مناظره و به عبارتی گفتوگوی طلبگی استاد محترم دکتر رفیعی و جناب سیدحسن آقامیری انعکاس زیادی در فضای مجازی داشت. در بخش زیادی از این واکنشها نویسندگان فارغ از آنکه منتقد یا حامی یکی از طرفین باشند، اصل برگزاری آن را برای جامعه بسیار سودمند دانستهاند. در این یادداشت به نکتهای که کمتر مورد توجه رسانهها و طلاب در روزهای گذشته قرار گرفته است، میپردازیم.
آقای سیدحسن آقامیری در بازهی سه ساله و با بهرهگیری از رسانههای نوین و شبکههای اجتماعی مورد توجه جدی جامعه قرار گرفت. گذشته از اینکه وی توانمندی قابل تحسینی در بهرهگیری از این رسانهها داشتهاست، باید دید چه بستری در جامعه به وجود آمده که قرائت همیشگی از دینداری را کنار گذاشته و به دنبال سبک جدیدی از پایبندی به دین است.
آنگونه که از سخنان سیدحسن آقامیری برمیآید و بیشتر مورد انتقاد واقع شده است، بحث «تبلور رحمت و غضب» الهی است. اینکه بخشایش خدای رحمان شامل چه کسانی بوده و این بخشندگی در رعایت حدود شرعی بندگان چقدر موثر است.
اگر به سبک دینداری در کف جامعه توجه کنیم، در دو دههی اخیر عملا «سبک زندگی دینی» دچار تحولی جدی شده است. بخش قابل توجهی از جامعه تمایل دارند دین را در کنار سبک جدید زندگی و تعاملات خود داشته باشند و این دین هیچگاه مزاحم آنان نباشد. این بخش از جامعه که منحصر در جوانان نبوده و بخش قابل توجهی از جمعیت کشور را هم تشکیل میدهد، خود را دیندار، اما با سبک نوین میدانند. برای نمونه بحث رعایت حجاب و حدود شرعی بین محرم و نامحرم را کاملا نسبی میدانند. تقید به واجبات شرعی را هم به میزان علاقهی خود لازم و واجب میدانند.
سیدحسن آقامیری دقیقا در چنین بستری مخاطب خود را انتخاب کرد و سخنان خود را مطابق با نیاز این مخاطب بیان کرد. اگرچه نمیتوان در خصوص نیّت آقامیری یا اهداف او قضاوت نمود، اما به جرأت میتوان گفت خود او نیز بخاطر همین سلیقه مخاطب مورد توجه قرار گرفت. روحانی خوب آن است که سلیقه و مذاق مردم را محترم شمارد و مطابق با آن معارف دینی را بیان کند!
حال این سوال جدی مطرح است که با برگزاری مناظره یا دیگر برنامهها حتی اگر اشتباه آقامیری عیان شود و خود او به عملکرد نادرست هم اعتراف کند، آیا تغییری در مذاق این بخش از جامعه روی خواهد داد؟ نتیجهی این مناظره – در عین ضروری بودن آن- تنها تقویت کسانی است که منتقد او بودند و حلقه و صدای این منتقدین در جزیرهی آنان قابل شنیدن و توجه است. مخاطبان آقامیری هیچگاه به نتایج این مناظرهها توجه نمیکنند.
با این وجود باید از دغدغهمندان بویژه حوزویان پرسید که تکلیف این بخش از جامعه چیست؟ با تغییر در سبک دینداری جامعه باید چه کرد؟ بر فرض آنکه آقامیری با قبول شکست کامل، کلیه فعالیتهای خود را متوقف سازد؛ چه تضمینی وجود دارد که دهها نفر دیگر در این فضا رشد نکنند؟
آیا نباید به جای محکوم کردن معلولها به دنبال شناخت و فهم علتها برویم؟
طلبهای نهچندان فاضل
سلام علیکم. آقای آقامیری لااقل توانسته تا حدی با این صنف از دینداران گفتگو برقرار کند؛ کاری که حوزویان سنتیاندیش و مراجع بزگوار از آن ناتوانند. از منظر بنیادگرایانه اگر نگاه کنیم، کار ایشان محکوم است، اما اگر با رفق و مدارا نگاه کنیم و مصلحتگرایانه با این موضوع مواجه شویم، بهگمانم تکثیر آقامیریها درنهایت بهنفع جامعهٔ دینی است.
با درود و احترام
محمد حقگو
سلام. نخست باید به این سوال پاسخ داد که آیا دین مجموعه ی بسته بندی شده ای است که خداوند متعال بنا به مصلحت بوجود آورده و مصرف کنندگان تاثیری در کیفیت و جزئیات آن نداشته و ندارند یا دین روشی است که خداوند برای جامعه( یا جوامعی) فرستاده که مردم از آن استفاده کنند و مشکلاتی را که با عقل نمی توانستند حل کنند ، به سامان برسانند؟ طبیعتا عموم این مشکلات ، مربوط به معنویات و امور اخروی است چرا که بسیاری از جوامع لامذهب یا حتی ضد مذهب در طول تاریخ مشکل اقتصاد و بهداشت و نظم و سیاست نداشته اند که نیازمند دخالت دین در آنها باشند.
باید به این نظر سنجیده ی مرحوم مطهری هم اشاره کنم که معتقد بودند اکر دین داری با زندگی معمول و معقول مردم در تضاد باشد ، طبیعتا دین داری محکوم به طرد و انزوا است.
البته منکر هوسهای ناسنجیده ی برخی برای رهایی از همه ی قیود و زندگی یله و بی قید نیستم ولی باید به خاطر داشته باشیم که تاثیر عرف بر دینداری ( که فقه هم جزئی از دینداری است) غیر قابل انکار یا بهتر بگویم غیر قابل مقاومت است.
به عنوان نمونه توصیه می کنم به دیدگاههای علمای دین و فقها در باب مسائل مختلف ، طی صد و پنجاه سال گذشته که زمدگی جهانی تحولی جهش آسا پاشته ، توجه کنیم. معمولا ابتدا توجهی به تغییرات نشده ، سپس متوجه شده اند و آنها را نادیده یا بی اهمیت انگاشته اند. سپس تا حد امکان سعی کرده اند با دستور العمل های گذشته ، مسائل جدید را حل کنند و در نهایت تسلیم شده اند و با انعطافی ناچار ، راه حلی عملی ارائه کرده اند که باز هم گاهی با متن جامعه منطبق نبوده است و اجتماع این راه حل ها را به کار نبسته .
در پایان تکرار می کنم که تشخیص اینکه آیا دین مجموعه ای است که باید به هر شکل ممکن جامعه را به پیروی از آن با قالبی که ارائه می کنیم واپار کرد( یا ترغیب کرد) یا اینکه دین دستوری کلی و سیال است که ممکن است در زمانها و مکانهای مختلف به شکلهای کاملا متفاوت اجرا شود ، سوالی است که باید به آن پاسخ داد. البته می توان بر آنچه درست می دانیم ، به هر شکل و هر قیمتی اصرار کرد ولی اگر معتقدیم ارسال رسل ، هدفی داشته است آنگاه بررسی نتیجه ی کارها برای ما مهم خواهد بود . که به قول ان شاعر مرحوم معیارهایی برای دینداری نداشته باشیم که اگر درست باشند : « فردا بینی بهشت همچون کف دست »
و ندرتا کسی از غربال ما جان سالم به در ببرد.
خداوند متعال همه ی ما را به لطف خود با انصاف و فهم آشنا فرماید.