در زمستان نه چندان سرد سال ۹۹ قم دو مناظره در باب مباحث دینی شکل گرفت که بازتابهای نسبتاً گستردهای در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی داشت؛ مناظره غیر مستقیم و مکتوب دکتر عبدالکریم سروش با آیتﷲ ابوالقاسم علیدوست و مناظره مستقیم و حضوری حجتالاسلام والمسلمین خسروپناه با آیتﷲ علوی بروجردی. این مباحثهها در تابستان سال ۱۴۰۰ هم ادامه یافت و آیتﷲ جواد فاضل لنکرانی؛ رییس مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) و از اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به پاسخ به برخی مدعاهای دکتر سروش پرداخت.
- قدرت و دین
جرقه مناظره دکتر سروش و آیتﷲ علیدوست، سخنرانیهای پرحاشیه دکتر سروش با عنوان «دین و قدرت» بود که آیتﷲ علیدوست در مقالهای با عنوان «دین و حکمت» به نقد آن پرداخت. ادعاهای اصلی دکتر سروش که آیتﷲ علیدوست در نقدِ مکتوب خود سعی کرده به آن پاسخ بدهد بدین شرح است: «قرآن کتاب خوف و خشیت است. در قرآن خداوند ارباب عبوس است که همواره باید از عذاب و شکنجه او ترسید… دین یک قدرت است… این قدرت به ترساندن و ارعاب نیازمند است. پیامبر شخصی اقتدارگرا بود… میگفت مرتد را باید کشت…». آیتﷲ علیدوست تلاش کرد تا در سه محور به این ادعاها پاسخ دهد؛ در بخش اول به سروش انتقاد میکند که تمسک او به برخی روایات و نقلهای تاریخی، با سیره گذشته او در تناقض است؛ چرا که از نظر او روایات معتبر در میان روایات، چون انگشتری در تل زباله است! در بخش دوم سعی میکند نشان دهد که مفهوم قدرت در قرآن را باید در پرتو حکمت الهی فهم کرد. نهایتاً در بخش سوم بیسلیقگی سروش در مطرحکردن چنین مباحثی در شرایط فعلی خاورمیانه ـ و تاختوتاز جریانهای سلفیِ اسلامی ـ را مطرح میکند.
نقد آیتﷲ علیدوست، چند روز پس از انتشار، با پاسخ مکتوب دکتر سروش مواجه شد؛ طبق معمول پاسخی ادبی و گزنده! در بخشهایی از این پاسخ میخوانیم: «فقیه محترم گویی اسلام را مساوی شیعه (آن هم شیعه غالی) گرفتهاند و تاریخ اسلام را فقط از دیدگاه شیعی میبینند… کتب اهل سنّت را که گویی شایسته تصفّح و تورّق هم نمیدانند. نمیدانم در علم تاریخ و تفسیر و هرمنوتیک مدرن دستی دارند یا نه؟ دید تاریخی و تمدّنی که اصلاً ندارند. اینکه من گفتهام اسلام همان تاریخ اسلام است، ایشان را چنان پریشان کرده که گویی مصروعی بر اثر غلبه سودا جیغ بنفش کشیده است! … قرآن کتاب خشیت و قدرت است که در آن از رحمت و عطوفت و بشارت هم سخن رفته است، امّا ساختار کلان و ارکان گفتمانش، فرسنگها با یک متن عاشقانه لطیف فاصله دارد… متنی اقتدارگراست که برای تثبیت سلطه آمده است… مگر خشیت و قدرت با حکمت منافات دارد؟ پیامبر هم بنا به حکمت حق، اقتدارگرا بود… این بنده، به فقه نتاختهام، بل به علم فقه پرداختهام که علمی است چون علوم دیگر، بشری و تاریخی و نامقدس …».
- فقه و دین
سخنان عبدالکریم سروش معمولا جنجالبرانگیز بوده و امسال هم او سخنانی در نقد فقه و فقها بر زبان راند که با واکش یکی از فقهای میانسال حوزه قم مواجه شد.
آیتﷲ جواد فاضل لنکرانی در این نامه سرگشاده خطاب به سروش نوشته است:«اینکه علم فقه را مانند سایر علوم بشری دانستهاند، خطایی آشکار است. زیرا در این علم، فقیه حق ندارد منابع فقه، مانند قرآن را تفسیر به رأی نماید، بلکه تفسیر وی باید بر اساس ضوابط مورد قبول و پذیرفتهشده باشد. نیز فقیه حق ندارد فتوایی بدون علم صادر نماید. همچنین فقیه باید براساس معیارها و ضوابط اجتهاد، از قبیل مبانی اصولی، قواعد فقهی، عقل و بنای عقلا و نیز اجماع فتوا دهد. با این اوصاف، چگونه میتوان علم فقه را مانند سایر علوم بشری که تشخیص شخصی افراد در آنها نقشی اساسی دارد، بدانیم؟! البته تا اندازه محدودی نقش انسانی و بشری در علم فقه مورد قبول است و وجود اختلاف در فتوا، خود شاهدی بر این امر است، امّا نکته مهم این است که اظهار نظرها باید در یک چهارچوب روشن و منضبط باشد، و همین امر، موجب افتراق علم فقه از سایر علوم است».
آقای فاضل لنکرانی در این نامه افزوده است: «با بیان اینکه اهل فن بهخوبی اطلاع دارند که در علم فقه، بخشی از احکام از قبیل وجوب نماز، روزه، حج، جهاد و… عنوان «ضروری» دارد و در آن اجتهاد و استنباط به هیچ وجه راه ندارد، آیا در این موارد هم خطا و صواب و نقص و نقیض را باید جاری دانست؟ آیا در این احکام و نیز در مواردی که اجماع مسلّم وجود دارد، پیشفرضهای کلامی و زبانشناسی و انسانشناسی راه دارد؟!»
استاد فاضل لنکرانی تاکید کرده که تلاش سروش برای ایجاد تحوّل در علم فقه با کمک تحوّل در جهانبینی، نتیجهای جز هدم علم فقه و انهدام بنیان آن به دنبال ندارد:
«آیا ایشان به دنبال آن است که اعلامیه حقوق بشر را جایگزین علم فقه نماید و آنگاه بر آن، فقه اسلامی نام نهد؟!».
این مدرس حوزه علمیه قم در باب نسبت میان فقه و اخلاق گفته است: «روشن است احکام اخلاقی ملاکات مستقلّی، غیر از ملاکات احکام فقهی دارند؛ چراکه با وجود اتحاد ملاک، دو علم نخواهند بود و میان فقه و اخلاق فرقی وجود نخواهد داشت. سؤال این است: با اختلاف در ملاک، چرا باید اخلاق را در فقه مؤثّر بدانیم؟ از هنرهای اجتهادی و دقّتهای استنباطی آن است که فقیه بین احادیث اخلاقی و احادیث فقهی تفکیک کند». وی همچنین درباره حق قضاوت زنان گفته که: «شارع کرامت زن را حفظ نموده و این مسؤولیت خطیر را متوجه آنان نساخته است».
یکی از نکات مهم نامه آقای فاضل لنکرانی به دکتر سروش، این فراز است:
«علم فقه متصدّی ارائه برنامه جامع نیست تا اشکال شود غنای برنامهای ندارد. ما معتقدیم فقه با وجود اینکه به تنهایی برنامهای ندارد، اما با همین فقه و با بررسی دقیق موضوعات جدید و نیز با توجّه و بهرهمندی از علوم معتبر روز و نیز با کشف قواعد جدید فقهی، که هنوز در لابلای متون اصلی نهفته است و چه بسا با یافتن قواعد جدید اصولی، میتوان برنامهای برای اداره جامعه و بشر ارائه داد».
آقای فاضل در سالهای اخیر سخنان مشابهی درباره فقه نظام گفته بود که با واکنشهایی همراه شد. در فراز دیگری از نامه نیز آقای فاضل لنکرانی از آیه ۵۴ سوره بقره که در باب حکم کشتن مرتدان گوسالهپرست بنیاسرائیل است، به سود حکم قتل مرتد استدلال شده تا به استناد جواز استصحاب شرایع سابقه به سروش بگوید حکم قتل مرتد، مستند قرآنی نیز دارد.
در این نامه، نقدهای سروش به فقه و فقها «معجونی از بیاطلاعی، مغالطه و کینه» دانسته شده است. این واکنش آقای فاضل را میتوان تبیین دوباره و مکرر نسبت میان فقه و دین دانست؛ نسبتی که از سوی نواندیشان مورد چالش و پرسش قرار داشته است.
محمد
ممنون! سروش داره یه ادعای مهم و بزرگ می کنه و به نظر می رسه آیت الله فاضل لنکرانی اصلا منظور رو درست متوجه نشده و خیلی داخل بحث نیست. جوابش هم همینقدر که من خوندم کلی و شبیه منبرهای بین نمازه.