با انتشار نظریات ساختارشکن سید محسن امین درباره عزاداری، و رسیدن خبر آن به نجف، آتش بلوایی که مقدمات آن آغاز شده بود شعلهور شد. سید محسن خود از شاگردان حوزه نجف و از شاگردان آخوند خراسانی بود. متأسفانه از آنجا که وقایع نیمه اول قرن بیستم در نجف با دقت ضبط نشده، جزئیات این مسئله نیز به نوعی در ابهام است. با این حال، قطعاً میتوان گفت که عملاً تنها مرجعی که حامی سید محسن امین بود، دوست نزدیک سید امین و شاگرد ویژه آخوند خراسانی یعنی حاج سید ابوالحسن اصفهانی بود. البته ظاهراً مرحوم حاج سید ابوالحسن حکم صریح مکتوبی مبنی بر حرمت قمهزنی منتشر نکرده است و آنچه امروز در منابع مکتوب و در نوشتههای اینترنتی موجود است، گزارشی است از «مضمون حکم سید» که مربوط است به نقل جعفر خلیلی در موسوعة اعیان الشیعه که میگوید:
«فأفتی المرحوم السید أبوالحسن الأصفهانی بحرمة الضرب بالسیف، و قال ما مضمونه أن استعمال السیوف والسلاسل والطبول والأبواق و ما یجری الیوم أمثاله فی مواکب العزاء بیوم عاشوراء إنما هو محرم و هو غیر شرعی»[۱] .
برخی نیز تصور کردهاند که فتوای سید در کتاب أنیس المقلدین ایشان منتشر شده که مجموعهای از استفتائات فارسی ایشان است، ولی اساساً در این کتاب استفتائی درباره حرمت یا حلیت قمهزنی وجود ندارد و نمیتوان به دقت گفت که حکم سید ابوالحسن اصفهانی دقیقاً چه بوده است. ولی به هر حال با توجه به شواهد تاریخی در اینکه ایشان مخالف با انجام قمهزنی بودند بحثی نیست. مرحوم آیتﷲالعظمی بهجت نیز در جریان نقل قولی که از ایشان شده بود بر این مسئله تصریح نمودند.
ورای این بحث، فتوای سید امین در نجف بلوایی به وجود آورد و اکثریت مردم و علما با آن مخالفت کردند و اتفاقاً در آن سال عزاداری و قمهزنی پررنگتر از سالهای پیش انجام شد.
نباید فراموش کرد که نجف فضایی سنتی داشته است و اساساً جز در یک دوره کوتاه در دوره آخوند خراسانی چندان روی خوشی به تجددگرایان نشان نداده است. حتی در دوره آخوند خراسانی نیز سید کاظم یزدی باز هم صاحب نفوذ بود و عدم همراهی وی با مواضع سیاسی آخوند در قبال ایران و مشروطهخواهان، خود یک خرق اجماع محسوب میشد. در مسئله قمهزنی اما اجماع تقریباً برعکس بود و اکثریت علما به حلیت قمهزنی تا زمانی که ضرر معتد به نداشته باشد فتوا دادند و تعداد زیادی از طلاب نیز در این مراسم شرکت کردند.
خطبا نیز در این میان نقش مهمی ایفا نمودند. در این جریان خصوصاً سید صالح حلّی خطیب مشهور نقش مهمی در تحریک مردم علیه سید امین و حامیانش داشت. سید صالح، حافظه بسیار قویای در شعر و تاریخ داشت و همو بود که در این غائله مردم را به دو دسته «اموی» و «علوی» تقسیم کرد و در ذمّ سید امین اشعار شنیعی سرود. از جمله:
«یا صاحبی امّا مررت بجُلّقِفابصق بوجه أمینها المتزندق»[۲]
«ای دوست من اگر از محله سید محسن گذشتی به روی امین آن محله که رنگ کفر به خود گرفته آب دهان بینداز!»
جرئت سید صالح به اندازهای بود که ظاهراً در مقابل سید ابوالحسن نیز ایستاد. سید صالح حلّی اما علیرغم آنکه جایگاه علمی و مذهبیاش از سید ابوالحسن اصفهانی به مراتب پایینتر بود، از موضع خود کوتاه نیامد. این مسئله البته در زندگی وی چیز جدیدی نبود. وی یک بار دیگر یعنی در سال ۱۳۲۵ هـ. ق/۱۹۰۷ م. یعنی زمانی که بحث بین مشروطهخواهان و مخالفان آنان بالا گرفته بود و سید صالح از آخوند خراسانی حمایت میکرد، در مخالفت با سید کاظم یزدی آنقدر تند رفته بود که پس از وفات آخوند خراسانی، مجبور شد تا زمان جنگ جهانی اول به کاظمین پناه ببرد! او پس از افتتاح «مدرسة الغری الأهلیّة» نیز با آن مخالفت کرد و در منابر خویش این حضور در این مدرسه را مخالفت با دین معرفی نمود و حکومت مجبور شد وی را به خاطر این دخالتهایش، به بصره تبعید نماید[۳] .
سید ابوالحسن که با تاریخ زندگی سید صالح از نزدیک آشنا بود، استماع سخنان سید صالح را منع کرد. و از سوی دیگر از شیخ محمد علی یعقوبی که سخنران توانا و اهل فکری بود، دعوت شد به نجف بیاید. سخنرانیهای یعقوبی که به لحاظ سطح محتوای علمی بالاتر از سخنان احساسی سید صالح بود، توانست مردم را جذب کرده و با سید ابوالحسن همراه سازد. رفته رفته کار سید صالح بیرونق شد و کسی به او توجهی نمیکرد. سید پس گرفتن فتوای خود را منوط به توبه سید صالح بر روی منبر کرد اما وی نتوانست این کار را انجام بدهد و سرانجام سکه این خطیب توانا از رونق افتاد. پس از این بود که بزرگان و اشراف نجفی دیگر به او توجهی نکردند. سید صالح در اثر این موضوع از نجف خارج شد و به کوفه رفت و در آنجا مریض شد و از دنیا رفت.
سید ابوالحسن اصفهانی همچنین در جریان سفر سید محسن امین به نجف، برای تدوین موسوعه اعیان الشیعه دستور به لزوم استقبال از وی داد و به دنبال این حکم، از وی استقبال به عمل آمد وجالب اینجا بود که یکی از سرکردگان جماعت «علویین» به نام بکلو الحبیب نیز در جمع استقبالکنندگان قرار داشت. جعفر خلیلی نقل میکند که وقتی وی سید محسن امین را دید پیش وی رفت. او را میبوسید و میگفت: «خدا لعنت کند کسی را که من را گمراه کرد و تو رابه شکل یک «اموی» در ذهن من در آورد؛ این همان روی نورانی است که به نور ایمانش هویداست! پس سوء ظن مرا ببخش و از من درگذر!…»[۴] .
نقل تمام این جریانات به معنی موفقیت کامل سید ابوالحسن نیست، بلکه همانطور که پیشتر اشاره شد وضعیت در قبال شکل عزاداری در نجف تغییر چندانی نکرد.
مطلب مرتبط:
علی
با سلام
ای کاش اشاره میکردید که جناب جعفر الخلیلی از مدافعان سرسخت و افراطی سید محسن امین بوده و لذا طبیعی بوده بنویسد علما چنان استقبالی کردند، و الا گزارش نجفی ها حتی افرادی مثل سید جعفر مرتضی که نوشتند که سید محسن امین از نجف طرد شد، چه برسد به استقبال و توبه نجفی ها! آن هم در شرایطی که خود سید ابوالحسن بعنوان بزرگ فقیه اهل نجف بخاطر این فتوا مطرود شده بود تا جاییکه دست یافتن به فتوای او در باب قمه در زمان حیاتش نیز مشکل شده بود!
سید فرید
سلام
سیدابوالحسن اصفهانی در دوره ای حدودا ۱۰ ساله مرجعیت مطلق داشتند. ادعای شما مبنی بر مطرود شدن ایشان چه مبنایی دارد؟