اگر موافق باشید به عنوان اولین سؤال بفرمایید مقصود از حضور آکادمیک روحانیت در انقلاب اسلامی چیست؟
پس از پیروزی انقلاب در ایران با ماهیت اسلامی و نقشی که روحانیت در شکلگیری و بهخصوص رهبری آن داشت، انتظار میرفت حضور روحانیت در عرصههای مختلف انقلاب، پررنگتر و مؤثرتر باشد. یکی از این عرصهها، دانشگاه و محافل آکادمیک و علمی بود. انقلاب اسلامی موجب شد روحانیت در چهار عرصه حضور مؤثرتری داشته باشد؛ بعضی از این عرصهها به شکل فعلیاش قبلاً وجود نداشت، برخی هم تقویت گردید. حضور روحانیت در دانشگاهها و محافل علمی شامل ۴ حوزه میشود:
۱. عرصه تبلیغ آموزهها و معارف دینی که در قالب نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها فعال است. عمده فعالیتهایش فرهنگی و تبلیغی است. طبیعتاً روحانیت هم در تصمیمگیریها و هم در اجرای برنامهها حضور پررنگی دارد.
۲. عرصه تدریس علوم و معارف اسلامی است که به صورت مؤثرتر انجام میشود. هر چند قبلاً بهطور پراکنده و توسط بعضی از شخصیتهای روحانی صورت میگرفت، بعد از انقلاب توسط گروه معارف اسلامی دانشگاهها و در رشتههای مختلف، سازماندهی و نهادینه گردید. دو عرصه مذکور را تحتعنوان حضور روحانیت در آکادمیها و دانشگاهها میتوان نامگذاری کرد. دو عرصه دیگر هم وجود دارد که میتوان آنها را حضور آكادميك روحانيت محسوب کرد. بحث من بیشتر معطوف به این دو عرصه است.
۳. عرصه تحصیل در علوم دانشگاهی و عمدتاً ورود به حوزه علوم انسانی است. طبیعتاً این حضور در بعضی از رشتهها کمتر و در برخی دیگر نیز بیشتر است.
۴. عرصه تدریس علوم دانشگاهی و عمدتاً علوم انسانی است.
هر دو عرصه فراگیری علوم انسانی دانشگاهی، و پرداختن به شغل تدریس بهعنوان عضو هیئت علمی را تحت عنوان «حضور آكادميك روحانيت» میتوان نامگذاری کرد، حضوری که صرفاً به معنای داشتن صبغه آکادمیک نیست، بلکه به مفهوم فراگیری و تدریس تخصصی علوم انسانی است. عمدتاً به این دو اشاره خواهم کرد و در میان آنها هم تأکید بیشترم بر تدریس و انتقال علوم انسانی بعد از مرحله فراگیری آنهاست. انتظار میرود روحانیت به دلیل تحصیل علوم اسلامی و برخورداری از پایههای فکری حوزوی، تدریس متمایزی را ارائه نماید، حتی فراگیریاش هم با توجه به پیشینه مطالعاتی او متفاوت باشد و این، انتظار معقولی است. در پاسخ به سؤال شما ابتدا میخواهم به نقاط قوت و دستاوردهای مثبت این حضور بپردازم:
۱. فراهم شدن زمینه آشنایی تخصصی روحانیت با علوم انسانی و به ندرت علوم دیگر. به این معنا که اگر روحانیت در قبل از انقلاب تلاشی برای آشنایی با این علوم داشت، به شکل غیرتخصصی بود، ولی بعد از انقلاب، وارد فرایند یادگیری آنها شد.
۲. به روز شدن دانش دینی روحانیت. دانشی که روحانیت دارد و بهعنوان دانش دینی و اسلامی از آن یاد میکنیم، اگر بخواهد با رویکردهای مختلف فلسفی، فقهی و… بهروز شود، لازم است در تماس با سؤالات جدید قرار گیرد. نقطه تماس مسائل جدیدی که در علوم انسانی مطرح میشود، دانشگاههاست. روحانیت چه در عرصه فراگیری و چه در عرصه تدریس این علوم با پرسشها و مسائل جدید آنها روبهرو میشود و این باعث میشود که در بازخوانی متون دینی و دانش دینی خود، به روز شود.
۳. تقویت جنبه کاربردی معارف دینی از طریق ارتباط با علوم انسانی جدید. به این ترتیب از نوعی انتزاعی بودن خارج میشود و امکان عملیاتی و کاربردیتر شدن را پیدا میکند. البته خیلی کامل نیست و نیازمند طیّ مراحل دیگری است تا بتواند کاربردیتر شود.
۴. نمایان شدن ظرفیت مطلوب دانش آموختگان حوزوی در علوم انسانی. ظرفیتهای خوبی که محصول آشنایی با مبانی و آموزههای دینی است. برتری طلبهای که پیشینه مطالعاتی مذکور را دارد، بر دانشجویی که از آن بهرهای ندارد، کاملاً مشهود است. در مقام استادی هم، مقایسه بین استادی که صرفاً با اتکا معلومات دانشگاهی خود به تدریس در بعضی از عرصهها میپردازد، با استادی که از معلومات حوزوی برخوردار است، ظرفیت بالای حوزویان را نشان میدهد. این ظرفیت هماکنون آشکار شده و نمونههای آن در دانشگاههای مختلف دیده میشود.
۵. فراهم آمدن امکان حمایتهای علمی و تئوریک از انقلاب و نظام جمهوری اسلامی با حضور آکادمیک روحانیت. خوشبختانه آثار ارزشمندی با ادبیات مذکور در حوزههای اقتصاد، سیاست، فرهنگ و عرصههای دیگر تولید شده است؛ یعنی به موازات حضور آکادمیک روحانیت، شاهد پیدایش آثاری هستیم که هم متناسب با محافل علمی است و هم با پشتوانه علمی و تئوریکی که این دانشآموختگان دارند، ظرفیت خیلی خوبی را فراهم کرده است و میتوان انتظار تقویت آن را هم داشت. البته نقاط قوت، محدود به این پنج مورد نیست.
در کنار نقاط قوت، کاستیهایی هم مشاهده شده که عبارتاند از:
۱. کمرنگتر شدن بعد نرمافزاری حضور آکادمیک روحانیت به مثابه حامیان و حاملان دانش دینی. روحانیت از قدیم بهعنوان حامل و حامی دانش دینی شناخته شده است؛ لذا انتظار میرود که حضور مؤثری در محافل علمی و دانشگاهی داشته باشد و نقش معرفتبخشی خود را ایفا نماید. به نظر میرسد که گاهی اوقات، بعد نرمافزاری در مواجهه با دانشها و فعالیتهای جدید دانشگاهی، تضعیف میشود که دور از انتظار بوده است. دلایل ضعف نرمافزاری قابل بررسی است؛ مثلاً وجود دریایی از پرسشهای جدید از یکسو و جذابیتهای علوم جدید از سوی دیگر باعث میشود که گاهی تحصیلکرده حوزوی، پیشینه تحصیلاتی خود را کمتر در نظر بگیرد و نقش او کمرنگتر شود.
التقاطی شدن یکی از آسیبهایی است که در بعضی از نظریهها داریم، مخصوصاً در حوزه روششناسی که بسیار جدّی است.
۲. وجود اقبال به نوعی رویکرد تلفیقی و گاه انفعالی در آثار فکری آنان. روحانیت از یکسو دغدغههای خود را دارد و از سوی دیگر در مواجهه با علوم انسانی جدید و دستاوردهای مثبت آنها، سعی در ایجاد تلفیق بین آنها میکند. همین تفکر تلفیق بین آموزههای دینی و دستاوردهای علوم انسانی جدید، ممکن است نوعی حالت انفعالی در او به وجود آورد؛ به این معنا که همیشه در صدد معادلسازی برای مفاهیم و آموزههای موجود در سنت فکری خودمان با استفاده از علوم جدید است. التقاطی شدن یکی از آسیبهایی است که در بعضی از نظریهها داریم، مخصوصاً در حوزه روششناسی که بسیار جدّی است. روششناسیهای جدید کارامدیهای زیادی دارند، امّا گاهی اوقات به کارگیری آنها در فهم متون دینی، ما را دچار مشکلاتی میکند و به نظریههایی میرسیم که خصلت تلفیقیشان بیشتر است. من معتقدم که این تلاش، لازم است و در یک مرحله هم موفق است، امّا باید از آن عبور کرد. در دنیای اسلام هم تلاش برای تلفیق صورت گرفته، ولی بعضی از اندیشمندان به این نتیجه رسیدهاند که باید از رویکرد تلفیقی استفاده کرد، امّا در آن متوقف نماند و عبور کرد. مراقب باشیم که استفاده از افکار و اندیشههای جدید ما را به تلفیق نکشاند.
۳. کاهش خصلت انتقادی و آزاداندیشی همیشگی روحانیت. گرچه دانشگاهها در ذیل نظام اسلامی فعالیت میکنند، امّا حضور روحانیت در محیطهای دانشگاهی و اسیر ساختار شدن، موجب بروز این مشکل شده است. نهاد دانشگاه به نوعی جدای از بدنه حکومت حرکت میکند، امّا به هر حال در مجموعه آن قرار دارد و این باعث میشود که روحانیت حاضر در فعالیتهای علمی و آکادمیک، مقداری از استقلال پیشین خود را که در حوزه داشته، از دست بدهد و نتواند آزاداندیشی سابق خود را در بعضی از سطوح، حفظ کند.
آیا عکس آن صادق نیست؟ زیرا روحانیونی که آزادتر حرف میزنند، در عرصههای دانشگاهی هستند تا حوزوی.
حوزه بهطور سنتی مستقل از دولت بوده؛ بنابراین وقتی از آن جدا میشوید و به دانشگاه میروید، از نظر ساختاری، وابستگی بیشتری به دولت پیدا میکنید. قوانین آن دولتی است و ساختارهایش توسط دولت تعیین میشود؛ لذا استقلال حوزه را ندارد. روحانیای که با پشتوانه آزاداندیشی و حرکت مستقل از دولت، زندگی میکند، وقتی وارد دانشگاه میشود، نهایتاً ملزم به حرکت در آن ساختار است. سیستم جذبشان را ببینید، سیستم ارتقاء را نگاه کنید. همه این فعالیتهای درون سیستمی میتواند آن را به نوعی محدود کند.
۴. کاهش ارتباطات مردمی روحانیون دانشگاهی نسبت به روحانیون خارج از دانشگاه. این آسیب از چند زاویه درخور بررسی است:
ـ این دسته از روحانیون، تحتتأثیر زبان و ادبیات دانشگاهی قرار میگیرند و در نتیجه فاصله معناداری با تودهها پیدا میکنند.
ـ از طرف دیگر، چون حوزه فعالیتشان در جای خاص و محیط دانشگاه تعریف شده، طبیعتاً به مهمترین حوزه فعالیتشان که عرصه مردمی و حضور در بین مردم است، کمتر توجه میکنند. ممکن است خودشان آن را آسیب ندانند و جزء اقتضائات شغلی بهحساب آورند؛ لذا لزومی هم برای تماس با مردم احساس نکنند. در این صورت آنها هم جایگاهی مشابه جایگاه روشنفکران دانشگاهی را پیدا میکنند. چه بسا نسبت به مسائل جامعه، احساس مسئولیت هم بکنند، ولی شناخت دقیقی از آنچه در متن جامعه میگذرد، ممکن است پیدا نکنند؛ یعنی فاصله نظری و ذهنی با جامعه پیدا کنند و در نتیجه نسخههایی بپیچند که قابلیت به کارگیری و عملیاتی شدن را نداشته باشند. این، حالت انتزاعی اندیشیدن آنها را بیشتر میکند.
آسیبهای ذکر شده میتواند بر نقاط قوت، سایه افکند و تأثیر سوء بگذارد.
مضمونی از فرمایشات مقام معظم رهبری است که فرمودهاند: دانشجویانی که آن اوائل به حوزه میآمدند، شبح بزرگانی همچون شهیدان مطهری، باهنر و مفتح را در ذهنشان داشتند، چرا که میدیدند افرادی قوی و پُر هستند و به خوبی از عهده جواب سؤالات دانشگاهیان بر میآیند؛ لذا آنها را محصول بنیه قوی حوزهها میدانستند. آیا امروز هم میتوانیم روحانیونی را پرورش بدهیم که آن شبحها را داشته باشند؟ آیا امروز هم در بین دانشجویان، گرایش برای آمدن به حوزه وجود دارد؟
یکی از نقاط قوت حضور آکادمیک روحانیت را در همین میبینم. ارزیابی اساتید و فارغالتحصیلان دانشگاهی نسبت به روحانیونی که حضور آکادمیک داشتهاند، در مجموع مثبت بوده است. گاهی اوقات حتی بهعنوان الگو به آنها نگریستهاند و انگیزهای برایشان ایجاد شده تا وارد حوزه شوند، منتها تفاوت در این است که اوایل انقلاب به لحاظ ارزشی، فضای خاص انقلابی حاکم بود و این دغدغهها، تحصیلکردگان دانشگاهی را به حوزهها میکشاند و طلبه میشدند، ولی امروزه چون فضا تغییر کرده، تا حوزه میآیند و رغبت به علوم و مطالعات حوزوی هم پیدا میکنند، امّا این به معنای پیگیری مطالعاتشان از طریق ورود رسمی به حوزه نیست. چنین رویکردی، از یک نظر میتواند مثبت باشد و از نظر دیگر منفی، زیرا جذابیت لازم ایجاد نشده است. فکر میکنم که بنمایههای فکری روحانیون دانشگاهی و رویکرد آنها به مسائل جدید، جذابیتهای خود را دارد؛ لذا ارتباط اساتید دانشگاهی با آنها، ارتباطی بسیار خوب و گاهی اوقات صمیمی است و تفاهم خوبی بینشان برقرار میشود.
ارزیابی اساتید و فارغالتحصیلان دانشگاهی نسبت به روحانیونی که حضور آکادمیک داشتهاند، در مجموع مثبت بوده است.
با توجه به نقاط قوت و ضعفی که ذکر کردید، پیشنهادهای حضرتعالی برای حضور موفق روحانیت در عرصههای آکادمیک طیّ دهه چهارم انقلاب اسلامی چیست؟
شاید بعضی از پیشنهادهایم بهعنوان راهبرد، قابل طرح باشد و بعضی هم بهعنوان راهکار. تفکیک زیادی بین این دو انجام نمیدهم، زیرا معتقدم بهتر است بحثها را بیشتر در سطح عملیاتی دنبال کنیم؛ اگر باز هم بخواهیم برای حل مشکلات، به راهبردها در معنای کلان و استراتژیکش بپردازیم، چه بسا سالهای سال همچنان در این سطح بمانیم؛ لذا سعی میکنم که عملیاتیتر باشند:
۱. تأسیس مرکز یا مراکز تحقیقاتی در جهت هویتسازی دینی علوم انسانی. بعد از ۳۰ سال، اکنون فرصت چنین کاری فراهم آمده است، زیرا:
ـ تجاربی در زمینههای مختلف مخصوصاً در موضوع حضور آکادمیک روحانیت به دست آمده و افراد گوناگونی در دانشگاههای مختلف، چنین حضوری را تجربه کردهاند.
ـ نیاز به هویتسازی دینی علوم انسانی داریم و معتقدم که علوم انسانی باید از هویت دینی برخوردار باشد. تلقیهای گوناگونی در این باره وجود دارد؛ بعضیها تعبیر به بومی کردن میکنند و بعضی دیگر تعبیر به اسلامی کردن. من کاری به رویکردها ندارم، ولی میخواهم بگویم با هر تعریفی که ارائه میکنیم، باید در مورد نحوه بومی و دینی کردن علوم انسانی بحث کنیم که آیا اصولاً چنین کاری امکانپذیر است یا نه. بحثهای نظری صورت گرفته و کتابها نوشته شده، امّا مراکز تخصصی متولی چنین بحثی وجود ندارد تا در مورد نحوه عملیاتی کردن آن ارائه طریق نماید. در سیاستگذاریها چنین تدبیری اندیشیده نشده است. اخیراً در وزارت علوم، تحقیقات و فناوری اقداماتی در جهت هویتسازی دینی علوم انسانی صورت گرفته، امّا به نظر من بهترین جایی که میتواند مزیّتهای نسبی برای انجام آن داشته باشد، مراکز تحقیقاتی خاص این موضوع است که باید تأسیس شود تا افراد مجرّب و دغدغهداری که علوم انسانی را خوب شناختهاند و در عرصههای مختلف آن تخصصی دارند، سند دانش بومی را بنویسند و بعد بر اساس آن، سیاستها و برنامهها تعیین شود. ابتدا سطحی از کار در مراکز تحقیقاتی انجام شود و بعد از آن سیاستگذاری و تصویب قوانین صورت گیرد. کاری که هماکنون انجام میشود برعکس است و این مشکلزا میشود؛ لذا تأسیس چنین مراکزی برای تجمیع افراد صاحبنظر میتواند بسیار مفید باشد و این کار مهم را به انجام برساند.
۲. ایجاد مراکز صنفی روحانیونی که حضور آکادمیک در رشتههای مختلف دارند تا عرصهای برای گفتوگو و تعقیب منافع و اهداف مشترک باشد؛ زنجیر اتصالی که این افراد را به هم وصل کند. چنین اتفاقی حتی در مورد یک رشته هم نیفتاده، چه رسد به رشتههای مختلف. در دانشگاهها هماکنون انجمنهای فارغالتحصیلی مانند انجمن مهندسان یا انجمنهای متخصصان پزشکی وجود دارد. به همین ترتیب لازم است انجمن صنفی روحانیون عضو هیئت علمی دانشگاهها تأسیس شود تا کمک مؤثری به تبادل تجربهها، تقویت نقاط قوت و رفع نقاط ضعف نماید.
۳. زمینهسازی در مرکز صنفی و مراکز تحقیقاتی مذکور برای گفتوگوی علمی روحانیون دانشگاهی با دو دسته از نیروهای فکری جامعه؛ روحانیون و نیروهای حوزوی از یکسو و متخصصان دانشگاهی از سوی دیگر. اینها میتوانند حلقه اتصال بسیار مناسبی در موضوع وحدت حوزه و دانشگاه باشند؛ هم میتوانند گفتوگوهای خوبی را با روحانیون غیردانشگاهی داشته باشند و هم با کسانی که در دانشگاه فعالیت میکنند.
۴. حمایت سازمانی و معنوی از روحانیون دانشگاهی. اینها در کنار فعالیتهای علمیشان، نیازمند چنین حمایتی هستند، به این معنا که عنایت خاصی نسبت به صنف و گروه آنها وجود داشته باشد و متناسب با جایگاهی که دارند با آنها برخورد شود؛ از نوعی فرصت فکر و اندیشه برخوردار شوند و برایشان زمینههای نظریهپردازی فراهم شود تا احساس کنند که پشتوانهای دارند و کسی به فکر و اندیشه شان نیاز دارد و خواهان آن است. در چنین صورتی میتوان انتظار حضور مؤثر از آنها را داشت.
لازم است انجمن صنفی روحانیون عضو هیئت علمی دانشگاهها تأسیس شود
۵. استفاده از روحانیون دانشگاهی بهعنوان بخشی از سرمایه اجتماعی جامعه دینی. خود روحانیت، بخشی از سرمایه اجتماعی است، همانطور که همه گروهها بخشی از سرمایه اجتماعی هستند. امّا ویژگی این گروه در آن است که از دو جایگاه مهمّ برخوردار است: جایگاه دینی و حوزوی؛ جایگاه دانشگاهی.
روحانیون دانشگاهی چندین کارکرد دارند:
۱. میتوانند تولید کننده معرفت دینی مورد نیاز جامعه با زبان جدید باشند.
۲. مهمترین ناظران بیطرف و ناقدان فرایند عمومی فرهنگ و دانش در جامعه باشند.
۳. در نقش مهمترین مدافعان و حامیان نظام سیاسی و انقلاب اسلامی انجام وظیفه نمایند.
تبیین نرمافزاری بیانیه گام دوم بر عهدهی حوزویان است/تاحوزویان اصلاح درونسازمانی نداشته باشند نمیتوانند پیشگام اجرای دیدگاههای رهبری در جامعه باشند
جای خالی خشت اول
از دیدار وزیر بهداشت با مراجع، تا هفته وحدت و دانشگاه
امنیت و عدالت؛ بنیان فلسفه سیاسی آیتالله خامنهای