* ضمن تشکر بابت وقتی که در اختیار ما قرار دادید، به عنوان اولین سؤال، ارزیابی حضرتعالی از نقش روحانیت و مرجعیت دینی در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران بهویژه در سه دهه گذشته چیست؟
موضوع روحانیت و ارتباط آن با انقلاب اسلامی از مباحث کلیدی است که باید رأی و نظر صاحبنظران را دربارهاش بهخوانش درآورد، نقاط قوت را تقویت کرد و نقاط ضعف را کنار گذاشت تا نظر صائب استخراج شود. مرجعیت دینی در طول تاریخ تشیع از دو کیان حفاظت و حراست کرد: کیان فرهنگی اسلام و تشیع که ما تشیع را تجلی اسلام ناب میدانیم؛ و کیان سیاسی اسلام. پاسداری مرجعیت دینی از عرصه فرهنگی در حقیقت زیربنای پاسداری از کیان سیاسی بوده است. از جمله این بزرگان میتوان به شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی، محقق حلی، علامه حلی، شهید اول و شهید ثانی اشاره کرد که هر کدام در زمان خود، مرجعیت دینی را تعهد میکردند. این اعاظم که بیش از ده قرن مرجع بودند، در حقیقت کیان فرهنگی را سامان دادند، به گونهای که امروزه بر اثر زحمات آنهاست که ما با سربلندی میگوییم اسلام توان اداره زندگی مردم را از پیش از ولادت تا بعد از وفات را دارد.
در عرصه سیاسی هم بهویژه در یک قرن اخیر، شاهد بیشترین تلاش و تأثیرگذارترین تلاش روحانیت در عرصه دفاع از کیان سیاسی تشیع هستیم، از جمله فتوای افتخارآفرین میرزای شیرازی در تحریم تنباکو که نهتنها ایران را از استحاله سیاسی، بلکه از استحاله فرهنگی نیز نجات داد، چون این مسئله تنها بعد اقتصادی نداشت؛ وقتی کمپانیهای اقتصادی به ایران میآمدند، مفاسد فرهنگی را نیز با خود میآوردند.
در عرصه انقلاب مشروطیت نیز روحانیت در به صحنه آوردن مردم نقش اول را داشت، گرچه غربزدگان، مشروطیت را به شیوهای فرصتطلبانه مصادره کردند و حاصل مشروطیت، رضاخان قلدر و فرزند خبیثش محمدرضا پهلوی شد. اما در چند دهه اخیر، شاهد تلاش برجسته روحانیت در کشورمان هستیم و میتوان گفت تنها روحانی بزرگی که قاطعانه در مقابل رضاخان ایستاد، مرحوم مدرس بود. از زمان آغاز حکومت محمدرضا پهلوی تا زمان سقوط وی، با اینکه گروههای زیادی به میدان مبارزه آمدند، اما نتوانستند رژیم سیاه پهلوی را سرنگون کنند. آنگاه مرجع دینی امام خمینی(ره) به صحنه مبارزه آمد و به یاری خداوند و با همراهی مردم، انقلاب به بار نشست و آن حادثهای که برای غرب باورپذیر نبود، اتفاق افتاد. بنده بر این باورم که اگر غرب میدانست انقلاب اسلامی یعنی چه و حضور این پدیده در این مقطع از جهان چه معنایی دارد، هرگز نمیگذاشت این انقلاب پیروز شود. ولی الحمدللّه این پدیده تحقق پیدا کرد. تصور استکبار و کسانی که تفکر استکباری داشتند این بود که روحانیت توانست شاه را سرنگون کند، اما نمیتواند مملکت را اداره کند و سرانجام مجبور خواهد شد اداره مملکت را به ما واگذار نماید. یکی از سران فتنه به یکی از علما که حالا از دنیا رفتهاند، گفته بود: هواپیمای امام در فرودگاه مهرآباد به زمین فرود آمد، ولی به فضل خداوند، روحانیت ثابت کرد که توان اداره حکومت را هم دارد.
بنابراین ما امام راحل عظیمالشأن را بزرگِ روحانیت میدانیم، در عینحال که رهبر مردم هم بودند. ما مقام معظم رهبری را چهره شاخص روحانیت میدانیم. لذا وقتی میگوییم روحانیت توانست؛ یعنی امام و مقام معظم رهبری توانستند کشور را به خوبی اداره کنند. این طور نیست که هیچ مشکلی نباشد. هیچکس نمیتواند اشکالات را انکار کند. در عرصه مُلکداری و حکومتداری اشکالاتی بوده و هست، اما سخن این است که اگر دیگران بودند این اشکالات وجود نداشت؟
ما بر این باوریم که اگر روحانیت جلودار نبود و رهبری انقلاب را به عهده نمیگرفت، علاوه بر این اشکالات، عقبنشینی از اصول هم بود، در حالیکه سه دهه از انقلاب گذشت، بدون آنکه ذرهای عقبنشینی از اصول انقلاب داشته باشد و در بمباران توطئه دشمن، این انقلاب حفظ شد.
مقام معظم رهبری میفرمایند ما باید کاری کنیم که شاکله انقلاب و اصول انقلاب حفظ شود. وقتی شاکله انقلاب و هویت انقلاب اسلامی حفظ شد، به تدریج میتوان اشکالات را هم از بین برد. بنابراین در سه دههای که بر انقلاب گذشت، روحانیت توان خود را در اداره حکومت به نمایش گذاشت؛ روحانیتی که در آغاز هیچ تجربه مُلکداری نداشت، به صحنه آمد و موفقیتهای فراوانی را برای نظام به ارمغان آورد.
* برخی میگویند نظر حضرت امام(ره) قبل از سال ۱۳۶۱ این بود که ما روحانیت نظارت میکنیم و کار اجرایی نداریم، ولی بعد از سال ۱۳۶۱ فرمودند که ما دیدیم اینها توان اداره مملکت را ندارند و باید برگردیم، من از حرف خود برگشتم، روحانیت باید علاوه بر نظارت، کار اجرایی هم داشته باشد.
کاملاً سخن درستی است. حضرت امام(ره) قبل از اینکه به ایران بیایند در مصاحبههایشان فرمودند: ما وقتی پیروز شدیم، کار را به اهلش میسپاریم و به درس و بحثمان که کار اصلی ماست میپردازیم. اما امام در عمل دیدند که اگر روحانیت از مسائل کلان انقلاب کنار رود، دقیقاً آن بر سر انقلاب میآید که بر سر انقلاب مشروطه آمد؛ لذا امام محکم در صحنه ماندند و همراهان امام هم با امام همراهی کردند و تاکنون با سربلندی میگوییم که انقلاب بزرگ اسلامی ما ذرهای از مواضع اصلی و ارزشی خودش عدول نکرده است.
* چرا روحانیت توانست انقلاب را حفظ کند، در حالیکه حجم تهاجمات استکبار علیه انقلاب اسلامی بیحد بود. دنبال کلید رمز میگردیم که واقعاً رمز اصلی چیست و چگونه میشود آن رمز را کشف و تقویت کرد؟
استکبار هر آنچه را در سقوط انقلابها تجربه کرده بود، در انقلاب ما عملی کرد، از جنگ قومیتها، جنگ تحمیلی، حضور نفوذیها در بدنه نظام و تقویت گروهکها و قس علی ذلک. الحمدللّه انقلاب ما ثابت و استوار ماند و دین، این کشور را بیمه کرد. حکومت دینی که روحانیت سخنگوی آن بود، انقلاب را بیمه کرد.
من معتقدم راز و رمز موفقیت روحانیت در مردمی بودن روحانیت بود. روحانیت مردم را به همراه داشته و دارد. حوادث سال ۱۳۸۸ و حضور مردم در حماسه نهم دی یک نشانه دیگر از مردمی بودن روحانیت بود. با اینکه کار گستردهای برای راهپیمایی نهم دی نشد، اما مردم خودجوش به صحنه آمدند تا رمز حفظ شود و انقلاب پایدار بماند. روحانیت هم باید کاری کند تا این رمز موفقیت آسیب نبیند و مردمی بودن را حفظ کند و همرنگی با مردم در عرصه زندگی و معیشت و سادهزیستی را حفظ کند. مردم باید بدانند هدف دشمنان از تخریب روحانیت اصیل، روحانیتی که با اصول انقلاب، اصولی که امام تفسیر کرده چیست. مردم باید بدانند که دشمن در پی جدا کردن روحانیت از مردم است.
* بفرمایید جایگاه ولایت فقیه در تحولات نظام سیاسی به خصوص در این سه دهه چیست؟
ولایت فقیه قبل از آنکه قانون اساسی تدوین شود، به عنوان یک اصل، پذیرفته شده بود. مردم، نهضت پانزدهم خرداد را با باور به ولایت فقیه شکل دادند.
من معتقدم ولایت فقیه، نه در سه دهه اخیر، بلکه در دو دهه قبل از انقلاب هم نقش بارزی داشت. ولایت فقیه قبل از آنکه قانون اساسی تدوین شود، به عنوان یک اصل، پذیرفته شده بود. مردم، نهضت پانزدهم خرداد را با باور به ولایت فقیه شکل دادند. اینکه امام اصرار دارند پانزده خرداد گرامی داشته شود، برای این است که نهضت پانزده خرداد، یک نهضت ولایی بود، نهضت لیبرالیستی نبود، نهضت اقتصادی نبود. در این نهضت کسی نمیگفت نان، مسکن، آزادی. مردم در این نهضت میگفتند چرا ولی فقیه ما را گرفتید، چرا مرجع ما را گرفتید؛ یعنی عملاً رهبری امام را پذیرفتند و از آن زمان، امام در جایگاه رهبری، انقلاب را رهبری کرد. منتها با مسئله شهادت مرحوم حاجآقا مصطفی و بعد هم آن مقاله هنجارشکنانه و ظالمانهای که در روزنامه اطلاعات چاپ شد، جرقه انقلاب زده شد. بنابراین مسئله ولایت تنها برای بعد از پیروزی انقلاب نیست، بلکه اصل ولایت فقیه در متن دین و فقه ماست. از شیخ مفید تا مرحوم محمدحسن آشتیانی (صاحب کتاب بحرالفوائد) بیش از هزار و صد بار فقهای ما مسئله ولایت فقیه را مطرح کردند، با عناوین سلطان، والی، نائبالغیبه و حاکم.
بر این اساس، ولایت فقیه یک هنجار پذیرفته شده دینی در بین فقیهان ما بود. بزرگی مثل صاحب جواهر در جلد ۲۲ کنونی و جلد ۲۱ قبلی به این بحث میرسد که آیا فقها میتوانند در زمان غیبت، اجرای حدود کنند یا خیر. و از آنجا به تناسب درباره ولایت فقیه بحث میکند و بعد از اینکه ادله ولایت فقیه را بیان میکند، این جمله را درباره کسیکه منکر اصل ولایت فقیه باشد، بیان میکند: «ماذاق من طعم الفقه شيئا و ما فَهِمَ من لحن كلامهم أمرا».
مطلبی که این فقیه متبحر میفرماید، واقعیتی ریشهدار است. منتها در میان همه فقیهان، امام(ره) یک ویژگی منحصر به فرد داشت. امام، هم ولایت فقیه را تبیین کرد، هم خودش معمار ولایت فقیه شد. فقیهان دیگری نیز ولایت فقیه را مطرح کرده بودند، ولی توفیق نداشتند که خودشان در مسند حکومت قرار بگیرند تا چارچوبههای نظام ولایی را شکل دهند. امام(ره) ولایت فقیه را تز حکومت میدید، در حالیکه پیشینیان وی شاید بر این باور بودند که امکان ندارد حکومت دینی تشکیل شود. امام ولایت فقیه را تز حکومت دینی میدید و به دنبال آن در ۱۰ سال رهبری خود این چارچوبههای اصلی نظام ولایی را نشان داد.
از اینرو بنده بر این باورم که در سه دهه گذشته، ولایت و رهبری فقیه، نقش ستون فقرات و پیکره حکومت دینی را داشته است. مردم هم متوجه شدند که ستون فقرات نظامشان ولایت فقیه است. دشمنان ما نیز این را متوجه شدهاند. در این کشور، هیچ نهادی به اندازه ولایت فقیه، از آغاز پیروزی انقلاب تاکنون از ناحیه دشمنان خارجی و داخلی مورد هجمه واقع نشده، بهویژه از سال ۸۸ به بعد که سال فتنه بود. اوج حمله جریان معارض با انقلاب چه در خارج و چه در داخل علیه ولایت فقیه و علیه شخص ولی فقیه بود و این گویای آن است که ولایت فقیه، نقش کلیدی داشته است. بنابراین ستون فقرات این انقلاب و این حکومت دینی در حقیقت ولایت فقیه است. آنچه که مایه امیدواری است بصیرت مردم در این عرصه است و آن مواردی را که
باید از جانشان مایه بگذارند، حمایت از ولایت فقیه است.
* نقش روحانیت در آگاهیبخشی و دادن بصیرت سیاسی به عوام و خواص جامعه چگونه است؟ یعنی چطور میتوانیم آگاهی سیاسی و بصیرت سیاسی به مردم و خواص بدهیم؟
اساس انقلاب اسلامی ما بر بصیرت و بصیرتزایی بود. امام ـ رضواناللّه تعالی علیه ـ در طول انقلاب از بذر انقلاب در ۱۵ خرداد تا پیروزی، مطلقا با ترور موافق نبودند، حتی در باب ترور منصور که از دستنشاندگان بیگانگان بود. در تاریخ انقلاب ثبت شده که برخی نزد حضرت امام(ره) رفتند که از او اجازه بگیرند، ولی امام اجازه نداد. رفتند سراغ مرجع بزرگوار دیگری. امام مطلقاً مبارزه مسلحانه با طاغوت را اجازه نداد. تمام تلاش امام بر بصیرت بود. یکی از مبارزین میگوید بعد از اینکه امام هشت ماه زندان بودند و آزاد شدند، به دیدن امام رفتیم. مبارزین تهران هم بودند. به امام گفتم حالا تکلیف چیست؟ شاید منتظر بودند امام بگوید بروید بزنید، طاغوتیها را بکشید، اما امام فرمودند: تکلیف همه ما را روایت «اذا ظَهَرت البدع فعلى العالم اَنْ يُظْهِر عِلْمه» مشخص کرده است. امام فرمود: عالِم تنها من نیستم که عمامه بر سرم است، عالم هر کسی است که مطلبی را میداند؛ شما که جنایت رژیم را میدانید پانصد هزار نفر را جمع کنید، جنایت شاه را برایشان افشاگری کنید، نشد پنجاه هزار نفر، نشد پنجهزار نفر، پانصدنفر، حتی پنجاه نفر، نشد، اعضای خانهتان. امام در طول تاریخ مبارزه، تکیه بر همین بصیرتزایی داشت که تجربه موفقی بود. همراهان امام هم در این بصیرتزایی کمک کردند.
در روایت هست: «الابقاء على العمل اَشَدُّ من العمل»، اینکه انسان بتواند کاری را نگهدارد مهمتر است از این است که اصل کار را به وجود آورد. حفظ انقلاب سختتر از اصل انقلاب است. تجربه امام در حدوث انقلاب باید در تداوم انقلاب هم استفاده شود. بر این اساس نقش آگاهان جامعه به ویژه روحانیت خطیرتر میشود تا در صحنه روشنگری، همه فتنهها را بیان کنند.
پیامبر اکرم(ص) در روایتی فرمود: من از سه چیز بعد از خودم نگرانم، یکی مُضلات الفتن. یعنی فتنههای کور، فتنههایی که اگر روشنگری نباشد، هوشیاری نباشد، آدم تحت تأثیر قرار میگیرد. در مُضلات الفتن چه کسی عَلَمدار بصیرت باشد؟ روحانیت معظم. در اصل انقلاب هم روحانیت معظم بود که روشنگری کرد و رژیم شاه سرنگون شد. در تداوم انقلاب هم روحانیت باید روشنگری کند.
پیامبر اکرم(ص) در ادامه میفرماید: «والشهوة البطن وَالفَرج». خطر دیگر، شهوت بطن و فرج است؛ یعنی همین مفاسدی که امروزه مفسدهگران سیاسی و مفسدهگران فرهنگی، دست در دست هم به جان انقلاب انداختند. لذا روحانیت باید به وظیفهاش عمل کند. در زمان طاغوت انجام وظیفه، زندان، تبعید و کشته شدن بود. امروز باید از آبرو مایه گذاشت. امروز به محض ورود به عرصه روشنگری، با هتاکیهایی مواجه میشوید که باید به جان خرید، «يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ».
در این عرصه دو دسته انسان داریم. یکی آدمهای کلیدی و تأثیرگذار که اسمشان را نخبگان، خواص و فرهیختگان میگذاریم. اول باید اینها را آگاه کرد و بصیرتزایی را از اینها شروع کرد. خودِ روحانیت معظم نیز بسیار اهمیت دارد. اگر یک روحانی، خودش بصیر نباشد، آلت دست منحرفان میشود. بنابراین اول بصیرتزایی در خودِ روحانیت، سپس بصیرتزایی در عرصه معلمان، دبیران و استادان دانشگاهها، و پس از آن در دیگر تأثیرگذاران جامعه در عرصههای مختلف. این یک واقعیت است که در هر زمان و دورهای، عوام جامعه از خواص آن تأثیرپذیرند. بنابراین اقشار مختلف جامعه باید بصیرتزایی شوند.
در این بصیرتزایی باید به تکلیف عمل کرد و راه درست و نادرست را نشان داد. از سیره امامان استفاده میشود که منحرفان یعنی رئوس انحراف، سران انحراف را معرفی میکردند، چون کلیگویی کفایت نمیکند. در رفتار همه امامان(ع)، مانند امام صادق(ع)، امام جواد(ع)، امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع)، برخورد با سران انحراف در عرصه غُلات دیده میشود که این بزرگواران منحرفین را معرفی میکردند و به آنها ابراز لعن و تبرّی میکردند و به اسم میگفتند که اینها مطرودند.
* در بصیرتزایی روحانیت برای عوام و خواص، دو سؤال مطرح میشود، یکی اینکه منظور از روحانیت چیست؟ آیا آحاد است یا نظامی است دارای مغز مرکزی، بدنه و اعضا؟ آیا انسجامی بین آنها وجود دارد؟ دوم اینکه بصیرتزایی نیازمند بصیرتی درونی است. چطور میشود که روحانیت بصیرت را اول برای خودش درونی کند و سپس برای دیگران بصیرتزایی کند؟ برای مثال بسیاری از تقابلهایی که با جریانهای اصیل اسلامی و روحانی ایجاد شده از ناحیه روحانیت بوده است. شیخ احمد احسایی، کسروی و… روحانی بودند و پارازیتهایی از درون علیه روحانیت ایجاد کردند و جریانهایی به راه انداختند. لذا روحانیت چگونه میتواند جریانهای انحرافی را سد کند یا فرایندی را ایجاد کند که چنین جریانی پیش نیاید و اگر هم پیش آمد، به خوبی کنترل شود؟
این سؤال دارای بخشهای مختلفی است. اول اینکه روحانیت برای بصیرت بدنه خودش چه برنامهای دارد. حضرت امام(ره) در سالهای اول انقلاب برنامهای را عرضه کردند که خوب است روحانیت هفتهای یکبار دور هم جمع شوند، ولو اینکه در حد یک چایی خوردن باشد. این یک بیان عمیق با زبان ساده است که روحانیت باید تشکلی غیر از تشکل حزبی داشته باشد. من معتقدم تشکل حزبی آسیبی برای روحانیت است. حزب برای خودش تعریف دارد که اگر روحانیت با آن تعریف، حزبی شود، تأثیرگذاری خودش را از دست میدهد. اما کلمه تشکل همیشه همراه حزب نیست. ما معتقدیم باید این تشکلهای روحانیت ادامه یابد. در برخی از شهرها باید روحانیت دور هم جمع شوند و یک نفر از آنها که از جریانات فرهنگی، سیاسی کشور باخبر است برای دیگران گزارش و تحلیل کند و مستقل هم باشد؛ یعنی از بالا دستور نگیرد.
تشکل حزبی آسیبی برای روحانیت است. حزب برای خودش تعریف دارد که اگر روحانیت با آن تعریف، حزبی شود، تأثیرگذاری خودش را از دست میدهد.
در رأس این جریانات باید انسانهای بابصیرتی باشند و الاّ اگر افراد بیبصیرت بر سر آنها باشند، باز همان بر سر روحانیت میآید که در گذشته بر اثر سادهلوحیهایی بر سر روحانیت آمد. بنابراین راه رسیدن روحانیت به بصیرت، داشتن تشکلهای مستقل است. در هر شهری عالم بزرگ آن شهر، امام جمعه آن شهر، روحانیت را دور هم جمع کنند ولو محدود باشند.
در بخش دیگری از سؤالتان خطر روحانیون منحرف مطرح شد و اینکه «إذا فسد العالِمْ فسد العالَمْ». متأسفانه اغلب جریانهای انحرافی، از روحانیت استفاده ابزاری کردند؛ مانند جریان بهائیت، وهابیت و… . حتی در جریان مشروطیت، حکم اعدام شیخ فضلاللّه نوری را شیخ ابراهیم زنجانی صادر کرد، در حالی که وی تحصیلکرده بود و ادعای فضل داشت. در حوادث قبل و پس از انقلاب هم روحانیونیای بودند که آب به آسیاب انحراف میریختند و حتی الآن در گوشه و کنار حوزه جریانهایی در حال رشد و نموند که به دنبال پنبه کردن همه آرمانهای انقلاباند. اینها را باید به عنوان یک خطر تلقی کرد و تأثیرگذاران روحانیت باید در این عرصه تلاش کنند.
اما:
۱. من معتقد به نقد درونی حوزهام و بر این باورم که حوزه باید پیش از دیگران، خودش را نقد کند. خودِ روحانیت و حوزه باید نقاط قوت و ضعف خود را شناسایی کرده و به نقد بپردازند که این مسئله باعث کمال و رشد حوزه و روحانیت میشود. حتی در رابطه با درسهای اخلاق هم معتقدم که درسهای اخلاق مفید، درسهاییاند که گوینده نقطه ضعف را شناسایی و درمان درد را بیان کند؛ لذا این درسهای اخلاق عمومی را که بزرگان حوزه تدریس میکنند با این لازم است، ولی کافی نیست. درس اخلاقی که دوربینی باشد، ضبط و منتشر شود، فایده ندارد. استاد کلیاتی را میگوید که برای دیگران مفید است. وی مجبور است برای حفظ حیثیت روحانیت مطالبی را نگوید. این کافی نیست. لذا درس اخلاقی که دوربین نباشد، نوار برای انتشار نباشد و استاد به صراحت کاستیها را بیان کند، چنین درسی سازندهتر است.
بنابراین، این بینش که ایرادی بر ما وارد نیست و ما بهترین هستیم، صائب نیست. در مورد معصومین سخن حقی است که عیب و ایرادی بر آنها وارد نیست، معصوماند، مِن أولِ عمرهم إلی آخر عمرهم من الخطأ و النسیان والذنوب. اما درباره غیرمعصوم چنین قداست و اعتقادی درست نیست.
۲. نقاط ضعفی که عدهای مطرح کردهاند، نشان از ناآگاهی و بیاطلاعی آنها از سیستم حوزه علمیه دارد. در پاسخ این ایرادات باید گفت:
الف) در مصاحبهای گفته شده که یکی از نقاط ضعف حوزه، عدم گرایش استعدادهای درخشان به حوزه است. این ناشی از بیاطلاعی و عدم آگاهی است، چون الان حوزه مواجه است با دانشجویان محترمی که دوره دکترایشان را طی کردهاند و جهت تحصیل علوم دینی به ثبت نام در حوزه اقدام میکنند و این تمایل، سال به سال افزایش داشته است. برخی دیگر، کارشناسی ارشد را طی کردهاند و الان میخواهند طلبه شوند و مشکل حوزه هم نداشتن مکان مناسب برای پذیرش این همه استعداد درخشان است.
ب) گفته شده که خروجیهای حوزه قابلیت لازم برای ارتباط مؤثر و مفید را ندارند. در پاسخ باید گفت: این به صورت سالبه کلیه محل اشکال است. اگر به نحو سالبه جزئیه میگفتند، قابل پذیرش بود. بله. برخی از خروجیهای حوزه قابلیت لازم را ندارند. ولی سؤال اینجاست که این همه روحانی موفق دانشگاهی، چه به عنوان استاد و چه به عنوان نماینده ولی فقیه در دانشگاهها از کجا آمدهاند؟ این همه روحانی موفقی که مثل شمع میمانند و جوانان مثل پروانه دورشان میگردند، اینها خروجی حوزه نیستند؟
ج) گفته شده کار پژوهشی در حوزه آموزش داده نمیشود و سلیقهای است. این ناشی از بیاطلاعی است. ما در مدیریت حوزه معاونتِ پژوهشی داریم. این همه پایاننامههای موفق با نمرههای بالا و با سختگیری بیشتری که در حوزه اعمال میشود، نشان از قدرت پژوهش در حوزه است. سختگیریهای حوزه نسبت به رساله و پایاننامههای طلبهها بسیار بیشتر از دانشگاههاست، چرا که آبروی حوزه در میان است. مسئله دیگر اینکه الان در مرکز مدیریت حوزه، معاونتی به نام پژوهش تأسیس شده که کار آن آموزشِ پژوهش است و حتی متخصصانی آمدهاند و در حال انجام کارهای بسیار جدی در معاونت پژوهش هستند.
د) برخی گفتهاند حوزه به سمت عوامزدگی و عوامگرایی رفته است. این قضاوت، تندروی است. این عوامگرایی را حدود ۸۰ سال پیش، حکمیزاده در کتاب «اسرار هزار ساله» به روحانیت نسبت داد که در پی آن حضرت امام(ره) دو ماه درس خود را تعطیل کردند و به نقد این کتاب پرداختند و نهایتا کشفالاسرار را نوشتند.
عوامزدگی یعنی چه؟ عوامزدگی یعنی اینکه یک روحانی تابع عوام باشد و آنچه عوام میخواهند را بیان کند و به آنچه عوام میخواهند فتوا دهد. آیا در مجموعه روحانیت این قضاوت ظلم نیست؟ تندروی نیست؟ حالا اگر استثناهایی بوده، دلیل نمیشود که این موضوع را به کل روحانیت و حوزه تعمیم دهیم.
* عوامگرایی به مفهومی که شهید مطهری استنباط میکرد درست است؟
سختگیریهای حوزه نسبت به رساله و پایاننامههای طلبهها بسیار بیشتر از دانشگاههاست، چرا که آبروی حوزه در میان است.
شهید مطهری هم هرگز عوامگرایی و عوامزدگی را به صورت کلی بیان نمیکرد. آن زمان و آن فضا (سال ۱۳۴۱، بعد از فوت آیهاللّه بروجردی) با فضای امروز یکی نیست. شرایط به کلی تغییر کرده است. روزگاری میگفتند نظم ما در بینظمی است. الان برنامه ۲۰ ساله حوزه تدوین میشود. کل حوزه ساماندهی دقیق میشود. در پاسخ به اینکه شورای عالی حوزه چه کرده است، باید گفت در طی دو سال نظامات حوزه تدوین شد، برای معاونت آموزشی متخصصان حوزوی آوردند، برای معاونت تهذیب متخصصان حوزوی آوردند، همینطور برای معاونتهای دیگر در حد توان، قویترینها را جایگزین کردند. بنابراین عوامگرایی، سخن درستی نیست.
۱) برخی در مصاحبههایشان اظهار داشتهاند که روحانیت با اصول گفتوگو آشنا نیست. در پاسخ باید گفت: مجادله میکنند، مقابله میکنند و این مجادله و مقابله جایگزین مناظره و مفاهمه شده است. آیا واقعاً ضعف کنونی روحانیت این است؟ پس این همه روحانیونی که در دانشگاهها با حوصله و صبر، حرفها و نقدها را میشنوند، گفتوگو نمیکنند؟ این سخن هم ظلم دیگری به روحانیت است.
۲) گفته شده که هنوز تعریفی از وظایف امام جمعه ارائه نشده و حضور روحانیت در عرصه نماز جمعه نسبت به ۲۰ سال قبل عقبگرد داشته است. این جز بیاطلاعی، نیست. در حال حاضر، شورای سیاستگذاری ائمه جمعه، بایدها و نبایدهای نماز جمعه را برای امامت جمعه تبیین میکند و مشخص میکند که در کدام حوزهها حق ورود دارند و در کدام حوزهها حق ورود ندارند. اینکه حضور امامت جمعه در صحنهها نسبت به ۲۰ سال قبل عقبگرد داشته است یعنی چه؟ در عرصه سیاسی، در طول ماههای فتنه، ائمه محترم جمعه در میدان بصیرت بودند. در عرصه فرهنگی و عرصههای دیگر در شهرستانها و استانها نیز شاهد تلاشهای فراوان امامان جمعه هستیم؛ لذا این دیدگاه که حضور امامت جمعه عقبگرد داشته است کاملاً اشتباه است.
۳) برخی اظهار داشتهاند که حوزه علمیه در غیر فقه و اصول پاسخگو نیست. در پاسخ باید گفت که این کلیگویی ناشی از عدم اطلاع است، چون در حوزه بخشهای مختلف به جامعهشناسی میپردازند و بخشهایی هم به روانشناسی میپردازند. مؤسسه پژوهشی آیت اللّه مصباح یزدی، اینهمه فارغالتحصیل در رشتههای مختلف دارد. الان اگر کسی در عرصه تفسیر شبههای داشته باشد، حوزه آیت اللّه جوادی آملی، بزرگمفسر عصر را دارد و اگر کسی در رشته ریاضیات، هیئت و نجوم سؤالی داشته باشد آیت اللّه حسنزاده آملی را دارد. الحمدللّه حوزه درعرصههای مختلف پاسخگوست. البته نباید به همین قانع شد؛ چون اگر به این تفکر برسیم درجا میزنیم. باید همیشه رو به جلو باشیم تا به قلههای بلندتر برسیم.
۴) آقای محترمی در مصاحبهاش میفرماید مواضع برخی روحانیون جناحی است. اگر واقعاً کسانی مواضع مقام معظم رهبری را جناحی میدانند که سخنی نادرست است؛ چون مواضع ولایت جناحی نیست. اما اگر مراد از جناحی بودن این است، ما میپذیریم و به آن افتخار میکنیم؛ چرا که روحانیت خط امام، خودش را موظف به حمایت از ولایت میداند. متأسفانه برخی از کسانی که دم از جریان فراجناحی میزنند، میگویند حتی فراجناحیتر از مقام معظم رهبری باشید. بنده این تفسیر فراجناحی بودن را تنها گذاشتن ولایت میدانم و معتقدم با این تفسیر میخواهند روحانیت را به بیطرفی بکشانند و بین روحانیت و نظام و مردم فاصله ایجاد کنند تا به اهداف خود دست یابند. بنابراین حفظ اسلام و تشیع در چنین شرایطی این است که روحانیت حامی مواضع ولی فقیه باشد. البته نمیتوان اشاره کرد که برخی از روحانیون موضع جناحی مصطلح دارند، ولی نمیتوان این را به کل روحانیت سرایت داد.
۵) آقای دیگری در مصاحبهاش گفته است روحانیت تئوری ندارد. این یک سالبه کلیه است. این انقلاب به رهبری حضرت امام(ره) با تئوری نظام مقدس اسلامی آمد و به تئوریپردازی در مسائل فرهنگی و غیره پرداخت. علاوه بر این، تئوریپرداز اصلی در مسائل فرهنگی کلان شخصِ مقام معظم رهبری است و خط اصلی در این کشور در عرصههای مختلف (فرهنگی، سیاسی و غیره) از مقام معظم رهبری است؛ لذا اینگونه تعابیر گویای این است که اصلاً کشور روی روال خاص خودش نیست و بیبرنامه اداره میشود که سخنی ناصواب است. بههرحال اینگونه نقدها به روحانیت و کیان روحانیت حمل بر غرضورزی نیست، حمل بر بیتوجهی، غفلت یا حمل بر تندروی در سخن است، چون کسانی که این حرفها را زدند متدیناند و سخن غیر واقع را عمداً نمیگویند.
در بخش دیگری از مطالب نگرانیهایی وجود دارد که آنها را مطرح میکنم:
۱. وضعیت روحانیت قبل از پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ فرهنگ جدایی دین از سیاست بود که رژیم رضاخانی ترویج میکرد. این فرهنگ به گونهای نفوذ کرد که پیشینیان، روزنامه خواندن در حوزه را سیاسی تلقی میکردند و سیاسی بودن همان و مطرود شدن همان. حضرت امام(ره) اولین کاری که برای ورود روحانیت به صحنه انقلاب ایجاد کردند، مقابله با این تز رضاخانی بود. حضرت امام در هر مناسبتی میفرمود که دین از سیاست جدا نیست، اگر کسی دین را از سیاست جدا دانست، پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) را تکذیب کرده است. من معتقدم نهضت بزرگ حضرت امام(ره) قبل از آنکه نهضت سیاسی باشد، نهضت فرهنگی بود و بینشها را عوض کرد؛ لذا تفکر جدایی دین از سیاست نیز منزوی شد.
آنچه امروزه در جامعه نگران کننده است، این است که جریانی در حوزه به فکر احیای این تز رضاخانی است. البته شاید جرأت نکنند به صراحت بیان کنند که دین از سیاست جداست، ولی در عمل همان مشی را دنبال میکنند؛ این خطر در بین طلاب جوان نیست، اما در بین برخی بزرگانی که از آنها انتظار میرود در خط مقدم باشند دیده میشود. از سوی دیگر دیده میشود که شخصی از رئیس جمهور یا از وزرا انتقاد دارد. این، انتقاد به نظام نیست، ولی اینکه کسی از اساس، انقلاب و ولایت فقیه را زیر سؤال ببرد و منتقد آن باشد، باید به او اعترض کرد؛ چون اگر این فضا گسترش پیدا کند تمام ارمغانهایی را که انقلاب بزرگ اسلامی به دست آورده، بر باد میدهد.
۲. بیبصیرتی یعنی اینکه ندانند دشمن کیست و کجا را هدف قرار داده است. این خطر برای کیان روحانیت است. امام صادق(ع) میفرمایند: «العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس». یعنی عالم دینی باید بصیرت داشته باشد. علم به زمان، علم به شرایط و مقتضیات زمان بسیار مهم است. انسان باید مطلع باشد که در هر مقطعی چه خطراتی اسلام و قرآن را تهدید میکند. اگر این بیبصیرتی در میان بزرگان حوزه به وجود آید، به بدنه نیز سرایت میکند تا جایی که برای بعضیها بین نظام اسلامی با نظام غیراسلامی تفاوتی وجود نخواهد داشت یا ممکن است کمکم شرایط کنونی را با شرایط زمان طاغوت مقایسه کنند و آن نظام سیاه را بر جمهوری اسلامی ترجیح دهند. بنابراین، بیبصیرتی برای یک عالم دینی گناه کبیره است و اینکه معتقد باشد شرایط زمان طاغوت بهتر از نظام جمهوری اسلامی است. این تلقی، خیانت به خون بیش از دویست هزار شهید است.
راه حل نیز بصیرتزایی مداوم است. باید همانطور که به درس اخلاق در حوزه بها داده میشود به بصیرت هم بها داده شود. بصیرت با سخنرانیهای چندهزار نفری نمیشود، بلکه نیاز به جلسات چهره به چهره دارد. باید کلاسی باشد و استاد مسائل سیاسی را مطرح کند، طلبه هم اشکال کند تا شبههاش برطرف شود. گرچه معتقد نیستم طلاب وارد مسائل جناحی شوند و در بازیهای سیاسی سهیم شوند؛ چون شأن روحانیت این نیست. ولی معتقدم یک طلبه و یک عالم دینی نمیتواند از مسائل سیاسی اصیل جدا باشد. مسائل سیاسی هم آنهایی هستند که مقام معظم رهبری میفرمایند. این هم خطری است که آینده روحانیت را تهدید میکند و نیاز به افراد مطلع و منصف است تا در مسائل کشور روشنگری کنند.
۳. خطر نفوذیها در حوزه، خطر بعدی است. تشکیلات گزینش سازمانهای دیگر، بسیار پیچیده است و افراد باید از هفت خوان رستم بگذرند تا گزینش شوند، ولی در حوزه حداکثر گزینش استعلام محلی و استعلام از نهادهای مربوطه است. لذا خطر نفوذیها را باید جدی گرفت. هوشیاری مسئولان حوزه و احساس مسئولیت برای همه طلبهها لازم است؛ چون امام علی(ع) میفرمایند: «ما يُضْمِرُ أحدٌ شيئا إلا ظَهَر فى فلتاتِ لسانه و صفحات وجهه». چیزی که آدم در درون داشته باشد، یکجایی ظاهر میشود؛ ممکن است نزد مدیر مدرسه ظهور نکند، ولی نزد هممباحثه خودش ظاهر میشود. برخی از مسئولان میگفتند که فرزند یکی از اعدامیها طلبه شده بود. این فرد به دوستش گفته بود میخواهم درس بخوانم تا از همان راهی که آقایان وارد شدند انتقام خون پدرم را بگیرم.
۴. همه بزرگان فعلی حوزه معتقد به نظم حوزهاند. شعار نظم ما در بینظمی است مدتهاست که افول کرده است. اما همچنان عدهای در پی ساختارشکنی حوزهاند و دم از حوزه آزاد میزنند. طلبهها، شش سال تحت برنامه حوزهاند و سپس در حوزه آزاد درس میخوانند. حوزه آزاد یعنی چه؟ یعنی حوزهای که در پوشش مدیریت حوزه نباشد و هر چه را خواستند تدریس کنند و طلبهها را آنگونه که خواستند بپرورند. زمانی مطلع میشویم که در همین حوزه آزاد کسانی بالیدهاند که جز مقابله با نظام، فکر نمیکنند. به هر حال حوزه نیازمند نظم و ساماندهی است. آنچه ماید امید است، این است که حوزه، متعلق به حضرت ولی عصر(عج) است و خودِ حضرت عنایت میکند.
* راهبردهای حضرتعالی برای حضور مؤثرتر روحانیت در دهه چهارم انقلاب چیست؟
راهبردهایی که برای حضور توأم با توفیق روحانیت در آغاز دهه چهارم انقلاب میتوان ذکر کرد، عبارتاند از:
۱. چهرههای شاخص روحانیت باید موقعیت را درک کنند و به خطرات آن آگاه باشند و آماده مواجهه با آنها باشند.
۲. بصیرتزایی ویژه و مداوم، چه بهصورت شفاهی و چه بهصورت کتبی.
۳. باید نسل دوم و سوم روحانیت از حوادث و رویدادهای گذشته همچون دینزداییها، استقلالزداییها و غفلتزداییها دقیقاً مطلع شوند تا اینگونه تلقی نشود که نظامی رفته و یک دولت و نظام دیگر بر سر کار آمده است و تفاوتی با هم ندارند.
همه بزرگان فعلی حوزه معتقد به نظم حوزهاند. شعار نظم ما در بینظمی است مدتهاست که افول کرده است.
۴. نهادینه کردن دروس اخلاق کاربردی در حوزه، بدین معنا که دردها و درمانها کارشناسی شود و معاونت تهذیب حوزه باید این کار را به صورت موردی و در تمامی مدارس علمیه اجرا کند تا به دردهای هر حوزه و مدرسه آگاه شود و راه درمان آن را نیز بیابد. مسئله مهم این است که نباید صورت مسئله را پاک کرد و با این بهانه که آبروی حوزه در خطر است، از کنار معضلات و مشکلات موجود در حوزه گذشت. آری، باید مشکلات را در درون حوزه گفت و از رسانهای شدن و عمومی شدن آنها پرهیز کرد.
۵. تفکر تشکیلاتی و نه حزبی نیز خیلی اهمیت دارد؛ چرا که تفکر حزبی یک آفت است. حوزه علمیه با این عظمت میبایست تفکر تشکیلاتی داشته باشد تا بتواند به صورت تأثیرگذارتر به ایفای نقش خود بپردازد؛ امام جمعه یک شهر که چند روحانی بیشتر ندارد، میتواند ماهی یک بار با آنها جلسهای داشته باشد و اخبار سیاسی و فرهنگی کشور را منتقل کند.
۶. تفکر حمایت از نظام اسلامی، یک تفکر اصیل است که باید در حوزه مورد توجه قرار گیرد و روحانیت نیز آن را بهصورت جدی دنبال کند.
۷. حامی ناصح نظام بودن از دیگر راهبردهاست؛ یعنی نقاط قوت را دیدن و نقاط ضعف را گفتن. بنده معتقدم حوزه نباید توجیهگر کارهای دیگران یا دولتهای مختلف باشد، بلکه باید در عین حمایت از نظام و رهبری، ناقد دولتهای موجود نیز باشد. البته مرز میان نقد سازنده و تخریب روشن است. اینکه روحانیت نسبت به نظام بیطرف باشد، به ضرر نظام، دین و روحانیت خواهد بود. در این مجموعه راهبردها، بهترین راهبرد آن نسخهای است که مقام معظم رهبری برای تحول در حوزه و روحانیت ارائه داده است که یک نسخه کاربردی است؛ اگر شورای عالی و مدیریت حوزه آنها را تحقق بخشند، بخشهای زیادی از نگرانیهایی که هست برطرف میشود.
* ضمانت اجرایی تصمیمات و راهبردهای حوزه چیست؟
در بعضی از حوادث و تحولات، ضمانت اجرایی کاملی وجود ندارد. این ناشی از آن است که حوزه، قدرت اجرایی را در درون خودش ایجاد نکرده. اگر حکومت انجام دهد، پس استقلال حوزه چه میشود؛ مثلاً کسی با لباس روحانیت عضو خانه فکر یا اتاق فکر جریان برانداز میشود، کسی دیگر پایگاه مرجعیت میشود برای کسانیکه مقابل نظام قرار گرفتند، علما و جامعه مدرسین هم موضعگیری کردند، ولی ضمانت اجرا کجاست؟ باید دنبال راهکاری باشیم که ضمانت اجرا وجود داشته باشد.
در درون حوزه و در معاونتِ تهذیب تشکیلاتی وجود دارد که اگر طلبهای تخلفی کرد، معاونت تهذیب به آن تذکر میدهد. اگر کارساز نبود، دادگاه ویژه روحانیت وارد عمل میشود. اساساً دادگاه ویژه روحانیت با چنین فلسفهای تأسیس شده و رسالت دادگاه ویژه روحانیت تنها در عرصه مسائل اخلاقی نیست و همین دادگاه بود که با باند مهدی هاشمی برخورد کرد. بنده بر این باورم که اینها با وجود تأثیرگذاری، ضمانت اجرا نیست. ضمانت اجرا فرهنگ است. این فرهنگسازی را جامعه مدرسین و انجمنهای روحانی میتوانند انجام دهند؛ چنانکه راز موفقیت حضرت امام(ره) در همین فرهنگسازی بود. بنابراین ضمن تأیید و تقویت تشکیلات، فرهنگسازی نیز اهمیت دارد. این فرهنگسازی هم با تشکل شکل میگیرد.
عکسها از رسا و تسنیم