در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در کنار تأکید بر شعار وحدت حوزه و دانشگاه، ورود فارغالتحصیلان دانشگاهی به حوزههای علمیه، به یکی از جلوههای عملی وحدت حوزه و دانشگاه تبدیل شده است. ۲۷ آذر ۱۳۵۸، حجتالاسلام محمد مفتح که بیشتر به عنوان دانشگاهیاش یعنی دکتر مفتح شناخته میشد، در هنگام ورود به دانشکده الهیات دانشگاه تهران با گلوله تروریستهای فرقان به شهادت رسید و به نمادی برای وحدت حوزه و دانشگاه مبدل شد.
امروز چهل سال از نامگذاری روز وحدت حوزه و دانشگاه و نزدیک به بیست سال از اولین ورود سازمانیافته فارغالتحصیلان دانشگاهی به حوزههای علمیه میگذرد، اما همچنان ساختارهای مدیریتی و آموزشی حوزه چندان آماده و پذیرای دانشگاهیان نیست؛ چرا که بسیاری از روندها و برنامهریزیهای مدیریتی، آموزشی و فرهنگی، متناسب با ویژگیها، شاخصهها و محدودیتهای این گروه از طلاب، بازسازی و مناسبسازی نشده است و تأخیر در اجرای چنین اقداماتی میتواند در کوتاهمدت به کاهش انگیزهها و در بلندمدت به کاهش ورود فارغالتحصیلان دانشگاهی به حوزههای علمیه بینجامد.
آنچه در این گزارش تحلیلی خواهید خواند، با تکیه بر گفتگوهایی سامان داده شده است که با عدهای از طلاب مدرسه علمیه معصومیه و همچنین مدرسه علمیه مدینه العلم قم صورت گرفته و طلاب مذکور، چشماندازها، محدودیتها و دغدغههای خود را درباره تحصیل فارغالتحصیلان دانشگاهی در حوزههای علمیه بیان کردهاند.
مهمانِ سرزده بیست ساله
پیش از این تلاشهایی صورت گرفته است تا مسائل و دغدغههای مرتبط با این بخش از طلاب مورد توجه قرار گیرد؛ از جمله نشریه «خشت اول» در بهار ۱۳۸۵، به طور تفصیلی به این موضوع پرداخت و عنوان فرعی «میهمان سرزده» را برای بررسی ظرفیتها و آسیبهای ورود دانشجویان به حوزههای علمیه برگزید. بررسیها و کنکاشها در این باره نشان میدهد که با گذشت بیش از ده سال همچنان طلاب مذکور به مثابه مهمان سرزده دیده میشوند و تا اصلاح ساختارها و روندهای آموزشی و مدیریتی، فاصله زیادی دیده میشود. در ادامه به برخی از این چالشها اشاره خواهد شد.
نظام آموزشی فعلی حوزههای علمیه که در دروس اصلی سه سال اول معطوف به آموزش ادبیات عرب و سه سال بعدی معطوف به آموزش مقدماتی فقه و اصول فقه است، بیشتر با نگاه به آن دسته از طلاب تدوین شده است که در سنین بین ۱۵ تا ۲۰ سال وارد حوزههای علمیه میشوند و معمولاً حداکثر تا مقطع دیپلم تحصیل کردهاند. این برنامهریزی آموزشی گرچه ممکن است برای سنین مذکور مناسب باشد، اما روشن است که باید تفاوتهای طبیعی میان دانشآموز ۱۵ ساله و دانشجوی ۲۵ ساله را در شیوه آموزش لحاظ کرد.
بسیاری از فارغالتحصیلان دانشگاهی که وارد حوزههای علمیه شدهاند، از گذراندن سه سال تمام برای آموزش ادبیات عرب شکایت دارند و علاوه بر این، حتی از گذراندن شش سال در آموزشهای مقدماتی و غیرتخصصی ناراضیاند؛ آموزشهایی که حدود نیمی از این طلاب در طول دوره دانشجویی خود آن را فراگرفتهاند. چرا که تقریبا نیمی از طلاب دانشگاهی، در رشتههای مرتبط با علوم انسانی تحصیل کردهاند و از همین رو دستکم بخش قابل توجهی از آنها تا حد زیادی با ادبیات عرب و حتی مبانی فقه آشنا شدهاند و میتوان ضوابطی برای پذیرفتن دستکم بخشی از آموزشهای دانشگاهی تدوین کرد تا این دست از طلاب وقت خود را صرف حضور در درسهایی که پیشتر آنها را فراگرفتهاند نکنند و به دروس بعدی بپردازند. این مسائل گرچه تا حدودی در حوزههای دانشگاهی مانند حوزه علمیه مشکات بهبود یافته، اما در ساختار رسمی حوزههای علمیه، چنین تغییراتی همچنان ناکام مانده است.
نکته بسیار عجیب این است که جامعةالزهرا، حوزه علمیه ویژه زنان طلبه، دستکم از سال ۱۳۹۶ امکان پذیرش دارندگان مدرک کارشناسی نزدیک به ۵۰ رشته دانشگاهی مرتبط را برای تحصیل در مقطع سطح سه این مرکز حوزوی فراهم کرده است، اما فارغالتحصیلان مرد، به هیچ وجه چنین امکانی ندارند و حتی دانشآموختگان رشتههایی از قبیل فقه و حقوق هم با ورود به حوزههای علمیه باید از پایه اول تحت آموزش قرار گیرند.
فقط فقه و اصول فقه؟
گذشته از این، برخی از طلاب دانشگاهی بر این باورند که دغدغههای ورودیهای دانشگاهی بسیار متفاوت از دغدغههای دیگر طلاب است و به تناسب همین تفاوتها باید آموزشهای متفاوتی به طلاب ارائه شود. بر این اساس چه بسا بتوان دروسی مانند مباحث کلامی، فلسفی و اعتقادی را زودتر از دیگر طلاب به طلاب دانشگاهی اختصاص داد. علاوه بر این، برخی طلاب معتقدند موضوعاتی از قبیل آموزشهای مرتبط با ازدواج، مدیریت خانواده، مهارت فن بیان و آشنایی با هویت طلبگی، از جمله دغدغههایی است که ممکن است برای ورودیهای سیکل و دیپلم در سالهای ابتدایی چندان مهم نباشد، اما با توجه به سن فارغالتحصیلان دانشگاهی که همگی بیش از بیست ساله هستند، نباید از برنامهریزی برای موضوعات مذکور غفلت کرد.
برخی از طلاب دانشگاهی بر این باورند که گرچه رسالت اصلی حوزههای علمیه، تربیت مجتهد و تأکید بر فقه و اصول فقه و علوم مرتبط است، اما در کنار این موارد مهم نباید از نظر دور داشت که حوزهها رسالتهای دیگری مانند امور تبلیغی، مدیریت فرهنگی جامعه و… را هم بر عهده دارند و بهخصوص در برنامهریزی برای طلاب دانشگاهی باید چنین مواردی لحاظ شود تا این دسته از طلاب بتوانند وظایف خود را جدیتر به انجام برسانند. بر این اساس شاید طلاب ورودی سیکل و دیپلم به اندازه کافی برای آموختن موارد دیگری جز فقه و اصول فقه فرصت داشته باشند، اما دانشجویانی که بعد از ۲۵ سالگی وارد حوزههای علمیه میشوند، باید این امکان را بیابند که در کمترین زمان، بیشترین دانشها و مهارتهای مرتبط با وظایف طلبگی را فراگیرند.
مخاطرات معیشتی ناشی از افزایش سن
گروهی از طلاب دانشگاهی در شرایطی وارد حوزههای علمیه شدهاند که یا پیش از آن ازدواج کرده و صاحب فرزند بودهاند و یا پس از ورود به حوزه اقدام به ازدواج کردهاند. در چنین شرایطی، تأمین زندگی با تکیه بر شهریه دریافتی و با وجود دروس فشرده که تقریبا کل ساعات روزانه طلاب را تا شش سال اول درگیر میکند، گذران زندگی دشوار خواهد شد.
گاه این شرایط معیشتی، امکان ازدواج را از طلاب سلب میکند و تغییر شرایط اقتصادی، موجب شده است طلابی که تا چند سال اخیر میتوانستهاند با تکیه بر حداقلهای معیشتی تشکیل خانواده بدهند، از این پس قادر به چنین کاری نباشند و بسیاری از خانوادهها حتی با ازدواج دختر خود با طلاب مخالفت کنند.
این مسئله گرچه میتواند همه طلاب را درگیر سازد، اما طلاب دانشگاهی با توجه به وضعیت سنی خود، بیشتر و زودتر از دیگران دچار چنین مسائلی میشوند. بر همین اساس، عدهای از همین طلاب برای تأمین معیشت خانواده خود وادار به انجام مشاغلی شدهاند که به طور طبیعی در راستای رسالت آنها نبوده است.
تخصص و تجربهٔ بیاستفاده
یکی از مسائل پربسامد در میان طلاب دانشجو، بیاستفاده ماندن تجربه و تخصصی است که در طول تحصیلات دانشگاهی خود کسب کردهاند. تقریباً نیمی از این طلاب در رشتههای فنی و مهندسی تحصیل کردهاند و نیم دیگر، در رشتههای مرتبط با علوم انسانی و از این میان تقریباً هیچکدام نتوانستهاند از تحصیلات پیشین خود همگام با آموزشهای حوزوی بهره ببرند. علاوه بر رشتههای فنی و مهندسی که ممکن است در نگاه اول غیرمرتبط با حوزههای علمیه به نظر برسد، حتی دانشآموختگان رشتههایی مانند کتابداری، علوم ارتباطات و رسانه و… نیز علاقمند به استفاده از تخصص و تجربه خود در راستای رسالت طلبگی هستند، اما زمینهها و بسترهای لازم برای بروز و به بار نشستن اینچنین توانمندیهایی دیده نمیشود. در حقیقت گویا بیشتر این فارغالتحصیلان دانشگاهی، دوران چهار یا شش ساله تحصیلات پیش از حوزه خود را بهتمامی کنار گذاشته و وارد حوزههای علمیه میشوند و هیچگاه از آن استفاده نمیکنند. همه این موارد در حالی است که حوزههای علمیه در بسیاری از موارد میتواند با تکیه بر همین فارغالتحصیلان، برخی از مسائل و مشکلات خود را حل کند.
این در حالی است که بسیاری از طلاب دانشجو پیش از ورود به حوزه، در دانشگاه محل تحصیل خود در برنامههای فرهنگی و اجتماعی فعال بوده و به واسطه فعالیت در بسیج دانشجویی یا انجمنهای اسلامی و گروههای دیگر، توانمندیهای فراوانی از خود بروز دادهاند، اما پس از ورود به حوزه یا چندان فضایی برای فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی نیافتهاند و یا فشردگی برنامههای آموزشی و مباحثههای اجباری، مانع از فعالیت جدی آنان شده است. گاه تفاوتهای میان فضای دانشگاه و حوزه، برخی از طلاب دانشگاهی را دچار افت انگیزه میکند و محدودیتهایی که گاه در برخی از مدارس علمیه برای فعالیتهای مختلف وجود دارد، منجر به هرز رفتن توانمندیها و دغدغههای طلاب میشود.
یکی از دیگر از محورهای انتقادی فارغالتحصیلان دانشگاهی در حوزههای علمیه، گسترش دانشگاهزدگی، نمرهمحوری و مدرکگرایی در حوزه است. آنها معتقدند برخلاف تصور عمومی، تحصیل برای نمره به حوزههای علمیه هم راه یافته و ابزارهایی از جمله حضور و غیاب و امتحانات به جای آنکه به تحکیم تحصیلات حوزوی و نظامیافتهتر شدن آن کمک کند، طلاب را به سمت مطالعههای شب امتحانی و کاستن از عمق تحصیلات سوق داده است.
برخی از دانشگاهیان با انگیزههایی از قبیل تمدنسازی، اهمیت مسائل اجتماعی، ایجاد تحول در جامعه اسلامی، تولید علم و تبلیغ هدفمند وارد حوزههای علمیه میشوند و در بدو ورود یا کمی بعدتر درمییابند که مدیریت رسمی در حوزههای علمیه توجه چندانی به این موضوعات ندارد و به تدریج یا در روند عمومی آموزشهای حوزه هضم میشوند و یا خود با تشکیل گروههایی به دنبال کردن دغدغههای خویش میپردازند. این تفاوت و تباین میان انتظارات و واقعیت، گرچه در مواردی میتواند با تکیه بر دغدغهمندی شخصی دنبال شود، اما در مجموع نیازمند اصلاح است. افزایش توقعات و انتظارات از حوزههای علمیه گرچه ممکن است از یکسو مثبت به نظر برسد، اما از سوی دیگر میتواند به دلسردی کسانی منتهی شود که با امید و آرزوی بسیار وارد آن میشوند، اما چیزی را که میخواهند نمییابند. اطلاعرسانی و آگاهیبخشی کافی درباره برنامهها و شیوه مدیریت آموزشی حوزههای علمیه، میتواند تا حد زیادی مانع از تفاوت فراوان میان انتظارات و واقعیت شود.
ورود فارغالتحصیلان دانشگاهی به حوزههای علمیه، گرچه سالهای درازی است که در شکلهای مختلفی تجربه شده است، اما همچنان در قدمهای ابتدایی به سر میبرد و نیازمند بازسازی و بازآفرینی است تا الگوی مدیریتی هدفمند و کارآمدی به دست آید که هم حداکثر استفاده را از فارغالتحصیلان دانشگاهی به دست بدهد و هم به تحکیم سنت هزار ساله حوزههای علمیه منجر شود.