- برخی معتقدند فلسفه صدرایی در حوزه علمیه رو به افول است و جریانهای کلامی حدیثی و فلسفه غرب با رویکرد انتقادی آن را تضیعف کردهاند؛ نظر شما چیست؟
فلسفه از لحاظ شیوع رو به افول نیست؛ اینقدر که امروز رساله مینویسند و مدرک دکتری حکمت متعالی میگیرند و تدریس میشود در دانشگاهها، هیچوقت سابقه نداشته. پس از این جهت رو به افول نیست. اما آری؛ اگر منظورتان از روبهافولبودن این است که فیلسوفی که فهم عمیق از ملاصدرا داشته باشد و صاحب نظر ـ مثل آقای طباطبایی ـ باشد، از این پس کمتر خواهیم داشت، بله چنین است. البته علتش این نیست که امروزه فیلسوفان در انزوا بهسر میبرند یا به آنها اعتنا نمیشود یا اینکه تکفیرشان میکنند؛ همهی اینها سابقاً بوده است؛ بلکه علت، سبک و روشی است که در حوزه و مؤسسات اقماری آن بر فلسفه مسلط شده است؛ این روش که درسها در قالب واحد و ترم و مدرک رسمی کارشناسی ارشد و دکتری ارائه میشود. اگر کسی به این روش قناعت کند، هیچوقت فیلسوف نخواهد شد. من در مقدمه کتابهایم نوشتهام که چهبسا در آینده کاریکاتوری از فلسفه ملاصدرا ارائه خواهد شد و به این کاریکاتور ایراد بگیرند که بینیاش بزرگ است، لبهایش اشکال دارد و… ؛ اما این حکمت متعالیه نیست؛ این توهمی است از حکمت متعالیه. دانشجویی میگفت استادِ روش تحقیق ما گفته است ملاصدرا حشیش کشیده و… ؛ همین استاد در دوره بعد حکمت متعالیه درس داده بود. از چنین تدریسی چه انتظاری دارید؟ حکمت متعالیه واقعاً گسترده است و ممکن نیست در چند واحد بتوان آن را منتقل کرد. غربیها خیلی کتاب دارند. همچنین دانشگاه آنها خیلی از دانشجو کار میکشد. وقتی استاد درس میدهد شاید دانشجو بیست کتاب اطراف آن بحث را ببیند.
در کشور ما نوشتن مقاله هم اجرای کاریکاتوری از غرب است. مدرک دکترا اینقدر زیاد شده است که امروزه باید دنبال کسی گشت که دکترا نداشته باشد. اینها کار را خراب کرده است. قبلاً میدیدیم یکی رشتهاش فقه بود و فقط یک منظومه خوانده بود؛ اما وقتی که با دکترای حکمت و فلسفه متعالیه فعلی مقایسهاش میکنیم میبینیم با سوادتر از اینها بود؛ چون او واقعاً خوب خوانده بود و انگیزهاش هم انگیزه فهمیدن حقیقت بود؛ نه اینکه صرفاً دکترا بگیرد و بگوید دستم بند شود. این مسائل کار را خراب کرد؛ حوزه را ضعیف کرده و بیش از این هم ضعیف خواهد کرد؛ مگر آنکه سردمداران حوزه توجه جدی به این مسأله بکنند؛ بیایند و به روشهای قبل برگردند. نمیگویم عین سابق شود؛ اما باید آنچه بود اصلاح میشد؛ نه آنکه نظام آموزشی را کلاً تغییر دهیم؛ آنهم نظامی که میگویند در دانشگاه جواب نمیدهد؛ آن را به حوزه بیاوریم! در دانشگاه آنهایی که خوب کار میکردند، طلبگی کار میکردند؛ اگر سه واحد یک درس را میگرفت، کنارش ده واحد آن درس را کار میکرد؛ این میشد باسواد و نخبه.
- آیا امثال علامه طباطبایی، در نتیجهی روش حوزه پدید آمدهاند یا استثنا بودهاند؟
نه؛ اصلاً؛ آقای طباطبایی موقعیتش بود که مشهور شد. مگر آمیرزا مهدی آشتیانی ایرانی نبود؟ آقای طباطبایی بهخاطر موقعیتش در تفسیر و همچنین شاگردپروریای که داشت مطرح شد؛ وگرنه ستاره نبود. بنده بارها گفتهام که حوزه زمان آیتﷲ بروجردی سه تا چهار هزار طلبه داشته و از این تعداد دویست طلبه نخبه بودهاند؛ نه به این معنا که نابغه بودهاند؛ بلکه به این معنا که واقعاً کار میکردهاند. آقایان مطهری، جوادی، امام خمینی، گلپایگانی، همهی مراجع فعلی و… همه طلبه آن دوره هستند. الآن حوزه بیش از پنجاه هزار طلبه دارد؛ آیا پنجاه طلبهی در این سطح خروجی دارد؟
- حدود هشتادوشش هزار طلبه در قم مستقر هستند.
پس در این میان چیزی از بین رفته است. انگیزهها آن وقت مادی نبوده؛ اما الآن مادی شده. بهجای اینکه جمعیت حوزه را زیاد کنیم، باید کیفیت را ارتقا دهیم. کاری به ستاره و نخبه ندارد. آقای طباطبایی نابغه نبوده؛ یک انسان عادی بوده که استعداد خوبی هم داشته؛ ولی نابغهای مثل ابنسینا یا ملاصدرا نبوده. آقای مطهری نابغه نبوده؛ اما تدریساش را ببینید که چه تسلطی داشته. حالا این مسائل وجود ندارد؛ بلکه تعداد واحدها افزایش یافته و کیفیت پایین آمده است. وقتی یوغ دانشگاه را به گردن حوزه انداختیم، حوزه را ضعیف کردیم. امروزه کسانی که به روش قدیمی حوزه کار کردهاند موفقاند؛ مثل آقای یزدانپناه که دنبال دکتری نرفت؛ اما در کارش موفق است؛ چون به روش حوزه کار کرده است.
- با توجه به اینکه شما در حوزه تدریس دارید و با طلبهها مرتبط هستید، به طلبههای فعلی امید دارید؟
همیشه تعداد کمی وجود دارند که خودشان علاقهمند هستند و موتور تحقیق در آنها روشن میشود؛ کاری به مدرک ندارند و دنبال تحقیق میروند؛ اینها همیشه پیشرفت میکنند. اما الآن راه بسته شده و کسی کتابها را خوب نمیخواند. با این حال همیشه هستند کسانی که خودشان اهل تحقیق و مطالعه هستند.
- کسانی هستند که اهل تحقیق و مطالعهاند و سراغ فلسفه اسلامی و فلسفهی غرب رفتهاند؛ اما جذب فلسفهی غرب شدهاند. حرف آنها این است که فلسفه اسلامی چه چیزی برای ما دارد؟ یعنی در زندگی چه کمکی میکند؟
یعنی آنها در فیلمشان، سینمایشان و همهچیزشان تأثیر میگذارد؟
- بههرحال تنهامسألهشان ماوراء نیست.
اینها از سالها قبل شروع کردند و اکنون این موارد را دارند. ما تازه کاری که آنها صدسال پیش شروع کردهاند را شروع کردهایم. کارهای فرهنگی به این زودی نتیجه نمیدهد. آنها خودشان آن روش را خوب اجرا میکنند و روششان جواب داده است. ما تازه شروع کردیم. علاوه بر این، روش آنها را کاریکاتوری اجرا میکنیم.
- منظور از کاریکاتوریاجراکردن چیست؟
یعنی در آنجا وقتی میگویند طرف دکتری گرفته است، کتابی نوشته که واقعاً قوی است. اما در اینجا رساله که نوشته میشود فقط جمعآوری است و هیچ چیزی از اول تا آخر ندارد. روشی از غرب وارد شده؛ اما درست اجرا نمیشود. در آنجا وقتی سی تا چهل واحد ارائه میکنند فرد را وادار میکنند تا کار کند؛ اما در اینجا دکترا هم کاریکاتوری اجرا میشود. ما صرفاً روش غربیها را تقلید میکنیم؛ اما درست اجرا نمیکنیم. آنها زود شروع کردهاند؛ ما دیر شروع کردهایم. ضمن اینکه دست فلاسفه آنها باز بوده و در اینجا دست فیلسوفان بسته؛ کسی که فلسفه تدریس میکرد، تحت فشار قرار میگرفت، تکفیر میشد و… فیلسوف ما در انزوا بوده است. همین که فلسفهای که در دست گذشتهگان بوده به نسلهای امروزی منتقل شده، خیلی هنر است.
اما دربارهی آن نکته که میگویند فلسفه اسلامی به چه دردی میخورد؛ مثلاً فلسفه ملاصدرا در زندگی شخصی من به کار میآید؟ مرحوم امام میگوید انسان سه ساحت دارد: اندیشه، اخلاق و رفتار. ساحت رفتار برای جسم و بدن است و ساحت اخلاق برای روح؛ ساحت اندیشه از همه مهمتر است. سه بهشت و جهنم وجود دارد؛ بهشت و جهنم اندیشه، اخلاق و رفتار. کسی که اندیشه و عقیدهاش خلل دارد، حتی اگر اخلاقش هم خوب باشد وارد بهشت نمیشود. معرفت بسیار اهمیت دارد. مهمترین ساحت انسان عقیده است. اگر علمی آمد و به این ساحت کمک کرد، آیا کمفایده است؟ گویا علم فقط باید در رفتار مفید باشد؛ آری منکر نیستم که فلسفه باید ادامه یابد، فلسفههای مضاف خود را نشان دهند و… ؛ اما همین فایده بالفعلی هم که اکنون دارد کم و کوچک نیست.
- می فرمایید انتظار از فلسفه درست تبیین نشده است؟
بله؛ از فلسفه باید انتظار داشت که ساحت عقیده و معرفت را بالا ببرد و نگاه درست به جهان را ارائه کند؛ بتواند به انسان نگاه عمیق به آیات قرآن بدهد. این موضوع را فلسفه ملاصدرا تبیین میکند.
- در علوم انسانی تعریفی از انسان وجود دارد و در علوم اجتماعی تعریفشان را روی آن بنا میکنند. پیشفرضها در فلسفه تولید میشود. فلاسفه ما چقدر به این مسأله اهتمام دارند؟ مثلاً در علوم سیاسی به این مسأله توجه میکنیم که انسانشناسی یک اندیشمند سیاسی چیست؟ این نگاه به انسان را از فیلسوفی وام گرفته است. فلاسفه اسلامی چه مقدار به این مسائل توجه دارند؟
این همان فلسفه مضاف است که دربارهاش گفتم برخلاف غربیها که سالهای سال است درباره آن کار کردهاند، ما کار چندانی دربارهاش انجام ندادهایم و اول راه هستیم. مثلاً درباره فسلفه اخلاق حاج آقای مصباح مطلب دارند و من آن را خواندهام و تدریس هم کردهام. ایشان در این زمینه کار خوبی ارائه کردهاند. بعد هم درباره همین موضوع کارهای دیگری شده است و دیگران کار کردهاند. قدم اولی که درباره فسلفه اخلاق برداشته شده، پخته برداشته شده است. ایشان دربرابر مبانی فلسفه اخلاق غیراسلامی واکنش نشان میدهد؛ مثلاً مکتب اخلاقی ارسطویی مبانی حد وسط را قبول کرده. آیا حد وسط همه جا کاراست؟ این کارها باید دنباله داشته باشد و اتفاقاً در این زمینه کم چنین کارهایی انجام شده.
- در حال حاضر در حوزهی قم روشهای حکمت متعالیه، سینوی و اشراقی مورد استقبال هستند؟ یعنی به صورت مجزا تدریس میشوند؟ طرفدارانی دارند؟ یا حکمت متعالیه غالب است؟
در فلسفه غرب هر مکتب فلسفی به سؤالات، جواب متفاوتی داده است. برخی مکاتب، مکاتب دیگر را بهکلی رد میکنند. اما در فسلفه اسلامی هر کدام از افراد شاخ و برگی به فسلفه اضافه کردهاند. ابن سینا نهالی که از یونان آوردهاند و کاشتهاند را آب داده و قوی کرده، شیخ اشراق آن را پیرایش کرده و ملاصدرا هم همینطور؛ کارهایی روی آن کرده و این نهال پیوسته رشد کرده تا به یک درخت بارور رسیده است؛ یعنی کتابهای ابن سینا و آرای او، همینطور توسط دیگر فلاسفه اسلامی بعد از خودش تکمیل یا پیرایش شده است. بنابراین آنها را باید خواند تا اینها را فهمید؛ مشا و اشراق را باید بدانیم تا ملاصدرا را بفهمیم. اما متأسفانه اول میروند ملاصدرا میخوانند، بعد ابن سینا! آن وقت ابن سینا را صدرایی متوجه میشوند؛ در حالی که باید ابن سینا را مثل خودش فهمید. بنابراین گرایش همه صدرایی است؛ چون همه معتقدند ملاصدرا کاملتر از بقیه است!
ناشناس
تا جایی که می دانم در کشوری مثل آمریکا چند دانشگاه تاپ هست مثل هاروارد یا پرینستون و البته دهها دانشگاه خیلی معمولی و سطح پایین بنابراین اینکه بگوییم دانشگاههای غربی چنین و چنان هستند حرف درستی نیست بله ممکن است چنددانشگاه خیلی معروف و مهم این طوری باشند ولی دهها دانشگاه عادی هم در آمریکا هست که اساتید با سطح علمی معمولی و متوسط دارند و دانشجویان آنها هم سطح علمی کمی دارند
ناشناس
ایشان از استاد یزدان پناه به عنوان الگو یاد کرده اند یعنی به عنوان کسی که به دنبال دکتری نرفته است و البته خود استاد عبودیت هم دنبال مدرک دکتری نرفته اند ولی سوال اینجاست که مگر جز این است که هر دو استاد یزدان پناه و استاد عبودیت در حداقل دو سه موسسه آموزش عالی عضو هیات علمی هستند یا در حال تدریس اند؟ پس عملاً استاد دانشگاه هستند ولو اینکه تدریس شان در دانشگاههای حوزوی یا موسسات حوزوی باشد ولی بهرحال در داخل مدرسه فیضیه که تدریس نمی کنند بنابراین فقط شاید مدرک دکتری نداشته باشند ولی عملاً همان کاری را می کنند که با مدرک دکتری بقیه انجام می دهند پس بنابراین مدرک دکتری خوب است و باید حتما و قطعا دنبال آن رفت تا بتوان با آن هیات علمی شد چون حتی اساتیدی مثل عبودیت و یزدان پناه هم که دکتری ندارند اصل اینکه باید هیات علمی شوند را فراموش نکرده اند و نیامده اند که تمام وقت یک استاد حوزه شوند و مثلاً رایگان در مدرسه فیضیه و دارالشفاء اسفار تدریس کنند
ناشناس
دوست عزیز نادانسته سخن می گویید. تا جایی که بنده اطلاع دارم استاد یزدان پناه عضو هیات علمی هیچ دانشگاه و موسسه ای نیستند. البته تدریس های پراکنده ای در برخی موسسات آموزش عالی دارند لکن تمرکز درسی شان در حوزه است. استاد یزدان پناه هر روز دو ساعت در مسجد آیت الله جوادی آملی در خیابان چهارمردان برای طلاب تدریس دارند. هم فلسفه و حکمت و هم تفسیر.
فقط من
حال متکلم از کلامش پیداست
ازکوزه همان برون تراود که دراوست
این نقد که ما دیر شروع کردیم و غرب زود شروع کرد منطقی نیست و فقط یک بهانه واهی، غیرعلمی و بی ارزش است. حقیقت این است که از فلسفه اشراق و صدرایی و امثالهم همین بیرون تراویده است که ما امروز شاهدش هستیم: چیزی ناکارآمد و نتیجه مستقیم همین متکلمات مکرر و تفلسفات تخیلی که بعلت فقدان محتوا و نازایی منجر به «کاریکاتوری» شدن افکار ملتی باستان شد. ولی باز هم نمیخواهیم حقیقت را ببینیم که فلسفه به معنی ارسطویی و سینایی و صدرایی آن چند قرنی است که از بین رفته و اکنون فقط میتوان به عنوان یک بحث تاریخی آنرا مطالعه کرد و نه برای امکان مستفید شدن از آن. اینکه امروز هم ما کتاب بنویسیم و بوسیله انشعابات فلسفه ارسطویی بخواهیم علوم امروزی را نقد کنیم یا حتی بدتر از آن، رساله بنویسیم که ارسطو بقدر کافی بنیادگرا و خشک-مغز نبوده است و لابد ما امروز باید یک ورژن تندخو و عصبی از ارسطو بسازیم تا که با آن به جنگ با فیزیک ذرات یا فیزیولوژی سلولی و انسانشناسی زبانشناختی برویم، نشانگر این است که ما هنوز نفهمیده ایم که کجای کاریم.
روش آموزشی هم برآمده از قدرت تفکر ما هست. یعنی ضعفهای آموزشی ما با ابزار بوروکراسی حوزه و دانشگاه قابل درمان نیست. این ضعف را فقط با تغییر روش فکری و نگرش به واقع میتوان علاج کرد. کاری بسیار بنیادین و بسیار مشکل که در توان هر ملتی نیست، چون اگر بود که همه ملل پیشرفت میکردند ولی همانطور که تاریخ گواه است به جز اندکی از ملل نتوانسته اند پیشرفتی واقعی داشته باشند.
ملا صدرا و گالیله در یک زمان میزیسته اند. اولی نتوانست از ارسطو و افلاطون قدمی جلوتر برود و دیگری بندوبساط فلسفه بافی را جمع کرد. سوالی میتوان مطرح کرد (که البته ما جوابش را امروز می دانیم ولی) به عنوان یک آزمایش تاریخی اگر ملاصدرا با گالیله ملاقات میکرد، آیا ملاصدرا توانایی ذهنی فهم گالیله را داشت یا نه؟ جواب که حتما منفی است ولی با تصور این ملاقات در ذهن امروز ما میتوانیم به عقب ماندگی ذهنی مان پی ببریم و برای آن چاره ای بیاندیشیم. به جایی اینکه برعکس بخواهیم از ملاصدرا اسلحه ای درست کنیم که با آن به جنگ با علم برویم. واقعا آیا اگر ملاصدرا در دادگاه تفتیش عقاید گالیله حضور داشت نظرش به کدام طرف ماجرا نزدیکتر بود؟ یا شاید هم زرنگی میکرد و میگفت به هیچکدام یا هردو؟ فیلسوفان و مورخان امروز ما اگر رساله ای می نویسند باید به اینگونه سوالها پاسخ دهند. نه اینکه فقط به فکر قدرت، مادیات و وصل شدن به بیت المال باشند. اسپینوزا همه عمرش شیشه صیقل میداد و عینک و میکروسکوپ میساخت و آخرش هم به خاطر براده وخاکه شیشه سیلیکوزیس گرفت و در سن ۴۴ سالگی از دنیا رفت. با وجود اینکه دوستانش بارها فشار آوردند که به بیت المال وصل شود و در دانشگاه ها سخنرانی و پروفسوربازی و دکتر بازی کند به جای اینکه در کارگاه شیشه کارگری کند. ولی نپذیرفت. اینرا مقایسه کنید با وضع و توقعات به اصطلاح مفکران ما. خجالت آور است.
فرید
دوست عزیز بحث علم و فلسفه فراتر از این است که با ایجاد یک سوال تخیلی از ملاقات صدرا و گالیله و جواب توهمی به آن، بخواهید بساط فلسفه سینایی و امثال آن را به تاریخ علوم ملحق کنید!!… و اما اینکه به فکر مادیات و قدرت بودن که نسبت میدهید، مقصود شما چه کسانی هست؟ اگر مقصودتان زمان معاصر هست که اتفاقا سخنان استاد عبودیت هم نسبت به آن نقد دارند..ولی آیا فلسفه مشاء و حکمت متعالیه را چنین افرادی بار ور کرده اند؟ شما اگر سر سوزنی از مشکلات مادی و فشار های اجتماعی که این علما در راه خدمت به علم و فلسفه کشیده اند خبر داشتید چنین سخن به گزاف نمیگفتید.
ناشناس
خوب عزیزم چرا فقط به اسپینوزا مثال می زنی. به صدها هزار اندیشمندی که در دانشگاههای غرب تامین میشوند هم نظری داشته باش. مثلا از در دوران معاصر از انیشتین بزرگ تر داریم. اگر امکانات مادی و دانشگاهی دانشگاه شیکاگو رو نداشت می توانست پیشرفت کند یا فقط چهار پنج تا کلام تو یه کتابی می نوشت و بعد هم متهم میشد.
غرب از لحاظ تکنولوژی پیشرفت کرده، ولی از لحاظ علوم انسانی چطور؟ سریع نیا منو تکفیر کن که این زبان روز بلد نیست که از تو بهتر بلدم ولی آیا علم در غرب گسترده شد یا فقط مسایل؟ اگه علم پیشرفت می کرد که نباید به غرب به پوشش های حیوانی، اضمحلال خانواده، بن بست کاری (امروز به تو می گم که غربی ها دیگر از کار زده شدند. سریع نیا بگو از ما بیشتر کار می کنند. یه روزی ما طرف حساب نبودیم الان غرب به مشکل تولید و کار رسیده. برید بخونید و اگه بفهمید.) و هزاران مشکل دیگر. اگر ما مشکلاتمان معیشت و فناوری به روز است اونها صدها هزار مشکل دارند. ولی تویی که با پیش فرض تقلید از به اصطلاح فیلسوف غربی یه چهار پنج تا اصطلاح یاد گرفتی مطمئنا نمی تونی مشکلات غرب را بفهمی. حتی درک درستی از مشکلات داخلی هم ندارید.
منتقد
سلام
به نظر حقیر،امروزه حوزه های علمیه ی ما با نگاه قرون وسطایی به اقتضائات جامعه ی پست مدرن اداره میشود….
الآن که ۴۱ساله انقلاب شده و به گفته آقایان مملکت امام زمان است ولی پول و شهریه ای که به طلاب میدن ،به اندازه ی یک پفک و چیپس خریدن هم نیست…
طلبه ی ما اگه بخواهد واقعاً ملا بشود باید حداقلیات زندگی خودش را بتواند تامین کند متاسفانه با این شهریه ی بسیار ناچیز نه پول اجاره خونه یا خوراک یا پوشاک یا بدهی وام و….را نمیشود داد.
آقایان مدیر حوزه بیعُرضگی خودرا دراداره ی حوزه به گردن زهد علما میدازند
این آقایان یا نمیدانند زهد چیست یا نمیدانند تورم و هزاران مشکل دیگر چیست!
هر کس که به این متن ما میرسه میگه برادر توکل داشته باش!
انگار ما کافر وزندیق تشریف داریم درصورتی که ان که میگوید توکل، معنای واقعی توکل را نمیفهمدوتامین است…
با این اوضاع اسفبار که نمیشود درس خواند و دنبال کفایه و فقه واصول و فلسفه رفت….
طلاب ما همه ی هم و غمشان تامین اجاره خانه و…است تا نظریات آقا ضیا و نایینی و….
پس مسئله ی معیشت خیییییییییلی مهم است که توسط مدیران نالایق حوزه نادیده گرفته شده….
دعا برای ولایتتان ….😆😀😀😀
مهدی اصغری
سلام. میشه یه جور بگید من هم بفهمم اون اساتید که دمشون گرم مسیرشون سبز شما عزیزان دست به قلم رو میگم اون دوستمون که مکانیک محله ما رو مقایسه میکنه با نجار اون وری اون یکی هوس چیپس و موسیر میکنه آقا داداش برادر بزرگوار من فلسفه دوست دارم نه می خوام با متالوژی فضا پیما بسازم نه می خوام مهندسی ژنتیک بکنم می خوام حال دلم خوب باشه پس فقط حکمت متعالیه اولشم باید از ابن سینا شروع کنم همینو بس