مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت

حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر مهدوی راد: در آیات متعدد و روایات صحیحی، در ضمن انوار مطهر دیگر یا به صورت اختصاصی به شخصیت والا و ارزشمند حضرت زهرا(س) اشاره شده است. همچنین گاهی فهم قرآنی اقتضا می‌کند که یکی از مصادیق آن آیات و یا مصداق منحصر به فرد آن، این بانوی مکرم باشد.

امشب شب شهادت کوثر قرآن، فاطمه زهرا(س) و به تعبیر لطیف یکی از شاعران خراسانی، شب شهادت مادر فرزندان آرزو است. این شب بهانه و زمینه‌ای است برای آنکه امت مسلمان، دلدادگان به حق و شیفتگان معارف اهل‌بیت(ع) هر چه بیشتر با معارف، حقایق و آموزه‌های آن عزیزان آشنا شوند.

mahdavi-rad

مصداق کوثر حضرت زهرا(س) است

موضوع بحث بنده تفسیری از سوره‌ کوثر است. در آیات متعدد و روایات صحیحی، در ضمن انوار مطهر دیگر یا به صورت اختصاصی به شخصیت والا و ارزشمند حضرت زهرا(س) اشاره شده است. همچنین گاهی فهم قرآنی اقتضا می‌کند که یکی از مصادیق آن آیات و یا مصداق منحصر به فرد آن، این بانوی مکرم باشد. مصداق منحصر به فرد کوثر در این سوره، حضرت زهرا(س) است.

تأثیر فضای نزول در فهم قرآن

برای اینکه این موضوع روشن شود، مقدماتی در فهم قرآن و خصوصا فهم سوره بما هی سوره عرض می‌کنم. عالمان، مفسران و قرآن‌پژوهان گاهی از سبب نزول آیه و سوره و گاهی هم از فضای نزول سوره سخن می‌گویند. البته آنچه به عنوان اسباب نزول یا سبب نزول در اختیار داریم، زمینه‌ فهم و دریافت فضای نزول است. پیشینیان چندان به فضای نزول به عنوان یک موضوع، یک روش یا یک مقدمه برای فهم سوره به صورت مستقل نپرداختند. مشخصاً در حدود قرن ششم بعضی از مفسران، از جمله فخر رازی به این نکته توجه کرده‌اند. البته رُمّانی در جزوه‌ خردی که در اعجاز دارد، ادعا کرده که به این نکته توجه داشته است. البته ما تفسیر او را در یکی دو سوره، آن هم به صورت خطی در اختیار داریم و نمی‌توانیم بررسی کنیم که ادعای او چقدر به حقیقت نزدیک است.

در قرن اخیر، بسیاری از مفسران به این نکته توجه کرده‌اند و گاه توجه بسیار دقیقی هم داشته‌اند که توجه به فضای نزول سوره در فهم و ایجاد و ارتباط بین آیات بسیار مهم و مؤثر است. در میان مفسران روزگار معاصر شاید بیشتر از هر کسی، مرحوم علامه طباطبایی به این نکته توجه داشته است و در میان مفسران اهل سنت کسی که به صورت نقش‌آفرین و حساس به این امر پرداخته و بهره برده است، سید قطب در «فی ظلال قرآن» است. تا حدودی عزت دروزه در «التفسیر الحدیث» و همچنین ابن عاشور در «التحریر و التنویر» به این امر پرداخته است. «التحریر و التنویر» تفسیر خوبی است و اخیراً جامعه‌ اسلامی به اهمیت این تفسیر پی برده و این تفسیر وارد فضای مطالعاتی شده است و در جای خود تفسیری بسیار مهم، و دارای نکاتی بدیع است.

توجه به آغاز و فرجام سوره

مقدمه‌ دوم که شاید از مقدمه اول هم مهم‌تر باشد، توجه به آغاز و فرجام سوره است. پیوند آن چیزی که در آغاز سوره به آن پرداخته می‌شود، با آنچه در فرجام سوره به صورت نتیجه‌گیری از فرآیند آیات از آغاز به فرجام به دست می‌آید. این نکته‌ خیلی مهم است. به نظر من شاید مهم‌ترین عامل و ابزاری که مفسر می‌تواند در رابطه‌ با آیات به آن توجه کند و با توجه به آن نقل اقوال کند یا نظریه‌ خود را استوار بدارد، توجه به این مسئله است. باز در همین جهت شاید علامه طباطبایی بی‌بدیل باشد. الان به این نکته نمی‌پردازم که آن مرد بزرگ و قهرمان تفسیر در بحث‌های علوم قرآنی نظریه‌ای دارد که شاید چندان با این عمل، عینیت و واقعی که در تفسیر سوره انجام می‌دهد، همگون نباشد، اما علامه از این نکته بسیار استفاده می‌کند. من مشخصاً به سوره‌ رعد و تفسیر آخرین آیه‌ آن توجه می‌دهم که هم به لحاظ قرائت و هم به لحاظ تفسیر، آیه‌ محل بحثی است: «وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني‏ وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب»[۱] فضیلت بسیار بزرگی برای حضرت علی(ع) است. در یکی از روایات آمده است که کسی به مولا عرض کرد که در میان فضایل شما در آیات الهی، کدام یک را برترین می‌دانید؟ امام از ذکر آیات امتناع فرمودند. اما من این آیه را برترین آیه می‌دانم و فرجام این آیه‌، نکته‌ عجیبی است.

مرحوم استاد محمدتقی شریعتی(ره) سخنرانی بسیار عمیقی دارند و فاضلان خراسان آن را فراوان یاد کرده‌اند که به نام «علی شاهد رسالت» چاپ شده است. در مقدمه‌ آن می‌گوید: «درباره‌ اینکه برترین فضیلت مولی در آیات قرآن در کدام آیه است، نظرم همیشه عوض می‌شد. گاهی می‌گفتم آیه‌ ولایت، گاهی آیه‌ ابلاغ و گاهی آیه‌ اکمال. تا اینکه به این آیه رسیدم و دیگر نظرم تغییر نکرد و بعد از آن روایتی را دیدم که خود امام(ع) هم فرمودند: علم علی الاطلاق کتاب ﷲ در محضر علی بن ابی طالب(ع) است.» طبری در این آیه حداقل هفت قرائت ذکر کرده که این اختلاف قرائت‌ها بعضاً برای گمراه کردن است. خود طبری که در قرائت کتاب مهمی دارد و تفسیر او از جلوه‌های مهم افتراق قرائات است، در همین جا قرائت‌هایی نقل می‌کند که انسان به بعضی از آنها می‌خندد. این برای گمراه کردن مسیر است و لذا از این جهت باید به این افتراق قرائت توجه شود.

در روایات شیعه، روایات قابل توجهی هست که مصداق «و من عنده علم الکتاب» را امیرالمؤمنین(ع) می‌دانند. در این آیه ما روایت عامی کم داریم، اما علامه طباطبایی با همین تأمل و دقت، آغاز سوره را با پایان سوره پیوند داده و از روند آیات به این نتیجه رسیده است که مصداق این آیه کسی غیر از امام علی(ع) نمی‌تواند باشد و بعد فرموده است که روایات این فهم را تأیید می‌کنند و این نکته‌ بسیار مهمی است.

فضای نزول سوره کوثر

من بر اساس این دو نکته که فکر می‌کنم در فهم آیات نقش‌آفرین‌اند، می‌خواهم عرض کنم که مصداق کوثر نمی‌تواند کسی غیر از حضرت فاطمه(س) باشد. بر اساس مطالعات تاریخی در آن زمان و هنوز هم در خیلی از جاها در میان عشایر و حتی در میان مردم و حتی گاهی در میان فضلا این‌گونه است که وقتی دختر به دنیا می‌آید، خیلی برای او اهمیتی قائل نیستند. امشب شب شهادت است، و الا داستان‌هایی نقل می‌کردیم. یکی از حضرات فضلا می‌گفت: «من وقتی به همراه همسرم برای چهارمین بار به بیمارستان رفتیم، به او گفتم اگر این بار هم دختر باشد، به خانه‌ پدرت برو!» داستان‌هایی از همین عشایر ایران بخوانید که چگونه به زن که نقش بسیار عظیمی در زندگی ما دارد، بی‌توجه بودند. اعراب‌ که رسماً می‌گفتند فرزندان ما، پسران ما و فرزندان آنها هستند و دختران ما فرزندان کسانی‌اند که به ما هیچ ربطی ندارند. شاید این به لحاظ شرایط زندگی آن زمان بوده که پسر اهمیت داشته و نقش‌آفرین بوده است. من در اینجا از کلمه‌ «نهر» استفاده‌ خواهم کرد که ندیدم دوستان به آن توجه کرده باشند. و آن اینکه در جهان آن روز در سه مرحله برای سه چیز جشن می‌گرفتند و شتر نهر می‌کردند. شتر مهم‌ترین قربانی بود. اگر شاعری زبان‌آور می‌شد، برای او جشن می‌گرفتند و شتر نهر می‌کردند. اگر پسر جنگاور می‌شد و می‌توانست بجنگد و صحنه‌های جنگ را در چنگ خود بگیرد، برای او جشن می‌گرفتند و شتر نهر می‌کردند. اگر اسب نجیب شود، برای او جشن می‌گرفتند و شتر نهر می‌کردند.

این خیلی مهم است. کسانی که در روستا زندگی کرده‌اند، می‌دانند که اسب به راحتی کمر نمی‌دهد. اسب را تربیت می‌کنند تا کمر دهد. وقتی کمر داد، در سوار شدن بر این اسب و تاختن با آن می‌دانند در کجا می‌ایستد، کجا می‌جهد و در کجا آرام می‌گیرد. این کار خیلی مهمی است، لذا وقتی اسب نجیب می‌شد، برای او جشن می‌گرفتند و شتر نهر می‌کردند. برای آنها پسر خیلی اهمیت داشت، لذا می‌گفتند پسران ما، پسران پسران ما هستند. بر اساس بعضی از نقل‌های تاریخی رسول اکرم(ص) چهار پسر داشتند؛ البته اگر طیب و طاهر را هم فرزند ایشان بدانیم. بر اساس بعضی از نقل‌ها رسول اکرم(ص) دو پسر به نام قاسم و عبدﷲ داشتند و طیب و طاهر لقب قاسم و عبدﷲ است. اینها مسائل تاریخی‌ است که در نتیجه‌گیری الان ما فرق چندانی ندارد.

پسران پیامبر یکی پس از دیگری از دنیا رفتند. مشرکان مکه همه‌ تلاش خود را به کار می‌بردند. یک روز کسی به ابوجهل گفت: «دیگر کافی است». ولی ابوجهل قبول نکرد و گفت: «ما ذبح می‌کردیم و مهمانی می‌دادیم، آنها هم ذبح کردند و مهمانی دادند، ما مسابقه دادیم، آنها هم مسابقه دادند، ما بازار را به دست گرفتیم، آنها هم بازار را به دست گرفتند. اما اکنون شخصی از آنها آمده و می‌گوید من پیامبر هستم، حالا ما چه کنیم؟ ما از آنها عقب مانده‌ایم و باید کار نهایی را انجام دهیم.»

علت جعل روایاتی که اگر پیامبر نبود، معاویه پیامبر می‌شد، در همین داستان است که به دلیل احساس عقب‌ماندگی، محدثین آنها این روایات را می‌ساختند. ابوهریره نقل می‌کند: «خداوند سه امین دارد: پیامبر، جبرئیل و…». این جریان وجود داشته و حالا پیامبر بدون پسر است. در روایات، افراد متعددی ذکر شده‌اند، ولی آنکه مشهور است، عاص بن وائل است. روایتی هم جواب نامه‌ای از امیرالمؤمنین نقل می‌کند که تقریر می‌کند قاعدتاً این شخص باید باشد. هر چند که برای ابوجهل و دیگران هم ذکر کرده‌اند.

وقتی پیامبر(ص) از باب السلام بیرون می‌آمدند و آنها وارد می‌شدند، با پیامبر روبه‌رو شدند و حرف‌های بی‌ربطی به پیامبر زدند و در آخر به پیامبر گفتند: «تو ابتر هستی». وقتی وارد مسجد شد، از او پرسیدند: «چه شده است؟» گفت: «من با این ابتر صحبت می‌کردم». بنده اصل معنای لغوی ابتر را که توهین‌آمیز است، عرض نمی‌کنم. ولی کلاً اگر کسی بی‌‌پی بود و ادامه نداشت و جریانی نبود که او را ادامه دهد، به او ابتر می‌گفتند. یعنی افتاده، بدون عقب، بدون پی.

می‌دانید که پیامبر(ص) بارها فرمودند: «برای من صلوات ابتر نفرستید». وقتی در مورد آن سؤال کردند، پیامبر فرمود: «بدون آل نفرستید و آل باید همراه درود و رحمت فرستادن بر من باشد». چنین فضایی ایجاد شده است که جان رسول ﷲ را از غم آکنده و ایشان در دل خود غمگین و سینه‌ ایشان سنگین است و لذا خداوند سبحان این سوره را فرستاد.

من متأسفانه نمی‌توانم به مفردات سوره بپردازم، لذا دوستان عزیز را در بُعد ادبی و بلاغی به رساله‌ کوچکی که زمخشری درباره‌ سوره‌ی کوثر دارد، ارجاع می‌دهم. این رساله در منابع شرح حال زمخشری نیامده است، ولی مرحوم علامه سید عزیز طباطبایی زمانی که در ترکیه بودند، این نسخه را استنساخ کردند و بعد در قم و بیروت چاپ شد.

این تأملات بلاغی فقط از زمخشری برمی‌آید و فخر رازی هم که آن را در پایان «نهایة الإعجاز» تلخیص نموده، تصریح کرده که این از زمخشری است و او آن را خلاصه کرده است. مفردات و تعبیرات «إنا أعطیناک الکوثر» و تأملات ادبی و گستره‌ معنایی سوره باقی بماند. وقتی خداوند سبحان این سوره را در چنان فضایی نازل می‌کند، قاعدتاً منظور خداوند از اینکه بگوید ما آنچه دل تو را از غم آکنده است و آن ناراحتی را که بر جان تو نشسته است، با اعطای کوثر از بین می‌بریم و فضایی که آنها ایجاد کردند را دگرگون می‌کنیم، باید ذریه و نسل باشد.

من همیشه تأسف می‌خورم که سوره‌های آخر قرآن در بیان علامه طباطبایی به اختصار آمده است، گاهی نکات خیلی لطیفی است که ایشان از آن می‌گذرد. فخر رازی ۱۵ قول آورده است.

مرحوم علامه بعد از اینکه چند قول معروف را آوردند[۲]، فرمودند «قول به خیر کثیر و نهر و حوض است و مابقی تحکم است». بعد می‌فرماید: «تأمل در ابتدا و انتهای سوره اقتضا می‌کند که بگوییم ذریه و کثرت ذریه مصداقی از این خیر کثیر است.»

مرحوم علامه بیان می‌کند که مصداق خیر کثیر از این بانوی مکرم سرچشمه می‌گیرد. به لحاظ فضای سوره نباید تردید کرد که مصداق کوثر فقط حضرت زهرا(س) است. اما با توجه به مقدمه‌ دوم، در پایان سوره سخن از کسی است که پی ندارد و ابتر است و نسل او منقطع خواهد شد و در تاریخ نخواهد ماند و از او کلامی به میان نخواهد آمد.

پس ابتدا هم باید هم‌سوی با آن باشد. اینجا سخن از حضرت زهرا(س) به عنوان کسی است که ادامه‌‌دهنده نسل رسول‌ﷲ(ص) است و لذا دشمن ایشان ابتر است. پس برای همین عطا، نهر کن. آنها فقط برای پسر نهر می‌کردند، آن هم پسری که جنگاور می‌شد، پسر و فرزند ذکوری که می‌توانست صحنه‌آرای فضای زندگی آنها باشد. گویا موضع خداوند سبحان در مقابل این جریان اجتماعی این است که این خانم و انسان بسیار بزرگ، شایستگی نهر دارد. برای این عطای مهم غیر از نماز، باید نهر کنید. به لحاظ تاریخی اگر سوره را در آن فضای تاریخی بگذاریم، باید معتقد باشیم که این مصداق منحصر به فرد است.

نقد تفسیر کوثر به نهر در بهشت

سه نکته‌ی دیگر را عرض می‌کنم. نکته‌ اول این است که روایات نهر که گاهی هم حوض گفته شده است، مطلقاً پایه ندارد. ۲۸ روایت، روایات نهر است. این روایات غالباً عامی و بعضاً به منابع ما هم وارد شده است که شاید یکی دو مورد بیشتر نباشد. متن یکی از روایاتی که در منابع ما وجود دارد و در مجمع البیان آمده است، نشان می‌دهد که این روایت نمی‌تواند پایه داشته باشد. در مجمع البیان نقل شده است که وقتی از کوثر سؤال کردند، فرمودند وقتی عاص بن وائل یا هر شخص دیگری این سخن را گفت، پیامبر(ص) بر فراز منبر شد و آن گاه برای مردم سخنرانی کرد و گفت نهر…

آیا در مکه منبری وجود داشته است؟ اصلاً پیامبر(ص) می‌توانست در آنجا منبر برود؟ آیا پیامبر(ص) می‌توانست جمعی را جمع کند و برای آنها سخنرانی کند؟ سوره‌ کوثر از آغازین سوره‌های قرآن کریم است. تهافت، تضارب، افتراء، تعارض و بعضاً تناقض در میان این روایات خیلی عجیب است. بهترین جایی که این روایات تقریباً جمع شده، «تفسیر الدر المنثور» است [۳]. ما نباید از این تفسیر غافل باشیم که در نقل روایات، تفسیر عجیبی است. کمابیش آن تعصب‌های کذایی را هم ندارند، البته هست. من اخیراً نکته‌ای را بعد از چاپ عبدالمحسن ترکی متوجه شدم و اگر این با تتبع جواب دهد، نکته‌ قابل توجهی است؛ یعنی توجه سیوطی خیلی مهم است. سیوطی در همان آغاز وقتی منابع خود را ردیف می‌کند، گاه می‌بینید اولین کتابی که از او یاد کرده، برای قرن چهارم است یا اولین کتابی که یاد کرده، برای قرن پنجم است، بعد به قرن دو و سپس به قرن سه برمی‌گردد.

گاهی چنین افتراق‌هایی دارد و گاهی این تسلسل تاریخی منظم است. یکی از محاسن این کتاب این است که منابع را به دقت ارجاع داده و نشان داده است که چاپ‌های قبلی هم افتادگی‌های خیلی زیادی دارد. عبدالمحسن ترکی زمانی وزیر فرهنگ (ثقافه) عربستان بود و الان در نجف مؤسسه‌ای دارد. عجیب است بعضی از روایاتی که او در مقدمه آورده و در چاپ‌های دیگر از قلم افتاده، روایات فضائل است. این جالب توجه است و حالا شاید نقل او در میان طیف وهابیت درست است یا خیلی به آنها وابستگی ندارد. من در جاهای متعددی تأمل کردم که آدرس و منبعی که سیوطی در ابتدا می‌آورد، لفظ روایت برای آن منبع است و موارد دیگر نوعاً نقل به معنای آن منابع است و اگر همه جا به این دقت کرده باشد، این نکته‌ خیلی مهمی است.

یکی از اشکالاتی که بعضی از وهابیون به علامه‌ امینی یا مرحوم شرف الدین کردند، این است که ۲۰ منبعی که ایشان آوردند، این‌گونه نیست که در الغدیر یا المراجعات بیان کرده‌اند. مضمون همان است و لذا علامه عسگری در آثار اخیر خود متوجه این نکته شده بود و وقتی منابع را ردیف می‌کند، تصریح می‌کند که «واللفظ من کذا». بالاخره «تفسیر درالمنثور» از این جهات قابل توجه است و جامع روایاتی است که ذیل کوثر آورده شده است. تمام این روایات از ابن عباس یا از عایشه است. این دو نفر کجا بودند؟ روایات ابن عباس که غالباً جعل و وضع ابن عباس است. شخصیت ابن عباس جای خود است. ابن عباس مردی علوی، حق‌پذیر و حق‌مدار است. به لحاظ اصل تأسیسی، هر جا نقلی از ابن عباس باشد که با جریان نقل اهل بیت نسازد، قطعاً بر آن وضع و جعل است. ابن عباس مرد بزرگی بود و من احساس می‌کنم که در منابع ما کم و بیش به او ظلم شده است. من نذر دارم که برای کوثر یک تفسیری بنویسم، که متأسفانه هنوز توفیق پیدا نکرده‌ام. ولی برای کتابت آن، روایات را فراوان جست‌وجو کرده‌ام و دریافته‌ام که روایات نهر مطلقاً سند درستی ندارد.

نکته‌ دوم نامه‌ای است که عمرو عاص به امام علی(ع) نوشته است. او نامه‌های متعددی به امام دارد. معاویه هم نامه دارد. این نامه‌ها و پاسخ آنها را یکی از فضلای عراقی یک جا جمع کرده است. گاهی این نامه‌ها وهن است و گاهی کلام نویسنده‌اش نیش‌دار است؛ چون معاویه پلید بود و در پلیدی نظیر نداشت. عمرو عاص نیز به قول پیامبر(ص) همتای او بود و هرگاه این دو کنار هم باشند، نفر سوم شیطان است.

عمرو عاص در این نامه مطالب زیادی برای امام نوشته است، از جمله اینکه «این همه که در اینجا و آنجا می‌گویید حسن و حسین فرزندان رسول‌ﷲ(ص) هستند، اینها چه ربطی به رسول‌ﷲ دارند؟ اینها فرزندان تو هستند.» امام(ع) این نامه را پاسخ دادند. تنها روایتی ـ روایت، نه نقل از صحابه ـ که این نکته را نشان می‌دهد، همین روایت است. ما غیر از این روایت، روایتی نداریم که بگوید کوثر یعنی حضرت زهرا(س). امام بعد از اینکه پاسخ حرف‌های عمرو عاص را دادند، فرمودند «اینکه گفتی اینها فرزندان من هستند و ربطی به پیامبر ندارند، اگر این‌گونه باشد که تو می‌گویی، لازمه‌ آن این است که سخن خدا نعوذ بﷲ کذب باشد و سخن پدر تو درست باشد.»

این نکته‌ جالب است؛ یعنی اولاً معلوم می‌شود کسی که این حرف را زده، عاص است و ثانیاً نشان می‌دهد مصداق کوثر حضرت زهرا(س) است و اگر بنا باشد اینها فرزندان پیامبر(ص) نباشند، این اتفاق می‌افتد. بالاخره حضرت زهرا(س) کوثر قرآن است و آنهایی که در فضای نزول بودند، این را می‌دانستند و آنهایی که در فضای آن زمان بودند، جایگاه علی(ع) و عظمت این خانواده را می‌دانستند.

اشاره به خطبه حضرت زهرا(س)

من ابتدا قصد داشتم خطبه‌ حضرت زهرا(س) را با یک نگاه تاریخی بحث کنم. این خطبه انصافاً اسلام به معنای واقعی است. فدک در این خطبه خیلی در حاشیه است. تکیه‌ای که به جایگاه علی(ع) و بت‌شکنی ایشان کردند، تکیه‌ای که به جایگاه پیامبر(ص) و نقش‌آفرینی ایشان کردند، اصل است. چه شد که همه‌ اینها را فراموش کردند؟ من فقط این جمله‌ حضرت زهرا(س) را می‌خوانم که فرمودند غیرت شما کجا رفته است؟ شما همان شیر دژم‌هایی نبودید که از شمشیرتان برق می‌جهید؟ آن برندگی و قاطعیت شما رفت، با اینکه پیامبر به تازگی از میان ما رفته است؛ «و العهد قريب و الكلم رحيب‏» [۴]، زخم رفتن پیامبر خیلی گسترده است، ما که پیامبر(ص) را از دست دادیم و جانمان سوخته و تمام زندگی ما درد و رنج است، «و الجرح لما يندمل‏»[۵] و هنوز این زخم التیام پیدا نکرده است «والرسول لما یقبر»[۶] و هنوز پیامبر(ص) را در قبر نگذاشتیم، این چه اتفاقی است که افتاده؟ ابوبکر مگر خود تو از پیامبر(ص) نقل نکردی که «یکرم الرجل فی أهل بیته». اگر خواستید کسی را احترام کنید، خانواده‌ او را احترام کنید؟ خود تو راوی این روایت هستی و حال این احترام من است که در خانه‌ من را آتش بزنید و مرا تهدید کنید؟

یک رباعی هست که قاضی عبدالجبار از یک عالمی نقل کرده، که در آن گفته است: «من که می‌دانم خیلی از این اتفاق‌ها افتاد، من که می‌دانم آتش هم آوردند، من که می‌دانم آتش هم به در خانه زدند، نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد که علی(ع) که غیر از خدا از هیچ کسی نمی‌ترسید و دلش در برابر هیچ حادثه‌ای نمی‌لرزید…»

شیخ مفید می‌گوید غیر از مقابل خدا، فقط یک بار زانوان علی(ع) به زمین آمد و آن زمانی بود که گفتند بیا که فاطمه(س) از دست رفت. به در خانه که رسید، بی اختیار زانوان علی(ع) به زمین آمد. علی جز در خشیت خدا اشک نریخت، مگر زمانی که حالت فاطمه را دید و چهره‌‌ مبارکش پر از اشک شد. حضرت به یکی از یاران خود فرمود تا وقتی که فاطمه بود گاهی سلام من را جواب می‌دادند، ولی بعد از او حتی سلام من را جواب نمی‌دهند.

پانوشت‌‌ها:

۱. سوره رعد، آیه ۴۳.

۲. و قد اختلفت أقوالهم في تفسير الكوثر اختلافا عجيبا فقيل: هو الخير الكثير، و قيل نهر في الجنة، و قيل: حوض النبي ص في الجنة أو في المحشر، و قيل: أولاده و قيل: أصحابه و أشياعه ص إلى يوم القيامة، و قيل: علماء أمته ص، و قيل القرآن و فضائله كثيرة، و قيل النبوة و قيل: تيسير القرآن و تخفيف الشرائع و قيل: الإسلام و قيل التوحيد، و قيل: العلم و الحكمة، و قيل: فضائله ص، و قيل المقام المحمود، و قيل: هو نور قلبه ص إلى غير ذلك مما قيل، و قد نقل عن بعضهم أنه أنهى الأقوال إلى ستة و عشرين.

و قد استند في القولين الأولين إلى بعض الروايات، و باقي الأقوال لا تخلو من تحكم و كيفما كان فقوله في آخر السورة: «إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» و ظاهر الأبتر هو المنقطع نسله و ظاهر الجملة أنها من قبيل قصر القلب- أن كثرة ذريته ص هي المرادة وحدها بالكوثر الذي أعطيه النبي ص أو المراد بها الخير الكثير و كثرة الذرية مرادة في ضمن الخير الكثير و لو لا ذلك لكان تحقيق الكلام بقوله: «إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» خاليا عن الفائدة (الميزان في تفسير القرآن، ج ۲۰، ص ۳۷۰.

۳. و أخرج ابن أبى شيبة و أحمد و مسلم و أبو داود و النسائي و ابن جرير و ابن المنذر و ابن مردويه و البيهقي في سننه عن أنس بن مالك قال أغفى رسول ﷲ صلى ﷲ عليه و سلم إغفاءة فرفع رأسه متبسما فقال انه نزلت على آنفا سورة فقرأ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ حتى ختمها قال هل تدرون ما الكوثر قالوا ﷲ و رسوله أعلم قال هو نهر أعطانيه ربى في الجنة عليه خير كثير ترده أمتي يوم القيامة آنيته عدد الكواكب يختلج العبد منهم فأقول يا رب انه من أمتي فيقال انك لا تدرى ما أحدث بعدك و أخرج مسلم و البيهقي من وجه آخر بلفظ ثم رفع رأسه فقرأ إلى آخر السورة قال البيهقي و المشهور فيما بين أهل التفاسير و الغازي ان هذه السورة مكية و هذا اللفظ لا يخالفه فيشبه ان يكون أولى‏و أخرج الطبراني و الحاكم و صححه و ابن مردويه عن أم سلمة أن النبي صلى ﷲ عليه و سلم قرأ هذه الآية إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَو أخرج أحمد و ابن المنذر و ابن مردويه عن أنس أنه قرأ هذه الآية إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ قال قال رسول ﷲ صلى ﷲ عليه و سلم أعطيت الكوثر فإذا هو نهر في الجنة يجرى و لم يشق شقا و إذا حافتاه قباب اللؤلؤ فضربت بيدي إلى تربته فإذا هو مسكة ذفرة و إذا حصاه اللؤلؤ (الدر المنثور في تفسير المأثور، ج‏ ۶، ص: ۴۰۲).

۴. الاحتجاج، ج ۱، ص ۱۰۱.

۵. همان.

۶. همان.

رده‌های مرتبط