شاید اولین و اصلیترین سوال در حوزه الهیاتی این باشد که آیا اساسا قائل به نوعی از بحران در حوزه الهیات کنونی هستیم یا خیر؟ آیا میپذیریم که بعد از انقلاب و مخصوصا در دو دهه اخیر الهیات ما نتوانسته جوابگوی پرسشگریهای عقول پرسشگر و تامینکننده نیازهای دینی و دنیایی نیازمندان باشد؟ آیا همانگونه که برخی از سیاسیون و اندیشهورزان حوزه سیاست قائل به انسداد سیاسی در حوزه حکمرانی جمهوری اسلامی شدهاند، ما هم می پذیریم که در حوزه الهیات دچار انسداد شدهایم و یا اینکه به انسدد قائل نیستیم و بحرانهای الهیاتی را به یکسری از خلاءها، خطاها و احیانا کمکاری ها نسبت میدهیم. در فرض دیگر هم میتوانیم وضعیت کنونی را بحرانی ندانیم و در مجموع نمره الهیات موجود را در نسبت با هجمههای معرفتی عقیدتی و فشارهای مادی معیشتی تمدن غرب نمرهی قابل قبولی بدانیم.
به هر حال به نظر میرسد بحران کرونا با ظهور و شدت بیشتری که دارد موجب شده که ما موضع خود را در قبال الهیات پس از انقلاب مشخص کنیم و در قدم بعد به آسیبشناسی، باز خوانی، بازیابی و احیانا در افکندن طرحی نو در این زمینه بپردازیم.
به نظر نگارنده چگونه پرداختن به مسائل الهیاتی از قبیل نقش خدا در نظام هستی، جبر و اختیار، اراده انسانی، مسئله علم و دین، مسئله شرور، عدل الهی، قضا و قدر و… بستگی به موضع اختیار شده در قبال الهیات جاری دارد.
متاسفانه علیرغم اینکه حوزه و دستگاه روحانیت به عنوان متولیان رسمی دین مسئول اصلی پرداختن به چالشها و مسائل الهیاتی موجود هستند، در طی این مدت کمتر به بحث و ارائه نظر در این موارد پرداخته و اغلب به دادن نسخه و تجویزاتی برای دفع این بحران بسنده کردهاند و در مقابل اصحاب علوم انسانی در دانشگاهها بیشترین نقش را در ارائه تحلیل و پرداختن به اینگونه مسائل داشتهاند. چرایی این عدم توجه و کمتر پرداختن روحانیت به مسائلی از این دست ممکن است دلایل متفاوتی داشته باشد و از جمله دلایل آن همانگونه که ذکر شد مشخص نکردن موضع و عدم تصور صحیح از نسبت خود با الهیات موجود و فهم بازخوردهای آن در جامعه است.
در بحران اخیر و در میان اصحاب علوم انسانی جریان مدعی روشنفکری دینی اصلیترین جریانی است که در تلاش است تا با تفسیر و قرائت خاص خود از دین، پروژه اصلی خود را که همانا اثبات امکان دینداری در قالب درانداختن الهیاتی جدید و متناسب با اقتضائات عصر مدرن است را به پیش برد. بنابراین، این جریان علیرغم اینکه از یکسو اختلافات بنیادین و مبنایی با قرائت رسمی حاکم از دین دارد، اما از سوی دیگر مدعی به ظهور آوردن الهیاتی است که تا حدی جوابگوی نیازهای انسان مدرن خواهد بود و بحرانها و مشکلات الهیات کنونی را نخواهد داشت. قابل توجه است که این جریان موضع خود را در مواجه با الهیات حاضر کاملا مشخص کرده است.
تا زمانی که حوزه و روحانیت به عنوان متکفل و متولیان رسمی بسط و اشاعه دین برآورد صحیحی از نسبت کارکرد الهیات کنونی در قبال جامعه نداشته باشند و موضع خود را مشخص نکنند، عملا وارد فضای نقد و تبادل نظر نخواهند شد و در چنین وضعی نه تنها راه به روی هرگونه اصلاح احتمالی بسته خواهد شد، بلکه فضا برای به صحنه آمدن گفتمانهای الهیاتی رقیب باز شده و بیش از پیش مرجعیت دینی روحانیت از دست خواهد رفت.
نکته دیگر اینکه در این بزنگاه فرصتی پدید آمده تا نهاد حوزه بار دیگر نسبت خود را با جریاناتی نظیر روشنفکری، نواندیشی و اصلاحگری دینی به عنوان مطرحترین جریانات مدعی بسط و اصلاح تفکر دینی مشخص کند و در صورت به رسمیت شناختن آنها در یک فضای آزاد و به دور از پیشفرضهای عقیدتی سیاسی وارد دیالکتیک و گفتگو شود. البته قبل از آن لازم است به این سوال پاسخ دهد که آیا اساسا این جریانات را رقیب و مانعی در برابر اشاعه فرهنگ و تفکر دینی میداند و یا اینکه ظهور و بروزشان را از جهاتی – و نه الزاما به تمامه – موجب رشد و شکوفایی دین و به طور کلی الهیات حال حاضر تلقی میکند.