل سنت بودند؛ اما برای اولینبار از یک روحانی شیعه برای اقامه نماز جمعه دعوت کرده بودند. اتفاقاً موقعیت حساسی هم داشت و در قلب واشنگتن، تنها نمازجمعهای بود که برگزار میشد. ديگران هم شرکت می کردند و جمعیت تا سیصد نفر رسید. اتفاقاً در اوايل ماه شعبان بود و بنده از حضرتاباعبدﷲ(ع) در خطبههای خودم سخن گفتم. تصور كنيد نمازگزاران اهل سنت زير گنبد كنگره ايالات متحده به امامت يك روحانى شيعه نماز جمعه اقامه كردند! این نمونه را برای این عرض کردم که بگویم در فضای مخاطبان انگلیسی، اختلاف شیعه و سنی اكثراً مطرح نيست و يقيناً اولویت ندارد. لذا محتوای برنامههای ما هم اين واقعيت را در نظر دارد.
البته باید عرض کنم این فضا بیشتر اختصاص به آمریکا و کشورهای غربی دارد و در این بین، انگلستان تفاوتهايى دارد.
انگلستان چه تفاوتی با سایر کشورهای غربی دارد؟ اتفاقاً برای ما هم جالب بود که برخی شبکهها و افراد افراطی تشیع چگونه در این کشورها فعالیت و زندگی میکنند. چون به هرحال باید با جمعیت اهلسنت هم مراودهای داشته باشند. چطور میشود که هم به مقدسات اهلسنت توهین میکنند و هم در بین آنان ـ که اتفاقاً اکثریت هم هستند ـ زندگی میکنند؟
این موضوع واقعاً پیچیده و دامنهدار است؛ به برخی زوایای آن اشاره میکنم. اول اینکه خوب است آماری از تعداد شیعیان ساکن انگلستان و لندن عرض کنم. براساس آماری که بنده از مراکز مختلف به دست آوردهام در انگلستان بيش از یک میلیون شیعه زندگی میکنند!
یعنی به اندازه شهر قم در لندن شیعه وجود دارد؟!
تقريباً؛ نکته همین است که جامعه بسیار بزرگی از شیعیان در لندن حضور دارند؛ ملیتهای پاکستانی، هندی، افغانی، لبنانی و عراقی؛ که بسیار بیشتر از ایرانیها هستند. ایام محرم هیئات و دستههای عزاداری زیادی در خیابانها راه میافتد و حتی در عاشورا و تاسوعا از سایر کشورهای همسایه برای عزاداری به لندن میآیند. جو عجیبی در این شهر حاکم میشود.
چیزی که لندن را بر همهی کشورهای غربی ممتاز کرده است، حضور زياد شیعیان است؛ چند حوزه علمیه و دهها حسینیه، مسجد و مراکز مذهبی و فرهنگی شیعی در آنجا وجود دارد.
سه سال پیش در عاشورا دعوت شدم تا به زبان انگليسى سخنرانی و ذکر مصیبتی داشته باشم. در وسط میدان بزرگی به نام «ماربل آرچ» منبری گذاشتند و مراسم برگزار شد. وقتی وارد میدان شدم با دیدن جمعیت شوکه شدم. آمار پلیس ـ كه تأمینکننده امنیّت برنامه بودند ـ در شروع برنامه، نزدیک سیوپنجهزار نفر بود!
پس میتوانید در لندن زندگی کنید و اصلاً با ديگر اديان و مذاهب هیچ مراودهای نداشته باشید. تعداد مسلمانان و شیعیان در آمریکا زیاد هستند؛ اما بهخاطر ویژگی جغرافیایی بسیار پراکنده هستند (به جز دیترویت و مخصوصاً دیربورن در ایالت میشیگان که شیعیان اکثریت را دارند؛ حدود ۱۰۰هزار نفر شیعه در دیربورن حضور دارند و جا دارد بعد از لندن در این شهر هم سرمایهگذاری تبلیغی و مذهبی شود).
شما در معرفی شبکه اهلالبیت از کمکهای مردمی نام بردید. باتوجه به تجربه و تخصصی که در این زمینه دارید به نظر شما منبع مالی برخی شبکههای افراطی مستقر در لندن از کجا تأمین میشود؟ واقعاً همهی آنها مردمی است؟
در این زمینه نظریههای مختلفی هست. یکی اینکه دستگاههای امنیتی کمک میکنند که بنده به این نظریه قناعت كامل ندارم. البته این را معتقدم که دستگاههای تبلیغاتی یا امنیتی از وجود این جریان راضی هستند و برخی زمینهها را هم برای فعالیت آن فراهم میکنند؛ مثلاً یکی از این گروهها با تعدادی اندک چند بار برنامههای رزمی در محل خود اجرا كردند؛ لباس رزم میپوشند و مانور میدهند و در شبکههای خودشان پخش میكنند. هیچ واکنشی از سوی پلیس رخ نميدهد؛ با اينكه كار تحریک آمیزى است. لذا در اينكه اين گروههاى تندرو و افراطى، پازلِ دشمن را تكميل میكنند، هيچ شك و شبههاى نيست.
باید توجه داشته باشید که متأسفانه در بین شیعیان ـ بهویژه شیعیان عراق و پاکستان ـ افرادی هستند که از نوع فعالیت این جریان افراطی حمایت میکنند؛ این فعالیتها را در مقابل دینستیزی غرب مفید میدانند و از این رفتار کسب هویت و احساس قدرت میکنند. ممکن است با برخی دیگر از اقدامات آنان موافق نباشند؛ اما در کل حرفهای آنان را میپسندند و حمایت مالی و معنوی میکنند. ویژگی باطل هم این است که در قالب حق و ظاهری درست، اباطیل خود را عرضه کند. این افراد هم از منابع روایی نقل حدیث میکنند؛ اما معیار زمان و احکام ثانویه را در نظر نمیگیرند. بخش اعظم بودجه این شبکهها از سوی همین جمعیت از عراق و پاکستان وحتى خود ايران تأمین میشود و بسیاری از شیعیان به تصور مقابله با دشمنان تشیع از این شبکهها حمایت میکنند.
اما در کنار همه این مسائل خوب است بدانید که کل این جریان افراطی در لندن جمعیت اندکی دارند و بهخاطر رفتارهای تند و افراطی خود عملاً از جامعه شیعیان رانده شده و در محافل خود منزوی هستند. اختلاف این طائفه با طیف علمای نجف و کربلا معروف است و عملاً یک گروه اندک اما با رسانه و تبلیغات سنگین هستند. مجالس آنها در لندن با تعداد انگشتشماری برگزار میشود؛ اما بهخاطر انعکاس رسانهای بزرگنمایی شده است.
البته این انزوا را زیاد به صلاح نمیدانم؛ چون اگر بین جمع شیعیان باشند ممکن است برخی ملاحظات را رعایت کنند؛ اما وقتی در گروه محدود خود باشند دیگر هیچ محدوده و ملاحظه اخلاقیای ندارند و هرکاری بخواهند انجام میدهند.
شما طی سالهایی که در لندن فعالیت داشتهاید آیا تلاش کردهاید با حامیان این جریان گفتوگو داشته باشید؟
بله؛ به دفعات مختلف با حامیان آنها ـ که اغلب جوانانی پرحرارت هستند ـ گفتوگوهای طولانی داشتهام. همانطور که دیدهاید در مدینه یا قبرستان بقیع برخی از مبلغین وهابی هستند که یک سری مطالب را حفظ کرده و فقط آنها را تکرار میکنند و اگر بخواهید از زاویهای دیگر به موضوع نگاه و سؤال کنید، یا پرخاش میکنند و یا تکفیرتان میکنند. این افراد هم به همین روال سازماندهى شدهاند. اصلاً به دنبال فهم و یادگیری یا بحث نیستند؛ بلافاصله توهین و فحاشی میکنند.
افراد جدید این جریان افراطی یا سایر سردمداران جریانهای انحرافی ـ مانند جریان یمانی، الصرخی و الغزی ـ محور مشترکی دارند و آن ضدیت و دشمنی با مرجعیت است؛ یعنی چارهای جز این ندارند و برای اثبات خود باید مرجعیت و علما را از ریشه بزنند؛ چون نمیتوانند از نظر محتوایی نظرات علما را رد کنند یا با آنها به مباحثه بنشینند. اصلاً هم به دنبال فهم و یادگیری یا بحث نیستند؛ بلافاصله توهین و فحاشی میکنند.
البته آن شیخ لندن نشین! و تنی چند از افراد این گروه علیه بنده و آقا عمویم (آیتﷲمحمدتقی مدرسی) چند بیانیه و مطالب توهینآمیز منتشر کردهاند. اخیراً آن آقای دیگری که در آمریکا ساکن است، در یکی از برنامههای شبکهاش، به قاطبهی علما و مراجع توهین و خود را تنها عالم واقعی از زمان غیبت کبری تاکنون معرفی کرده! حتی به حضرت آیتﷲ سیستانی هم توهین میکند؛ که البته بعد از آن واریز کمکها به او کاهش زیادی پیدا کرد و اخیراً هم شبكه عربى او تعطیل شد. این نمونه از رفتارها به خوبی نشاندهنده نوع تفکر آنهاست.
یا مثلاً در زمان بازداشت و محاکمه شهید آیتﷲ نمر بارها از این شیخ لندنی سؤال شد که چرا هیچ واکنشی نسبت به این موضوع ندارید؟ یک عالم شیعی توسط وهابیت بازداشت شده و در معرض اعدام قرار گرفته است. او پاسخ داد که «اگر من از او حمایت کنم و این حمایت من در آزادی ایشان مؤثر باشد، ممکن است در آینده او [امام]خمینی دیگری باشد و همیشه من خودم را بهخاطر آن گناهکار خواهم دانست»! ببینید نوع استدلال و تفکر این جریان در قبال دفاع از تشیع چگونه است! بالاخره شهید آیتﷲ نمر واقعاً مظلوم واقع شد و همهی شیعیان جهان حتی در نيوزيلند و آمریکا به اعدام او اعتراض کردند. اما مواجهه این تفکراتِ منحط، توسطِ چنین اشخاصی با این موضوع اینگونه بود؛ که البته برای لندننشينها بسیار گران تمام شد.
در اینجا لازم است عرض کنم که این تفکر و این جریان محدود به دونفر لیدر فعلی نیست. متأسفانه با توجه به قرائن و شواهد باید گفت افراد دیگری در حال رشد و بهدستگرفتن پرچم این تفکر هستند. این افراد جدید با استفاده از تجربیات قبلی و نقاط منفی یا مثبت این دو، ممکن است به مراتب خطرناکتر باشند. شاید خالی از لطف نباشد عرض کنم افراد جدید این جریان یا سایر سردمداران جریانهای انحرافی ـ مانند جریان یمانی، الصرخی و الغزی ـ محور مشترکی دارند و آن ضدیت و دشمنی با مرجعیت است؛ یعنی چارهای جز این ندارند و برای اثبات خود باید مرجعیت و علما را از ریشه بزنند؛ چون نمیتوانند از نظر محتوایی نظرات علما را رد کنند یا با آنها به مباحثه بنشینند.
رسالت و وظیفه حوزههای علمیه در این فضا چیست؟ چرا برخی افراد مسألهدار رشد میکنند و چرا با این افراد یا کلاً با نظرات نادرست، مواجهه قدرتمند و صحیح نداریم؟
اول اینکه در حوزه به صورت تخصصی مبلغ ویژهی بحث و مناظره تربیت نشده است. تصور میکنیم اگر طلبهی فاضلی به مبانی فقهی، اصولی و معارفى مسلط شد، میتواند به مقابله با طرف مقابله برود؛ در حالی که اساساً بحث و مناظره، تخصص خاص خود را میطلبد. حتی روحیات شخصی هم در این موضوع مهم است؛ علمایی هستند که واقعاً در زمینه خود علامهاند؛ اما به وقت مناظره سریع ناراحت شده و از کوره در میروند. خب این افراد نمیتوانند گزینه خوبی برای مناظره باشند. در غرب و دانشگاههای مسیحیت به خوبی به این نیاز توجه شده است؛ مبلغانی مخصوص بحث و مناظره تربیت میشوند كه برای آن تخصصى به نام «اپولوژتيكس» تأسيس كردهاند و براى آن سرمايهگذارى كلانى كردهاند.
شاید علت این خلأ عدم وجود نظرات مختلف در حوزه است. یک طلبه در فضای کاملاً یکدست قم تربیت میشود و در رشته خود هم متخصص است؛ اما هیچگاه با شبهات و سایر نظرات مواجههای نداشته تا احساس نیاز کند که پاسخِ آنها و روش بحث و مناظره را هم باید فرا گرفت.
بله؛ شاید خیلی کلی و تکراری است که بگویم نیازمند مبلغ در کشورهای مختلف هستیم؛ اما واقعاً این موضوع در حد اضطرار است. هماکنون بیش از سی یا چهل مبلغ شیعه کاملاً مسلط به زبان انگليسى و مبانی دینی نداریم؛ در حالی که در کشورهای اروپایی و آمریکایی واقعاً نیاز شدید وجود دارد. مثلاً ما در آمريكا شهرهايى داريم که دو يا سه مسجد دارند؛ اما حتى یک امام راتب يا به قول آنها «رزيدنت سْكالر» ندارند. این آمار مربوط به زبان انگلیسی است؛ زبانهای اسپانیولی، فرانسه و… بهجای خود.
این باور وجود دارد که طلبه باید مجتهد شود تا بتواند وارد عرصه تبلیغ بینالملل شود. مگر قرار است طلبه در فلان مسجد در اروپا یا آمریکا کفایه درس بدهد؟ اگر طلبهای قرار است در ایران باشد و وارد فضای اجتهاد شود حرفی نیست؛ اما در خارج واقعاً نیازها بسیار متفاوت است. تاریخ، حدیث و کلام اهلبیت(ع) بیشترین تأثیر را در مخاطبان غیرمسلمان دارد. در زمانى بهسر میبريم كه شباهت زيادى با زمان صدر اسلام و همان فتره مكّى داريم. دين را بايد با همان شيوه رسولﷲ(ص) یعنی با تذكّرات وجدانى و با اتكا بر فطرت تبليغ كنيم.
با توجه به وضعیت خاص دنياى امروز كه وضعیت برای مسلمانان آمریکایی روز به روز سختتر میشود، توصیه بنده اين است كه از جوانان خود آنها برای فراگرفتن دروس حوزوی انتخاب شود و در این زمینه خودکفا باشند. به آیه شریفه عمل شود که «وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ»؛[۱] نفور میخواهد. الآن رعب و وحشت زیادی در بین مسلمانان آمریکا ایجاد شده و تنها خود مسلمانان آمریکایی بايد از بین خود مبلغ تربیت کنند. مثلاً موردی داشتیم که یک نوجوان مسيحى زندانی شد. در چند سال گذراندن حكم خود، به توفيق الهى در همان زندان مسلمان شد. بعد از آزادشدن طلبه شد. چندسالی درس خواند و الآن در آمریکا مؤسسهای ایجاد کرده و در بین زندانیها کار فرهنگی انجام میدهد و صدها نفر را در زندان با ارسال کتاب و ارتباطهای مختلف شیعه کرده است. الآن هم ملبّس به لباس اهل علم است. این دوست ما با من تماس داشت و نسبت به امنیت خود وخانوادهاش ابراز نگرانی میکرد. وضعیت واقعاً خاص است؛ لذا بايد دنبال راه حل باشيم.
به نظر شما روش تربیت مبلغانی که از سایر کشورها میآیند چگونه باید باشد؟ الآن الگویی مانند جامعةالمصطفی موفق است؟
این باور وجود دارد که طلبه باید مجتهد شود تا بتواند وارد عرصه تبلیغ بینالملل شود. مگر قرار است طلبه در فلان مسجد در اروپا یا آمریکا کفایه درس بدهد؟ اگر طلبهای قرار است در ایران باشد و وارد فضای اجتهاد شود حرفی نیست؛ اما در خارج واقعاً نیازها بسیار متفاوت است.
اما درباره تربیت طلاب خارجی به نظرم باید یک انقلابی در ساختار آن بهوجود آید. روش فعلی این است که طلاب در دو یا سه سال اول زبان فارسی و بخشی از تاریخ ايران و کلیات را فرامیگیرند؛ درحالی که سه سال از سالهای پر ارزش يك جوان مسلمان غربی واقعاً زمان کمی نیست. این طلاب با اشتیاق فراوان و تصور رسیدن به جایگاههای رفیعِ علمی میآيند؛ امّا متأسفانه اینطور نمیشود.
برای آنکه تنها انتقاد نبوده باشد، بنده یک الگوی موفقی را برای شما معرفی میکنم. مدرسه ی علمیّه القائم(عج)، حوزهای است که توسطِ آیتﷲ سید محمدتقی مدرسی(حفظهﷲ) در تهران تأسیس شد. بعد از مدّتی به سوریه منتقل شد. تربیتشدگان این مدرسه کسانی مانند آیتﷲ شهید نمر باقر النمر يا رئیسجمهور سابق کشور کومور هستند. رئیس جمهور کومور در مصاحبه با الجزیره میگوید من در مصر و چند کشور دیگر درس خواندهام؛ اما مهمتر از همه در تهران و در حوزهای درس خواندم که «تخرج الزعماء»؛ یعنی رهبران امّت را تربیت میکردند. این حوزه دورههای پنجساله داشت و ليدر تبلیغ میکرد؛ نه فقط مبلغ! الآن در کشورهای غربی برخی آکادمیهای اینچنینی وجود دارند که ليدر تربیت میکنند. متأسفانه بنده چنین چیزی در حوزه علمیه قم ندیدهام. تجربه مدرسه القائم(عج) بسیار مهم است. برهمین اساس حضرت آیتﷲ مدرسی در عراق چنین مدرسهای تأسیس کردند و در همین راستا قدم برمیدارند؛ تعدادی از طلاب اروپایی و آمریکایی را در مدت کوتاهی تربیت کرده و هماکنون هریک از این افراد فعالیت گستردهای در کشورهای خود دارند.
کتابهای خوبی هم در این زمینه تألیف کردهاند؛ زوائد فقه و اصول که در طول عمر یکبار هم ممکن است دچار آن نشویم حذف شدهاند. این کتابها کاربردی هستند. یک دوره هم تفسیر با روش تدبر نوشتهاند که برای مبلغان بسیار راهگشاست؛ یعنی تفسیرگفتن را به مبلغ یاد میدهد. توجه به درس تفسیر و معارف اهل بيت(ع) هم مهم است؛ آن هم در فضایی که حوزهها هر درسی به جز فقه و اصول را کسر شأن خود میدانند و اصلاً چنین مسائلی در آنجا جا ندارد؛ در حالی که تاریخ، حدیث و کلام اهلبیت(ع) بیشترین تأثیر را در مخاطبان غیرمسلمان دارد. برای نمونه بنده یکبار به کلیسایی دعوت شدم. سخنرانیام را اینطور به پایان رساندم که قصهای برای شما تعریف میکنم و ماجرای حضرت علیاصغر(ع) را بسیار ساده بازگو كردم. جمعیت شدیداً متحول شدند و واقعاً فضای دیگری حاکم شد. در پایان هم جمع شدند و گفتند سخنرانی امروز شما را هیچگاه فراموش نخواهیم کرد.
امروزه حوزههای عملیه از این مسائل غافل هستند. چرا كتابهايى مانند «احتجاج» مرحوم طبرسى تدريس نمیشود؟ چرا اصول عقايد آن هم به استناد كتاب و سنّت جايگاه مناسبى ندارد؟ حالا شايد فلسفه يا رجال براى يك متخصص مطلوب باشد؛ ولی در فضاى بين الملل امروز و براى تبليغ دين در كشورهاى غربى ـ كه دينستيزى بهطور گسترده وجود دارد ـ ما احتياج به قال الصادق و قال الباقر عليهما السلام داريم. فرمايشات اهلبيت(ع) وجدان و فطرت هر انسانى را بيدار و روشن میكند. روح دين در دعاها، خطبهها و متون دينى اصلی اهل بيت(ع) و كلام وحی است. ما الآن در زمانى بهسر میبريم كه شباهت زيادى با زمان صدر اسلام و همان فتره مكّى داريم. دين را بايد با همان شيوه رسولﷲ(ص) یعنی با تذكّرات وجدانى و با اتكا بر فطرت تبليغ كنيم.
آدم عادی
جریان شیعه افراطی اخباریگری و شیعه سلفی همگی ریشه در نوعی تفکر دارند که در آن حقیقت و حقیقتگرایی جایی ندارند. فقط دنبال یک اتوپیای مذهبی هستند و برای آن مقصد هر حرکت شنیع و غیر انسانی را هم جایز میدانند درست در موازات با وهابیگری در بین اهل سنت. دلیل فحاشی و تکفیر وخشونت در بینشان هم همین است. اما این به معنای آن نیست که بقیه مردم بسیار حقیقت جو و اهل تحقیق هستند. مثلا همین حرفی که اینجا زده شد که یک میلیون شیعه در لندن زندگی میکنند. جل الخالق! اگر به ما اینقدر پول و بودجه میدهند که بین دیترویت واشینگتن لندن و قم همیشه در حال پرواز باشیم حداقل با این پول دو واحد آمار بخوانیم که اینگونه سوتی ندهیم. این آمار یک میلیون از سرشماری دولت انگلیس بیرون آمده که در فرم آن دولت انگلیس از دین مردم پرسیده و یک میلیون نفر هم دین خود و خانواده شان را در لندن و حومه آن اسلام اعلام کرده اند. در بین اینها جمع کثیری از قادیانی ها بهائیها صوفایان سنیان سه امامی ها هشت امامی ها و صد و پنجاه فرقه دیگر هم در کنار شیعیانی که فقط شیعه زاده هستند و با دین کاری ندارند تا شیعیانی که شیعه هستند ولی ولایت مدار نیستند همگی وهمه شاملند. آخر در لندن این صدوپنجاه فرقه ترسی از یکدیگر ندارند که بخواهند خود را ازترس نیست شدن پنهان کنند و در فرم به دروغ خود را به جای دیگری جا بزنند. ما نباید این آمار را تصاحب کنیم و مردم را فریب دهیم. این کار خجالت دارد.
محمد غفوريان
«آدم عادى» ظاهرا شما مقدارى مبتلا به كينه و حقد هستيد. من انتقاد تند جنابعالى را از راه تويتر رسمى ايشان @SayedModarresi به حاج آقاى مدرسى منتقل كردم و ايشان گفتند كه آمار يك ميليوني را از جمله از سركونسول سفارت ايران گرفتند! اين آمار بر اساس اين است كه شمار ايرانيان مقيم در انگلستان بيش از ۴۰۰ هزار نفر است. اگر هم بگوييم كه در بين ايرانيان فقد دو سوم آنها مسلمان شيعه هستند، پس حد اقل ۳۰۰ هزار شيعه ايرانى داريم. جالب اين است كه ايرانيان در مرتبه ششم در رديف جمعيت هاى شيعه انگلستان هستند؛ پر واضح است كه در مرتبه اول هندى و پاسكتيها، بعد عراقيها، و بعد از آن خوجه هاى (آفريقا)، افغانيها.. وشايد ايرانيان در مرتبه بعد باشند. اين آمار از طرف كسى ميباشد كه دست كم ۲۰ سال مشغول تبليغ در انگلستان است، نه امثال شما كه ظاهرا قيافه لندن را فقط از راه اينستگرام زيارت فرموديد!
اما اشكال ديگر شما كه گفتيد «اگر به ما اینقدر پول و بودجه میدهند که بین دیترویت واشینگتن لندن و قم همیشه در حال پرواز باشیم..» دليل جهل و كينه شماست. همه آنهايى كه آقاى مدرسى را ميشناسند ميدانند كه ايشان وابسته به هيچ ارگان دولتى نيستند و به طور كاملا مستقل و بدون دريافت هيچ بودجه اى از كسى مشغول به تبليغ هستند. اين طرز تفكر جنابعالى يكى از دلايل عقب ماندگی و عدم پيشرفت در تبليغ تشيع است، كه به جاى پشتيبانى و تشويق مبلغان دينى يا از باب حسادت و يا دعواهاى جناحی، سعى ميكنيم افراد موفق و مردان اين نبرد تبليغاتى سخت را سركوب كنيم. افسوس به امثال جنابعالى.
قدیمی
من تازه با آقای مدرسی آشنا شدم
خداوند به ایشون نگاه رحمت خاص کرده که در راه تبلیغ شیعه و معرفت ولایی اهل بیت علیهم السلام قدم برداشته، اون هم خالصانه
خداوند حمایت و نصرت دهد کسانی که برای نصرت ولی خدا قدم برداشتند