مقدمه[۱]
امروزه به برکت پیشرفت علم جدید، اعم از علوم انسانی مانند اقتصاد و سیاست یا علوم اجتماعی مانند جامعهشناسی یا علوم تجربی محض و علوم دقیقه، واژگانی مانند ذخایر استراتژیک، ذخایر نفتی، ذخایر آبی، ذخایر انسانی (نخبگان و نیروی انسانی) ، ذخایر زیستمحیطی و… در سخنرانیها ، خطابهها و مجادلات دولتمردان، سیاستگذاران، منتقدان، خبرنگاران، رهبران احزاب و… فراوان به چشم میخورد.
همهی این واژگان اهمیت و بار معنایی خاص خود را دارد و مابازا و مصداق آنها که در دستگاه اندیشگی رهبران یا ملتها جایگاهی مییابد میتواند در راستای راهبری و پیشرفت مادی و رفاهی یک کشور یا در صورت غفلت، شکست راهبردی آن نقش خود را ایفا کند. بهخصوص مباحث ذخایر زیستمحیطی مانند آب، خاک و هوا که غفلت از آن و آفاتی که بدان میرسد میتواند کیان یک کشور و هویت آن را به نابودی بکشاند.
این ذخایر معنوی از خلوت فرد و افکار و عملکرد او شروع شده تا به خانواده، جامعه، تبلیغات، مساجد، مدارس، رسانهها، سیاست و حاکمیت میرسد و از آنها مایه میگیرد و در صورت مثبتبودن عملکرد آنها رفتهرفته انباشته و غنی میشود.
ذخایر معنوی شامل این موارد است: شخصیتهای یک فرهنگ و تمدن، اعم از قدما و معاصران در قید حیات و[۲] آثار بهجای مانده از ایشان (اعم از آثار هنری و علمی)؛ نهادهای فرهنگی (مانند مدرسه و حوزه و مسجد و خانقاه و دانشگاه)؛ نهادهای مدنی (مانند هیئت و انجمن و حزب)؛ قوانین مکتوب و مصوب و قوانین نانوشته (و در عمل حاکم بر رفتار افراد جامعه).[۳]
سرچشمههای ذخایر معنوی: ذخایر معنوی حاصل عملکرد کتبی و شفاهی، تجربه زیستهی مردم و رفتارهای الگوها، رهبران، دانشمندان، حکیمان، شعرا، مؤلفان، اساتید، معلمان، هنرمندان، سربازان، فرماندهان، بازاریان، روحانیان، عابدان، مؤمنان[۴] و گروههای مختلف اجتماعی است؛ اعم از کتابی که مؤلفی مینگارد، وعظ واعظ، خوشنویسی یک هنرمند، شعر یک شاعر، عملکرد یک طبیب، حاصل اثر معماری یک معمار، نحوه معامله یک بازاری، شیوه تربیت یک معلم، نحوه کار یک صنعتگر، نحوه سخنگفتن پدر و مادری با فرزندان و رفتار یک فرمانده در زمان جنگ یا صلح… همه را شامل می شود و به تدریج در طول سالها انباشته و بهصورت ذخیره معنوی در میآید.
حاصل آنکه تجربه زیستهی چندین نسل که در ذیل یک فرهنگ و تمدن زندگی کردهاند و سبک زندگی و تعامل آنها، آرمانها، الگوها و کهنالگوها، نحوه تربیت در محیط جامعه، مدرسه، محل کار و خانه و رفتار و گفتارهای حاکمان، عالمان، نهادهای دولتی و غیردولتی و جوامع مدنی… همه منابع این ذخیرهی معنوی محسوب میشوند.
اگر برآیند تمامی آنچه گذشت در جهت مثبت باشد، جامعه با توجه به وجدان فردی و جمعی خود رفتارها و گفتارهای مطابق ارزشها را در خویش در قالب مقبولات، کلمات قصار، ضربالمثل و مانند آن درونی، حفظ و بازتولید میکند و ضدارزشها را نیز با انگ و نشان امر ناروا در حافظهی جمعی خود به یاد میسپارد.
واقعیت آن است که ذخایر معنوی امری مجرد و جدا از دیگر عرصهها نیست. فراز و فرود در عرصههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در شرایطی میتواند کاملاً به تکانه و تنش و فراز و نشیب در عرصه ارزشها و کنشهای اخلاقی یا غیراخلاقی و مقبولیت یا عدم مقبولیت اندرزها و راهنماییهای راهبران معنوی بیانجامد. کافی است لغزش و عملکردی ضدارزشی از سیاستمدار، دولتمرد، قاضی و … روی دهد؛ تا ـ به ناحق ـ بسیاری تلاشهای واعظان، مبلغان، معلمان و… را نقش برآب سازد.
فقر، بیعدالتی، تبعیض و رانتخواری، تنها سیستم سیاسی را تضعیف نمیکنند؛ بلکه بهشدت ذخایر معنوی را نیز تحت الشعاع خود قرار می دهند.[۵]
عوامل تجمیع ذخایر معنوی: از جمله عوامل انباشت ذخیره معنوی ـ چه در حیطه قدرتمندان سیاسی، اجتماعی، فرهنگی یا مراجع دینی و چه در بین مردم ـ میتوان به این امور اشاره کرد: تطابق قول و فعل؛ صدق؛ امانتداری؛ تعادل بین حق و تکلیف (پاسخگویی مسئولان)؛ رعایت عدالت؛ نظمپذیری؛ تعقل و عقلانیت؛ مشورتپذیری؛ رعایت حرمت و شأن انسانی؛ اعتمادزایی؛ سادهزیستی.
آفات ذخایر معنوی: از جمله موانع و آفات تجمیع و حفظ ذخایر معنوی نیز میتوان به این موارد (چه در بین حاکمان چه در نزد مردم )اشاره نمود: ظاهرگرایی؛ دنیاگرایی؛ کمیتگرایی؛ خیانت در امانت؛ تبعیض؛ دورویی و نفاق؛ خرافات و اندکشدن سواد دینی؛ کمرنگشدن ارزشهای اخلاقی؛ جدایی حاکمان از مردم: اعتمادزدایی.
ذخایر معنوی دینی : دین ـ به منزله مجموعه معارف و امور نظری و نیز سبک زندگی و امور عملی ـ همراه با متون دینی و نهادهای مذهبی از جمله مهمترین منابع و ذخایر معنوی جوامع دیندار محسوب میشود؛ به نحوی که هرگونه خللی در این بخش ـ مثلاً در ناحیه نمایندگان این نهاد ـ میتواند به خلل سیستمی در کل جامعه بیانجامد.[۶]
ذخایر معنوی ایمانی و دینی غیر از خود دین است؛ امری است بین الاذهانی مربوط به جامعه.[۷]
دین خاتم به تضمین خداوند ـ حتی بارها پس از بیدینی یا بیایمانی مردمان در برهههایی و علیرغم تواتر جامعه بین دینگریزی و دینگرایی ـ باقی میماند. آنچه وظیفه مؤمنان است حفظ دین نیست؛ بلکه حفظ دینداری و تهیه شرایط دینمداری مردم است با حفظ ذخایر معنوی و ایمانی آنها.
علاوه بر متن کتاب مقدس و شیوههای تفسیر آن و نیز سیره معصومان و نحوه طرح و گزینش آن، عملکرد و رفتار گروههایی مانند حاکمان، خلفا، فقها، مراجع، قضات، صوفیان، اهل فتوت، امامان جمعه و جماعات، مبلغان، حوزههای علمیه، اهل مسجد، محتسبان و مانند آنها هم ـ بهواسطهی نوع انتساب آنها به بخشهایی از دین و ظاهر یا باطن آن ـ در رشد یا انحطاط ذخایر معنوی دینی مؤثر افتاده است. به عبارت دیگر، ذخایر معنوی و ایمانی، حاصل عملکرد تنها یک گروه از مؤمنان با سبک زندگی خاصی نیست؛ بلکه در طول تاریخ، گروهها، اقوام، اقشار و طبقات جامعه در پیدایش و قوت و ضعف آن سهیماند.
قواعد مربوط به تجمیع ذخایر معنوی
اگر ذخایر معنوی را به ذخایر زیستمحیطی ـ مانند ذخایر آبی ـ تشبیه کنیم، چند نکته مهم را قابل استخراج مییابیم:
۱. محدودیت: ذخایر معنوی و ایمانی همانند ذخایر آبی یک مملکت محدود است و تا مدت نامحدود نمیتوان از آن استفاده کرد؛ چه رسد به سوء استفاده. نمونه قرون وسطی عبرتی از این اصل در زمینهسازی پیدایش رنسانس و سکولاریسم در اروپاست. لذاست که حداقل در هر نسل ـ یا هر صد سال ـ نیاز به مجدد دین[۸] مطرح میشود.
۲. تدریج: ذخایر معنوی و ایمانی در طول قرنها و بازههای زمانی طولانی انباشته شده است و تجمیع مجدد آن در صورت کمشدن تدریجی یا محو ناگهانی آن نیازمند سالها ممارست و تجربه مجدد مردم و مؤمنان و ایجاد خوشبینی آنهاست نسبت به دین و متولیان و مدعیان آن. مقایسه دو نوع کشورهای اروپایی و امریکای لاتین در باب دینداری روشنکننده این نکته است.
۳. طیفیبودن: بر ذخایر معنوی و ایمانی قاعده همه یا هیچ حاکم نیست؛ ممکن است برخی ارزشها کمرنگتر و برخی پررنگ تر شوند. بنابراین، هم رشد فرهنگ و هم زوال آن طیفی و تدریجی است. ممکن است در برههای تنها بر بعد فقهی دین تأکید و اصرار شود و بعد اخلاقی یا اعتقادی دین رنگ بازد یا بالعکس.[۹]
۴. تجدیدشوندگی: ذخایر معنوی و ایمانی محتاج تجدید و احیاست. همانند منبع آبی که اگر دائم از آن برداشت کنند ـ حتی اگر برداشت به درستی انجام شود ـ کاستی میپذیرد.[۱۰] تأکید بر ضرورت شعائر دینی ـ خصوصاً شعائر جمعی دینی ـ و نیز ضرورت وجود عالمان عالم در هر برههای ـ عالمانی که زندگیشان اسوه باشد و با رفتنشان ثلمه و شکاف و ضایعه در دین و دینداری افکنده میشود ـ از همین اصل برمیخیزد.
۵. ضرورت محافظت: ذخایر معنوی علاوه بر انباشت، باید محافظت شود؛ وگرنه مانند منبع آبی که هرچه آب درون آن بریزند بهواسطه سوراخی ممکن است تجمیع صورت نپذیرد. رشد ذخایر معنوی و ایمانی باعث جذب و در جهت معکوس، تنکی و بیمایگی آن موجب دفع است. تدبر در علت عدم کامیابی در پروژههایی مانند اسلامیسازی علوم و مانند آن، علیرغم تزریق بودجهها و فعالیتهای فراوان، بهعنوان نمونه، حکایتگر وجود رخنهای در این جهت است؛ چرا که کوبیدن بر طبل امر ناممکن، کمکی به حفاظت ذخایر معنوی نخواهد کرد.
۶. همگانیبودن: متولیدانستن دولت و حاکمیت برای رشد ذخایر معنوی و ایمانی نادرست است و غیر وافی به مقصد.[۱۱] همانطور که حفظ ذخایر زیستمحیطی بهعهده همگان و فرهنگ عمومی است، این عزم جمعی با بخشنامه حاصل نمیشود.
۷. حساسیت: ذخایر معنوی و ایمانی نسبت به استفاده ابزاری، سوءاستفاده و آلودگی بسیار حساس است و چهبسا تبدیل به ضد خود شود. آلودهنشدن دین به عرصه قدرت و اقتصاد کمکی فراوان به این مهم خواهد کرد. مقایسه احترام طبقه روحانیت در جوامع مختلف و زمانهای مختلف و دلایل آن و همچنین نحوه اقبال و ادبار نسبت به مسألهای مثل حجاب میتواند در این باب راهگشا باشد.
۸. رقابت و تهاجم: ذخایر معنوی ممکن است مورد رقابت یا حتی تهاجم فرهنگ یا دین یا تمدن رقیب قرار گیرد و اگر فرهنگی از درون قوت داشته باشد عرصه را خالی نخواهد کرد. راه چاره حذف ملل و نحل رقیب یا آلودن آن به تهمتها و ترور شخصیت آنها نیست؛ چه اینکه امروزه امکانپذیر هم نیست؛ بلکه مصونیتبخشی از طریق رواج عقلانیت، اقناع عقلانی و درونی مؤمنان و دینداران (در کنار جنبههای عاطفی و احساسی) و توجه به اختیاریبودن دین و احکام آن است. برخورد صرفاً امنیتی و حذفی با گروههای دگراندیش یا طوایفی با سبک زندگی متفاوت ـ مانند روشنفکران یا اهل تصوف ـ نهتنها به حذف و طرد آنها نخواهد انجامید، بلکه با افزودن وصف مظلومیت به ترویج ایشان مدد خواهد رساند.
۹. خلل و آسیب: خلل در ذخایر معنوی گاه به صورت وقوع آفتی در آن حاصل میشود که با حفظ صورت، آن را از درون تهی میکند و گاه اساساً آن را از بین میبرد. پوستین وارونه شدن دین در کلام معصومان میتواند اشارت به همین خصوصیت داشته باشد. چنان که به رایگان نثار کردن صفات و القابی مقدس بدون توجه به ملاک آن در نهایت به بیتقدسی و بیحرمتی خود آن صفات میانجامد. بهعبارت دیگر، این یک قاعده است که کشیدن هاله تقدس بر امر عرفی، در نهایت به عرفی و بیحرمتشدن امورِ واقعاً مقدس میانجامد. نمونه کوچک آن، تأثیری است که رشد کمی تعداد امامزادگان و مقابر و بارگاهها[۱۲] و نوع رفتار برخی متولیان آنها بر اعتقاد مردم داشته است.
۱۰. ضرورت آفتشناسی: در هر یک از گروههای ذکرشده در مبحث ذخایر معنوی و ایمانی، آفتهایی واقع میشود که بر میزان تأثیر آنها مؤثر واقع میشود. لذا خود ایشان گاه تمهیداتی برای آسیبشناسی و دفع و رفع آفات احتمالی اندیشیده و گاه کتابهایی در مورد نحوه پیرایش و پالایش جرگه و نحلهی خویش قلمی کردهاند؛ مانند رسالههایی که صوفیان در نقد تصوف نگاشتهاند یا نقدهایی که عالمان اخلاقی در نقد برخی فقیهان دنیادوست نوشتهاند؛ که نمونههایی از تفطن به ضرورت این پالایش درونی است.
آسیبشناسی ذخایر معنوی و ایمانی
حفظ و ازدیاد و رشد ذخایر معنوی و ایمانی بیش از هرچیز نیازمند توجه به آسیبهای وارد شده به این ذخایر و گونهشناسی آسیبها و تعیین سهم قصور و تقصیر هریک از گروههای دخیل در انباشت یا کاهش این سرمایه است.
همانطور که کم آبی و خشکسالی پدیدهای تکعاملی نیست و کمبارانی تنها یکی از عوامل آن محسوب میشود و بقیه عوامل، بشری بوده و قابل پیشگیری یا درمان است، پدیدههای فرهنگی نیز چندعاملی است؛ نه تک عاملی؛ لذا هر قشر و گروهی خود میبایست به محاسبه خویش بپردازد و اگر چنانچه معنویت و دینداری را در خطر میبیند و دینگریزی را در کمین، در علل کاهش این ذخایر تأمل و در رفتار خویش بازنگری کند. بهعنوان نمونهای بارز، تأثیر عدالت (در همه ابعاد آن) و نفی ویژهخواری و رانت و تبعیض در عرصه اشتغال، نیز تساوی موقعیتها در برخورداری از حق کار و بیمه و تفریح و احساس کرامت انسانی و… را در گرایش به زیست سالم اخلاقی نمیتوان نفی کرد.
ازبین اقشار گوناگون اثرگذار فرهنگی میتوان به کوتاهیها، غفلتها، قصورها و تقصیرهای هریک از نهادهای فرهنگی، کارگزاران دولتی، روحانیت، حوزهها، دانشگاهها و مؤسسات آموزشی، تحقیقاتی یا تبلیغاتی، رسانهها و… پرداخت که همه لازم و ضروری است.
همانطور که سمی اندک در منبع آب همه منبع را زهرآلود میکند، ورود انحراف و خرافه یا قصور و تقصیر در عرضهی درست دین نیز میتواند اندیشه دینی را حداقل در برخی ابعادش مسموم سازد و نتیجه معکوس بهبار آورد. تفکر طالبان و داعش و مسلک سلفیتکفیری، صرفنظر از خاستگاههای آن، نمونههایی از رسوخ این سموم در جریانات دینی و ایمانیاند؛ سمومی از قبیل جهل مقدس، خشونت، تعصب شدید، عدم تسامح و نفی رواداری و تعطیلی عقل.
آسیب شناسی دینی در قلمرو حوزه و روحانیت
آنچه در پی میآید نگاهی از درون به روحانیت و حوزه علمیه و فقهاست همراه با نگاهی آسیبشناسانه به آفات و غفلتها و قصور و تقصیرهایی که خصوصاً در دهههای اخیر دامانگیر آن شده و به سهم خود در کمشدن ذخایر معنوی و ایمانی مؤثر بوده است. خوشبختانه نگارش این مقال توأم شد با انتشار یادداشتهای استاد مطهری در باب نقد روحانیت و اشاره به کاستیها و برخی رفتارهای نادرست منسوبان به این قشر. نگارنده این را به فال نیک گرفته و پالایش درونی این قشر مهم و مؤثر را امید میبرد. در این مقال ، مجال تفصیل نیست و صرفاً به حدود ۸۶ مورد در قالب ۱۰ مقوله کلی اشارت میرود و اگر توفیق رفیق بود، درباره هریک میتوان پس از این با تفصیل سخن گفت.
پیداست که این مقال در صدد نفی محاسن و کارکرهای مفید و نکات مثبت موجود در حوزه و روحانیت نیست؛ بلکه در صدد آسیبشناسی در جهت زدودن نقایص و کمالبخشی به شأن و رفتارهای این نهاد و قشر اجتماعی است.
ا – اقتضائات حقوقی احکام
۱. نداشتن تبیین درست از رابطه فقه و قانون؛
۲. نداشتن تبیین درست از رابطه فقه و اخلاق؛
۳. غفلت از اقتضائات حاکمیت قانون؛
۴. عدم تنقیح اصل حاکمیت ملت در عین وجود آن در قانون اساسی؛
۵. غفلت از مفهوم شهروندی و نقش آن در حقوق جدید؛
۶. عدم تعیین تکلیف برخی احکام قضایی در حیطه حبس و سنگسار و دیه و… ؛
۷. غفلت از مفهوم حریم شخصی افراد؛
۸. کوتاه آمدن در مورد شرايط قاضی در عمل؛
۹. عدم تعیین تکلیف اجرای برخی احکام مثل تأمیندادن به مستأمن.
ب – اقتضائات زندگی جدید و مدرنیته
۱. غفلت از لوازم عدالت در جهان امروز؛ تساوی اطلاعات، امکانات و روابط؛
۲. غفلت از تخصصگرایی در اداره حاکمیت (در کنار اهمیت خرد جمعی)؛
۳. عدم تبیین رابطه سنت و مدرنیته؛
۴. برخورد منفعلانه با رسانهها (مدیا) و تریبونهای جدید؛
۵. غفلت ازبرخی عوامل وهن دین و مذهب در عرصههای مختلف؛
۶. غفلت از مفهوم شهروندی و نقش آن در فقه جدید؛
۷. غفلت از تدوین رساله حقوق در کنار رساله تکالیف.
ج – مباحث اخلاقی وروانشناختی و خلل در آن
۱. غفلت از حرمت دماء و آبروی مردم؛[۱۳]
۲. غفلت از آفات تقدسدهی به اشخاص؛
۳. غفلت از تزکیه نفس و معرفی الگوهای عملی؛
۴. تأکید بیش از حد بر غم و تعزیه؛
۵. کوتاهی از بسط شادی در بین دینداران؛
۶. کوتاهی در برخورد با رواج ریا در جامعه و سکوت در برابر آن؛
۷. کوتاهی در برخورد با رواج دروغ در جامعه و سکوت در برابر آن.
د – مباحث زیر بنایی استنباط
۱. غفلت از تبیین صحیح رابطه آزادی، عدالت، استقلال، امنیت، فرد و جامعه؛
۲. غفلت از تفکر سیستمی در دین و اجتهاد؛
۳. غفلت از تفکر کلنگر در دین و اجتهاد؛
۴. غفلت از امکان اجتهاد در مباحث اعتقادی و فعلیتبخشی به آن؛
۵. غفلت از ابعاد گوناگون دین و ارتباط بین آنها (فرو کاهش دین به فقه)؛
۶. غفلت از تأثیر اصول اعتقادات و اخلاق در استنباط احکام فقهی.
هـ ـ مبانی فقه حکومتی
۱. برداشت مبهم از نظام و مصلحت آن؛
۲. غفلت از تقدم مصلحت اسلام بر مصلحت نظام؛
۳. غفلت از مبانی حق حاکمیت مردم؛
۴. غفلت از بحث کارآمدی حاکمیت اسلامی؛
۵. کوتاهی در تبیین وسیلهای و آلیبودن اصل حاکمیت؛
۶. غفلت از تبیین وظایف اصلی و فرعی حکومت اسلامی؛
۷. غفلت از ترسیم حد و مرز دخالت اسلام در حاکمیت و بالعکس؛
۸. عدم توجه به وضعیت احکام حکومتی و احکام ثانویه و ربط آن با قوانین؛
۹. عدم تبیین حالت تعارض بین فتاوی مراجع و قوانین؛
۱۰. غفلت از تبیین مفهوم عدم مخالفت قوانین با شرع بهمعنای داشتن تطابق حداقل با فتوای یکی از مراجع (قول شهید صدر)؛ نه برایند نظر شش فقیه شورای نگهبان؛
۱۱. غفلت از تمایز بین احکام تأسیسی و امضایی در حیطه ملاکات احکام و استفاده از آن در فقه حکومتی و این که عرف زمان نزول وحی و صدر اسلام موضوعیتی نداشته است؛ بلکه در حیطه احکام امضایی همواره جا برای استفاده از عرف و سیره عقلا باز است.
و- مدلولات قواعد
۱. عدم توجه به لوازم و تطبیقات قاعده لاضرر در عرصه عمومی و نیز حریم خصوصی؛
۲. عدم توجه به لوازم و تطبیقات قاعده عسر و حرج؛
۳. عدم توجه به لوازم و تطبیقات قاعده تسلیط؛
۴. عدم توجه به لوازم و تطبیقات قاعده عدل و نتایج آن؛
۵. عدم توجه به لوازم و تطبیقات قاعده حسن و قبح عقلی و نتایج آن؛
۶. عدم توجه به لوازم و تطبیقات قاعده عدم اکراه در دین؛
۷. تکیه بیش از حد بر اصل احتیاط ( که گاه خود خلاف احتیاط است)؛
۸. عدم اعمال قاعده الاهم فالاهم در عرصه عمومی( مثل مباحث انواع مجازات)؛
۹. عدم توجه به لوازم و تطبیقات قاعده درء الحدود بالشبهات؛
۱۰. عدم توجه به لوازم و تطبیقات قواعد کلامی در احکام و تبیین آن.
ز- ارتباط فقه با دیگر عرصه ها:
۱. عدم رعایت مرزهای علوم و تداخل غیرروششناسانه بین علوم اسلامی و غیر آن؛
۲. عدم تبیین رابطه بین سنت و مدرنیسم؛
۳. عدم تبیین رابطه بین دین و انواع هنرها؛
۴. غفلت از توقعزدایی از فقه و نفی انتظارات بیش از اندازه از شریعت.
ح – استفتا و فتوا
۱. عبور از مرز حکمشناسی و ورود بدون جهت به حیطه موضوعشناسی؛
۲. تضعیف جایگاه مرجعیت با برخی فتاوای غیر منقح؛
۳. عدم جرأت بر بیان فتوای واقعی با تمسک به احتیاط (خودسانسوری مراجع)؛
۴. عدم جرأت بر بیان فتوای واقعی با تمسک به رعایت شهرت یا مصلحت دید حاکمیت؛
۵. استفاده از تکفیر و تفسیق بهجای روشنگری و تبیین؛
۶. غفلت از تشکیل شورای فقهی؛
۷. غفلت از تبیین شرایط و مقتضیات گوناگون (زمان، مکان و…) مؤثر در فتاوی.
ط- ارتباط با دیگر ادیان و مذاهب
۱. عدم دفاع کافی از حقوق اهل کتاب؛
۲. عدم ارتباط مستقل حوزه و روحانیت با دیگر فرق و مذاهب و استفاده از تجربیات عینی آنها؛
۳. فقدان درک آسیبشناسانه از مسائل مسلمانان و دیگر فرق شیعه جهان؛
۴. عدم تلاش کافی برای تنشزدایی بین شیعه و غیرایشان و نیز بین فرق گوناگون شیعه.
ی- حوزهی کارکردها
۱. پرهیزنکردن از مواضع تهمت در زمینههای اقتصادی؛
۲. ترک نهی از منکر و امر به معرف در سطوح حکومتی و منحصرکردن آن به امور فردی؛
۳. غفلت از دفاع از حقوق اقشار خاص مانند بچههای کار، زندانیان و … ؛
۴. غفلت از آسیبشناسی و تحقیقات میدانی در باب میزان دینگرایی یا دینگریزی مردم؛
۵. غفلت از پرهیز از وهن دین و مذهب در عرصههای مختلف؛
۶. غفلت از آفات گرهخوردن دین با مسائل حکومتی؛
۷. بیتوجهی به اهمیت استقلال اقتصادی حوزه و روحانیت از حاکمیت.
ک – حوزهی آموزش و پژوهش
۱. عدم تربیت اسلامشناس همهجانبه و فقهای جامع. همین که هنوز به عالمان صاحب نظر دینی فقیه گفته میشود و نه مفسر یا متکلم یا عالم اخلاقی یا… نشان از هیمنهی سنگین فقه مصطلح بر دیگر شاخههای علوم دینی دارد. واضح است که فقه و فقیه در قرآن و روایات به معنی اسلامشناس عمیق است؛ نه کسی که فقط در حیطه فقه مصطلح (که از سده چهار هجری به بعد معمول شده است) صاحبنظر باشد. اصالتبخشیدن به فقه و فقهمحوری در عرصه دین، ایمان را به امور صوری تقلیل میدهد. امور صوری در جای خود مهمند؛ اما در طول تاریخ اسلام این امور متأسفانه جایگاه محوری یافتهاند و درنتیجه گاه با عکسالعملهایی مانند رویکرد غزالی مواجه شدند که در احیای علوم دینی خود بر این نکته پای فشرد که فقه مصطلح بهلحاظ دین و روایات، فقه اصغر است و فقه اکبر مربوط به حیطه معنویات و اخلاق و عرفان است. واضح است که این عدم تعادل میباید خردمندانه تعدیل شود. راه تعدیل، بازکردن جا برای رویکردها و آموزههای دیگر معرفتی است و تعیین جایگاه هر علم در هندسه معرفت دینی.
۲. عدم پیشرفت فقه نظریه و فقه نظام؛
۳. غفلت از سطحیشدن دروس حوزه و مدرکگرایی آن؛
۴. جمود بر برخی متون غیردرسی در مقام تدریس.
ل- حوزهی تبلیغات
۱. سپردن امر دین به مداحان و عدم مهار آنها؛
۲. عدم برخورد با انحرافات و خرافهها؛
۳. غفلت از اهمیت شناخت زبان و فرهنگ مخاطب در تبلیغ؛
۴. آمیختهشدن تبلیغ با گرایشات جناحی و سیاسی زودگذر.
م- ارتباط با اقشار جامعه
۱. غفلت از ارتباط صحیح و تعاملی با دانشگاهها؛
۲. غفلت از ارتباط صحیح و تعاملی با روشنفکران؛
۳. غفلت از ارتباط صحیح و تعاملی با هنرمندان؛
۴. عدم دفاع از حقوق طبقات بدون سخنگو یا تریبون؛
۵. استفاده از جدال غیر احسن و سلاح تکفیر و تفسیق؛
۶. غفلت از گسترش شکافهای موجود اقتصادی و اجتماعی در جامعه؛
۷. فقدان گفتوگوی انتقادی بدون لکنت زبان با زمامداران.
بر این فهرست ـ بهحسب درک و دریافتهای مختلف ـ میتوان افزود یا از آن کاست؛ اما اگر درصدی از آن هم در صحنه عمل مد نظر قرار گیرد، میتوان امید داشت که وضعیت معنوی، دینی و ایمانی جامعه و ذخایر معنوی و ایمانی آن رو به بهبود گذارد.