حضرت آیتﷲ سبحانی در نوشتاری «آزادی بیان» و شیوههای تبلیغی غرب برای آزادی بیان و نیز نگاه اسلام به این مقوله را تشریح کردهاند که در ادامه میخوانید.
امروز مهمترين مسئلهاى كه انديشه نسل جوان و تحصيلكرده را به خود معطوف ساخته، مسئله آزادى عقيده و بيان است. كرامت انسان را در اين مىدانند كه انسان در گزينش هر نوع عقيده، و در نشر و گسترش آن، آزاد باشد و هيچ شخص و مقامى نتواند انسان را به خاطر عقيده و انديشهاش نكوهش كند و يا از تبليغ و دعوت به آن جلوگيرى نمايد. اين گروه احياناً براى ساكت كردن گروه مخالف به آيه شریفه «لا إِكراهَ فِى الدِّين» استدلال مىكنند و مىگويند: به حكم محكوميت اكراه در گزينش دين، انسان در انتخاب هر نوع عقيده و نشر آن آزاد است.
اين نوع داورى درباره آزادى عقيده با فرهنگ غربى كاملاً همسو است، زيرا ريشه آزادى در غرب، خواست و تمايلات انسان است، نه مصالح و سعادت او. به ديگر سخن، فلسفه و پشتوانه آزادى در غرب، خواستن و تمنّاى دل انسان است، در اين صورت هر نوع ايجاد مانع در برابر خواسته دل، نوعى مبارزه با آزادى تلقّى مىگردد. ولى در عين حال، مدافعان اين نوع نگرش بايد بدانند كه پيروى از هر نوع تمنّاى دل در غرب نيز مجاز و مشروع نيست، بلكه تمام حركتها بايد پوشش قانونى داشته باشد و در غير اين صورت نوعى «آنارشيسم» و شورش كور، به شمار مىرود.
در نظر اوّل، آزادى در غرب بسيار گسترده و چشمگير است و مهاجرت گروههاى مرفّه يا نيمهمرفّه از ايران اسلامى به غرب، به خاطر برخوردارى از آزادى و بهرهگيرى از آن است ولى اگر دقت كنيم خواهيم ديد كه در آنجا قانونى كه آزادىها را محدود مىسازد، ساخته و پرداخته توده مردم نيست، بلكه محصول تبليغات سرمايهداران بزرگ است كه نبض اقتصاد كشور را در دست دارند. اين گروه كه به نام «كمپانى» و «كارتل» معروفاند، با تبليغات خاصى، افكار عمومى را به سوى آنچه مىخواهند هدايت مىكنند، و مردم خواسته و ناخواسته به نخبههايى رأى مىدهند كه مجريان منويات سرمايهداران باشند. شيوه تبليغات در غرب به هنگام انتخاب رئيس جمهور يا مقامات ديگر، آنچنان هيجانانگيز و شورآفرين است كه رأى به فلان نخبه يا نماينده را در مغز طرف كاشته و او را ناخواسته به سوى صندوق رأى سوق مىدهد.
*تفاوتهاى جوهرى دو نوع آزادى
امروز جهان غرب پرچم آزادى را به دست گرفته و جنگها و نبردهاى بسيارى را به عنوان جنگ آزادىبخش، آغاز مىكند، حتّى اشغال و جنگ عراق نيز به بهانه يافتن سلاحهاى كشتار جمعى صورت گرفت تا مبادا روزى ديكتاتور عراق كه روزى دستنشانده خود آنها بود، دست از پا خطا كند و حيات و زندگى ملّتها را به خطر افكند.
اسلام نيز قرنها پيش منادى آزادى بوده و هدف از اعـزام نبى خاتم (صلى ﷲ عليه وآله وسلم)، رهايى ملتها از غل و زنجيرى بود كه به دست و پاى آنها بسته شده بود؛ «وَيَضَع عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلالَ التى كانَتْ عَلَيْهِمْ».(۱) «[پيامبر] بارهاى سنگين و زنجيرهايى را كه بر آنها بود، برمى دارد».
* تفاوت آزادی در غرب و اسلام
ولى در عين حال ميان آزادى در غرب و اسلام تفاوتهايى وجود دارد كه به آنها اشاره مىكنيم:
– آزادى در غرب فقط يك شرط دارد
آزادى فرد در غرب مشروط بر اين است كه مزاحم ديگران نباشد و از آنان سلب آزادى نكند. به ديگر سخن، آزادى در غرب از طريق قانون محدود مىگردد و سر و كار قانون با امور اجتماعى و روابط افراد با يكديگر و مجموع با دولت است، در اين صورت آزادى افراد تا آنجا محترم است كه با مصالح جامعه در تضاد نباشد در غير اين صورت هر چه مىخواهد بينديشد، بگويد و انجام دهد.
– آزادى در اسلام دو شرط دارد
آزادى در اسلام علاوه بر اصل گذشته، شرط دومى دارد و آن اينكه بايد بر سعادت فرد، لطمهاى وارد نسازد. اينجاست كه آزادى در عقيده و انديشه و فعل و رفتار از محدوديت بيشترى برخوردار مىگردد. بتپرستى و خضوع انسان والامقام، در برابر سنگ و گل، گاو و مار، اهريمن و شيطان، چون با سعادت او در تضاد است طبعاً نمىتواند مجاز و قانونى باشد. ميگسارى و قماربازى، مصرف انواع مخدّرات، ضربه شديدى بر رستگارى او وارد مىسازد؛ از اين جهت ممنوع است. در حالى كه در غرب، هيچ نوع محدوديتى در برابر اين نوع عقيده و انديشهها يا اعمال و رفتارها وجود ندارد.
– آزادى در غرب نفى تكليف است
آزادى در غرب، خواسته طبيعى و مادّى انسان است و هدف از آن، ارضاى خواستهها و تمنّاهاى درونى است. «هر آنچه ديده بيند دل كند ياد»، بنابراين درباره اعمال غرايز شهوانى و مادى انسان، هيچ نوع رادع و مانعى در كار نيست و يک چنين آزادىای، ابزارى براى نفى تكليف در زندگى فردى است.
– آزادى در اسلام مبناى تكليف است
در حالى كه آزادى در غرب اساس نفى تكليف است، آزادى در اسلام مبناى تكليف است. تكليف از آنِ موجودى است كه حرّ و آزاد باشد. هر موجودى كه در گزينش خود، فقط بايد يک طرف را برگزيند و طرف ديگر از قدرت و توان او بيرون است، قابليت تكليف ندارد. عقرب و مار را نمىتوان تكليف كرد، چون جز گزيدن، كارى نمىتوانند انجام دهند زيرا «مقتضاى طبيعتش اين است».، امّا انسان را مىتوان تحت تكليف قرار داد و بايد و نبايدها را متوجه او ساخت و در پوشش اين تكاليف، بخشى از خواستها و تمايلات او را طبعاً محدود كرد.
– هدف از آزادى در غرب ارضاى غرايز است
هدف از آزادى پاسخگويى مثبت به خواستهاى درونى و بالأخص غرايز متنوع انسان است و لذا همه نوع رفتارهاى فردى قانونى بوده و لباس مشروعيت بر تن مىكند.
– هدف از آزادى در اسلام احياى ارزشهاست
هدف از آزادى در اسلام احياى ارزشهاى والاى انسانى است چون آفرينش او با آزادى عجين گرديده است و خوبىها و بدىها را از صميم دل تشخيص مىدهد. بايد خوبىها را به صورت يک ارزش انجام دهد و بدىها را به صورت ضدّ ارزش، ترک كند.
– آزادى در غرب، در محدوده نيازهاى مادى است
آزادى در غرب براى تأمين خواستههاى مادى انسان است و بيشترين هدف، تأمين غرايز در زندگى فردى و در عرصه مسايل اجتماعى، آزادى احزاب و جريانهاى سياسى است و حقى به نام «حق خالقيت» يا «ربوبيت» براى خدا مطرح نيست و از اين رو هيچ محدوديتى براى آزادى انسان پديد نمىآورد.
– آزادى در اسلام در محدوده حقوق الهى است
در اسلام، هر نوع آزادى در محدوده حفظ حقوق و تكاليف الهى است. خدا كسى است كه انسان را پديد آورده و چون از سعادت و شقاوت او كاملاً آگاه است، او را در پوشش تكاليفی كه ضامن سعادت اوست قرار داده است. چقدر زشت و نازيباست كه در قلمرو آزادى، حقوق الهى را در نظر نگيريم و در باورها و رفتارها خود را از رهنمودهاى الهى بىبهره سازيم.
با توجه به اين تفاوتهاى چهارگانه در گستره آزادى در غرب و اسلام، نمىتوان آزادى در عقيده، رفتار و گفتار را یک اصل بىقيد و شرط تلقّى كرد. اسلامپذيرى، جدا از پذيرش اين حدود و خصوصيات نيست، اصولاً نمىتوان از یک طرف اسلام را پذيرفت امّا اين قيود را در باورها، رفتارها و گفتارها ناديده گرفت.
خلاصه آنكه چيزى كه امروز مسئله «آزادى» را پيچيدهتر ساخته و در مقابل «آزادى مثبت»، «آزادى منفى» بيشتر مطرح مىشود، اين است كه مفهوم آزادى همراه با بار مادّى و ضدّ ارزشى آن وارد فرهنگ ما شده و در حوزه انديشه و رفتار ، ارتباط انسان با خدا و تكاليف الهى، ناديده گرفته شده و «خردمحورى»، جاى خود را به «غريزهمحورى» داده و به جاى اينكه رعايت حقوق خدا و داورى خرد، آزادى را محدود سازد، خواست جامعه و يا فرد در امور فردى، حالت محورى به خود گرفته است.
در جايى كه حكومت «من» بر حكومت قانون خدا و ارضاى تمنّيات دل بر حفظ ارزشها غلبه كند، از چنين آزادى جز لجامگسيختگى، نفى ارزشها و بريدگى از خدا و تكاليف او، انتظار ديگرى نيست.
با توجه به اين مقدمه و تفاوتهاى واقعى ميان دو نوع آزادى، سخن خود را درباره دو موضوع كه در آغاز مقاله آمده است متمركز مىسازيم. نخست آزادى بيان را مطرح كرده، بعداً به آزادى عقيده مىپردازيم.
تعريف آزادى بيان
پيش از تشريح خطوط كلى آزادى بيان، به تعريف اجمالى آن اشاره مىكنيم:
آزادى بيان عبارت است از ارائه هر نوع فكر و انديشه كه به صورتهاى گوناگون عرضه مىگردد مانند گفتار و سخن، قلم و نگارش، تصوير و فيلم، تئاتر و تعزيه و هر چيزى كه مىتواند انديشه انسان را در اذهان مخاطبان مجسّم سازد. البته، ابزار بيان افكار و عقيده، به آنچه كه اشاره شد، منحصر نيست ولى راههاى مهمّ آن همان است كه مطرح گرديد.
بيان انديشهها از موهبتهاى الهى است كه قرآن از آن ياد مىكند و مىفرمايد: «خَلَقَ الإِنْسانَ *عَلَّمَهُ الْبَيانَ»(۲): «انسان را آفريد، و به او سخن گفتن آموخت». هرگاه بيان انديشه به صورت گفتوگو صورت پذيرد، ابهامهاى ديرينه را از سيماى حقيقت مىزدايد و چهره واقع با درخشندگى خاصى خودنمايى مىكند. اگر بشر بر تمدّن و تمدّنهايى دست يافته، نتيجه گفتوگوهاى علمى پيراسته از غرضورزى بوده است.
در علوم طبيعى، در تفسير پديدهاى، فرضيهاى مطرح مىگردد. چيزى نمىگذرد که در سايه آزادى بيان، فرضيه ياد شده جاى خود را به فرضيه دومى مىدهد و سرانجام پس از فرضيههاى متوالى، بشر به یک اصل مسلّم و حقيقتى پايدار دست مىىابد. اگر براى بيان فرضيهها فضاى باز نباشد، دانش بشر دچار ركود مىشود.
*مبتکر آزادی بیان پیامبران الهی بودند
جوانان عزيزى كه آزادى بيان را یک انديشه غربى مىانگارند، قرآن و صفحات تاريخ اسلام را ورق بزنند تا روشن گردد كه مبتكر و پايهگذار آن، مصلحان انسانى و پيامبران الهى بودهاند. حوار و گفتوگوى قهرمان توحيد، ابراهيم خليل را با نمرود زمان، و مناظره موساى كليم را با فرعون و ديگر مناظرات پيامبران را با امتهاى خويش مورد بررسى قرار دهيد تا روشن گردد كه تا آنجا كه هدف، حقيقتيابى است، قلم و بيان، آزاد است.
در اوج درخشندگى آفتاب اسلام كه همه نقاط متمدّن را تحت پوشش داشت و اوّلين و آخرين سخن از آنِ حاكمان اسلامى بود، مع الوصف بازار مناظره آنچنان داغ و فضاى مناظره آنچنان وسيع و گسترده بود كه پيروان مذاهب گوناگون به نشر عقيده خود مىپرداختند تا آنجا كه ابن ميمون يهودى در قرن ششم به دفاع از كلام يهودى برخاسته و كتاب «دلالة الحائرين» را نشر داده است. مجموع مناظرههاى پيشوايان ما كه در كتاب «احتجاج» طبرسى گرد آمده است حاكى از فضاى باز، براى بيان عقايد بوده است. در حوزههاى علمى، فنّ مناظره، يكى از علومى است كه در گذشته، مادّه درسى بوده و هماكنون در «دروس خارج» شاگردان در نقد انديشه اساتيد آزادند و به كلاس درس، زيبايى خاصّى مىبخشند.
* آزادى بيان و گفتار
هر موقع سخن از آزادى بيان و گفتار به ميان مىآيد، تصور مىشود كه لازمه آزادى بيان اين است كه از هر قيد و شرطى پيراسته باشد، زيرا در غير اين صورت، موضوع (آزادى) منتفى خواهد شد.
اين انديشه افراطگرايانه برخى از نويسندگان است كه تصور مىكنند هر نوع قيد و شرط، در مورد انواع آزادىها ضدّ آزادى است و در اين مورد مىنويسد: «بحث به طور مطلق، بر سر خواستن و نخواستن است و ديگر شرط و شروطى وجود ندارد. بدين معنى شايد بتوان گفت آزادى از مقوله «همه يا هيچ است». به نظر مىرسد يا آزادى هست كه هست و ديگر خط قرمزی در ميان نخواهد بود.(۳)
گويا آزادى لغوى با آزادى اصطلاحى يا به تعبير ديگر آزادى جنگلى با آزادى عقلانى به هم آميخته شده است. در قسم نخست، هر نوع قيد و شرطی نافى آزادى است، در حالى كه در آزادىهاى عقلانى و مدنى، آزادى بىقيد و شرط، ضدّ مدنيت تلقّى مىشود و نام قانونشكنی به خود مىگيرد.
در آزادترين نقاط جهان، آزادى مدنى، رها از قيد و شرط نيست و اصولاً لازمه دمكراسى و حكومت مردم بر مردم، محدودسازى آزادىهاست كه بتواند، سعادت بشر را تأمين كند. لذا «منتسكيو» آزادى را به «انجام هر چيزى كه قانون اجازه داده است»، تعريف مىكند.
اينک ما در اينجا به برخى از حدود آزادى بيان و رفتار اشاره مىكنيم كه در جوامع عقلانى و مدنى كاملاً پذيرفته شده است.
* مايه تجاوز به حقوق ديگران نباشد
در یک نظام مدنى، آزادى در همه مقولهها و در بيان، خصوصاً تا آنجا محترم است كه بر معنويت و آبروى افراد ديگر لطمهاى وارد نسازد. مسلّماً «خدشهدار ساختن حيثيت و آبروى افراد» نوعى جرم تلقّى مىشود؛ هر چند آبرو و حيثيت در دو فرهنگِ شرقى و غربى تفاوتهايى دارند مثلاً ستودن زيبايى زنان و دختران مردم در قالب ادبيات، در غرب مشكل ايجاد نمىكند، در حالى كه ميان مردم مشرق زمين بالأخص مسلمانان، نوعى تجاوز به حيثيت افراد به شمار مىرود، و لذا يكى از محرّمات در اسلام «تشبيب» است.
* امنيت ملّى را تهديد نكند
«امنيت ملّى» واژهاى است كه همه شؤون مربوط به يك نظام سياسى را دربرمىگيرد، مانند نظام ادارى، تماميت ارضى، حاكميت ملّى و غيره. و چون نظام سياسى برخاسته از اراده و حاكميت مردم است، هر نوع تهديد امنيت ملّى، نوعى تجاوز به حقوق جامعهای است كه اين نظام را با اراده خود پديد آورده و در راه آن جان و مال داده است. در اين قسمت فرقى ميان نظامهاى دينى و غيره نيست.
خطوط قرمز در نظامهاى مبتنى بر عقلانيت ليبرالى، ممنوعيتهايى است كه قانون آن را تعيين مىكند ولى در نظامهاى دينى آنگاه كه اكثريت قاطع مردم نظام الهى را پذيرفتهاند، الزامات و تعهّدات دينى خط قرمز است و با آزادى منافاتى ندارد.
* با نظام مقبول جامعه همسو باشد
«آزادى در بيان و رفتار» بايد با «دمكراسى» همگام و همسو باشند. هرگاه در پرتو یک انتخابات آزاد، نظامى تشكيل گرديد و اكثريت قاطع رأى به آن نظام و قانون اساسى آن دادند، كليه مصوبات دولت و مجلس، تحت عنوان «ميثاق ملى» محترم است. در اين صورت هرگاه آزادى در بيان و رفتار با اصول مصوبه دولت و مجلس در جدال باشد، یک چنين آزادى عملی ناقض اصول دمكراسى بوده و ضد ارزش خواهد بود. از اين جهت حكومتهاى مردمى مىتوانند هر نوع اجتماعات، نشريات و سخنرانىهایی كه امنيت و حكومت قانون را ـ كه تجلّىگاه افكار عمومى است ـ به خطر افكند ممنوع سازند.
نكته قابل توجه اين است كه سرچشمه قانون در حكومتهاى ليبرال، خواست مردم است و در حكومت الهى و دينى، اراده خداست كه مردم نيز به آن تن دادهاند. اگر خط قرمزى در اين مورد مطرح مىشود، مقصود از آن خط قرمز شخص و اشخاص نيست بلكه امورى است كه حاكميت ملّى، يا حكومت قانون بر قداست آن اصرار مىورزد.
در حكومتهاى استبدادى كه رعب و ترس از نظام، همه كشور را فرا مىگيرد و نفسها در سينه حبس، و دهانها بسته و قلمها شكسته مىشود، احياى اصل «آزادى بيان و قلم» مىتواند نداى ملت را به گوش جهانيان برساند و مسئولان حقوق بشر و كليه نهادهاى ذىربط را از حكومت رعب و وحشت و اعدامهاى دستهجمعى، آگاه سازد. در چنين شرايطی یک نشريه نيمبند، حتى یک مجلس نيمهفرمايشى نیز روزنه اميدى براى ملت به شمار مىرود.
در اين نوع از نظامها، شخص و شخصيّتها به عنوان خط قرمز معرّفى مىشوند و شخص شاه و ملكه مافوق قانون به شمار مىآيند. از اين جهت واژه «خط قرمز» نوعى بوى استبداد و خودكامگى مىدهد. در حالى كه در نظام اسلامى كه مردم با رضايتمندى تمام، اصول كلى را پذيرفتهاند و از طرف خدا مجازند با تشكيل مجلس شورا، مقرراتى را تصويب كنند كه به منزله لباس اجرايى قوانين آسمانى مىباشد، دو چيز خط قرمز است:
– پيامبران و اولياى الهى
– قوانين و شريعت خدا
اگر مىگوييم گروه نخست، خط قرمزند، مفاد آن اين نيست كه مافوق قانوناند، زيرا چنين تفسيرى از اولياى الهى، غلوّ و باطل است و آنان و ديگران در برابر قانون يكساناند. اين احترام خاص، به خاطر مقامى است كه آنها در پيشگاه خدا دارند و هر نوع هتک و بىحرمتى آنها كيفر مضاعف دارد.
اگر مىگوييم قوانين الهى خط قرمز است، علاوه بر اينكه فرمان خدا و دستور خداى بزرگ است، به خاطر اين است كه جامعه با رضايتمندى كامل، آن را پذيرفته است و هر نوع جدال و معارضه با آن علاوه بر اينكه جدال با خداست، نوعى معارضه با دمكراسى كه مورد پذيرش همگان مىباشد نيز هست.
پینوشت:
۱. اعراف / ۱۵۷.
۲ . الرحمن/ ۳، ۴.
۳. خط قرمز آزادى انديشه و بيان و حد و مرزهاى آن، ص ۵۴.
منبع: شفقنا به نقل از خبرگزاری حوزه