مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت

روز چهارشنبه۲۸ آذر۱۳۹۷، نشست«بازخوانی پرونده‌ی تقریب؛ رویکردها و چالش‌ها» به کوشش دفتر تقریب دانشگاه ادیان قم برگزار شد. سخنران این جلسه، حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر محمدتقی سبحانی، و دبیر علمی آن، حجت‌الاسلام و‌المسلمین دکتر مهراب صادق‌نیا بودند. در ادامه گزارش مباحثات از این نشست را می‌خوانید.

به نظر می‌رسد در تاریخ تقریب سه دوره‌ی مختلف را پشت‌سر گذاشته‌ایم:

مرحله‌ی نخست، توسط نادرشاده و پس از فتح ایران و به دلیل مشکلاتی که جامعه‌ی شیعی و سنی ایرانِ پس از دوران صفویه داشت، پایه‌گذاری شد. نادرشاده طرح یک تقارب مذهبی تدارک دیده بود که به موتمر بغداد منتهی گردید و گفته می‌شود نادرشاه در اواخر عمرش تقریباً از پروژه‌ی تقریب ناامید شد و یا حدأقل، پس از او این پروژه، دنبال نشد.

مرحله‌ی دوم، با سیدجمال‌الدین اسدآبادی آغاز شد؛ هرچند او به‌ ظاهر از عنوان تقریب یاد نمی‌کرده و مسئله‌ی اتحاد ملل اسلامی را پیگر بود. ولی در عمل، پروژه‌ی سیدجمال‌الدین اسدآبادی بخشی از پروژه‌ی وحدت اسلامی تلقی شده و به‌دنبال او افرادی مانند محمد عبده و رشیدرضا این پروژه را دنبال کردند؛ و به طور ویژه تلاش‌های رشیدرضا، مقدمات دارالتقریب مصر را زیر نظر الازهر فراهم آورد، که البته به دلایلی این پروژه هم از سال۱۹۶۰میلادی با شکست مواجه شد. اولین نقطه‌ی این شکست، اعلام حمایت محمدرضاشاه پهلوی از اسرائیل بود که موجب انشقاق جمال عبدالناصر از پهلوی و قطع ارتباط ایران با الازهر گردید. بعدها تلاش شد با آمدن برخی از مشایخ الازهر و سادات در سال ۱۹۷۳ میلادی به ایران، این روند اصلاح گردد، که البته این اقدامات نیز موفقیت‌آمیز نبود.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا یک دهه، فضای سیاسی ایرانِ شیعی و نحوه‌ی تعامل آن با بیرون از کشور زمینه‌ی تقریب را فراهم نکرد. با تأسیس مجمع تقریب بین‌المذاهب در ایران، مبحث تقریب وارد مرحله‌ی سوم خود شد.

اگر بخواهم به پروژه تقریب نگاهی آسیب‌شناسانه داشته باشیم، از دو جهت می‌توان این موضوع را مورد کنکاش قرار داد. کسی نمی‌تواند تجربه‌ی دو قرن تعامل و تفاهم میان جهان اسلام را نادیده بگیرد و در مقابل کسانی‌که این پروژه را زیر سوال می‌برند می‌توان این سوال مهم را مطرح کرد که اگر همین تلاش‌ها نبود، وضعیت جهان اسلام، امروزه چگونه می‌بود.

از سوی دیگر، دشواری‌های جریان تقریب را نیز نمی‌توان نادیده گرفت. باید توجه داشت امروز، جهان اسلام ـ در بین سیاسیون، علما و توده‌های مردمی‌اش ـ وضعیت مناسبی ندارد و پروژه‌ی تقریب به توفیق کامل نائل شده و صرفا به هم‌گرایی نسبی رسیده است.

در طول سه مرحله‌ی گذشته عوامل مختلفی موجب ناکامی تقریب شده است که می‌توان آن را براساس سه عامل مورد بررسی قرار داد:

 عامل نخست، عنصر سیاست و دولت‌های اسلامی می‌باشند که به ‌خاطر منافع متضادی که دارند، عملاً تقریب را به شکست کشانده‌اند. عامل دوم، وجود جریان‌های افراطی شیعی و سنی است، که یکی از عوامل شکست دارالتقریب بود. عامل سوم، عدم قدرت جذب اکثر علمای شیعه و سنّی به سوی پروژه تقریب است. به این دلایل، پروژه‌ی تقریب، صرفا به گفت‌وگوهایی میان گروه‌های کوچکی از نخبگان و برخی از علما مبدل شده و تقریب و کنفرانس وحدت اسلامی نیز از گزند این آسیب‌ها در امان نمانده است.

امروزه جریان تقریب ـ به‌ویژه در ایران ـ بسیار در انزوا بوده و برای برون‌رفت از آن ضروری است هرگونه‌ الگوی تعاملی میان مذاهب بر محور افکار عمومی عالمان، نخبگان و اندیشمندان درونیِ این مذاهب باشد، چرا که هر پروژه‌ای که صرفا نگاه نخبه‌گرا داشته باشد، در انزوا خواهد ماند و به اهداف تقریب نخواهد رسید؛ لذا یکی از پیشنیازهای مهم، همدلی با دیگری و هم‌سویی با خودی است.

آسیب‌شناسی تقریب

آسیب‌های بحث تقریب ریشه‌ای تاریخی دارند. اولین آسیب بزرگ، پارادوکس سیاست و تقریب است. سیاست را نمی‌توان از پروژه‌ی تقریب حذف کرد. لذا نمی‌توان علما را از افرادی که مناصب قدرت را در اختیار دارند، جدا کنیم و آنها را به گفت‌وگوی تقریبی، تشویق نماییم. امروزه سیاست و قدرت، عامل تعیین کننده در مناسبات مسلمین است، حتی اگر در بین شیعیان بتوانیم این کار را انجام دهیم ـ که البته با اصل ولایت فقیه و جمهوری اسلامی امکان‌پذیر نیست ـ در بین اهل‌سنت، اساساً این مسئله، توان اجرا شدن ندارد، زیرا فقه سیاسی اهل‌سنت، عالم دینی را مأمور به اطاعت از حاکم می‌داند. عنصر سیاست، با مختصاتی که دارد، همیشه در پروژه‌ی تقریب، مداخله دارد و در آن، مصالح خود را دنبال می‌کند.

یکی از چالش‌های عمده‌ی کنونی پروژه‌ی تقریب، مشکلات موجود میان ایران و مصر است و تا این حل نشود، تقریب میسر نخواهد بود. لذا عنصر سیاست، قابل حذف نیست و به همین دلیل است که ما در کنفرانس وحدت اسلامی، به‌جای پیگیری وحدت اسلامی، میدان جنگ درست می‌کنیم و رئیس جمهور محترم ما در این کنفرانس، مواضع سیاسی تندی علیه عربستان مطرح می‌کند. این نوع اقدامات، گویای وجود مشکل در نگاه ما به مسئله تقریب است.

مشکل دوم، یکی از دشواری‌های جریان تقریب در ایران کنونی، فقدان یک نظریه‌ی دینی برای تقریب است. اسناد منتشر شده توسط مجمع تقریب مذاهب نشان می‌دهد که بسیاری از کسانی‌ که  این پروژه را هدایت می‌کنند هنوز تصویر درستی از مفهوم تقریب و پایه‌های دینی و اسلامی‌ آن ندارند.

بنده از نظریات تندی مانند اسلامِ بلامذاهب، می‌گذرم و به عنصر و نظریه‌ای که بسیاری از بزرگان تقریبی امروزی ما، آن را تأیید کرده‌اند، می‌پردازم. این نظریه منسوب به آیت‌ﷲ‌العظمی بروجردی(ره) است که گفته می‌شود ایشان معتقد بودند ما اختلاف در توحید، وحی، امامت و خلافت را باید کنار بگذاریم و پیرامون مرجعیت علمی اهل‌بیت(ع) بحث‌کنیم و محور را حدیث ثقلین ـ که مورد اتفاق مذهبین است ـ قرار داده با مراجعه‌ به اهل‌بیت(ع)، در جهت تقریب گام برداریم.

در تحلیل این نظریه باید گفت، این نظریه، اولاً نه تبیین روشنی دارد و نه لوازم اجرایی شدن آن مشخص است. تاکنون نیز نتوانسته‌ایم با این منطق، با اهل‌سنت به توافق برسیم. ثانیاً، مراد از مرجعیت علمی اهل‌بیت(ع) چیست؟ و شامل چه حیطه‌هایی می‌شود؟ آیا این مرجعیت شامل تمام معارف می‌شود یا فقط شامل مسائل فرعی است؟ اگر تمام معارف را مدنظر قرار دهیم که اساساً تقریبی شکل نخواهد گرفت. ثالثاً، مراد از اهل‌بیت(ع) کیست؟ آنها یک اهل‌بیت دارند و ما هم اهل‌بیتی دیگر. مصادر شناسایی اهل‌بیت، میان شیعه و اهل‌سنت، متفاوت است. رابعا،ً آیا ما می‌خواهیم به اهل‌سنت بگوییم روایات خود را کنار بگذارید و روایات اهل‌بیت ما را بپذیرید؟ یا مراد این است که در کنار روایاتی که خودتان دارید، روایات اهل‌بیت ما را نیز بپذیرید؟ اگر اصول را کنار بگذاریم و مرجعیت اهل‌بیت را در فروع بپذیریم، با نظریه‌ی ولایت فقیه ـ که در فقه سیاسی ما موجود است و ریشه در خلافت و امامت دارد ـ چه خواهیم کرد؟ ما مبتنی بر امامت، ولایت فقیه را مطرح می‌کنیم و آنها مبتنی بر خلافت، نظریه‌ی تقلب را مطرح می‌کنند. یکی از بزرگان که از شاگردان آیت‌ﷲ بروجردی است، در این‌باره می‌گوید که آیت‌ﷲ بروجردی، قائل به ولایت فقیه نبود. عرض بنده این است که چرا اساساً در تقریب، نظریه و تبیین روشنی نداریم؟ لذا دومین اشکال بنده، فقدان یک نظریه‌ی دینی پیرامون تقریب است.

سومین مشکل ما این است که یک طرح و الگوی روشن و شفاف برای تقریب اسلامی نداریم. بنده در یادداشتی با عنوان «سرگردانی تقریب در میان سه تئوری رقیب» در اشاره به این موضوع آورده‌ام که در دو قرن گذشته، سه طرح تقریبی ارائه شده است که هر یک خاستگاه‌، هدف، عامل و زمینه‌های مختلفی داشته‌اند. امروز در ادبیات جمهوری اسلامی هر سه الگو به صورت و مخلوط و بدون توجه به مبانی آنها ارائه می‌شود.

 امروزه جریان تقریب ـ به‌ویژه در ایران ـ بسیار در انزوا بوده و برای برون‌رفت از آن ضروری است هرگونه‌ الگوی تعاملی میان مذاهب بر محور افکار عمومی عالمان، نخبگان و اندیشمندان درونیِ این مذاهب باشد.

اولین تئوری، نظریه‌ی اتحاد ملل اسلامی بود. بسیاری از سران وحدت اسلامی در دوره‌ی معاصر، به تقریب بین مذاهب و بحث توده‌ها توجهی نداشته‌اند. آنها می‌گفتند ما جهان اسلام واحدی در مقابل جهان کفر غربی هستیم و باید خود را دریابیم. بنده بر این اعتقادم در ادبیات امام خمینی، مسئله‌ی تقریب بین مذاهب وجود نداشت، و یا اولویت اول ایشان نبود. این تئوری، رویکرد سیاسی دارد و نه مذهبی؛ و بستر شکل‌گیری این اتحاد، منفعت و مصلحت است و نه اشتراک در فکر و معرفت.

دومین تئوری، نظریه‌ی هم‌زیستی اسلامی است که برمبنای آن جامعه‌ی اسلامی باید به گونه‌ای باشد که مسلمانانِ آن، به راحتی با هم زندگی کنند، این نظریه نیز زمینه‌ی مذهبی ندارد. اشکال اساسی نظریه‌ی تقریب نیز، خلط میان این دو است و یک پیش‌فرض نادرست دارد که عبارت است از اینکه برای هم‌زیستی، باید هم‌عقیده نیز باشیم.

سومین نظریه مربوط به کسانی است که تقریب بین‌المذاهب را مطرح می‌کنند و نگاه دینی، اعتقادی و مذهبی دارند و به‌دنبال پاسخ به این سوال هستند که چه کنیم مذاهب اسلامی از نظر فکری و اعتقادی، به‌ هم نزدیک‌تر شوند و اختلافات کم شود. به ‌نظرم این نظریه و پروژه، دقیق است، اما در دوران معاصر ایران و جهان اسلام، خلط شده است.

مشکل پروژه‌ی تقریب این است که مدل ارتباطی در مدل‌های درون مذهبی و برون مذهبی ندارد. منطق تعامل و ارتباط، یک منطق اجتماعی است و به آرزوها بستگی ندارد و با تعارف و روبوسی هم شکل نمی‌گیرد. ارتباط، دانشی است که مدل پیچیده‌ی اجتماعی خودش را دارد. پروژه‌ی تقریب نتوانسته است یک مدل تعاملی روشن در درون و برون شیعه تعریف کند و نتیجه این شده است که در میان علمای مسلمین اختلافات جدی پیش آید. اگر ما نتوانیم یک مدل شیعی بسازیم که شیعیان را در آن جای دهیم، چگونه می‌توانیم با دیگران تعامل داشته باشیم. پروژه‌ی تقریب باید به ما بگوید شما باید با چه منطقی با دیگری تعامل کنید که گروه‌های درونی شیعه اینگونه برداشت نکنند که تقریب، یعنی حذف شیعه. این مبحث در مورد اهل سنت هم صادق است، چرا که برخی از اهل‌سنت فکر می‌کنند تقریب یعنی تضعیف اهل‌سنت.

رده‌های مرتبط

دیدگاه‌ها

  1. احمد 

    وقتی ما اجازه نمی دهیم مسجد اهل سنت د ر تهران ساخته شود و برای رفت و آمد مولوی عبدالحمید مشکل ایجاد می کنیم تقریب بی معنی است یک مقداری از تقریب عملیاست بعد نظرات علمی

به احمد پاسخ دهید انصراف