ماجرای پیچیده و پُردامنۀ «کرونا» ـ چه آن را یک «بیماری طبیعی» بدانیم، چه حاصل یک «توطئۀ شیطانی» ـ قطعا زمینهای بود برای بروز مجموعهای از «آزمونهای الهی»، از جمله: آزمونِ «ولایتمداری» و «ولایتپذیری» برای «خواص و عوام اهل حق»؛ آزمونی که متأسفانه افراد بسیاری از آن سربلند بیرون نیامدند. توضیح مطلب آنکه:
از همان اوائل ظهور بیماریِ «کرونا» در «جامعۀ ایران» تا به امروز، برخی از خواص متعلق به جبهۀ ایمان ـ مثل: عالمان و مبلغان دینی، فعالان میدان طب و دیگر کنشگران عرصۀ عمومی ـ موضعی مخالف با موضع نهادهای حاکمیتی اتخاذ کرده و در موارد متعددی مثلِ «پروتکلهای درمانی» و «محدودیتهای اجتماعی»، بر این اختلاف اصرار ورزیدهاند. البته روشن است که نمی توان همۀ این مخالفخوانیها را در یک دسته جای داد و همۀ آنها مشمول یک حکم دانست. بلکه باید با توجه به متغیرهایی همچون «نیت، رویکرد، روش، هدف، استدلال، مخاطب و خروجی»، به دستهبندی آنها و مدح یا ذمشان پرداخت. اما آنچه در این نوشتار مد نظر بوده و با ضرس قاطع میتوان از زشتی و ضرر آن سخن گفت، آن دسته از مخالفخوانیهایی است که خواسته یا نخواسته، در مقابل نظرات و اقداماتِ «حاکم جامعۀ اسلامی» و «ولی فقیه جامع الشرائط» شکل گرفته است. بهعنوان مثال:
رهبر معظم انقلاب، بارها بر ضرورت رعایتِ «هرچه ستاد ملی مبارزه با کرونا بگوید» تأکید کرده و خود نیز در عمل به آن ملتزم بودهاند:
«امسال من احساس میکنم که خطر از سال گذشته بیشتر است. … بنابراین امسال هم بایستی همه رعایت کنند. هر چه ستاد ملّی کرونا گفت [باید رعایت شود]؛ اگر سفر را ممنوع کردند، [مردم] سفر نروند؛ هر چه را لازم دانستند انجام بدهند. بنده که مثل سال گذشته قطعاً سفر نخواهم رفت؛ و هر چه ستاد ملّی در این زمینه بگوید [رعایت میکنم].» (۱۵/۱۲/۹۹)
«آنچه بنده میخواهم تأکید کنم این است که در عزاداریها معیار آن چیزی است که کارشناسان بهداشت به ما میگویند؛ [یعنی] ستاد ملّی کرونا. خود بنده شخصاً هر چه آنها لازم بدانند مراعات خواهم کرد. توصیهی من و تأکید من به همهی کسانی که میخواهند عزاداری کنند ـ هیئات، آقایان حضرات منبریها، صاحبان مجالس، مدّاحها، نوحهخوانها و دیگران ـ این است: هر کاری میکنید، [اوّل] ببینید آنها چه میگویند.» (۱۰/۵/۹۹)
«حالا بحث اربعین پیش آمده، بعضیها خب عاشق امام حسین هستند، عاشق اربعینند؛ … امّا خب رفتن برای راهپیمایی اربعین، فقط متوقّف به صلاحدید مسئولان ستاد ملّی مربوط به کرونا است. اگر گفتند نه ـ که تا الان گفتند نه ـ باید همه تابع باشند، همه باید تسلیم باشند.» (۳۱/۶/۹۹)
«به مقام معظم رهبری عرض کرده بودیم تعداد محدودی عزادار میتوانند در حسینیهای که ایشان حضور دارند حاضر باشند. اما ایشان فرمودند چون کارشناسان گفتهاند مراسم نباید در فضای مسقف برگزار شود، من مکلف به رعایت پروتکلها هستم.» (خبرگزاری تسنیم، به نقل از وزیر وقت بهداشت)
اما با این حال مشاهده میشود که بخشی از خواص و عوام اهل حق، التزامی به مصوبات ابلاغی ستاد ملی کرونا ندارند.
همچنین رهبر معظم انقلاب بارها بر «ضرورت رعایت دستورات بهداشتی» ـ از جمله «ماسکزدن» ـ تأکید کرده و خود نیز به آن پایبند بودهاند:
«من وقتی میبینم در تلویزیون نشان میدهد که بعضیها عبور میکنند و همین چیز ساده، همین ماسک را نمیزنند، من از آن پرستار واقعاً خجالت میکشم که آنها آنجور دارند فداکاری میکنند ـ آن پزشک، آن پرستار ـ آن وقت این آدم، جوان یا غیرجوان، حاضر نیست یک ماسک بزند. اینها باید انجام بگیرد.» (۲۲/۴/۹۹)
«البتّه مردم هم وظایفی دارند؛ بنده مکرّر این را گفتهام. مردم عزیزمان بایستی این چهار مسئولیّت مهم را قبول کنند و به عهده بگیرند: یکی مسئلهی ماسک، یکی مسئلهی فاصله، یکی مسئلهی تهویه، یکی مسئلهی صابون زدن دست؛ اینها که کارهای مشکلی نیست، اینها همه کارهای آسانی است؛ [اگر] این رعایتها را بکنند، قطعاً تأثیر خواهد گذاشت در ابتلاء و این تلفات سنگینی که دل انسان را به درد میآورد، به وجود نخواهد آمد.» (۶/۶/۱۴۰۰)
اما میبینیم که برخی از خواص و عوام اهل حق، هیچ تعهدی نسبت به این مسئله ندارند.
و در آخرین مورد، رهبر معظم انقلاب هم خود از «واکسن کرونا» استفاده کردند و هم «واکسیناسیون عمومی» را لازم دانستند:
«واکسیناسیون عمومی مسئلهی بسیار مهمّی است که حتماً بایستی انجام بگیرد.» (۶/۶/۱۴۰۰)
«اگر حکومت اسلامی با ملاحظه مصالح عمومی کشور، مقرراتی را اعلام کند، همه باید عمل کنند.» (به نقل از کانال فقه و احکام رهبری، در پاسخ به این سؤال که: اگر طبق مقررات، زدن واکسن الزامی شود، تکلیف چیست؟)
اما باز هم برخی از خواص و عوام اهل حق، به مخالفت برخاسته و با عناوین مختلف، زیر بار واکسیناسیون نمیروند؛ همان واقعیت تلخی که با لحاظ آن، از این جماعت، در نوشتار حاضر، با عنوانِ «واکسنهراسان» یاد شده است.
و البته کار به همین جا ختم نمیشود؛ بلکه برخی از همین افراد، برای توجیه مخالفت خود، به شبیهانگاری و یکسانپنداریِ «واکسنهراسی» و «مخالفت علامۀ طهرانی با طرح کاهش جمعیت» پرداخته و میکوشند تا از این طریق، زمینۀ قبول حرف خود را فراهم آورند. مثلا یکی از فعالان فضای مجازی، در کنار تصویری از «علامۀ طهرانی» و عکس جلد کتابِ «کاهش جمعیت، ضربهای سهمگین بر پیکر مسلمین» توییت میزند:
«سالها پیش مخالفتها با کنترل جمعیت را با عباراتی همچون ضدنظام، ضدولایت و ضدعلمِمدرن، سرکوبِ رسانهای کردند و بعد از سیسال مشخص شد که اتفاقا همانها دلسوز نظام، حامی ولایت و عالم واقعی بودهاند. لکن طوری نشود که سالها بعد کروناهراسی هم عبرت تاریخ شود.»
یا در یکی از کانالهای فعال در پیامرسان ایتا نوشته میشود که:
«مخالفان واکسن، در ادامۀ نهضت علامۀ طهرانی در حال مجاهدت علمی هستند. مخالفان واکسن، نهضت علمی علامۀ طهرانی در موضوع کاهش جمعیت را یک بار دیگر در جامعه زنده کردند. آنچه امروز در جبهۀ انقلابی از مخالفتهای عملی با واکسیناسیون اجباری شنیده میشود، ادامۀ حرکت نهضت علمی علامۀ طهرانی در موضوع کاهش جمعیت است. بسیاری از محققان و کارشناسان و پزشکان، به خطرات واکسن و اجباریشدن واکسن پی بردند و امروز با شجاعت کامل در صحنه روشنگری هستند؛ همان اقدامی که علامۀ طهرانی رضوان ﷲ تعالی علیه در زمان طرح کاهش جمعیت با مخالفت علنی شروع به افشاگری کردند. روز مرگ جامعۀ علمی یک کشور زمانی است که اجازه ندهند مخالفان و منتقدان، نظرات علمی خود را بیان دارند و جادۀ کثیف یکطرفۀ علمی بخواهد برای مردم در موضوعات مهم و سرنوشتساز تعیین تکلیف نماید. زمان گذشت و روشن شد مخالفتهای علمی و افشاگری علامۀ طهرانی در موضوع طرح کاهش جمعیت کشور در دهههای قبل، کاملا درست و صحیح بود؛ ولی دیگر خسارت سنگین طرح کاهش جمعیت قابل جبران نیست.»
حال عرض ما این است که: اگر کنش اجتماعیِ «علامۀ طهرانی» در ماجرای «کاهش جمعیت» کنش درستی بوده است ـ که بوده است ـ و اگر این افراد، کنش مذکور را کنش درستی دانسته و به حقانیت و اصالت آن اذعان دارند ـ که دارند ـ میتوان از دریچۀ همین تشبیه و با تمرکز بر همین مقایسه، به ارزیابی و عیارسنجی عملکرد آنان در ماجرای «کرونا» پرداخت و به شاخصی برای تصمیمگیری و اقدام در موارد مشابه رسید.
بهراستی «علامۀ طهرانی»، پس از آنکه به استعماریبودن و ضداسلامیبودنِ «طرح کاهش جمعیت» پی بردند، با چه پیشفرضها و طبق چه مقدماتی، یکه و تنها به مخالفت علنی و عملی با این طرح پرداختند، کتابِ «کاهش جمعیت، ضربهای سهمگین بر پیکر مسلمین» را نوشتند و همۀ سختیها و تلخیهای این اقدام عمومی را به جان خریدند؟ نکتۀ کلیدی و البته مغفول در پاسخ این سؤال، چیزی نیست جز: «احراز نظر ولی فقیه».
«ایشان میفرمودند: … هرچه برخلاف مصالح حکومت اسلام باشد ممنوع است و قانونی که زیر نظر ولی فقیه تصویب شده باشد لازم الاجراست و حکومت اسلام حق دارد برای مصالح عمومی هر قانونی را تصویب نماید و اگر کسی مخالفت نماید مستحق مجازات الهی است. … آری؛ اگر قانونی برخلاف نظر ولی فقیه تصویب میشد یا افرادی متصدی جعل و اجراء آن میشدند که مطیع ولی فقیه نبودند، در این موارد میفرمودند: اطاعت از این قوانین واجب نیست. مثلا در زمانی که مشغول تألیف کتاب کاهش جمعیت ضربهای سهمگین بر پیکر مسلمین بودند میفرمودند: محرز است که حضرت آیة ﷲ خامنهای با این طرح موافق نیستند و افرادی از ثقات از خود ایشان نقل کردهاند که ایشان از این مسئله پشتیبانی نمیکنند و لذا مخالفت با این طرح نه فقط منعی ندارد بلکه وظیفهای شرعی است. در جایی که ولی فقیه با مسئلهای مخالف است و ما میدانیم که شرائط بهشکلی است که او نمیتواند اعمال قدرت کند، بر عهدۀ دیگران است که به عرصه آمده با روشنگری و تبیین حقائق به ولی فقیه در اجراء قوانین اسلام کمک نمایند.» (نور مجرد، ج۳، ص۲۰۸)
و دقیقا بر همین اساس و با لحاظ همین مبنا بود که ایشان در مسئلۀ «جنگ تحمیلی» بهگونۀ دیگری عمل کردند:
« … از جهت حکم اولی و نظر شخصی، تا وقتی که رزمندگان اسلام در مقام آزادسازی اراضی اشغالی بودند و نیروهای بعثی متجاوز را بیرون میکردند، ایشان کاملا با جنگ موافق بودند. ولی از زمانی که بنا بر ورود در خاک عراق و به تعبیر برخی تنبیه متجاوز شد، ایشان جنگ را به مصلحت نمیدانستند. … بهجهت اینکه تشخیص شخصیشان از این دوره … متفاوت بود میفرمودند: تا من به الکفایه موجود است و فرمایش آیة ﷲ خمینی روی زمین نمانده است، من نمیتوانم کسی را به رفتن به جبهه تشویق کنم و هیچ مجتهدی نمیتواند بر خلاف تشخیص خود کسی را به کاری دعوت نماید. ولی در هیچ حال این نظر شخصی را ابراز نفرمودند و در این مسئله کلا سکوت اختیار کردند. میفرمودند: آیة ﷲ خمینى حاکم شرع و ولى فقیهند و اطاعت از ایشان واجب است و هر کارى که انجام میدهند براى خدمت به اسلام و بر اساس تشخیصشان از حقّ است و البتّه نظرات و تشخیصها متفاوت است. ولى ما باید دقّت کنیم که مبادا اخلالى وارد کنیم. اگر آیة ﷲ خمینى امر به جنگ کنند و من به الکفایه نباشد یا به شخص من امر به رفتن به جبهه نمایند، حتما مىروم و حتى اگر نتوانم به خاطر کهولت سن در خط مقدم شرکت کنم، در پشت جبهه مىنشینم و خدمت مىکنم؛ لااقل سیبزمینى که مىتوانم براى رزمندگان پوست بکنم.» (همان)
آری؛ اهمیت، اولویت و محوریتِ «رأی ولی فقیه» در سیرۀ سیاسی و اجتماعیِ «علامۀ طهرانی»، یک واقعیت انکارناپذیر است:
«در موضوعات تخصّصی تبعیت در رأی و فکر از دیگری، صد در صد غلط است، هرگونه تخصّصی میخواهد باشد؛ یعنی انسان بعد از اینکه خودش صاحبنظر شد دیگر نمیتواند با بصیرتی که پیدا کرده تابع رأی دیگری باشد. … البتّه این حرف مربوط به افراد متخصّص است؛ زیرا افراد غیرمتخصّص اصلاً نمیتوانند نظریه بدهند؛ بلکه همیشه باید تابع متخصّص باشند. … کسی که مجتهد میشود، مجتهد مطلق، او در امور دینی ذیرأی و ذینظر میشود و بههیچوجه انسان نمیتواند مجتهد را از رأیش برگرداند، مگر اینکه برود بنشیند با او مباحثه کند. … شخصی که به مرحلۀ اجتهاد میرسد، نه اینکه جایز است اجتهاد کند؛ بلکه دیگر نمیتواند تقلید بکند، تقلید حرام است. … این راجع به مسائل کلی اجتهاد. … امّا راجع به حکومت اسلام، گفتیم که: حاکم اسلام، واحد است و نمیشود در سیطرۀ اسلام، دو تا حاکم باشد. وقتی یکی از مجتهدین حاکم شد، حکمش بر تمام افراد مسلمان و حتّی بر مجتهدین دیگر و حتی بر افرادی که از حاکم أعلماند نافذ است. خداوند بهجهت حفظ مصالح نظام، حکم او را حجّیت داده است. حالا باید دید وظیفۀ مجتهدین دیگر چیست؟ مجتهدین دیگر در عبادات و معاملات و حجّ و هر چیزی که راجع به امور شخصی است، نمیتوانند از آن حاکم تقلید کنند؛ زیرا این امور تقلیدی نیست و تقلید بر مجتهد حرام است. امّا در امور ولائی که راجع به حکومت است و شرع مقدّس اسلام اختیار آن را به دست حاکم داده است، بر همۀ مجتهدین واجب است تابع باشند و هر چه او گفت عمل کنند. … مگر آنکه انسان، علم به خلاف داشته باشد. … مردم ایران هم که با آیة ﷲ خمینی بیعت کردند برای حکومت … از آن به بعد مجتهدین دیگر از نقطهنظر مدارک شرعی نمیتوانند با ایشان در امور حکومتی مخالفت کنند. گرچه آرائشان در مسائل شرعی و فهم از آیات قرآن و اخبار و أمثال آن محترم است، امّا در مسائل سیاسی و اجتماعی و آن مسائلی که راجع به حکومت اسلام است و حکومت را حکومت واحد میکند، باید تابع حاکم باشند؛ و دیگر اظهار آراء و نظریههایی که نسبت به این حکومت تزلزلی میآورد و شکستی وارد میکند، برای آنها ممنوع و این باب بر همۀ آنها مسدود است. … مثلاً اگر حاکم دستور داد که بروید برای جنگ، بر همه واجب است به جنگ بروند و به نحو وجوب کفائی، یعنی به اندازۀ مَن بِهِ الکفَایه باید به جنگ بروند، تا آنجایی که اعلام کنند دیگر محتاج نیستیم …؛ و بنده در همین مدّت حیات آیة ﷲ خمینی بارها به رفقا گفتم که: اگر ایشان بر خود من هم بهعنوان وجوب تعیینی امر کنند که برو به جنگ! من میروم. چرا؟ چون اینجا نظر شخصی نبایستی اعمال بشود؛ نظر شخصی در اینکه آیا این جنگ صلاح هست یا نیست؟ کی شروع شده؟ کی باید تمام شود؟ کجا خوب بود صلح میشد؟ و أمثال آن؛ اینها مسائل و نظرهایی است که برای انسان هست و چه اشکالی دارد که برای همه هم باشد. امّا در تصمیمگیریها و موارد تقاطعِ انظار، انسان باید تابع باشد؛ عملاً اگر تخلّف کند، مجرم است و گناهکار. … همچنین بعد از رحلت آیة ﷲ خمینی که عنوان رهبری را به جناب آقای حاج سید علی خامنهای سپردهاند، در اینجا هم بایستی ما وظیفۀ خودمان را بدانیم … . از نقطه نظر اینکه عنوان بیعت با ایشان هم بر اساس رهبری بعد از آیة ﷲ خمینی بوده است، اطاعت از ایشان هم در امور اجتماعی و سیاسی که لازمۀ رهبری است واجب میباشد؛ و ایشان هم بحمد ﷲ فردی است مجاهد و عامل و مدبّر و متدیّن … . وقتی این بیعت انجام گرفت، آن وقت ایشان از طرف اسلام منصوب میشود برای حکومت؛ و مردم باید در امر حکومت و سیاست و تصمیمگیریهایی که راجع به اصل اجتماع اسلامی است … از ایشان اطاعت کنند، به همان کیفیتی که عرض شد.» (وظیفۀ فرد مسلمان در احیاء حکومت اسلام، از ص۳۶۶ تا ص۳۸۸)
جمعبندی سخن آنکه: دیدگاهِ «علامۀ طهرانی» در رابطه با «کنشگریهای اجتماعی در جامعۀ تحت امر ولی فقیه»، متشکل از چند اصل اساسی است:
- نظریهپردازیهای عمومی، موضعگیریهای قاطع رسانهای و موجآفرینیهای اجتماعی، در مسائل تخصصی، فقط برای افراد متخصص جائز بوده و افراد غیرمتخصص، چارهای جز تبعیت از متخصصان قابل اعتماد ندارند.
- عدول یک مجتهد متخصص از نظر خود و تقلید او از دیگران، حرام است. فلذا نظر حاکم شرع در امور فردی و غیرحکومتی، برای مجتهدان قابل اتباع نیست.
- حکم حاکم شرع در امور ولائی و حکومتی، بر همگان، حتی بر مجتهدان اعلم از او نافذ است.
- نفوذ حکم حاکم شرع بر مجتهدان، تا جایی است که آنها یقین به خلاف آن نداشته باشند.
- حتی در مواردی که یک مجتهد، یقین به خلاف دارد، اگر حاکم شرع، خصوص آن مجتهد را بهنحو عینی و تعیینی، مخاطب خود قرار دهد، اطاعت از او واجب است.
- در موارد اختلاف نظر با حاکم شرع، نظریهپردازیهای علمی، آزاداندیشیهای روشمند و تلاشهای تخصصی برای اثبات نظر خود مانعی نداشته و صرفا اقدامات عملی و علنی منجر به تضعیف حکومت اسلام و جایگاه حاکم شرع ممنوع است.
- نهی از منکرهای ناصحانه در مواجهه با عملکردهای ناصواب موجود در بدنۀ حاکمیت و پیگیریهای دلسوزانه برای اصلاح نابسامانیها نیز با اطاعت از ولی فقیه منافاتی ندارد.
- اگر در جایی تخطی دستگاههای حاکمیتی از نظر ولی فقیه احراز شود، میتوان بهشکل علنی به نقد آن خطا پرداخت؛ البته با تأکید صریح بر این مطلب که منشأ خطای مذکور، ولایت فقیه و حکومت اسلام نیست.
به بیان دیگر، فصل الخطاب جامعۀ عصر غیبت در مسائل حکومتی و اجرائی، نظرِ «حاکم شرع» یا همان «ولی فقیه» است. البته نظرات ولی فقیه به دو قسم تقسیم میشوند: گاه ولی فقیه، بهعنوان یک «متخصص» و صرفاً از باب «پیشنهاد و ارشاد» مطلبی را بیان میکند؛ که در این صورت، مخالفت علنی و غیرعلنی با نظر او، هیچ منع عقلی یا شرعی ندارد. اما گاه ولی فقیه، بهعنوان «حاکم شرع» و در قالب «امریه، ابلاغیه، مطالبه، حکم و فراخوان حاکمیتی» مطلبی را افاده میکند؛ که در این صورت، مخالفت با آن مطلب، برای همگان ـ حتی برای افراد اعلم از او ـ عقلاً و شرعاً جائز نیست.
به عبارت روشنتر، در مواردی که نظرات ولی فقیه، به مرحلۀ «ابلاغ حاکمیتی» نرسیده است، راه برای اظهارنظرهای کارشناسانه باز است. حتی پس از ابلاغ حاکمیتی نیز متخصصان میتوانند از باب «النصیحة لائمة المسلمین» به تبیین دیدگاههای خود در محافل تخصصی پرداخته و نظرات خود را به ولی فقیه منتقل کنند. اما پس از ابلاغ حاکمیتی، دیگر «مخالفخوانیهای عمومی و عملی» ممنوع است. یعنی دیگر نه میتوان در فضای عام رسانهای به ترویج دیدگاههای مخالف نظر رهبری پرداخت و نه میتوان در صحنۀ عمل، حرکتی مخالف نظر رهبری داشت.
بر همین اساس میتوان به این نتیجه رسید که: عملکردِ «برخی از خواص و عوام اهل حق» در ماجرای «کرونا» ـ از جمله عملکردِ «واکسنهراسان» ـ هیچ نسبتی با عملکردِ «علامۀ طهرانی» در ماجرای «کاهش جمعیت» ندارد؛ زیرا:
- اولا، بسیاری از مخالفتهای صورتگرفته در ماجرای «کرونا»، برخاسته از یک نگاه تخصصی نبوده و اساسا صلاحیت برای ابراز علنی و عمومی ندارند.
- و ثانیا، رهبر معظم انقلاب در بسیاری از مسائل مربوط به «کرونا» ـ از جمله در مسئلۀ استفاده از «ماسک» و «واکسن» یا در رابطه با محدودیتهای تعیینشده برای فعالیتهای مذهبی مثل «عزاداری» و «پیادهروی اربعین» ـ بارها نظر خود را بهصراحت اعلام کرده و از عموم مردم خواستهاند که در این حوزه با مسئولان امر همکاری کنند.
بنابراین دیگر نمیتوان با استناد به عملکردِ «علامۀ طهرانی» در ماجرای «کاهش جمعیت»، به مخالفت با این موارد و توجیه این مخالفت پرداخت. زیرا این استناد، نه تنها کمکی به توجیه مسئله نخواهد کرد، بلکه حماسۀ علمی و فرهنگیِ «علامۀ طهرانی» را هم زیر سؤال خواهد برد؛ همان حماسهای که بر این مبنا استوار بود: «در تصمیمگیریها و موارد تقاطعِ انظار، انسان باید تابع [حکومت اسلامی و ولی فقیه] باشد؛ عملاً اگر تخلّف کند، مجرم است و گناهکار.»
آری؛ اگر میخواهیم از عملکردِ «علامۀ طهرانی» الگو بگیریم، باید از عملکرد ایشان در ماجرای «جنگ تحمیلی» الگو بگیریم. یعنی نه در فضای عمومی، با سیاستهای ابلاغی از سوی رهبر معظم انقلاب مخالفت کنیم و نه از عمل به این سیاستها طفره رویم. بلکه نهایتا سکوت اختیار کرده و دیگران را به تبعیت از آنها تشویق نکنیم. البته ـ همانطور که گذشت ـ حسابِ «اظهارنظرهای کارشناسانه در محافل تخصصی» و «انتقال انتقادهای ناصحانه به مسئولان امر» جداست.
با این حساب، واقعا میتوان به این نتیجه رسید که: «بخشی از خواص و عوام اهل حق»، از آزمونِ «ولایتمداری» و «ولایتپذیری» در ماجرای «کرونا» ـ که قطعا یکی از آن غربالگریهای آخرالزمانی بود ـ سربلند بیرون نیامدند؛ همانطور که بخشی از آنها در ماجراها و موضوعات دیگری مثلِ «فلسفه و عرفان اسلامی»، «تحول در حوزه»، «خرید کالای ایرانی»، «ارتباط با اهل سنت»، «کیفیت عزاداری» و «قمهزنی»، امتحان خوبی پس ندادند؛ و این است همان قصۀ پُرغصه و پُرتکرار ناکامیها و تلخکامیها در جبهۀ حق.
بگذارید اینطور بگویم: آیا تا به حال اندیشیدهایم که چرا مخالفان ولی فقیه در عرصۀ سیاست، تن به «اقتصاد مقاومتی» نداده یا از نظرات او در بابِ «مذاکره با آمریکا» تبعیت نمیکنند؟ آیا تا کنون فکر کردهایم که چرا مخالفان فکری و فرهنگی رهبر معظم انقلاب، همچنان بر طبل مخالفت با «عرفان شیعی فقاهتی» کوبیده یا در مسیر طراحیِ «الگوی اسلامی پیشرفت»، تولیدِ «علوم انسانی اسلامی» و رسیدن به «تمدن نوین اسلامی» مانعتراشی میکنند؟ واقعا بین این مخالفان و آن خواص اهل حقی که علنا ابلاغیههای رهبری در ماجرای «کرونا» را زیر سؤاال برده و زیر پا میگذارند چه فرقی است؟ مگر نه آنکه بعضی از آن مخالفخوانیها در عرصۀ سیاست و فرهنگ، ریشه در «اختلافنظرهای تخصصی» دارد، ولی در عین حال، همۀ ما به تقبیح این مخالفتها پرداخته و از آنها دلخوریم؟ واقعا چرا حواسمان به «ملاک قضیه» نیست؟ چرا از ضرورت عقلائیِ «ابهت قانون» و «وحدت رویه» در جامعه غافلیم؟ چرا متوجه نیستیم که حتی قانون بد، از هرج و مرج بهتر است؟ چرا با مخالفخوانیهای بیقاعدۀ خود، به هرج و مرج اجتماعی دامن زده و فضای جامعه را غبارآلود میکنیم؟ مایی که ادعای ایمان و تدین داریم، چرا به وظیفۀ شرعی خود در قبال ولی امر جامعه عمل نمیکنیم؟ چرا نمیفهمیم که باید حرمت و اعتبار حاکم شرع در جامعه را حفظ کرد و از هر کاری که به این امر لطمه میزند خودداری نمود؟ چرا متوجه نیستیم که با بسیاری از اظهارات و اقدامات خود، مثل: تشکیک در اطلاع رهبری از واقعیت امور، مجبور یا مضطر دانستن ایشان، طرح احتمال کشف خطا در آینده، تحلیلهای توطئهمحور و بهطور کلی کاسۀ داغتر از آش شدن، داریم تیشه به ریشۀ این حرمت و اعتبار میزنیم؟ واقعا اگر در مسئلۀ کوچکی مثل «ماسکزدن»، تشخیص ولی فقیه و جمعبندی او را حجت نمیدانیم و حاضر نیستیم با اعتماد به نظر او، از نظر خود صرفنظر کنیم، چطور میخواهیم به امر او ـ و بلکه با اشارۀ او ـ جان خود را کف دست گرفته و در میدان جهاد، به دل آتش بزنیم؟ چرا از این نکته غافلیم که عموم مؤمنان، متأثر از خواص بوده و این عملکرد خواص اهل ایمان است که سرنوشت جامعۀ ایمانی را رقم میزند؟ چرا بدون توجه به شرائط میدان نبرد، نه تنها باری از دوش ولی امر جامعه برنمیداریم، بلکه با اظهارات و اقدامات نادرست و نسنجیدۀ خود، کار مدیریت جنگ و حراست از ایتام آل محمد را برای او سختتر میکنیم؟ آیا نمیبینیم که دشمن غدّار، رهبر معظم انقلاب و نظام اسلامی را در ماجرای مدیریت کرونا و واکسیناسیون، مورد شدیدترین هجمهها قرار داده است؟ این افرادی که با هر نوع واکسنی ـ حتی «واکسن ایرانی» ـ مخالفند و با همۀ توان میکوشند تا جلوی واکسیناسیون عمومی را بگیرند، واقعا دربارۀ بصیرت، درایت، حکمت، نورانیت، شجاعت و غیرت رهبر معظم انقلاب چه فکر کردهاند و چگونه میخواهند پاسخگوی آسیبی که به اعتبار و موقعیت ایشان میزنند باشند؟ آیا با دیدن این همه بدفهمی و کجروی، نباید احتمال نفوذ دشمن در برخی از جریانهای علمی، مذهبی و رسانهای بهظاهر اهل حق را جدی گرفت؟ چرا دستگاه اولویتسنجیمان تا به این اندازه مختل است؟ چرا در تزاحمات، اهل اهم و مهم نیستیم؟ چرا از تاریخ درس نمیگیریم؟ جامعۀ شیعه تا کی باید تاوان این وظیفهنشناسیها و زماننشناسیها را بدهد؟ آخر غفلت از «ضلع سوم موفقیت و سعادت» تا کجا؟ چرا حواسمان نیست که علاوه بر «علم» و «تقوا»، باید «بصیرت» داشت و چرا متوجه نیستیم که توجه علمی و عملی به نظرات و منویات ولی امر، اساسیترین شاخص بصیرت است؟ به قول رهبر معظم انقلاب:
«آنچه مهم است این است که طلبۀ دین، عالم دین و روحانی ـ به اصطلاح رایج ـ وظیفۀ خودش را در هر برههای از زمان تشخیص بدهد. اگر وظیفه تشخیص داده نشد، علم و تقوا و مانند اینها به درد نمیخورد؛ یعنی بهجا مصرف نمیشود. مثل این است که انسان پول زیادی دارد، امّا خبر از بیماری فرزندش ندارد. … [اگر] علم داشته باشیم، تقوا هم داشته باشیم، حتّی شجاعت هم داشته باشیم، امّا ندانیم وظیفه چیست، ندانیم موقعیّت کدام است، ندانیم امروز مطالبۀ خدای متعال و مطالبۀ دین از ما در عرصۀ اجتماع چیست، آن علم و تقوا و شجاعت و بقیّۀ خصوصیّات مثبت، اثر خودش را نمیبخشد و کارکرد لازم را نخواهد داشت. این کلمۀ بصیرت که ما دائم تکرار میکنیم، بعضیها هم بهشدّت اوقاتشان تلخ میشود که چرا فلانی مکرّر میگوید بصیرت بصیرت، معنایش این است.» (۱۶/۶/۹۵)
همۀ ما به اهمیتِ «اجتماعات معنوی»، «مجالس عزاداری»، «زیارت» و «پیادهروی اربعین» واقفیم و میدانیم که دشمن از هر فرصتی برای ضربهزدن به این امور استفاده میکند. اما در وقت تزاحم، هیچکدام از اینها اهمیتی بیشتر از اهمیتِ «حکومت اسلامی» و «ولایت فقیه جامع الشرائط» ندارند. بهبیان دیگر، حتما باید برای حفظ، تقویت و توسعۀ شعائر دینی و ترویج مظاهر فرهنگ اسلامی تلاش کرد؛ اما اگر این تلاش، طوری باشد که به تضعیف جایگاه حکومت اسلامی، دلزدگی آحاد جامعه از نظام اسلامی و تشویق آنها به تخطی از روالهای قانونی منجر شود، قطعا نقض غرض شده و فعالیت تبلیغی مأجور و مطلوبی صورت نگرفته است؛ آن هم در شرائطی که بعد از سالها خون دل خوردن، بالأخره یک دولت متعهد به آرمانهای اسلام و انقلاب بر سر کار آمده و امید میرود که بتواند از پس انبوه کارهای بر زمین مانده برآید. آری؛ اینکه شخصی یا گروهی یا جریانی، با گفتار یا رفتار خود، عوام اهل ایمان را به این نتیجه برساند که «ای کاش به این دولت رأی نمیدادیم» یا «ای کاش اربعین قبل از انتخابات بود»، قطعا خطاست.
در «حکومت اسلامی» و در «جامعۀ تحت امر ولی فقیه»، بینِ «مطالبهگری صحیح»، «نُصح اجتماعی» و «انتقاد سازنده»، با غفلت از «شأن حاکم»، «یکپارچگی جامعه» و «انسجام ولائی»، مرز بسیار باریکی وجود دارد. به بیان دیگر، اینجا یکی از همان قرقگاههایی است که قاعدۀ اولیه در مواجهه با آنها، «احتیاط» است؛ احتیاطی که این روزها، در گفتار و رفتار بخشی از خواص و عوام اهل حق، هیچ نشانهای از آن دیده نمیشود. بهراستی آیا این حجم از مخالفخوانی در ماجرای «کرونا» و سپس تلاش برای توجیه آن، قابل توجیه است؟ این همه آسمان به ریسمان بافتن برای انکار معنای صریحِ «واکسنزدن رهبری» چه معنایی دارد؟ چرا برای به توجیه فهم غلط خود از این واقعیت روشن، هم صورت مسئله را غلط تقریر میکنیم و هم پاسخ غلطی به آن میدهیم؟ و چرا حواسمان نیست که فقط با «حقمحوری» و «حقپذیری» است که میتوان پرچم حقیقت را برافراشته نگه داشت؟ همان گوهر گرانبها و کمیابی که در شخصیتی مثلِ «علامۀ طهرانی» بود و نام او را در تاریخ این کشور جاودانه کرد.
آری؛ بسیاری از ما، در واقع تابع تشخیص خودمان هستیم، نه تشخیص ولی فقیه. یعنی فقط وقتی به تشخیص ولی فقیه عمل میکنیم که با تشخیص خودمان مطابق باشد؛ غافل از آنکه اساسا «کارکرد حاکمیت و حکم حاکم» در جامعۀ اسلامی، «جلوگیری از تفرقه و تولید ارزش افزودۀ ناشی از وحدت»، در موارد تقاطع انظار و اختلاف سلیقههاست؛ همان کارکردی که حتی در نظامهای اجتماعی غیردینی هم ضروری دانسته شده و اشخاص یا نهادهایی برای رسیدن به آن پیشبینی شدهاند. پس اگر «متشرع» نیستیم، لااقل «عاقل» باشیم و بدانیم که گفتار و رفتار ما، در سطح جامعه پژواک پیدا کرده و میتواند تبعات جبرانناپذیری داشته باشد.
در این روزها که به نام و یاد سید و سالار شهیدان مزین است، باید دائم این جمله را با خود مرور کنیم که: «تا حسین نیامده، ولی امر مسلم است»؛ همان ولی امری که اگر خواص و عوام اهل حق به وظیفۀ خود در قبال او عمل کرده و با بهانههای مختلف ـ از جمله تفاوت جایگاه او با امام ـ در نصرت او کوتاهی نمیکردند، هیچگاه حادثۀ عاشوراء رقم نمیخورد. رهبر معظم انقلاب در همین رابطه میفرمایند:
«مشکل برخی از افراد و مجموعهها این است: بیایمان نیستند، بیشوق و بیمحبت هم نیستند؛ اما لحظهشناس نیستند. لحظه را باید شناخت، نیاز را باید دانست. فرض بفرمایید کسانی در کوفه دلهاشان پر از ایمان به امام حسین بود، به اهلبیت محبت هم داشتند، اما چند ماه دیرتر وارد میدان شدند؛ همهشان هم به شهادت رسیدند، پیش خدا هم مأجورند؛ اما کاری که باید بکنند، آن کاری نبود که آنها کردند؛ لحظه را نشناختند؛ عاشورا را نشناختند؛ در زمان، آن کار را انجام ندادند. اگر کاری که توابین در مدتی بعد از عاشورا انجام دادند، در هنگام ورود جناب مسلم به کوفه انجام میدادند، اوضاع عوض میشد؛ ممکن بود حوادث، جور دیگری حرکت بکند. شناسایی لحظهها و انجام کار در لحظهی نیاز، خیلی چیز مهمی است.» (۲۹/۱۰/۸۸)
آری؛ با محبت سیدالشهداء علیه السلام، میتوان به حسن عاقبت و نجات از آتش دوزخ امید داشت؛ اما معیّت با آن حضرت، علاوه بر محبت، بصیرتی میخواهد که امثالِ «هانی بن عروه» داشتند و با تکیه بر آن، به یاریِ «نائب الامام» شتافتند، اما امثالِ «سلیمان بن صرد» نداشتند و به همین خاطر از کاروان حسینی جا ماندند. البته بهقولِ «شهید سلیمانی»، حتی عاقبت به خیری انسان نیز در گرو تبعیت تام از ولی فقیه است:
«یکی از شئون عاقبت به خیری، نسبت شما با جمهوری اسلامی و انقلاب است. وﷲ وﷲ وﷲ از مهمترین شئون عاقبت به خیری این است. وﷲ وﷲ وﷲ از مهمترین شئون عاقبت به خیری، رابطۀ قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروز سکّان انقلاب را به دست دارد. در قیامت خواهیم دید مهمترین محور محاسبه این است.»
همان شهید بزرگواری که در وصیتنامۀ خود نوشت:
«برادران و خواهران عزیز ایرانی من، مردم پرافتخار و سربلند که جان من و امثال من، هزاران بار فدای شما باد، کما اینکه شما صدها هزار جان را فدای اسلام و ایران کردید؛ از اصول مراقبت کنید؛ اصول یعنی ولیّ فقیه، خصوصاً این حکیم، مظلوم، وارسته در دین، فقه، عرفان، معرفت، خامنهای عزیز را جان خود بدانید، حرمت او را مقدسات بدانید. … راه صحیح، حمایت بدون هرگونه ملاحظه از انقلاب، جمهوری اسلامی و ولی فقیه است. … حق واضح است؛ جمهوری اسلامی و ارزشها و ولایت فقیه میراث امام خمینی رحمة ﷲ علیه هستند و میبایست مورد حمایت جدی قرار گیرند. من حضرت آیة ﷲ العظمی خامنهای را خیلی مظلوم و تنها میبینم. او نیازمند همراهی و کمک شماست.»
آری؛ اهمیت ولایت فقیه و حرکت بر مدار این ولایت را باید در گفتار و رفتارِ «شهید سلیمانی» به نظاره نشست؛ همان انسان خوشنفس، عالیمقام، بلندنظر، کارآمد و اثرگذاری که جان عزیز خود را در مسیر تحقق اوامر ولی امر جامعۀ اسلامی فدا کرد و طراز جدیدی از «ایمان»، «معنویت»، «بصیرت»، «جهاد» و «ولایتپذیری» را رقم زد.
بهراستی آیا کسی که در مقام سخن، دم از تدیّن میزند، اما در عرصۀ عمل، حتی به سادهترین توصیههای ولی امر جامعه عمل نکرده و از ماسکزدن خودداری میکند، میتواند داعیهدار دینداری، دلسوزی برای اهل ایمان و حرکت در مسیر امام زمان ارواحنا فداه باشد؟ چه رسد به آن که حتی در گفتار خود نیز به آرمانها و راهبردهای رهبری متعهد نبوده و هیچ ابائی از ابراز مخالفت با او نداشته باشد. امروز تلاش در راه خدا و دلسوزی برای امت اسلام، با سخنپراکنیهای بیحساب و اداهای توخالی محقق نمیشود؛ بلکه نیازمندِ «جهاد مؤمنانه و مخلصانه در رکاب نائب الامام» است؛ همانطور که تبعیت از ولی فقیه نیز به چفیهانداختن، فرستادن صلوات برای سلامتی رهبر، انتخاب عکس او برای پروفایل و مواردی از این قبیل نیست؛ بلکه محتاج تلاش جدی و واقعی برای تحقق اوامر و ابلاغیههای اوست.
این مطلب واقعا مایۀ شرمندگی است؛ اما کار به جایی رسیده است که باید آن را گفت: کسانی که اهلِ «سربازی برای ولی امر» نبوده و همتِ «زندگی جهادی و انقلابی» را ندارند، «ماسک» که میتوانند بزند. اگر نمیتوانند، لااقل «سکوت» کنند.
حمید
خدای متعال به نویسنده این سطور نورانی بهترین جزا را بدهد و به ما مثلا قشر مدافع ایمان و انقلاب ،ولایتمداری را….
مهدی
شما که این مسئله رو با مسئله کاهش جمعیت مقایسه کردید و فرمودید که ولی فقیه با مسئله کاهش جمعیت مخالف بودند از همان اول ، و به خاطر همین هم مخالفت دیگران بی اشکال بوده ، برید فیلمی رو که خود رهبری میفرمایند ما در مسئله کاهش جمعیت اشتباه کردیم رو ببینید. پس ممکنه چند سال بعد رهبری همین رو برای کرونا و واکسن بفرماییند…
ناشناس
با سلام
جناب آقای دارابی ـ یکی از نیروهای فعال در فضای مجازی ـ جواب این نکتۀ شما رو در کانال خودشون بیان کردند:
واکسن دقیقا چه ربطی به برجام و کنترل جمعیت داره؟
در قضیه برجام
۱. رهبری قبل از امضای توافقنامه دائما میگفتن من به این مذاکرات خوشبین نیستم، آمریکا بدعهده، به اینها به چشم دشمن نگاه کنید
۲. وقتی توافقنامه نوشته شد، قبل از امضا آقا گفتن عجله نکنید، صبر کنید بیشتر بررسی بشه
۳. برجام رفت مجلس، ایراداتی در کمیسیون ویژه برجام گرفته شد و رهبری مجدد این اشتباهات رو یادآوری کردن
۴. در اون نامه تاریخی مقام معظم رهبری خطوط قرمز و شرایط ۹بندی رو لحاظ کردن و گفتن اینها باید رعایت بشه، اگر رعایت بشه اجرای این توافق مشکلی نداره. کدامیک از اون ۹بند رو دولت اجرا کرد؟
این رو مقایسه میکنید با واکسن؟ کدومیک از این کارها رو آقا برای واکسن انجام دادن؟ ایشون سر وقتش نه یک روز جلو نه یک روز عقب اومدن جلوی دوربین و واکسن رو زدن. نیومدن فقط کلامی بگن واکسن بزنید، خودشون عملا واکسن زدن. چرا وقایع تاریخی رو خود بچه مذهبیای انقلابی اینطوری تغییر میدن؟ از اصلاحطلب دیگه چه انتظاری میره؟
درباره کنترل جمعیت هم آقا گفتن سیاست درستی بود اون زمان ولی باید اواسط دهه هفتاد متوقف میشد که نشد، تو این قضیه همه ما مسئولین اشتباه کردیم. اگه به تاریخ معاصر کشورمون مراجعه کنیم میبینیم اون زمان مشکلات بزرگتری برای نظام به وجود اومد که نظام از درون داشت تهی میشد. مبانی فکری نظام داشت فرو میریخت:
به چالش افتادن مبانی ولایت فقیه
زنده شدن جریان سکولاریسم و روشنفکری
جریانات دوم خرداد و …
آش رو با جاش داشتن می بردن و نابود میکردن. اصلا اولویت مسئولین رأس نظام، کنترل جمعیت دیگه نبود. دیگرانی که وظیفه مستقیمشون بود باید این وظیفه رو انجام میدادن.
شما به آرشیو سخنرانیهای مقام معظم رهبری نگاه کنید، اون سالهای میانی دهه هفتاد، میزان سخنرانیهای رهبری دوسه برابر شده بود، سخنرانیهای تبیینی، انقدر وضع خراب بود. علامه مصباح یزدی بالای پنجاه جلسه از قم میومدن تهران در خطبههای پیش از نمازجمعه درباره مبانی ولایت فقیه صحبت میکردن. خدا رحمتشون کنه تمام توطئهها رو خنثی کردن و چقدر فحش خوردن و تخریب شدن.
تو این وضعیت اگه منِ دارابی سیاست کنترل جمعیت رو بگم وظیفه آقا بوده و اشتباه آقا بود، خیلی بیشعورم، خیلی. اگر رهبری گفتن ما اشتباه کردیم یعنی مجموعه نظام و مسئولینش که من رهبری هم جزو مسئولین این نظام هستم، سهیم بودیم. در واقع اشتباه دیگران رو هم به گردن گرفتن. قرار نیست هر سوراخ سمبهای اشتباه میشه و کاری انجام نمیشه رهبری بیاد جواب پس بده.
الان دقیقا سیاست کنترل جمعیت چه ربطی به واکسن داره، دو موضوع رو با هم مقایسه می کنید؟
برخی از دوستان ولایی برای اینکه حرف خودشون رو به کرسی بنشونن حاضرن بگن همه اشتباه میکنن، امام و رهبری اشتباه کردن، مراجع اشتباه کردن، حتی وقتش برسه سراغ اهل بیت هم میرن.
محمدحسین
برادر بزرگوار!
خیلی بده که با وجود این همه شواهد حاکی از مخالفت رهبری با طرح کاهش جمعیت ـ یا لااقل عدم موافقتشون با این طرح ـ بنده و شما معنای عذرخواهی ایشون و اینکه فرمودند ما اشتباه کردیم رو نفهمیم.
به علاوه اینکه نمیشه با گفتن یک «ممکنه» اصلی ترین مسئله دین، یعنی مسئله ولایت مداری و ولایت پذیری رو زیر سؤال برد و دنیا و آخرت خود و دیگران رو خراب کرد.
با این بیان شما، واقعا دیگه برای ولایت فقیه چه حیثیت و اهمیت و هویت و حرمتی باقی می مونه؟ آیا این سخن شما به این معنی نیست که شرط تبعیت از ولی فقیه، هماهنگی نظر او با نظر شماست؟ پس اساسا فایدۀ ولایت فقیه چیه؟
برادر عزیز!
فایده و کارکرد اصلی ولایت فقیه، تعیین وظیفه مردم و نخبگان در موارد تقاطع انظار است. نظر ولی فقیه فصل الخطاب جامعه اسلامی است. اینها جزء اولیات مبانی اسلامی و انقلابی است. واقعا خیلی بده که مجبوریم سر این اولیات با هم بحث کنیم.
البته حساب کسی که با اصل مسئله ولایت فقیه و مبانی انقلاب اسلامی مشکل داره جداست … .
موفق باشید.
سید
اگه یه مقدار بحث طلبگی بخواد باشه سر تا پا اشکال داره از مقدمات غیر مسلم و خلاف واقع تا نتیجه گیری های…
سجادی
این چه طرز اشکال کردنه؟!!
از این مدل اشکال کردنتون معلومه منظورتون از بحث طلبگی چیه
ای کاش می فرمودید مثلا کدوم مقدمه غیرمسلم و خلاف واقعه
واقعا که!