زمانی که شما به کتاب بسیار ارجمند فهرست ندیم بنگرید، نام هزاران کتاب را ملاحظه میکنید که ندیم، در رشتهها و مذاهب مختلف طبقهبندی کرده و ذیل نام مؤلفان آنها که هر کدام وابسته به جریانی هستند آورده است. اینها میراث مهم ما تا نیمه قرن چهارم هجری است که دلیلی بر غنای میراث اسلامی تا آن دوره است.
بخش قابل توجهی از این آثار، کتابهایی است که در زمینههای مختلف نوشته شده و بخشی هم در میانه آنها، در نقد و ایراد علیه یکدیگر در حوزههای مختلف علمی است.
وقتی دقت بیشتری میکنیم، این نقد و ایرادها که ادبیاتی عظیم را در کل فرهنگ و تمدن اسلامی ساخته، غالباً در موضوعات کلامی و دینی و حدیثی است. در واقع، نخستین ردیهها بر جهمیه و معتزله و مرجئه و شیعه و غیره و غیره نوشته شد، و مولفان هر کدام سعی کردند، مخالفان خود را به خاک سیاه بنشانند.
قدری عمیق که مینگریم، دامنه ادبیات منازعه را در حوزه مسائل دینی و فلسفی امری بسیار فراگیر میبینیم؛ طوری که برخی از نویسندگان، تمام عمر خود را به پیچیدن به پروپای این و آن صرف کردهاند.
نباید انکار کرد که ادبیات مجادله، به صورت عادی میتواند امری در خدمت علم و رشد آن و کنار گذاشتن اندیشههای نادرست پیشین باشد؛ اما وقتی در قالب «جدل» ظاهر میشود، در غالب موارد، بیش از آن که هدفش روشنگری باشد، در پی کوبیدن طرف و از میدان به در کردن اوست. فرقههایی که غالب و حاکم و وابسته به قدرت بودند، به جان برخی از اقلیتها افتاده و آنها را زیر بار انواع جدلها خرد و خمیر میکردند و در این باره افتخار هم میکردند.
وقتی نویسندهای و مدعی علمی، ارادهاش از اوّل این باشد که دیگری را نقد کند، مجبور است دهها دلیل و شاهد بر بطلان دیگران اقامه کند و در اینجاست که میبینیم، تلاش میکند از هر آنچه بهدست میآورد، تَبَری ساخته، کمر دشمن خویش را نصف و نیمه کند. در اینجا، و در بیشتر موارد، اگر منصف باشیم، خواهیم دید که حق پایمال شده و نسبتهایی به دیگران داده میشود که غالب آنها، خودشان به آنها باور ندارند.
به جرأت میتوانم عرض کنم که در این چهل سال پس از انقلاب، دست کمک بیش از هزار عنوان کتاب علیه «شیعه» در عربستان سعودی و برخی از جریانهای وابسته به آن در بلاد دیگر منتشر شده و تمام تلاش آنها، منکوبکردن شیعه بوده است. حساب کنید و از خود سؤال کنید، چقدر در میان این آثار حرف حساب هست؟ اینها غالباً تأثیرگذارند؛ آثارشان را در جریان القاعده و داعش و نشر وهابیت مشاهده میکنیم.
در چارچوب بحثهای مفهوم علم در تمدن اسلامی عرض میکنم، زمانی که شاهد هستیم که بخش مهمی از ادبیات نگارشی ما، در چارچوب نقدهای تند و تیز ـ آن هم در حوزههای مذهبی ـ است، میتوانیم تصور کنیم که در این موارد، غالباً در صدد شناخت «واقع» نیستیم؛ بلکه در صدد «ردکردن مخالف خود» هستیم. این ادبیات، نمیتواند علمآور باشد؛ بلکه به عکس ما را در ورطه جهل و تعصب فرو میبرد.
تا وقتی ما در مسیر علمی و نگارشی خود، نه در صدد دانستن واقع، بلکه در صدد ردّ و نقض و تنقیص دیگران هستیم و از روشهای جدلی تند استفاده میکنیم، بدانیم که چیزی بر علم ما افزوده نمیشود؛ بلکه زیر سایه تعصب، کورتر میشویم.
امروز در بسیاری از مراکز علمی دینی ما، کتابخانههای بزرگی از آثار مختلف وجود دارد. نباید فکر کنیم اینها منشأ رشد علمی ماست؛ چرا که بیشتر افراد به ظاهر پژوهشگر، بیش از آن که در پی دانستن بیشتر باشند، در پی نقد مخالفان خود هستند، و اغلب مهمترین دغدغه آنها، از میدان به در کردن مخالفان است.
همیشه باید به این اندیشید که شاید همانها که یکسره در نقدشان کوشش میکنیم، مطالب درستی دارند که بهتر است به آرامی، با متانت و به قصد فهمیدن، آثارشان را بخوانیم، سهم درست آنها را از آنها گرفته، بر مجموعه داناییها و میراث ثروت علمی خویش بیفزاییم.
برخی گویی برای تندی علیه دیگران و زدن پنبه آنها آفریده شدهاند؛ نه برای دانستن. این اخلاق طالب علم نیست. کاش میشد مثل سنایی در این باره فکر کرد و زیست. البته عنوان مطلب از عطار است.