با تشکر بابت وقتی که در اختیار ما قرار دادید، به عنوان سؤال اول بفرمایید ارزیابی شما از جریانهای فکری سیاسی موجود در حوزه علمیه قم چیست و بر اساس چه معیارهایی میتوان روحانیت را جریانشناسی کرد؟
اساساً میشود روحانیت را بر حسب معیارهای متفاوتی جریانشناسی کرد. به عنوان مثال، عدهای سعی میکنند روحانیت را بر حسب نوع ترابطی که با جمهوری اسلامی دارد طبقهبندی کنند. بر اساس این دیدگاه، بخشی از روحانیون، یا در ارکان حکومت به سر میبرند و یا فارغ از قدرتاند. معمولاً روحانیون در قدرت، خود به سه گروه تقسیم میشوند: ۱. راستگرایان؛ همانند جامعه روحانیت مبارز تهران و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ۲. چپگرایان؛ همانند مجمع روحانیون مبارز و مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم و ۳. ارزشگرایان.
مراد شما از ارزشگرایان دقیقاً چه طیفی از روحانیون هستند؟
ارزشگرایان، آن دسته از روحانیونیاند که بدون وابستگی به یکی از جناحهای چپ و راست، مهمترین رسالت خود را مقابله با روحیه تغافل از ارزشهای اسلامی میدانند. البته این گروه، تشکل رسمی ندارند اما به اصطلاح، افراد زیادی در بدنه حوزه وجود دارند که چنین میاندیشند.
برگردیم به سؤال اولمان. طیفبندی روحانیون فارغ از قدرت را چگونه میتوان ارزیابی کرد؟
روحانیونی که فارغ از قدرتاند، خود به چهار گروه عمده تقسیم میشوند: ۱. روحانیون محافظهکار، مثل اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. ۲. روحانیون مخالف نظریه ولایت فقیه یا حامیان نظارت فقیه. ۳. روحانیون انقلابی منتقد مثل آیتﷲ یوسف صانعی و ۴. روحانیون مخالف مثل مرحوم آیتﷲ منتظری.
به جز موردی که فرمودید میتوان روحانیت را بر اساس نوع ترابط با جمهوری اسلامی تقسیمبندی کرد، دیگر معیارهای طبقهبندی را در چه مواردی میبینید؟
برخی دیگر سعی میکنند روحانیت را از منظر تفکر اجتماعی یا شیوه مواجهه آنان با پدیدههای جمعی و عمومی صورتبندی کنند. گرچه اندیشه اجتماعی، یکی از مؤلفههای اصلی فرهنگ اسلامی از آغاز تاکنون بوده است، اما سخن از دین و جامعه و پرسش از دامنه حضور اسلام در قلمرو اجتماع، سابقه دیرینه ندارد و بیشتر به دوره معاصر، یعنی عصر مواجهه روحانیت با مدرنیته باز میگردد. با این همه، وقوع انقلاب اسلامی، نقش بسزایی در پویایی و شفافسازی رویکردهای روحانیت به اجتماع و سیاست داشته است.
آیا از این منظر هم میتوان تقسیمبندی داشت؟
بله! از این منظر میتوان به سه جریان عمده در فضای حوزههای علمیه اشاره کرد. به عبارت دیگر، سه رویکرد عمومی در میان روحانیون در باب نسبت میان دین و اجتماع وجود دارد: ۱. رویکرد شریعتگرایی اسلامی؛ مراد از شریعتگرایی در اینجا دستهای از روحانیوناند که با غیرتورزی و پافشاری بر احکام و آیینهای دینی به مقابله و طرد فرهنگ غرب پرداختهاند و راهحلهای مسائل اجتماعی مسلمین را در اجرای احکام فقهی بدون نیاز به دانشها و الگوهای عینی و تجربی دانستهاند. این گروه هر چند از تشکل و تجمع خاصی برخوردار نیست، اما کم و بیش از انگارههای مشترک و مشابهی برخوردار است. اصولگرایی، تکلیفمداری، اجتهادگرایی، روشمندی فهم دین، خلوصگرایی، التقاطستیزی و گذشتهگرایی، ویژگیهایی است که در تفکر شریعتگرایان وجود دارد که توضیح هر یک از اینها نیازمند فرصت دیگری است.
آیا این گرایش، واجد عقبه تئوریک هم هست؟
بله. این گرایش که هنوز هم به صورت نیرومند در حوزههای علمیه حضور دارد واجد عقبه و بنیانی تئوریک است که ریشه در آرای عالمان بزرگی مثل شیخ مرتضی انصاری، شیخ عبدالکریم حائری، سید ابوالقاسم خوئی و سید احمد خوانساری دارد. جامعه مدرسین حوزه علمیه قم نیز به شریعتگرایی نزدیک است. این گروه، گرچه ولایت سیاسی فقیه را پذیرفته است، اما در نسبت میان شریعت و حکومت به دیدگاههای شریعتگرایان شباهت زیادی دارد.
مواضع آنان در سالهای پس از پیروزی انقلاب درباره اسلام فقاهتی، ماجرای تنظیم قانون کار، مخالفت با انتشار کتاب مبانی اقتصاد اسلامی از مرتضی مطهری و تفسیرهایی که از حکومت و حکم حکومتی ارائه میکنند همه نشانه این قرابت و نزدیکی آنان به شریعتگرایی است.
و رویکرد دوم؟
رویکرد تجددگرایی اسلامی است که این رویکرد بیشتر در محافل روشنفکری تجلی یافته است. در میان حوزویان هم هواخواهانی دارد. این گرایش در میان روشنفکران مسلمان، مولد این حقیقت بود که فرهنگ سنتی ایران، درست در همان بخشهایی دچار سستی است که تمدن غرب، بیشترین همت خود را صرف نوسازی و بازسازی آن کرده است، یعنی حکمت عملی، فلسفه اجتماعی، تجهیز و توسعه عقل ابزاری، نگرش انسانمدارانه، توسعهگرایی، علمگرایی و تکیه بر خرد ابزاری، تاریخیت، نسبیت در فهم و آیندهگرایی، پنج محور مهم در این گرایش است.
علاوه بر مجتهد شبستری، فاضل میبدی و محسن کدیور که از این جریان حمایت میکنند در حوزه نیز کسانی از این تفکر حمایت میورزند. دانشگاه مفید به سرپرستی آیتﷲ موسوی اردبیلی، محل تجددگرایان اسلامی در قم به شمار میرود. سابقاً نیز مرکز تحقیقات استراتژیک با تأسیس معاونت اندیشه سیاسی اسلامی در قم با مدیریت محسن کدیور، دامنه این گرایش را به حوزه علمیه کشاند.
رویکرد سوم، رویکرد تمدنگرایی اسلامی است. این رویکرد از نقد دو رویکرد پیشین سر بر آورده است. از نظر آنان شریعتگرایی به رغم تأکید بر نصوص حقایق وحیانی، از ارائه طرحی برای حضور اندیشه اسلامی در صحنه حیات بشر ناتوان است و تجددگرایی با آنکه بر ضرورت حضور و پویایی دین در فرایند تحولات زمان اصرار میورزد، اما این پویایی را به قیمت استحاله ارزشها و احکام جاودان اسلام میخواهد. به عبارت دیگر، دو عنصر پایایی و پویایی که هر کدام از لوازم اعتقاد به خاتمیت و جاودانگی دین مبین اسلام است، به صورت یکجا در رویکردهای گذشته به دست نمیآید.
شریعتگرایی، پویایی اسلام را به پایایی آن میبخشد و تجددگرایی برای حفظ پویایی اسلام از پایایی شریعت هزینه میکند. در این میان، رویکرد سوم، مدعی است که میتوان هر دو عنصر پویایی و پایایی شریعت را در یک نظریه واحد و یک نسبت منطقی و هماهنگ تأمین کرد.
آیا این رویکرد در میان حوزویان هم حامی دارد و اگر بله، بیشتر چه کسانیاند؟
بله! این تفکر، حامیان بسیاری در حوزههای علمیه دارد که آن را میتوان بیشتر در آرای حضرت امام خمینی(ره) و مرحوم علامه طباطبائی جستوجو کرد. طبیعتاً برخی از روحانیون امروز که از شاگردان فقهی امام خمینی و شاگردان درس فلسفه علامه به حساب میآیند، در بسط این تفکر تلاش میکنند.
در فضای فکری پس از انقلاب، تلاشهایی جدی برای تأمین نیازهای معرفتی این رویکرد سوم به وجود آمد که بخشی از این تلاشها به تأسیس دفتر همکاری حوزه و دانشگاه ختم شد و بخشی دیگر از این تلاشها به تأسیس فرهنگستان علوم اسلامی با محوریت سید منیرالدین شیرازی انجامید.
البته بخشی از حامیان این جریان نیز در درون دفتر تبلیغات اسلامی به ویژه در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به فعالیت میپردازند. البته این جریان در لایههای قدرت حامیان زیادی هم دارند. از میان صاحبان قدرت، آیتﷲ هاشمی رفسنجانی از این جریان حمایت میکنند. با این همه، حامی اصلی این تفکر، مقام معظم رهبری است که همواره مؤید اولی و آخری روشنفکران حوزوی به حساب میآید.
آیا میتوان از همین منظر تعامل میان دین و اجتماع به تقسیمبندی دیگری نیز دست یازید؟
البته! چنانکه اشاره فرمودید، میتوان از همین منظر تعامل دین و اجتماع به طبقهبندی دیگری هم اشاره کرد و روحانیت را بر حسب آن، اینچنین طیفبندی کرد: الف) روحانیون سنتی؛ که معمولاً تفسیری فردی و عبادی از دین دارند و علاقهای به گسترش مباحث فقهی از مسائل عبادی و فردی به مسائل اجتماعی ندارند؛ ب) روحانیونی که اساساً به دین، جنبه اجتماعی میبخشند و از نگاههای فردی و عبادی به دین فاصله میگیرند. این گروه نیز به دو طیف عمده تقسیم میشوند: ۱. طیفی که از منظری فرهنگی به مسائل اجتماعی مینگرند و علاقهای به پیوند دادن آن به مسائل سیاسی ندارند. دغدغه نخستین این طیف، دین است و به نوعی مصلحت دین را بر مصلحت دولت مقدم میشمارد. ۲. طیفی که علاوه بر دیدگاههای فرهنگی به مسائل سیاسی اعم از داخلی و خارجی اهمیت میدهد و خود به دو گروه عمده تقسیم میشود: الف) گروهی که جذب حکومت شده و در ارکان جمهوری اسلامی به تصدیگری اشتغال دارد و ب) گروهی که خارج از قدرت، دغدغههای اجتماعی و سیاسی خود را پیگیری میکند. برخی از این گروه، همان نوگرایان نسل اول حوزه علمیه قم بعد از انقلاب هستند که منشوراتی مثل نشریه حوزه را منتشر میکردند. برخی دیگر، به خاطر تعلق خاطری که به سنتیها دارند، نه علاقهای به طیف نوگرای حوزوی دارند و نه مسائل نوپای عصر جدید را پیگیری میکنند.
و بالاخره اینکه میتوان روحانیت را بر حسب فهم و موضعی که از مدرنیته دارند دستهبندی کرد. در یک جمعبندی میتوان گفت امروزه چند جریان عمده در میان روحانیون در قبال غرب وجود دارد: یک، نسل جدید روحانیون که من از آنها به طبقه متوسط روحانیون تعبیر میکنم. این دسته، فهمی جامعتر از سایر روحانیون در باب غرب دارد. بسیاری از آثار کلاسیک متفکران غربی را مطالعه و تحولات فکری آنها را دنبال میکند. این نسل به غرب به مثابه یک شبهه نمینگرد و نگاه ایدئولوژیک به غرب ندارد، اما میکوشد با فهم واقعبینانهای از غرب، تعامل سنت و مدرنیته را پیگیری کند.
جریان دوم، جریانی است که که بنده از آن تعبیر به سنتیها میکنم. این جریان، نگاه خوشبینانهای به غرب ندارد. اطلاعات دقیق و کاملی از آنچه در امواج مدرنیته اتفاق افتاده ندارد. اطلاعات آنها نسبی و برخی داوریهای آنها درباره غرب، عجولانه است. به همین دلیل، غرب برای آنها یک غیر است که باید با آن محتاطانه برخورد کرد و راه ورود تفکرات غرب را به فضای سنتی مسدود کرد. البته این جریان هم دارای طیفهایی است که پرداختن به اینها مجال دیگری میطلبد.
جریان سوم، همان جریانی است که متأثر از تفکرات و اندیشههای والای حضرت امام است و میکوشد بین مفهوم غربزدگی و مفهوم مدرن شدن تمایز برقرار کند و به نوعی از سازگاری اسلام و مدرنیته حمایت ورزد. این طیف و این جریان نیز در درون خود، طیفهای مختلفی دارد؛ به عبارت دیگر، همه علاقهمندان و شاگردان حضرت امام، تفسیر واحدی از اندیشه امام در این باره ندارند.
اگر موافق باشید کمی در رابطه با نهادها و تشکلهای سیاسی در حوزه علمیه هم برای مخاطبان ما بفرمایید؟
گذشته از جریانهای فکری و سیاسی که در حوزه علمیه قم وجود دارد امروزه حوزه علمیه قم شاهد درگیری و منازعه آرام دو اردوگاه فکری سیاسی اصولگرایی و اصلاحطلبی است. پیش از آن، این منازعه در قالب تخالفات چپ و راست هویدا میشد که امروزه این دستهبندی، کمرنگتر و منازعه اصولگرایی و اصلاحطلبی جایگزین آن شده است. البته فهم منازعات سیاسی در حوزه علمیه قم در قالب تقسیمبندیهای رایج در تهران نمیگنجد و به نظر میرسد تأملات و مواضع سیاسی روحانیون چیزی فراتر از دستهبندیهای سیاسی در پایتخت است. به همین دلیل میتوان تنها به تشکلات و نهادهایی در این حوزه اشاره کرد که به صورت علنی، تمایلات سیاسی خود را در امتداد آنچه در تهران اتفاق میافتد بررسی کرد.
اما این تشکلات و نهادهای سیاسی در حوزه، بیانگر تمام واقعیت حوزه نیست. گرایشات و تمایلات سیاسی در حوزه در حاشیه یا متن حوزه وجود دارد که در چنین قالبهایی نمیگنجد. برخی از تشکلهایی که رسماً میتوان آنها را نماد تشکلهای سیاسی در حوزه معرفی کرد، عبارتاند از:
۱. جامعه مدرسین حوزه علمیه قم که همواره در امور مهم اتخاذ موضع میکند و رسماً بیانیه صادر میکند و از طیف خاصی در حاکمیت حمایت میکند، اما در درون آن همواره مقاومتی وجود دارد که نگذارد این جامعه به نهادی سیاسی تقلیل یابد و نقش دینی خود را تحت الشعاع ملاحظات سیاسی قرار دهد.
۲. مجمع طلاب و فضلای قم؛ این مجمع به دلیل حضور در حوزه علمیه و ۳۰۰۰ عضوی که در جلساتش حدود ۵۰۰ نفر از روحانیون این شهر نیز شرکت میکنند، به فعالیتهای فرهنگی و سیاسی میپردازد. این تشکل همچون تشکلهای سیاسی وابسته به حوزه علمیه قم در مقاطع مختلف با گروههای سیاسی دیگر همراه میشود و هماکنون تحت عنوان شورای هماهنگی انقلاب اسلامی که آبادگران، مولد این شورا هستند، قرار دارد.
۳. مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)؛ فارغ التحصیلان و فعالان این مؤسسه، قدرت متنفذی در دهه اخیر به دست آوردهاند و اغلب از اصولگرایان به رهبری دکتر احمدینژاد حمایت میکردند. با وجود قرابت فکری این مؤسسه با اعضای جامعه مدرسین، این مؤسسه از نظر تشکیلاتی و از دید نگرش سیاسی، رادیکالتر جلوه میکند.
۴. مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم؛ این مجمع که میراث پیروزی محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری دوره هفتم بود، در حوزه علمیه قم به فعالیت میپردازد، اما به دلیل هژمونی جناح راست، به خوبی نتوانسته است از میان حوزویان، هواخواهانی جذب نماید. به همین دلیل، نگاه خویش را بیشتر به محافل دانشگاهی و روشنفکری معطوف کرده است. شاید تأسیس حلقهای به نام دانشگاه مفید که توسط آیتﷲ موسوی اردبیلی اداره میشود، مطابق همین دلیل باشد. اکثر اساتید این دانشگاه نیز همفکر با جریان فکری سیاسی مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم هستند.
عکس پیشخوان: سید شهابالدین واجدی
سیدمجتبی
سلام
واقعا مصاحبه مفیدی بود. استفاده بردیم بسی.
سعیکم مشکور
سیدمجتبی
یک سؤال:
آقای فراتی در ابتدای مصاحبه «جامعه مدرسین» را از طیف «راست گرایان» روحانیونِ در قدرت برمی شمارد؛ اما بلافاصله در جواب سؤال بعد، اعضای مجمع روحانیون را «روحانیون محافظه کار»ی می داند که فارغ از قدرت اند. چگونه این قابل جمع است؟ این دو با هم جمع نمی شود، مگر اینکه مقصود ایشان از مجمع و اعضای آن دو چیز باشد! که البته بعید به نظر می رسد اینگونه باشد و یا منظورشان این باشد.
سیدمجتبی
نظر قبلی بنده به اشتباهی در قسمت پاسخ دادن نوشته شد. دیدگاه اینجانب بود و منتظر پاسخ شما هستم
احمدی
برای من هم سواله