بِسْمِ ﷲِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
وَ اهْدِنِي لِمَا اخْتُلِفَ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِكَ إِنَّكَ تَهْدِي مَنْ تَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ
به بهانه تحولات اخیر در برنامههای درسی حوزههای علمیه
قبل از ورود به اصل بحث، یادکرد از نکاتی ضروری مینماید:
۱ – تحوّل در هر امری به تحوّل مثبت و منفی تقسیم میشود. ایجاد تحوّل آدابی دارد که اگر آن آداب رعایت نگردد، ارتجاعی مضّر بهحساب میآید. در ادامه به بخشی از این آداب با محوریت ایجاد تحول در برنامههای درسی حوزه اشاره میشود.
۲ – گفتوگوی منطقی، منصفانه و مؤدّب، پس از ایجاد هر تحوّل مصداق {إِضْرِبُوا بَعْضَ الرّأی بِبَعْضٍ} است که میتواند بسیار مفید باشد، چنان که مباحثات فاقد این ارکان کمال، راه به جایی نمیبرد و مایه دلسردی و ناامیدیِ ناموجّه خواهد بود.
۳ – در ادامه این نوشته، ممکن است برخی حرکتها، کتابها و درسها مورد ملاحظه و نقد واقع شود. نقد این پدیدهها را هرگزِ! هرگز! نباید نقد صاحبان این پدیدهها و قصور یا تقصیر علمی یا سوءِنیت ایشان بهحساب آورد. اینجانب از طریق این نوشته محبّت و احترام خود را به این افراد ابراز میدارم و پیشاپیش از جنابشان عذرخواهم. این نوشته بنابر نقد هیچ فرد یا نهادی ندارد و نباید داشته باشد.
۴ – کسانی که حقیر را میشناسند، میدانند اینجانب همیشه در اقدام نظری و علمی مدافع تحوّل مثبت و ورود به صحنههای جدید فقهی و غیرفقهی بودهام؛ از این رو یادآوریهای ذیل به معنای مخالفت اینجانب با هر نوع تحوّل و ورود به ساحتهای نوپیدا نیست.
آداب ایجاد تحوّل با عنایت به تحوّل در برنامههای درسی حوزه
۱ – ایجاد قدرت بر ارتباط با تراث در دانشپژوهان
نمیتوان انکار کرد که توانایی طلاب و اساتید بر ارتباط با نصوص دینی و متونِ به ارث رسیده از گذشتگان شرط لازم رشد و به هدف رسیدن محصّلان علوم دینی است. البته این پدیده مبارک در همهی ساحتهای علوم جاری و ساری است و هر حرکتی که این قدرت را تضعیف نماید یا نابود سازد تحوّلی مرتجع و مضّر است. این توانایی در بسیاری از وقتها با کمال و صحیح خواندن متونی فاخر چون «فرائدالاصول»، «کتابالمکاسب» و «کفایةالاصول» به دست میآید. در این میان هستند دلسوزانی که معتقدند آنچه مهم است القای مطالب علمی با عباراتی ساده و روان است. از این رو با خواندن متونی چون متون مورد اشاره موافق نیستند و این در حالی است که جدا از دانشافزایی موردنظر با خواندن این کتابها، قدرت مزبور نیز موردنظر است. البته طلاب را نباید در متون معماگونه و معقّد معطل کرد لکن منصفانه نیست که کتب معروف درسی حوزهها را به این اوصاف، وصف کرد. امروزه نهادهای حوزوی ، شورای عالی، مدیریت حوزهها، برنامهریزان درسی یکی از این اولویتها را باید اولویت مزبور قراردهند، بایستهای که گمان ما چندان مورد توجه نیست، از این رو برخی اقدامها -از جمله اقدامات اخیر- نه تنها به این امر لازم کمک نمیکند بلکه به گمان ما – با توضیحی که در ادامه میآید- آن را به محاق میبرد.
۲ – گرانیگاه تحول در برنامههای درسی با انتخاب یا خلق متون واجد کمال
کیست که نداند از ارکان تحول در برنامههای درسی، حضور اساتید واجد کمال در آموزش و متون برخوردار از شرایط لازم است. در این نوشته مختصر نسبت به برخی برخورداریهای یک متن آموزشی اشاره میشود؛ هرچند اشاره به همهی آنها مورد نظر نیست.
متن آموزشی باید علاوه بر برخورداری از آنچه در شماره قبل بیان شد، دارای هدف، نظم منطقی، تولید شده در بستر زمان مناسب و منسجم باشد، حال باید دید آیا آن چه در مورد مثل مکاسب، فرائد الاصول و کفایةالاصول در طرح جدید اعمال گردید و بدلهایی که پیشنهاد شده این ملاحضات مطمح نظر قرار گرفته یا نه ؟
۳ – برخی از آسیبهای طرح
سوگمندانه باید گفت طرح مورد نظر برخی از این آسیبها را مطمح نظر قرار نداده است. با این توضیح که حضرات از مجموع ۶ جلد مکاسب با حدود۲۲۹۰ صفحه اقدام به حذف ۸۱۵ صفحه (حدود ۳۵%) در ۷۳ مورد کردهاند و این در حالی است که حذف بخشی از یک کتاب به اینگونه از ناموفقترین حذفها است. این رفتار نسبت به فرائدالاصول بیشتر خود را نشان داده است. از حدود ۱۶۵۵ صفحه، ۶۸۸ (حدود ۴۱%) در ۱۰۳ مورد حذف شده است. واضح است که حذف این چنین، به فخامت، هدف و انسجام متن لطمه میزند.
کتاب حلقه ثالثه بدیل کفایة الاصول معرفی شده است. کتاب مزبور هر چند از نابغهای شهیر شهید محمد باقر صدر است و فرض را بر این میگذاریم که ایشان کتاب را در فراغ بال نوشته است لکن بیش از نصف این کتاب(حدود ۴۳۰ صفحه از ۸۴۰ صفحه) در ۳۶ روز تألیف شده است.
طبیعی است که چنین کتابی -با همه نیکیهایی که دارد- نمیتواند متن درسی موفقی باشد، هر چند جهت مطالعه و ارجاع، بسیارعالی است. همه کسانی که دستی بر تألیفهای سترگ دارند، میدانند که کتاب -از هر کس به جزء ذات معصوم که باشد- باید در بستر زمان آرام و نه شبانهروزی نوشته شود.
کتاب درسی باید هدفی را دنبال کند والّا این که چند مسأله محدود از دهها بلکه صدها مسأله انتخاب شود، از تحقیقات جدید و پیشرفته استفاده نشود و بحثهای غیر کاملی ارائه شود، نباید به عنوان کتاب درسی معرفی شود. نگارنده و آمادگی خود را چه از طریق انجمن فقه و حقوق حوزه و چه از طریق کرسیهای نقد، برای نقد برخی از آثار جاگرفته در این طرح اعلام میدارم.
سوگ آخر
حقیر مدعی هستم که نسبت به تواناییهای حوزه بیخبر نیستم. چنان که نه نسبت به آن تعصب دارم و نه عناد. باید پذیرفت که حوزههای علمیه -به ویژه حوزه علمیه قم- توانایی خلق آثاری بسیار محکم، قوی و سترگ درسی را دارد لکن آن چه مانع این کار میشود حجاب معاصرت، برخی اقدامات غیر واجدِ همه شرایط لازم است و تا این فضا حاکم است نباید انتظار تحولی متکامل داشت. امروزه حوزه علمیه قم علاوه بر علوم رایج حوزوی سلف، در فلسفههای مضاف، روش شناسی علوم، متد اجتهاد و… گامهای بلندی برداشته که در جای خود از سوی کسانی که بیش از هر کس بر آنها لازم بود میدیدند، دیده نشده است.
الحمد ﷲ رب العالمین
حوزه علمیه قم
ابوالقاسم علیدوست
۱۴۰۱/۶/۱۴ ش
عباس
کسی هست نظر خود طلبه بیچاره را هم بپرسد؟ آیا طلبه با این متن و محتوا و موضوعات کتابهای مکاسب و رسائل و کفایه، ارتباط برقرار میکنه؟
حسین
اگر کتب قوی قبلی را خوانده باشد بله. وقتی شش سال اول ضعیف شد، نتیجه همینه که طلبه با مکاسب و رسائل اصلا ارتباط نمی گیرد
عبد من عباد الرحمن
نقد برخی از برنامه های تحولی حوزه :
۱- خصوصیت کتاب قیّم « الروضة البهیّة » این است که پل إرتباط با تراث فقه شیعه است . طلبه ای که بر این کتاب تسلط پیدا کرده ، به راحتی می تواند با کتب دیگری مثل ریاض المسائل ، مسالک الافهام ، کشف اللثام و امثال این کتب ، ارتباط برقرار کرده و این متون را متوجه شود ولی کتاب منهاج الصالحین یا امثال این کتاب – که برخی از اساتید پیشنهاد داده اند – فاقد این خصوصیت و ویژگی هستند . این نکته ای است که – ظاهرا – اساتید محترم کمتر به آن ، توجه دارند . ۲- گفته شده است که همان طور که قوانین الاصول از برنامه درسی حوزه حذف شده است و أصول الفقه مظفر جایگزین شده است ، فرائد الصول و کفایه نیز باید حذف شود و کتاب هائی که حاوی نظریات جدید علم اصول باشد ، جایگزین شود . این سخن در مورد کتب دیگری مثل مکاسب نیز گفته شده است . در جواب این سخن می گوئیم : قیاس کتاب فرائد الصول و کفایه با کتاب قوانین الاصول ، قیاس مع الفارق است زیرا نظریات اصولی میرزای قمی ، دیگر نسخ شده است و از دَوْر افتاده است لکن هنوز نظریات شیخ أنصاری و علامه آخوند خراسانی از سیادت و آقائی نیفتاده است . با وجود گذشت ۱۶۳ سال از وفات شیخ ، هنوز نظریات ایشان چه در اصول و چه در مکاسب ، از سیادت و آقائی بر خوردار است و هیچ فقیه محققی ، نمی تواند خود را مستغنی از فهم عمیق این کتب ، بداند و فهم عمیق این کتب ، با خواندن کتبی مثل حلقه ثالثه به دست نمی آید بلکه فقط با مراجعه مستقیم به این کتب و خواندن خط به خط این کتب و رجوع به حواشی قیمی مثل بحر الفوائد – و امثال این کتاب – به دست می آید . أصول جدیدی که خیلی از آقایان از آن صحبت می کنند چیزی غیر از کلمات محقق إصفهانی و محقق نائینی و محقق عراقی نیست . نهایه الدرایة محقق إصفهانی ، حاشیه ای بر کفایه است و فهم آن ، متوقف بر فهم عمیق کتاب کفایه است . محقق نائینی نیز در غالب نظریاتش گرایش به مبانی شیخ انصاری دارد به گونه این که ایشان را شارح مکتب شیخ می دانند . ۳- البته ما این کبرای کلی یعنی ( جایگزینی کتاب برتر ) را قبول داریم لکن به نظر می آید که حلقه ثالثه – بدیل اختیاری کفایه البته در حال حاضر – نمی تواند مصداق و صغرای این کبرا باشد و به نظر می رسد که ضعف های حلقه ثالثه بیشتر از کفایه است که به صورت خلاصه ، به این جهات إشاره می کنیم . جهت أوّل : خلط مبانی در حلقه سوم فراوان دیده می شود . کلمات محقق نائینی و إصفهانی در این کتاب به صورت صحیحی بیان نشده است . مطالب این دو محقق جوری در این کتاب تحریر شده که وقتی به مصادر اصلی رجوع می شود ، فهمیده می شود که مقصود این دو محقق ، معنای دیگری است . در این جا ، مجال برای تفصیل این مطلب وجود ندارد لکن محققینی که با حلقه ثالثه و بحوث ( تقریرات ایشان) مأنوس هستند ، به این نکته واقف هستند و به نظر نگارنده ، بزرگترین نقص کتاب ، همین جهت می باشد زیرا غرض از تألیف این کتاب ، طرح نظریات محققین ثلاث است که این غرض به صورت صحیح ، به انجام نرسیده است . جهت دوّم : مباحث حقیقت شرعیه ، صحیح و أعمّ ، مشتق در کتاب حلقه ثالثه اصلا مطرح نشده است حتّی در حدّ دو خطّ . این مباحث حتّی در حلقه اولی و حلقه ثانیه نیز مطرح نشده است . جهت سوّم : طرح برخی از نظریات اختصاصی مؤلف در کتاب به صورت مفصل و پی ریزی کتاب بر اساس آن . ۹۹/۰ اصولیین شیعه معتقد به برائت عقلی هستند و فقط قلیلی از علماء معاصر معتقد به مسلک حق الطاعه هستند . شهید صدر بر اساس مسلک خودش یعنی حق الطاعه ، نظریات و تحلیلات خاصی در باب حجیت قطع و فروع آن و در باب اصول عملیه دارد که این نظریات نوعا ، نقد و مورد اشکال واقع شده اند . مصنف در جای جای کتاب به بحث حق الطاعه و ثمرات و نتائج آن إشاره می کند در حالی که به نظریه رقیب که نظریه نود و نه درصد علماء شیعه است ، بهاء کمتری داده شده و حقّ این مطلب ، أداء نشده است . بدیهی است که کتاب آموزشی باید کاملا بر خلاف این رویّه باشد . ۴- نثر کتاب حلقه ثالثه ، نثر عربی معاصر است که مناسب غالب طلاب فارسی زبان نیست . این جهت البته به نظر ما چندان اهمیتی ندارد لکن روی سخن ما با کسانی است که عبارات شیخ در رسائل و مکاسب را مغلق می دانند و در عین حال ، سخن از جایگزین حلقه ثالثه می زنند ؟؟ ۵- شهید صدر ، حلقه سوم را به عنوان کتاب مستقل و جدای از دو حلقه اول و دوم – خصوصا حلقه دوم – ننوشته است بلکه این کتاب را برای طلبه ای که حلقه دوم را خوانده است نوشته است . از این روی ، این که حلقه ثالث کتاب درسی شود بدون این که در مرتبه سابق حلقه دوم خوانده شود ، چیزی غیر از مثله کردن کتاب نیست . چگونه می توان از طلبه ای که مقداری اصول فقه مظفر و مقداری رسائل خوانده ، إنتظار داشت که مطالب سنگین حلقه ثالث را متوجه شود ؟ بله اگر قبل از حلقه ثالث ، حلقه دوم خوانده شود ، فهم حلقه سوم آسان خواهد بود .
محسن
بسم الله الرحمن الرحیم
با تقدیم سلام و احترام
فکر کنم در اینجا مغالطه ای صورت پذیرفته است. برنامه تحول حوزه دارای دو بخش است. حذفیات مذکور در یادداشت ارسالی برای طلابی است که درصدد هستند برنامه تحصیلی خود در به صورت غیر ممحض در فقه و اصول پیش ببرند و در سایر تخصص ها که البته نیاز جامعه دینی است و ما همواره از آن غفلت کردیم گام بردارند.
تصور این است که طلاب باید همگی به یک میزان فقه و اصول بخوانند. واقعا در شرایط عادی و نیاز جامعه معقول است یک طلبه ۱۰ سال عمر خود را برای نهایت خواندن مکاسب و کفایه صرف کند. برای سایر نیازها اساتید محترم چه فکری دارند؟
متاسفانه ما درک درستی از نیازها نداریم. خب در بهترین فرض ـ شاگردان ممتاز همین اساتید محترم ـ نتیجه اش چه می شود؟ ثمره آن چیست؟
حوزه علمیه و اساتید محترم سایر معارف اسلامی را رها کرده اند و فقط به فقه و اصول تمسک می کنند.
بنده هر چند موافق فهم دقیق فقه و اصول ـ آنهم در آشنایی متون فقهی و اصولی با هدف تعلیم شیوه و متد اجتهاد ـ هستم اما تحول حوزه را در بخش آموزش سایر علوم اسلامی بسیار مناسب و راهگشا می دانم.
به راستی همین استاد که با کمال احترام و اظهار شاگردی ایشان چه میزان در تحقق یادگیری روش اجتهادی موثر بودند؟
وفقکم الله تعالی و ایانا
ذاکری
نقدی به جمله اخیر این متن: بجای سوال کردن از اینکه این استاد بزرگوار چقدر در میزان یاد دادن روش اجتهادی موثر بوده اند لطفا تحقیق میدانی کنید و پاسخش را بنویسید، از این طرز سوال، استشمام اتهام می شود.
این روش نقد راحت است اما روش درستی نیست که در مقام نقد فقط بگوییم فلان موسسه چکار کرده؟ فلان استاد چکار کرده؟ فلان درس چه فایده ای داشته؟
گاهی من قیاس به نفس می کنم، چون خودم پیشرفت قابل توجهی نداشتم، که آنهم دلایلی متعددی دارم گاهی مقصرم گاهی مقصر نیستم، می گویم پس بقیه هم مثل من هستم