مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت

مقدمه/ فقه سیاسی از جمله مسائلی است که در دو دهه گذشته مورد توجه جدی فضلای حوزوی قرار گرفته است و شاهد تولیدات علمی قابل توجهی در این زمینه هستیم؛ اگرچه ریشه‌های این موضوع بسیار بیشتر و عمیق‌تر بوده‌است. برای بررسی این موضوع پرونده‌ای را در گفت‌وگو با صاحب‌نظران و اساتید این رشته فراهم کرده‌ایم که تقدیم می‌شود. حجت‌الاسلام دکترمحمدعلی  رنجبر علاوه بر فعالیت‌های پژوهشی و تدریس در این رشته، در اندیشکده‌های سیاسی نیز حضور جدی دارد.

  • به نظر شما موضوع و رشته فقه سیاسی از چه زمانی در حوزه‌های علمیه به صورت جدی مورد توجه و بحث قرار گرفته است؟

برای این‌که ما متوجه شویم رشته‌ی فقه سیاسی از چه زمانی به صورت جدی وارد حوزه‌های علمیه شد یک عقبه و تاریخچه‌ای از شکل‌گیری فقه را به صورت خلاصه خدمتتان عرض می‌کنم و بعد خواهم گفت که فقه سیاسی از چه زمانی خیلی مورد عنایت جدی قرار گرفت.

متأسفانه فقه ما از همان ابتدا اسیر یک بلیه‌ی بزرگ بود. فقه ما یک فقه استفتائی بود، یعنی اگر طلب فتوا و مسئله و سؤالی از عالم ما می‌شد، او پاسخ می‌داد و اگر هم سؤالی نمی‌شد خیلی دغدغه و انگیزه‌ای برای این نبود که خودشان بخواهند یک مسئله‌ی کلانی را مطرح کنند و پاسخ دهند.

به همین خاطر ما در دوره‌‌ی ابتدایی شاهد یک فقهی به نام فقه استفتائی – روایی هستیم. چرا روایی؟ به خاطر این‌که در ابتدای شکل‌گیری فقه و ورود علما به این مسئله، فاصله‌ی چندانی از دوران حضور امام معصوم نگذشته بود و چون فاصله‌ای نگذشته بود، جنس سؤالات، نوع سؤالات، ماهیت سؤالات خیلی به سؤالاتی که در عصر امام معصوم انجام می‌پذیرفت، نزدیک بود. لذا بیشتر و یا شاید بتوان گفت تمام سؤالات را با مراجعه به کتب روایی پاسخ می‌دادند، چون جنس سؤال شبیه به آن زمان بود. هر کسی که مراجعه می‌کرد، آن عالم پاسخ او را با بهره‌گیری و مراجعه به روایت درمی‌آورد و به آن شخص منتقل می‌کرد.

هر قدر که از زمانه‌ی معصوم فاصله گرفتیم، سؤالات پیچیده‌تر و جدیدتر و به قول خودمان مستحدثه‌تر می‌شد. اینجا دیگر مراجعه به صرف روایات نمی‌توانست پاسخی را راجع به آن سؤال به ما بدهد و لازم بود که یک استنباطی صورت بپذیرد. اینجا فقه استفتائی – استنباطی شکل گرفت. دیگر ما از آن حالت اخباری‌گرایی به دوره‌ی اصولی ورود پیدا کردیم که در این دوره هم اصول استنباط مبنای کار استنباط بود. عام و خاص، مطلق و مقید، حاکم و محکوم، بالأخره دلایل و شیوه‌هایی در این زمینه وجود داشت.

اما هر قدر که از این مقطع فاصله گرفتیم و به دنیای جدیدتر ورود پیدا کردیم، سؤالات خیلی مستحدثه و جدیدتر و جدیدتر می‌شد و آن وقت فقه استنباطی ما مبتنی بر گشت و گذار در روایات خیلی نمی‌توانست پاسخ دهد.

از طرفی یک نکته‌ی دیگر را هم باید گوشزد کنیم و آن این‌که؛ چون حکومت در اختیار فقها نبود و حکومت‌ها در اختیار طاغوت بود و چون حکومت‌های طاغوتی در رأس کشورها بودند، لذا جنس سؤالات مراجعه کنندگان از جنس حکومتی – سیاسی نبود و خیلی کم و اندک و بیشتر برای رفع تکلیف‌های خودشان بود.

در چنین فضایی طبیعی بود که سؤالات برای رفع نیازهای خودشان هم که یک مقدار هم جدیدتر می‌شد، اینجا روایات گذشته نمی‌توانست پاسخ دهد و مجبور شدند اصول عملیه را وارد پروسه‌ی استنباط کنند و گفتند: «الاصل دلیلٌ حیث لا دلیل له». بعد هم با اصول عملیه پاسخ می‌دادند و خیلی چیز پیچیده‌ای نبود. مثلا می‌گفتند که فلان پدیده مثل بانک آمده، بانک که در روایات نیست، در اصول عملیه هم می‌گوییم که اصل بر برائت است. ما می‌گوییم که این بانک حلال است، بیمه هم همینطور. آن‌ها خیلی خودشان را درگیر نمی‌کردند. چون می‌گفتند: بالأخره ما دلیلی مبتنی بر این نداریم که بخواهیم حرمت یا وجوبی برای چنین پروسه و پدیده‌ای را داشته باشیم و لذا با اصالة البرائه و آن بحث‌ها عبور می‌کردند.

ما با یک مشکل دیگری هم مواجه بودیم و آن هم سؤالات متعددی بود که از فقها پرسیده می‌شد، به خاطر این‌که مردم ارتباط و تعاملشان را با طاغوت درست کنند.

این سؤالات این‌طور بود که مثلا سؤال می‌پرسید که من معلم هستم و حقوق می‌گیرم. چه کنم؟ در اینجا آن مرجع تقلید و عالم ما منفعلانه پاسخ می‌داد که تو در شرایط اضطرار هستی، ما مضطر هستیم، حکومت در دست طاغوت است و حکومت مشروع نداریم و لذا از باب اضطرار و عدم حضور معصوم و از باب ضرورت آموزش به تو این اجازه را می‌دهم که از این حقوق استفاده کنی و تصرف کنی.

دیگری سؤال می‌پرسید که؛ من مأمور شهرداری هستم. در تعامل با طاغوت به من به عنوان مأمور شهرداری دستور داده شده که تو باید این خیابان را تعریض کنی. لازمه‌ی تعریض این خیابان این است که من بسیاری از مغازه‌ها را خراب کنم، بسیاری از خانه‌ها را خراب کنم، این مساجد و تکایا خراب می‌شوند. این‌ها تصرف در اموال می‌شود. اینجا دوباره بحث اضطرار به عدم حضور معصوم و ضرورت رفاه و آسایش پیش می‌آمد و آن عالم می‌گفت که من به تو اجازه می‌دهم و از این استفاده کن.

دیگری می‌آمد و می‌گفت: من پلیس هستم. طاغوت به عنوان پلیس به من دستور داد که فلانی را دستگیر کن، چون دزد و قاتل است. اگر مقاومت کرد، به سمت او شلیک کن و او را به زور بیاور. لازمه‌ی این هم تصرف در جان بود. دوباره جناب عالم پاسخ می‌داد که؛ از باب اضطرار به عدم حضور حجت و اضطراری که ما در حکومت طاغوت قرار گرفته‌ایم و از باب ضرورت حفظ امنیت من به تو اجازه می‌دهم که این کار را انجام دهی.

اینجا امام بزرگوار ما وقتی که این پدیده را می‌بیند، یعنی غلبه‌ی فقه استفتائی بر فقهی که أم‌المسئله و کلان‌مسئله می‌خواهد درست کند و غلبه‌ی شیوه‌ی استنباطی که با روایات و یا برخی آیات می‌خواهد جلو بیاید و چون غلبه با روایات هست، ما دیگر از عصر ظهور و یا از عصر حضور امام دور شده‌ایم، با این روایات نمی‌تواند کاری را انجام دهد و به سراغ اصول عملیه در این مسائل مستحدثه رفته که تمام جنس فقه سیاسی هم مستحدثه است و با اصالة البرائه و استصحاب و این‌ها می‌خواهد درست کند.

در چنین شرایطی، امام بزرگوار ما یک انقلابی در فقه به وجود آوردند و هم در ساحت مسئله و هم در ساحت شیوه‌ی استدلال، مواد استدلال یک انقلابی به وجود آوردند و در واقع به صورت جدی به قصه و ماجرای فقه سیاسی ورود کردند.

چه کردند؟ یعنی فرمودند که این هزاران مسئله‌ای که دارد در تعامل با طاغوت به وجود می‌آید و فقیه ما منفعلانه به این مسائل پاسخ می‌دهد. ما می‌توانیم این هزاران مسئله را به یک أم المسئله و یک کلان‌مسئله برگردانیم که آن وجود حکومت طاغوت است. خب عامل ایجاد این هزاران مسئله وجود حکومت طاغوت است. ما به جای این‌که دائم منفعلانه پاسخ دهیم، فعالانه ورود می‌کنیم و این مشکل را حل می‌کنیم.

ممکن است بگویند کسی از ما استفتائی نکرده است، مکلف این أم‌المسئله‌ای که شما ایجاد کردید کیست؟ در اینجا دوباره امام ورود می‌کند که مکلف هم خود ما هستیم، یعنی اولا و بالذات خود علما مکلف هستند.

پس هم مسئله را بزرگ می‌کند و به أم‌المسئله برمی‌گرداند، هم مکلف را دیگر مقلدین قرار نمی‌دهد و مکلف را اولا و بالذات خود آن عالم قرار می‌دهد و یک کار دیگری هم که امام می‌کنند این است که در مواد استدلال یک انقلابی به وجود می‌آورند. ایشان می‌فرمایند: ما به جای این‌که به سراغ برخی روایات ظنی برویم که در حد یک خبر واحد مرسل یا مضمر هستند، اینجا به سراغ جوامع قرآنی برویم. می‌گوید: ما به جای این‌که به سراغ روایات برویم و یا روایتی نداشته باشیم و به سراغ اصول عملیه برویم و بگوییم: «الاصل دلیلٌ حیث لا دلیل له»، ما به سراغ جوامع قرآنی می‌رویم و مواد استدلال را روی قرآن می‌برند. در آنجا می‌فرمایند: برای این‌که تفاوت میان اسلام با آنچه که آقایان در حوزه‌ها به عنوان اسلام و در رساله‌های عملیه‌شان می‌آورند، معلوم شود که تا چه حد است، شما را توجه می‌دهم به تفاوتی که میان قرآن و کتب حدیث با رساله‌های عملیه است و بخش عمده‌ای از این، کار نشده است.

لذا امام به صورت یک مجموعه می‌گوید که من قرآن را جلوی خودم قرار می‌دهم. قرآن به من گفته است: امر به معروف، نهی از منکر، قتال، جهاد، دیات، حدود، احکام مالیه، زکات، خمس. وقتی امام اصولا آن روح و نه حتی روح، بلکه آن نصوص قرآنی در هدایت رسالت الهی برای مبارزه‌ی با طاغوت و بسط و توسعه‌ی زیرساخت‌های موحدانه و برساخت‌های عادلانه در ساحت جهانی را جلوی خودش قرار می‌دهد که به صورت یک مجموعه قرآنی است، می‌گوید: از باب مقدمه‌ی واجب، تشکیل حکومت واجب است. لذا می‌فرمایند که مگر شما به ما یاد ندادید که برای این‌که ما بخواهیم مثلا مقدمه‌ای را انجام دهیم، نیازی به حکم جدیدی نیست. چون واجب، واجب است، مقدمه‌ی دستیابی و امتثال آن واجب هم واجب می‌شود و دیگر نیازی به دلیل خاص دیگری نیست.

پس امام در اینجا اولین بار به صورت جدی با ابتکاری که در کلان‌مسئله‌ها و گذار از بحث فقه استفتائی و هم در توسعه‌ی مواد و در برگرداندن مواد استدلال و مواد فقهی به جوامع قرآنی دارند، به مسئله‌ی فقه سیاسی ورود می‌کنند. منظورم از جوامع قرآنی این است که در واقع امام قرآن را به صورت یک مجموعه کامل در موضوعات سیاسی – اجتماعی مدنظر قرار می‌دهند.

لذا از زمانه‌ای که بحث ولایت فقیه حضرت امام در درس خارجشان مطرح می‌شود که در «کتاب‌البیع» به مناسبتی این را مطرح می‌کنند، موضوع بحث فقه سیاسی به صورت جدی وارد حوزه‌ها می‌شود. یعنی قبلا ما تک‌ستاره‌ها و تک‌مضراب‌هایی داشتیم، اما این‌که بخواهد به صورت مدون یک فقه سیاسی باشد که مبتنی بر آن کلان‌مسئله‌های مربوط به قیام و انقلاب علیه طاغوت، ایجاد نظام سیاسی، دولت، حکومت، مجموعه‌های حاکمیتی و قانون اساسی باشد که فقها بنشینند و راجع به این‌ها بحث و گفتگو کنند، تا قبل از حضرت امام این به صورت جدی وارد حوزه‌ها نشده بود. اما بعد از انقلابی که ایشان در عرصه‌ی فقهی که عرض کردم، انجام دادند و بعد انقلاب اجتماعی امام و نیاز حکومت جدیدی که در انقلاب اسلامی به وجود آمده، برای قانون اساسی، تعبیه‌ی نهادها و تأسیس نهادی مثل شورای نگهبان و این‌ها لاجرم فقه سیاسی هم وارد ادبیات حوزوی شد و جدی‌تر شد.

  • آیا این موضوع فقه سیاسی در حوزه‌های علمیه دچار اوج و فرود یا تغییر مسیر جدی شده‌است؟

بله، متأسفانه ما دچار یک فرودی نسبت به موضوع فقه سیاسی در حوزه‌های علمیه بعد از آن اوجی که در ابتدای انقلاب گرفت، هستیم.

در ابتدای انقلاب نیاز به تأسیس نظام اسلامی و نوشتن قانون اساسی بود. وقتی مشروح مذاکرات قانون اساسی را می‌خوانیم یک دور فقه سیاسی کامل است. یعنی مباحثاتی که بین آقایان علما شکل گرفته بود و این‌ها باید در مرعا و منظر علما، طلاب و فضلا قرار بگیرد و وارد پروسه‌ی درسی ما شود که متأسفانه این اتفاق نیافتاده است و با درگیر شدن بزرگانمان در مناصب حکومتی – که چاره‌ای هم نبود و داستان خودش را دارد که من نمی‌خواهم وارد شوم- و با شهادت برخی از بزرگانی که از دست دادیم این بحث‌های علمی کمتر شد.

مجددا با تأکیدات ویژه‌ای که رهبر انقلاب داشتند که این انقطاع نسلی صورت نپذیرد، آن کاری که امام آغاز کردند، آن انقلابی که امام آغاز کردند، پایه‌گذاری‌هایی که در زمینه‌ی فقه سیاسی داشتند، آن تحولاتی که من عرض کردم صورت پذیرفت و به نوعی آن ابتکارات را طلاب جوان و فاضل ادامه دهند، مجددا یک حرکت‌هایی شروع شد.اما گاهی احساس می‌شود که این حرکت‌ها خیلی دوباره آن بنیه‌ی کامل خودش را ندارد و به نوعی شعارزدگی است و به نوعی رفع تکلیف دارد انجام می‌شود. یعنی کار علمی اصول و حساب و کتاب خودش را دارد که متأسفانه احساس می‌شود که خیلی به آن بها داده نمی‌شود .

یعنی شما می‌بینید که دوباره هزاران مسئله به وجود می‌آید، فقه پزشکی، فقه فلان و فقه فلان که من دیگر نمی‌خواهم وارد بحث شوم، همین‌طور ادامه دارد و به یک مسئله‌ی ریز می‌پردازند که ممکن است تعیین تکلیف یک نفر باشد، نه تعیین تکلیف یک نظام سیاسی، نه تعیین تکلیف برای حتی بالاتر از یک نظام سیاسی خاص در یک زیست‌بوم کشور ایران، بلکه نظام جهانی که ما چطور این نظام جهانی را تحت تأثیر قرار دهیم، با چه نظامی، با چه ناظمی، و چه مسائلی را مطرح کنیم. شما این‌ها را خیلی در این پژوهشکده‌ها و مراکز نمی‌بینید. یعنی کاملا از آن ابتکاری که امام آغاز کردند، آدم احساس می‌کند که این‌ها فاصله گرفته‌‌اند، یعنی دوباره به همان فقه استفتائی برگشته‌اند، نه در فقه أم المسئله‌ای که امام ایجاد کرد و یا دوباره به همان شیوه‌ی پاسخگویی سابق برگشتند که با روایات و اصول عملیه و این‌ها بود. ما باید جوامع قرآنی ایجاد کنیم و باید برگردیم و آن کاری که امام کرد را توسعه دهیم. مثلا شهید صدر هم در پژوهش‌های قرآنی‌شان به این نکات اشاره کرده‌اند و یا خود حضرت آقا نکاتی را در این زمینه داشته‌اند، مثل طرح کلی اندیشه‌ی اسلامی در قرآن. منظورم این شیوه است.

وقتی مرحوم امام می‌فرمایند که؛ فقه ما فقه جواهری است و باید فقه جواهری باشد. منظور ایشان این است که؛ صاحب جواهر بر خلاف سایر علما که روایت روایت جلو می‌رفتند، جوامع روایی حول موضوعات مثل اطعمه و اشربه درست کرد و سپس استنباط می‌کرد. حالا ما به جای این‌که بخواهیم با شیوه‌ی روایت روایت یا اصول عملیه و یا آیه به آیه به سراغ قرآن برویم باید جوامع قرآنی درست کنیم.

من زمانی در یک همایشی شرکت کردم که عنوان آن همایش سیاست خارجی از منظر قرآن بود. خب خیلی جالب بود که کسی یک آیه را برداشته بود و می‌گفت: اصل در قرآن بر جنگ است. دیگری یک آیه‌ی دیگری را برداشته بود و می‌گفت: اصل در قرآن بر صلح است. آن یکی آیه‌ی دیگری را می‌آورد و می‌گفت: اصل در اسلام بر عدم دخالت است و سیاست خارجی ما باید این‌طور باشد که دخالت نکنیم. دیگری با آیه‌ی دیگری می‌گفت که؛ اصل بر دخالت است و ما باید از مظلوم ولو در یک کشور دیگری باشد دفاع کنیم و دخالت کنیم و نگذاریم که ظالم‌ها ظلم کنند.

خلاصه این‌که؛ کسی که از بیرون این قصه را می‌دید، می‌گفت: بالأخره ما نفهمیدیم که اصل چیست؟ خب شیوه‌ی استنباط این‌ها درست نبود. باید آیات را حول موضوع جنگ و صلح، حول موضوع دخالت یا عدم دخالت جمع کنیم و آن وقت عام و خاص، مطلق و مقید، ناسخ و منسوخ، حاکم و محکوم و فضایی که این آیه نازل شده، این‌ها را بشناسیم که موضوع و مورد آن کجا بوده و الان ما باید چه کنیم.

آدم احساس می‌کند که این‌طوری در حوزه‌ها کار نمی‌کنند و یا حتی اصلا خود این‌که چگونه قانون اساسی مدون شد و مباحثی که حول آن شکل گرفت چگونه بود و یا اتفاقات و تحولاتی که در طول تاریخ بعد از انقلاب به وجود آمد، جنگ و یا بحران‌هایی که به وجود آمد، مثل بحران‌های امنیتی، بحران‌های اقتصادی، بحران‌های فرامنطقه‌ای در آستانه‌هایی که ما قرار می‌گرفتیم که عن قریب بود که به ما حمله شود و یا بر فرض مسائلی مثل مذاکرات و قطعنامه‌های شورای امنیت و آن نرمش قهرمانانه و این‌هایی که بود، حداقل آنچه که اتفاق افتاده را تئوریزه کنند و در این مباحث فقهی – اصولی خودشان بگویند که؛ مثلا رهبران ایران که ولیّ فقیه در رأس آن هست و فقه قرار است فقاهت کند، این بر اساس چه شاخص‌هایی است. خود این تولید علم می‌شود. یعنی خود این باعث می‌شود که ادبیات تولید شود و ما به صورت استدلالی توضیح دهیم که چرا در اینجا این تصمیم گرفته شد و متأسفانه ما شاهد این قصه‌ها نیستیم.

پس من جمع‌بندی کنم که؛ متأسفانه علی‌رغم اوجی که فقه سیاسی در ابتدای انقلاب گرفت به دو یا سه علت این اوج دچار فرود شد که عرض کردیم یک علت شهادت برخی از بزرگان بود، یک علت هم ورود بزرگان و شاگردان امام در مناصب اجرایی بود که چاره‌ای هم نبود و یک علت هم انقطاعی بود که به وجود آمد. الان هم که این مسئله دارد پیش می‌آید، یعنی مجدد با تأکید ویژه‌ی رهبری ورود حوزه‌ها صورت گرفته است. آدم احساس می‌کند که دوباره این‌ها به سراغ آن ابتکارات امام نرفتند که خدمتتان توضیح دادم و اسیر خرده‌مسئله‌ها شده‌اند.

  • به نظر می‌رسد در یک دهه اخیر اقبال برخی فضلای جوان به آموزش و پژوهش تخصصی در موضوع فقه سیاسی جدی شده است. علت این موضوع به نظر شما چیست؟

بله، در پاسخ به سؤال قبلی خدمتتان عرض کردم که تأکیدات ویژه‌ای که رهبر انقلاب و نیازی که کشور برای ورود به گام سوم انقلاب یعنی دولت‌سازی داشت… . گام اول که انقلاب بود، خود امام بزرگوار تئوریزه کردند و پایه‌های آن فقه سیاسی مورد نیاز انقلاب را ریختند و مباحث آن را بیان کردند و خودشان هدایت کردند و بعد هم در بحث نظام‌سازی بزرگان ما ورود کردند و مباحثی که حول مذاکرات قانون اساسی شکل گرفت و بعد نهادهایی که شکل گرفت، خب به لحاظ تئوریک تأمین می‌شد.

اما رهبر انقلاب احساس کردند که ما برای ورود به گام سوم انقلاب که دولت‌سازی است، دچار یک خلاء تئوریک هستیم و لذا تأکید کردند که باید حوزه‌های علمیه به این عرصه ورود کنند؛ عرصه‌های نظریه‌پردازی حول مسائل کلان مملکتی که یکی موضوعات سیاسی و لاجرم فقه سیاسی است.

به همین خاطر فضلای جوان به خاطر آن روحیه و انگیزه‌ی ولایت‌پذیری دارند، نسبت به بزرگترهایی که سنی از آن‌ها گذشته و خیلی ورودی به این مباحث ندارند، احساس کردند که باید ورود کنند و ورود هم کردند که این جای تقدیر دارد. من باز تأکید می‌کنم که متأسفانه این ورود، ورود بعضا مبتنی بر یک نقشه‌ی راه و دقیق نیست که در سؤالات بعدی شما اگر بود به این موضوع هم اشاره خواهم کرد که چه مشکلاتی دارد.

لذا به صورت کلی می‌‌خواهم بگویم که تأکیدات رهبری، نیاز کشور برای ورود به گام سوم، خلاء تئوریکی که احساس می‌شد، در اینجا رهبری بیاناتی داشتند و درخواست‌هایی داشتند که طلاب جوان هم به خاطر علاقه به ایشان و انگیزه‌ای که نسبت به ولایت‌پذیری دارند ورود کردند.

  • چه نیازها و خلأهایی در پژوهشهای فقه سیاسی وجود دارد که بهتر است فضلای حوزوی در این موضوعات ورود داشته باشند؟

مهم‌ترین نیاز در بحث پژوهش فقه سیاسی این است که موضوع را بشناسیم. متأسفانه یک فقدان موضوع‌شناسی دقیقی در بین کسانی که به این عرصه ورود کرده‌اند احساس می‌شود. شناخت موضوع در مسائل کلان و پیچیده‌ای مثل مسائل سیاسی و آن هم در عصر کنونی که یک حالت بین رشته‌ای پیچیده‌ی هیبریدی ترکیبی پیدا کرده، نمی‌تواند با صرف مراجعه به کارشناس فهم شود. یعنی ما با یک فقه فردی تعیین تکلیف برای یک فرد مواجه نیستیم. ما با کلان‌مسئله‌ها و ابرمسئله‌هایی مواجه هستیم که برای یک جامعه‌ی حداقل ۸۰ میلیونی و برای یک جبهه‌ی مقاومت و جهان اسلام ۱ میلیاردی و برای دنیا و بشریت ۷-۸ میلیاردی می‌خواهیم تنظیم روابط کنیم.

لازمه‌ی چنین کاری این است که ما دقیقا کارشناس این موضوع شویم. یعنی به صرف این‌که من به یک کارشناس مراجعه کنم اصلا نمی‌توانیم پژوهش فقه سیاسی انجام دهیم. حتی وقتی ما می‌خواهیم راجع به فقه سیاسی حرف بزنیم، حتما باید سیاست‌گذاری‌های کلان اقتصادی، سیاست‌گذاری‌های کلان فرهنگی، سیاست‌گذاری‌های کلان نظامی، امنیتی، سایبری و همه‌ی این‌ها را بلد باشیم، چون ما می‌خواهیم راجع به سرنوشت یک کشور صحبت کنیم، نه یک فرد خاص و خود این شناخت موضوع به تطبیق بهتر و کامل‌تر کبری بر این موضوع کمک می‌کند.

یعنی شناخت کبری در بحث فقه سیاسی کفاف نمی‌دهد، شرط لازم است اما کافی نیست. باید حتما و حتما خود آن فقیه کارشناس آن موضوعی شود که می‌خواهد راجع به آن، تطبیق حکم و تطبیق کبری داشته باشد.

لذا من با این ایده که مثلا در کنار یک فقیه کارشناسانی قرار بگیرند موافق نیستم. خود آن فقیهی که می‌خواهد وارد آن حوزه شود باید کارشناس آن امر شود. لذا مسئله یک مسئله‌ی بسیط و ساده نیست که ما مثلا فرضا شنبه بگوییم که فقه اقتصاد می‌گوییم، یکشنبه فقه بانک می‌گوییم، دوشنبه فقه روابط بین‌الملل می‌گوییم، سه‌شنبه فقه هنر می‌گوییم، چهارشنبه فقه سینما یا فلان می‌گوییم. اصلا این‌طور نیست که ما بخواهیم این‌قدر یله و باز وارد شویم. بعد هم بگوییم که ۲-۳ کارشناس در کنار ما قرار بگیرند، ما می‌خواهیم تعیین تکلیف کنیم و تمام شود. خیر، به هیچ وجه این‌طور نیست. خود آن فقیه و خود آن فردی که می‌خواهد فقاهت کند در کنار شناخت کبری حتما باید کارشناس هم باشد. این نیاز اولیه برای ورود به پژوهش‌های فقه سیاسی است که یکی از خلاءهای آن متأسفانه همین است. حالا این در ساحت موضوع بود.

دوم این‌که؛ در ساحت کبری حتما حتما عرض کردم که باید کبریات قرآنی درست کند. متأسفانه خیلی به مرجعیت قرآن در این مباحث بها داده نشده است. من چرا این را می‌گویم؟ ببینید عرض کردم که مقام تخاطب بخش زیادی از روایات ما، مقام استفتاء بوده است و این روایت متناسب با آن فضا بیان می‌شد. اما قرآن این‌طوری نیست. خطاب قرآن یک خطاب عام جهانی فرازمانی فرامکانی بوده و «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ»[۱] بوده، یعنی در واقع آن اصول و مبانی که ما نیاز داریم و آن اصول و مبانی زیرساخت موحدانه و آن الزامات لازمه را که بخواهیم برساخت عادلانه را شکل بدهیم، این‌ها را در قرآن بیان کرده است.

چون ما مثلا در الگوهای طراحی شده یک اصول و مبانی داریم، یک الزامات داریم و یک اهداف داریم. قرآن به خوبی اهداف را تعیین کرده، به خوبی اصول را تعیین کرده و به خوبی الزامات را هم تعیین کرده است. در این میان ما باید یک مقدار ساختارها را متناسب با این اصول و اهداف و الزامات طراحی کنیم. ساختار دائما در حال تغییر است، اما اصول، اهداف و این الزامات ثابت هستند.

لذا یکی از نیازهای اصلی پژوهشگر فقه سیاسی این است که در کنار آن موضوعی که عرض کردم حتما حتما عنایت ویژه‌ای به جوامع قرآنی که مثلا اصول سیاست خارجی، الزامات سیاست خارجی و اهداف سیاست خارجی بیان کرده را شناسایی کند، یعنی واقعا یک کار جدید و نو است. امام بزرگوار ما اصول قرآنی و اهداف قرآنی و الزامات قرآنی و برخی مؤیدات روایی را برای انقلاب علیه نظام طاغوتی را درآوردند. ما هم باید همین کار را بکنیم. یعنی در گام سوم باید برای ورود به کنش‌های حاکمیتی در دولت‌سازی و حتی در ورود به تمدن‌سازی، این‌ها را مدنظر داشته باشیم.

پس هم در قصه و ساحت موضوع‌شناسی نیاز است که خود پژوهشگر فقه سیاسی کارشناس شود، خودش کارشناس شود، نه این‌که کارشناسی در کنار او قرار بگیرد. و هم در بُعد و ساحت کبری باید شناخت دقیق‌تری داشته باشد و ساخت یک جوامع روایی و کبری‌های کلی داشته باشد که بتواند ساختارها را متناسب با آن‌ها بسازد و تئوریزه و نظریه‌پردازی کند و ان‌شاءﷲ ایجاد کند.

  • به نظر شما آسیب‌های احتمالی موضوع یا رشته فقه سیاسی در حوزه‌های علمیه چیست؟

من در پاسخ به سؤالات قبلی در ضمن پاسخ‌هایی که می‌دادم به نوعی به آسیب‌های احتمالی هم اشاره کردم. من مهم‌ترین آسیب را در این قصه و رشته این می‌بینم که فضلایی که هیچ شناخت و سررشته‌ای از علم، از موضوع آن علم، موضوع آن دیسیپلین علمی ندارند ورود کنند و یک حرف‌هایی را بزنند که این حرف‌ها آن‌قدر ابتدایی باشد که جامعه‌ی علمی نتواند بپذیرد و موجبات تمسخر جامعه‌ی علمی را به وجود ‌آوریم و آن‌ها از ما فاصله بگیرند.

لذا حتما حتما ما باید موضوع‌شناس شویم و کارشناس در فرضا علوم سیاسی یا علوم روابط بین‌الملل و یا علوم مربوط به مسائل سیاسی – امنیتی شویم. نسبت به آخرین دستاوردهای مربوط به آن علم و شیوه‌هایی که آن‌ها به این علوم رسیدند و موضوع را بسط دادند، به صورت دقیق اشراف داشته باشیم و سپس بگوییم که؛ شما مثلا موضوع جنگ و صلح در روابط بین‌الملل را با شیوه‌های پوزیتیویستی و یا شیوه‌های غیرتجربی مثل شیوه‌ی عقلی بحث کرده‌اید و از مثلا آبشخور لیبرالیسم یا آبشخور رئالیسم به این قصه پاسخ دادید، ما می‌خواهیم با آبشخور یا با ایدئولوژی اسلامی و مبتنی بر روش‌های ترکیبی این کار را کنیم.

یک جایی واقعا تجربه به درد می‌خورد، یک جایی فراتر از تجربه، مثلا شیوه‌های استدلال عقلی و عقلایی به درد می‌خورد و یک جایی هم متون مقدس استفاده می‌شود. همان‌طور که آن‌ها هم مراجعه می‌کردند، مثلا در لیبرالیسم یا در رئالیسم، در ابتدا و یا پایه‌های ابتدایی که جان لاک یا توماس هابز می‌خواهد بریزد، این‌ها به برخی از کتب مقدس و برخی از توصیه‌ها مراجعه می‌کردند.

لذا ما آن زمان می‌توانیم با این‌ها بگوییم که؛ شما علم را تا اینجا آورده‌اید ولی این نتوانسته موضوع جنگ و صلح را حل کند، ما می‌توانیم موضع جنگ و صلح را با این شیوه حل کنیم. در واقع ما آن زمان هم‌آوا و هم‌دل شویم و آن‌ها بفهمند که می‌توانند با ما گفتگو کنند.

متوجه باشید من حواسم هست که دچار این مسئله نشویم که آن‌ها مثلا روی ما هیمنه و سلطه‌ی پارادایمی داشته باشند و ما دچار التقاط شویم. نه، نه، می‌خواهم بگویم که موضوع آن علم را دقیق بشناسیم و بعد در پیشینه‌ی تحقیقی که می‌خواهیم بگوییم، مثلا بگوییم که در پاسخ به این موضوع، یعنی جنگ و صلح و یا مثلا در علوم سیاسی، در پاسخ به تنظیم رابطه‌ی قدرت با نهادها، با مردم این سیر علمی طی شده و این پاسخ‌ها داده شده و این دستاوردها و نقایص را داشته و حالا ما برای ورود به این علم و برای پاسخ به این علم از این شیوه استفاده می‌کنیم که مثلا شیوه‌ی فقهی مراجعه به جوامع قرآنی است که در سؤال قبلی عرض کردم که درست کردیم. آن زمان وقتی یک کسی سیر بحث ما را می‌خواند، متوجه می‌شود که ما آن موضوع را می‌‌دانیم و می‌فهمیم و الّا ما همین‌طور بدون این‌که موضوع را دقیق بشناسیم، وسط بحث بپریم و یک حرف‌هایی را بزنیم، این امر موجبات تمسخر را به وجود می‌آورد. پس این مهم‌ترین آسیب در این قصه و ماجرایی است که من عرض کردم، یعنی عدم شناخت دقیق از موضوع و تبیین دقیق این موضوع است.

دوم این‌که؛ حالا ما موضوع را شناختیم، متأسفانه آسیب دیگری که ما داشتیم این است که دوستانی که رفتند تا موضوع را بشناسند، محو موضوع شدند، یعنی از خود آن موضوع بیرون نیامدند و آن پارادایم‌ها و آن ادبیات‌ها و گفتمان‌ها این‌ها را گرفته و بیرون نیامدند. این هم آسیبی است. این به این برمی‌گردد که متأسفانه این دوستان و بزرگواران خوب مبانی فقهی – اصولی خودشان، مبانی معرفت‌شناسی خودشان، مبانی فلسفی خودشان، مبانی اعتقادی خودشان را کامل نکردند. یعنی یکی از آسیب‌ها این است که طلبه‌ای که خیلی در حوزه‌ها روی مبانی او کار نکرده‌ایم، او را به این قصه بفرستیم و دچار آسیب شود و التقاط پیدا کند. لذا این یکی دیگر از آسیب‌ها است که ما باید طلبه‌هایی را به سراغ این موضوع‌شناسی بفرستیم که این‌ها از حیث مبانی واکسینه شده باشند. یعنی مبانی معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی، انسان‌شناسی و غایت‌شناسی آن‌ها تکمیل شده باشد و او با رویکرد انتقادی به سراغ علوم سیاسی و یا علوم روابط بین‌الملل برود و سیر بحث و موضوع را بخواهد بشناسد. چون اگر این‌طوری نرود، آن وقت دچار یک التقاط عجیبی می‌شود که خودش یک معضل می‌شود که ما بخواهیم این‌ها را درآوریم.

این دو آسیب، یعنی خوب نشناختن موضوع و یا اسیر موضوع شدن پایه‌ای برای آسیب بعدی می‌شود که شاهد یک خروجی‌هایی باشیم که این خروجی‌ها یا سر از تحجر و تعصبات بی‌جا و بی‌ربط بودن به موضوع درمی‌آورد و یا خدایی ناکرده سر از التقاط و این مباحث درمی‌آورد.

لذا ما برای این‌که دچار چنین آسیب‌های احتمالی نشویم باید حتما حتما طلاب و فضلا را با کلیت و سیر ورود به آن موضوع و مدخل ورودی به آن موضوع به صورت دقیق آشنا کنیم و عرض کردم که با مبانی هم خوب آشنا کنیم و این طلبه‌ها را با شیوه‌هایی که بزرگان ما مثل امام و این‌ها به این بحث ورود کردند آشنا کنیم و بگوییم که امام بزرگوار ما اسیر خرده‌مسئله‌ها نشد، أم المسئله ایجاد کرد و ضمنا اسیر فقه استفتائی و اسیر آن کبریات تجزیه‌ای خرد و حداقلی نشد، بلکه اسلام را به صورت یک پک کامل دید و جوامع قرآنی حول آن درست کرد و آن زمان ورود پیدا کرد و پاسخ صحیحی را داد.

امیدوارم که ان‌شاءﷲ طلبه‌ها و فضلای ما اگر می‌خواهند به یک موضوعی ورود داشته باشند حتما با شناخت کامل و با طراحی کامل باشد و با هدف‌گذاری مناسبی باشد که گام به گام پیش بروند و بدون هیاهو و بدون هوچی‌گری و بدون تکفیر این و آن کاملا یک مبحث علمی را تبیین کنند، آن زمان خواهید دید که نه تنها دانشگاهی‌های خودمان، بلکه دانشگاه‌های دنیا هم می‌آیند تا حرف ما را بشنوند.

[۱]. نحل، ۸۹.

رده‌های مرتبط

پاسخ دهید