طلبه که باشی، از هر نقطه کشور که به شهر مقدس قم مشرف شوی، بعد از حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) مکانی را سراغ داری که میتوانی با دیگر طلبهها ساعاتی را سپری کنی.
آری؛ مدرسهی فیضیه این خصوصیت پدرانه را دارد که به روی هر طلبهای آغوش بگشاید. مدرسه فیضیه نگهبان دارد، اما جلوی ورود هیچ طلبهای را نمیگیرد. چون اینجا سالیان درازی است که مأمن طلاب علوم دینی است. فرقی نمیکند از کدام شهر یا از کدام مدرسه دیگر آمده باشی. در فیضیه میتوانید به ملاقات هم بروید، دور هم بنشینید و مباحثه و گفتگو کنید.
فیضیه مأمن و مأوی و مدرس و مصلی و میعادگاه است؛ هم برای اساتید بزرگ حوزه، هم برای طلاب، هم برای تجمعات بزرگ و اثرگذار.
مرکز مدیریت حوزه بهجای خود، اما وجود فیضیه و دارالشفاء و حرم مطهر و مسجد اعظم و مراکزی عمومی از این دست، نقش مهمی در یکپارچهسازی و پیوند میان مدارس متعدد و متنوع قم آن هم با آن گستردگی دارد، و شناساندن و بهرهمندسازی از محضر جمع کثیری از اساتید بزرگ در فنون مختلف دارد.
اما تهران؛
کجاست مکانی که مأوی و مدرس و میعادگاه اساتید و طلاب باشد؟
اگر اهل علمی از شهری دیگر به تهران بیاید، کجا را دارد که بیآنکه از نام و نشانش بپرسند، برای ساعتی هم که شده در آن مأوی گیرد و تنی بیاساید؟
اصلا طلبههای همین شهر تهران، اگر بخواهند چند ساعتی در یک محیط حوزوی، آسودهخاطر کنار هم به گفتگو بنشینند، کجا را دارند؟
آری؛ تهران فیضیه ندارد! تهران دارالشفائی ندارد که اهل علم آن از پیر و جوان به همدلی یکدیگر، ساعتی در سایهسار درختان آن به ملاقات و گفتگو بنشینند.
البته تهران هم فیضیه داشت؛ اما در سالهای پس از انقلاب با محذوراتی که بود، محدودش کردند و درب آن را به روی عموم بستند.
اما در سالهای کمی دورتر اساتید مبرز حوزه جایی برای بروز و ظهور داشتند، بیآنکه درب و دربانی مانع حضور آنها شود، تا جویندگان علم از برکات آنها بهره ببرند.
وقتی مراکز عمومی و پر رفت و آمد حوزه، به مدارس خصوصی تبدیل شد، (منظورم از مدارس خصوصی مدارسی است که تنها به طلبههای همان مدرسه اختصاص دارد و مانع حضور دیگر طلاب میشود)، خیلی از اساتید صاحبنام حوزه تهران هم به خانه و مسجد خود محدود شدند. جویندگان علم تنها میتوانستند به مدارسی بروند که در آن پذیرش شده بودند و ناگزیر از فیض حضور اساتید بزرگ بازماندند.
اگر امروز در تهران اساتیدی هستند که بقیة السلف علمای ماضین اند و کاملا از وجودشان بیخبر و از نورشان بیبهرهایم، یک دلیل آن نبود یک مرکز علوم دینی عمومی است که محل رفت و آمد طلاب و فضلای حوزه تهران باشد.
نمیدانم شاید اگر مراکز اداری حوزهی تهران یا به عبارتی مرکز مدیریت حوزه علمیه تهران هم به جای یک آپارتمان، در مسجد_مدرسهای بزرگ از همان مدارس کهن تهران استقرار مییافت کمی صورت مسأله فرق میکرد.
شاید میشد از این همه پراکندگی مدارس تهران جلوگیری کرد.
سخن کوتاه؛
حوزه تهران نیازمند یک فیضیه است!
ان،شاءﷲ در هفتههای پیشرو کمی جزئیتر در اینباره خواهم نوشت.
زنجانی
سلام
حوزه تهران اولا نیازمند ساقی صاحب نظری است که از خورش اختیار داشته باشد والا فیضیه قم هم الان تقریبا خلوت است فتامل
متقی
خلوتم نیست…..
اگه هست باتوجه به شرائط کرونائی …..
والاکنارحض اینجاکه ازقبل هم شهرت عالم گیرداشت😃😃
متین
سلام
چون پنج سال تهران درس خوندم و با فضای تهران آشنا هستم عرض میکنم کاملا درسته
چند سال پیش برخی از مسئولین مرکز مدیریت تهران میرفتند به نوبت بین طلاب حوزات و میپرسیدن طلاب چه پیشنهادی برای مرکز دارند
هم اون موقع هم بعد ها به آقایون پیشنهاد کردم که فضای تدریس و تدرّس آزاد به همین سبک قم رو در تهران باب کنند حتی برای مقدمات که بهونه کم بود استاد و بودجه و مکان و… آوردن درحالی که فضاش هست و خیلی از فضلا مشتاق تدریس هستن
البته ناگفته نمونه که این مطلب نظر بنده نیست و استاد محمد رضا نائینی بار ها این پیشنهاد رو ارائه کردند
حالا که دوسالیه اومدم قم دارم میبینم که همون سنت قم هم به واسطه رشد مراکز فقهی هر روز کم سو تر میشه و سیستم دانشگاهی هرروز بیشتر که احتمالا به زودی حوزه ضربه اش رو حس میکنه
کاش میشد مدرسه سپهسالار از این حالت دانشگاهی امروز در بیاد و به همراه مدرسه مروی این فضا رو احیا کنن
یادمون نره که مکتب فلسفی تهران از همین مدرسه سپهسالار و فضای آزاد به وجود اومد
زیاده عرضی نیست
یا علی
ناشناس
خیر فیضیه قم اصلاً این طور نیست، الآن عده خیلی زیادی از طلاب قم که طلبه رسمی نیستند که کارت شناسایی داشته باشند یا اینکه مدتها قبل طلبه بودند و کارت شناسایی الآن ندارند یا اینکه طلبه آزاد هستند برای ورود به مدرسه فیضیه مشکل دارند زیرا ورود به مدرسه فیضیه نیازمند کارت شناسایی معتبر است. علاوه بر اینکه اجازه ورود به فیضیه برای طلاب هم فقط محدود به ۹۰ روزی می شود که درسها برقرار است زیرا ایام درسی حدود صد و ده روز یا نود روز هست بقیه ایام سال اجازه ورود به مدرسه فیضیه حتی به طلاب هم داده نمی شود. در تعطیلات نوروز چهارده روز مدرسه تعطیل کامل است و فقط برای اقامه نماز جماعت چهل دقیقه در مدرسه باز می شود و به دلیل وجود بانک تجارت در داخل مدرسه دارالشفاء در ایام ششم فروردین تا سیزده فروردین ساعت اداری فقط در ساعت اداری در مدرسه دارالشفاء باز می شود آنهم فقط بخاطر وجود بانک تجارت است و فقط در مدرسه دارالشفا باز می شود نه در مدرسه فیضیه. روزهای پنج شنبه و جمعه و تعطیلات رسمی هم اگر چه در مدرسه فیضیه باز هست ولی درب تمامی حجرات بسته است لذا طلاب که عموماً از موبایل یا لپ تاپ برای مباحثه استفاده می کنند به دلیل بارندگی و سرما در فصل بهار و پاییز نمی توانند در حیاط مدرسه مباحثه کنند زیرا به دلیل بسته بودن تمامی در تمامی حجرات باید در حیاط بنشینند که خطر بارندگی برای لپ تاپ آنها وجود دارد در زمستان نیز جایی برای نشستن نیست زیرا روزهای غیر درسی در حجرات بسته است و تنها جای نشستن سنگ های مرمر بسیار سرد باغچه مدرسه یا نیمکت های آهنی بسیار سرد در زمستان و پاییز است، جالب اینجاست که بوفه مدرسه فیضیه نیز که در گوشه مدرسه قرار دارد حتی یک صندلی برای غذا خوردن طلاب ندارد و طلاب باید در زمستان که نمی توانند روی سنگ مرمر سرد باغچه بنشینند سرپا غذا بخورند. آیا بهتر نیست بوفه مدرسه فیضیه را به داخل زیر زمین بسیار بزرگ دارالشفاء منتقل کنند که به راحتی می توان برای صدها طلبه صندلی و میز غذاخوری قرار داد تا طلاب مباحثه کرده و چای بخورند و از بوفه غذا بخرند؟ حتی آن چند صندلی چوبی مدرسه که توسط گربه ها بارها روی آن ادرار شده است هم برای مباحثه بدرد خور نیستند زیرا علاوه بر اینکه توسط گربه ها نجس شده اند هیچ پریز برقی هم در حیاط مدرسه نیست که لپ تاپ را به آن متصل کرد و عجیب آن که وقتی بنده از یکی از طلاب سؤال کردم امکان دارد یک صندلی چوبی تک نفره را از داخل حیاط دارالشفاء به داخل حیاط فیضیه ببرم که کنار تنها پریز برق آنجا قرار دهم و از لپ تاپ استفاده کنم ، گفت خیر و هشدار داد که این گونه حرکات یعنی انتقال یک صندلی چوبی تک نفره از حیاط دارالشفاء به داخل حیاط فیضیه فردا توسط دوربین مدار بسته توسط خدام بررسی می شود و توبیخ می شوی و مجازات دارد. یعنی ایشان تجربه کرده بود که این حرکات عادی و ابتدایی توسط دوربین مدار بسته چک شده و طلبه را مجازات و توبیخ کرده اند. به این طلبه ای که مقاله فوق را نوشته است و گفته است تهران باید مثل قم شود توصیه می کنم به این فکر کند که شهر تهران سی سال است تعداد زیادی کتابخانه شبانه روزی برای کنکوری ها دارد یا شهر کتابی دارد که صدها نفر با لپ تاپ در فضای آن مشغول کار هستند. در شهر قم حتی یک کتابخانه شبانه روزی وجود ندارد. حتی یک کتابخانه وجود ندارد که روزهای تعطیل یا جمعه باز باشد حتی یک فضای کار گروهی مثل فضای کار گروهی کتابخانه دانشگاههای معتبر دنیا ندارد مثل فضای کار لپ تاپ در باغ کتاب تهران که تأسیس شده است. قم بیش از سی سال از شهر تهران عقب تر است. لطفاً در اینترنت کلمه باشگاه همکارا یا میزهای پژوهش باغ کتاب تهران را سرچ کنید. مشکل امروز ما این است که بوفه مدرسه فیضیه یک صندلی ندارد که طلبه چای بخورد و باید سرپا بایستد و غذا بخورد ولی در تهران مثل تمامی کتابخانه دانشگاه های معتبر دنیا باشگاه همکارا یا میزهای پژوهش برای کار گروهی تأسیس شده است ، سی سال دیگر قم به تهران نمی رسد آن وقت شما دنبال این هستید که تهران مثل قم شود؟