حجتالاسلام والمسلمین مرتضی ترابی، تحصیل علوم دینی را از دوران نوجوانی در نجف اشرف آغاز کرد و در سال ۱۳۵۵ به حوزه علمیه قم آمد و از محضر آیات عظام تبریزی(ره)، وحید خراسانی، بهجت، زنجانی، و همچنین آیتﷲ هاشمی شاهرودی و سبحانی بهره برد. او سالیانی است که مشغول تدریس در سطح عالی حوزه است و تالیفاتی نیز در زمینههای فقهی، در موضوعات مستحدثه به زبان عربی و همچنین در زمینههای مربوط به قرآن کریم به فارسی و همچنین ترجمه برخی کتب به ترکی استانبولی داشته است.
در زمینه وضعیت علمی کنونی حوزه علمیه دو دیدگاه وجود دارد؛ برخی از وضعیت علمی کنونی حوزه ناامید هستند و معتقدند با وضعیت موجود، علمایی مانند بروجردیها تربیت نخواهند شد، اما برخی دیگر معتقدند حوزه وضعیت خوبی دارد و رو به رشد حرکت میکند. شما با کدام نظر موافق هستید؟
در ابتدا یادآوری میکنم که نقد و بررسی، به معنای نادیده گرفتن تلاشهای صادقانه مدیریت محترم حوزه و تلاشهایی که در شورای عالی حوزه انجام گرفته و میگیرد، نیست. نکته دیگر اینکه باید از مطلقانگاری هر کدام از دو دیدگاه فوق پرهیز نمود. ولی آنچه میتوان اذعان نمود این است که حوزهها از گسترش کمی خوبی برخوردار شدهاند، اما به موازات آن، به رشد کیفی مطلوب نرسیدهاند. و این سخن نیاز به توضیح دارد که عرض میکنم.
حوزه از یک سو، از بستر طبیعی که دانشمندان و علمای بزرگ در آن تربیت میشدند، فاصله گرفته؛ به طوری که هم انگیزههای افراد و هم شرائط حاکم بر حوزهها تغییر پیدا کرده و نظم جدیدی در حال حاکم شدن است. بنابراین آن بستر طبیعی سابق که فوقالعاده علمی و رشد دهنده بود، وجود ندارد و از سوی دیگر نظامی که جایگزین شده، چندان به رشد علمی و تربیت شخصیتهای علمی بزرگ کمک نمیکند و در عمل، فاقد استراتژی و راهبرد و همچنین برنامههای کوتاهمدت و درازمدت در زمینه پیشرفت و ارتقای کیفی است. افق حرکت و تکامل در حوزه تعریف نشده است. تغییراتی که در نظام آموزش و تاسیس مدارس علمیه و اعطای مدرک و جهات دیگر مثل ارتباط با مراکز علمی داخل و خارج وجود دارد، فاقد یک نگرش جامع و همهجانبه و برنامهریزی طولانیمدت است. در چنین وضعیتی انتظار پرورش انسانهای مؤسس و مجدِّد در علوم اسلامی، به یک آرزو شبیهتر است تا به واقعیت.
دلایل و شواهد شما برای پذیرش هر کدام از دو نظر چیست؟
برخی دلائل و شواهد این نگرش این است که سیستم حوزوی در قدیم، طوری طراحی شده بود که تقریبا همه نیرو و تلاش یک طلبه که وارد این سیستم میشد، در راه کسب علم و تقوی به کار میرفت. اما امروزه شاید ۷۰ تا ۸۰ درصد تلاشها، برای علم و کسب فضائل نیست، بلکه برای آوردن نمره امتحانی، مدرک، رسیدن به شغل (هر چند شغل مرتبط با روحانیت باشد)، پیگیری مسائل سیاسی روزمره و استفاده از فرصتهای مادی مختلف، کسب موقعیت و… صرف میشود.
متون درسی و کتب در سطوح عالیه، نوعا برای فهم عبارت خوانده میشود، نه برای درک عمق مطالب آن. لذا طلبه با اینکه این کتابها را خوب میخواند، ولی عاجز از کاربرد آن در مقام استنباط و فهم احکام خداست.
نکته دیگر اینکه، تقریبا در هر جایی که تنظیماتی جدید وارد حوزه شده، کپیبرداری از سیستم دانشگاهی است. مثل تشکیل هیئتهای علمی در مراکز وابسته به حوزه، و ردهبندی آنها و تدوین پایاننامهها به شیوه معمول در دانشگاهها و جهات دیگر. این روند به این معناست که حوزه پس از چند دهه، به یک دانشگاه تبدیل خواهد شد یعنی «لایبقی من الحوزة الا اسمها.» ابتر بودن دانشگاه در زمینه علوم انسانی و اسلامی، بر همگان روشن است. بنابراین حوزه هم پس از چندی به چنین سرنوشتی در زمینه علوم اسلامی و انسانی دچار خواهد شد.
متون درسی و کتب در سطوح عالیه، نوعا برای فهم عبارت خوانده میشود، نه برای درک عمق مطالب آن. لذا طلبه با اینکه این کتابها را خوب میخواند، ولی عاجز از کاربرد آن در مقام استنباط و فهم احکام خداست. یعنی درس به یک نوع تکرار مکررات تبدیل شده، نه فهم عمیق و نقادانه مطالب. در این شرابط، موفقترین شاگرد و استاد، کسی است که محفوظات خوبی دارد، نه کسی که از قدرت استنباط و عرضه فکر برخوردار است. متاسفانه این ابتلا حتی در درس خارج هم به صورت گسترده بروز کرده و حاضرین در درس خارج، به گزارشنویسی از دروس استاد اکتفا میکنند و مطالب القائی، انگیزه بحث و تحقیق را در طلبه ایجاد نمیکند.
حوزه قم در حال حاضر، محسنات حوزه نجف و دیگر حوزههای فرامرزی شیعه در قدیم را ندارد. حوزه نحف به معنای واقعی کلمه فرامرزی و جهانی بود، نه محلی. لذا در آنجا همزمان صاحب جواهر که نجفی و عراقی است، و شیخ انصاری که ایرانی است پرورش پیدا میکنند. همچنین فقیهان بزرگ از لبنان، در آن پرورش مییابند. نشانههای این نگرش در حوزه نجف تا به امروز ماندگار است. در نجف چهار مرجع مطرح هستند؛ در درجه اول آیتﷲالعظمی سیستانی که ایرانی است، و بعد آیتﷲ فیاض که افغانی است و آیتﷲ حکیم که عراقی است و آیتﷲ بشیر نجفی که پاکستانی است.
نگرش فراگیر و بینالمللی، باعث میشود از همه نیروها و مغزهای جهان تشیع برای پیشبرد معارف تشیع استفاده شود و معارف شیعه زودتر پیشرفت کند. این روشی است که در همه مراکز علمی جهان مورد توجه است. لذا دنیای علم همواره در جذب مغزهای متفکر از هر سوی جهان میکوشد. ولی در حوزه قم، چنین نگرشی وجود ندارد و حوزه تا حدود زیادی منطقهای و ملی است و زمینه جذب و ترقی علمای بلاد مختلف در آن وجود ندارد. یک نوع فکر انحصاری حاکم است. اگر هم طلبههایی از کشورهای مختلف جذب شدهاند، برای جذب مغز متفکر از میان آنها نیست. اصولا چنین جهتگیریای وجود ندارد. این جذب برای تربیت مبلغ و فرستادن برای تبلیغ است.
به نظر حضرتعالی، آموزش علوم حوزوی در حال حاضر با چه معضلاتی مواجه است؟
متاسفانه در حوزه به طلبه اجازه داده میشود که در دوره دروس سطوح عالیه یعنی دروسی که باید در آن قوه استنباط طلبه شکل بگیرد، بدون حضور در کلاس، امتحان بدهد و با گرفتن نمره ۱۶، از آن مرحله عبور کند.
اتکا بر نوار یا جزوههای درسی بدون حضور در درس، یکی از مشکلات و معضلات حوزه است. با اینکه در هیچ جای دنیا سطح علمی – جز در موارد استثنایی آن هم با نظارت خاص – بدون حضور در کلاس تعیین نمیگردد، ولی متاسفانه در حوزه به طلبه اجازه داده میشود که در دوره دروس سطوح عالیه یعنی دروسی که باید در آن قوه استنباط طلبه شکل بگیرد، بدون حضور در کلاس، امتحان بدهد و با گرفتن نمره ۱۶، از آن مرحله عبور کند.
یکی از طلبهها میگفت من اصول فقه مظفر را خوب مطالعه کردم و از نوار و امثال آن بهره بردم و آمدم که امتحان اصول فقه بدهم، دیدم آن سال حوزه شرائطی قائل شده که میتوانم علاوه بر امتحان اصول فقه، در امتحان کفایه هم شرکت کنم. در هر دو شرکت کردم و پذیرفته شدم! معنای این سخن این است که یک طلبه با استعداد متوسط و با دو سه ماه کار، میتواند با حفظ پاسخنامهها و مرور سطحی کتاب، در امتحانات پذیرفته شود؛ در حالی که چیزی به معنای واقعی کلمه یاد نگرفته است و علم در جان او رسوخ پیدا نکرده است و این برای حوزه فاجعه است. در حالی که گفتهاند: خذ العلم من افواه الرجال.
علمی که بدون زحمت و با نوار و امثال آن حاصل شود، جزء دارائی انسان محسوب نمیشود؛ چون چیزی برای به دست آوردن آن خرج نکرده که در مقابل، آن را دریافت کند و اگر دریافت کرد مالک آن باشد. خلاصه اینکه انسان بدون زحمت جدی و حضور در سر کلاس و تحمل مشقات آن، نمیتواند علم را نقش جان خود کند. بلکه بادآوردهای است که فقط به درد گرفتن مدرک و امثال آن میخورد و خاصیت دیگری ندارد.
یکی دیگر از مشکلات آموزشی، پایبندی به متون قدیمی بدون دلیل محکم است؛ با اینکه برخی از اشکالات این متون واضح و آشکار است. به عنوان مثال کفایة الاصول را در نظر بگیرید. در جایجای آن مباحث اصولی با بحثهای عقلی و فلسفی در هم آمیخته، حال آنکه روش مباحث فلسفی که مربوط به تکوینیات است، با روش مباحث اصولی که در چهارچوب امور اعتباریه است نباید مختلط شود. مرحوم آخوند رحمةﷲعلیه در بحث صحیح و اعم، در لزوم وجود جامع، در بخشهای مختلف بحث مشتق، در بحث اوامر، در بحث طلب و اراده، و همچنین بحث تعبدی و توصلی، در عدم امکان اخذ قصد امتثال در متعلق اوامر شرعی، و بعد در مبحث مقدمه واجب در مقام اثبات شرط متاخر، و توجیه آن و بعد در بحث اقتضاء در مقام اثبات عدم مقدمیت ترک ضد، و در بحث ترتب و مباحث دیگر، به وفور با استناد به مباحث فلسفی، مساله را طرح و بر اساس همان مبانی، سعی در حل و فصل مطالب اصولی دارد. حال آنکه روشن است مباحث فلسفی با مباحث اصولی باید جدا شوند.
آنچه که باید در امور اعتباریه ملاحظه نمود، این است که این اعتبار عقلائی است یا نه؛ و سپس اینکه آیا خود اعتبار دچار تناقض است یا نه، اما دیگر احکام فلسفی در آن جاری نیست. پس باید متون درسی اصولی، تنقیح شود. البته آخوند و دیگر بزرگان، حق بزرگی بر حوزهها دارند، ولی به هر جهت نباید تلاش علمی متوقف شود. پس حوزه باید به راههایی برای مطرح شدن متون جدید بیندیشد. مثلا میتوان متون جدید پیشنهادی را به صورت آزمایشی در یک مدرسه یا یکی از مراکز آموزش داد، بعد نتایج آن را با نتایج مراکز آموزش متون قدیمی مقایسه کرد.
چه راههایی برای خروج از این وضعیت میتوان پیشنهاد کرد؟
به طور کلی، مسئولیت شورایعالی حوزه و همچنین مرکز مدیریت و موسسات و مراکز حوزوی سنگین است. انجام این مسئولیتها، نیازمند اعتمادسازی بین مدیریت حوزه و رهبران معنوی حوزه است و نیازمند ورود مراکز مستقل حوزوی مثل تشکل اساتید به بررسی مشکلات حوزه و برنامهریزی برای رفع آن است.
تخصصگرایی و ایجاد مراکز تخصصی حوزه را چگونه ارزیابی میکنید؟
طلاب پیش از اجتهاد مطلق هنوز قدرت علمی لازم را پیدا نکردهاند. بنابراین ابتدا باید در فقه مجتهد مطلق شود، بعد کار تخصصی را در زمینه خاصی مثل اقتصاد یا قضا و مسائل جزائی و غیره شروع کند.
وجود این مراکز پاسخی است به نیاز موجود در جامعه، و لازم است. ولی باید این مراکز تخصصی در دو بعد کار کنند. بعد اول، تربیت نیروی لازم برای پاسخگوی به نیازهایی است که در مراکز مختلف فرهنگی و آموزشی مثل آموزش و پرورش، تشکلهای مذهبی، مساجد و غیره وجود دارد. در این جهت وظیفه این مراکز، تربیت و تجهیز نیروهای مورد نیاز در جامعه است. در این قسمت میتوان کار این مراکز را موفق ارزیابی نمود.
اما بعد دوم، کمک به پیشرفت علوم و عمق بخشیدن به علوم مختلف اسلامی و حوزوی است که در این قسمت به نظر میرسد برنامهریزی دیگری لازم است. یعنی در این جا لازم است تخصص و توجه به بخش خاص یا موضوع خاص که معمولا در مراکز تخصصی مورد توجه است، پس از رسیدن دانشپژوه به سطح اجتهاد مطلق در علوم اسلامی باشد. پس آغاز مراکز تخصصی باید پس از رسیدن به اجتهاد مطلق باشد، نه پیش از آن. همانطور که دانشجوی پزشکی، اول پزشک عمومی میشود، و بعد از آن پزشک متخصص. در غیر این صورت، جزئینگری نمیتواند فایدهای در پیشرفت علم داشته باشد. چون طلاب پیش از اجتهاد مطلق هنوز قدرت علمی لازم را پیدا نکردهاند. بنابراین ابتدا باید در فقه مجتهد مطلق شود، بعد کار تخصصی را در زمینه خاصی مثل اقتصاد یا قضا و مسائل جزائی و غیره شروع کند.
تبلیغات غیراخلاقی برای حذف زوائد علم اصول؟
جای خالی خشت اول